روزی نامه ی حکومتی جمهوری اسلامی یکشنبه 8 آذرماه
سال 1394
سرمقاله : روزی نامه جمهوری اسلامی " تیر خلاص به ارتجاع عرب
"
رژیم صهیونیستی برای نخستین بار بطور رسمی یک دفتر ماموریت دیپلماتیک در
شیخ نشین امارات دایر میکند. «دورگلد» مدیر کل وزارت خارجه رژیم صهیونیستی با سفر
به امارات و حضور در ابوظبی، تامین مقدمات گشایش این دفتر را برعهده گرفته است.
مطابق توافقات فیمابین قرار است این دفتر تحت پوشش آژانس بینالمللی انرژیهای
تجدیدشونده (IRENA) طی هفتههای آتی گشایش یابد.
اگرچه ارتباطات اسرائیل و رژیمهای ارتجاعی عرب تازگی ندارد ولی گشایش دفاتر سیاسی اسرائیل نزد رژیمهای عربی بمنزله شروع فصل جدیدی از مناسبات فیمابین است که اسرائیل اصرار دارد با افشای آن، قبح ارتباط با رژیم اشغالگر صهیونیستی را از میان ببرد. فراموش نکنیم که رژیم ستم شاهی ارتباطات بسیار وسیعی با اسرائیل داشت و اسرائیل حتی در ایران، سفارتخانه برپا کرده بود لکن در این زمینه هیچگاه مطلبی رسانهای نمیشد. یکبار مطبوعات صهیونیستی از برخی ارتباطات ایران و اسرائیل پرده برداشتند که با اعتراض و مخالفت رژیم شاه مواجه گردید و صهیونیستها پاسخ دادند که از افشای ارتباطاتی که به سود طرفین است، ابائی ندارند. با وجود این به نظر میرسد که افشای ارتباطات کنونی میان اسرائیل و رژیمهای عربی، نه تنها موجبات نگرانی و اعتراض ارتجاع عرب را فراهم نمیکند، بلکه آنها به درجهای از فلاکت و وقاحت افتادهاند که آنرا یک افتخار و «تابوشکنی» هم ارزیابی میکنند ولی روشن است در پوشش همین دفاتر دیپلماتیک، آنها نزدیکترین روابط همه جانبه را با اشغالگران صهیونیست برقرار ساختهاند.
امروزه شاهد نوعی مسابقه میان رژیمهای ارتجاعی در جهت ارتقاء سطح مناسبات با رژیم صهیونیستی هستیم و عربستان، امارات و قطر در این زمینه اصرار دارند زمینههای بیشتری برای همکاری با رژیم صهیونیستی را مدنظر قرار دهند و مرتباً بردامنه حضور و همکاری صهیونیستها در قلمرو نظامی، امنیتی، اقتصادی و سیاسی بیفزایند.
براین مجموعه باید طیف وسیعی از دیدارهای محرمانه و توافقات منجر به همکاریهای نزدیکتر میان رژیم صهیونیستی و ارتجاع عرب را نیز اضافه کرد که طی آن، اعراب از صهیونیستها اسلحه، وسایل شکنجه، مهمات، خدمات امنیتی و مشاوره نظامی دریافت میکنند و عموماً از طریق شرکتهای باصطلاح تجاری – خدماتی، مراودات آنها شکل رسمی و تعریف شدهای به خود گرفته است. اگرچه در ابتدا، این رژیم منفور شاه حسین اردنی بود که بیشترین ارتباطات و همکاریها را با اسرائیل داشت و عملاً از مشاوره و همدستی صهیونیستها برای مهار فلسطینیها بهره میبرد ولی پس از قرارداد ننگین کمپ دیوید، رژیم قاهره گوی سبقت را از اردن ربودو یک فرصت طلائی برای نفوذ صهیونیستها در تاروپود حاکمیت مصر به وجود آمد.
امروزه بیشترین و نزدیکترین مناسبات با اسرائیل از طریق رژیم پادشاهی عربستان سازماندهی شده و ریاض آنچنان پرشتاب در این مقوله عمل میکند که صهیونیستها برای دریافت امتیازات بیشتر وسوسه شدهاند. شدت و دامنه همکاریها به حدی است که دیگر تخاصمی در این میان از جانب اعراب وجود ندارد و بلکه این صهیونیستها هستند که از همین فرصتها برای نفوذ یکطرفه در ساختار قدرت رژیمهای ارتجاعی عرب و «لانه گزینی» در تاروپود حاکمیت اعراب را مدنظر قرار دادهاند.
تصادفی نیست که اصرارهای یکجانبه اعراب برای امضای قرارداد صلح اعراب و اسرائیل از جانب رژیم تل آویو نادیده گرفته میشود و با هیچگونه پاسخ روشنی مواجه نشده است. مقامات ریاض مرتباً از این رفتاراسرائیل گلایه کردهاند و صهیونیستها را متهم ساختهاند که فرصتهای طلائی برای آشتی و برقراری صلح را به هدر دادهاند درحالی که در مقطع کنونی اساساً دشمن و کدورتی از سوی ارتجاع عرب وجود ندارد که صهیونیستها برای مهار و توقف آن احتیاج به آشتی و صلح داشته باشند و در عین حال مرتباً ارتجاع عرب نسبت به توانمندیهای اسرائیل اعلام نیاز میکند و صهیونیستها با زیرکی خاصی درصدد پر کردن خلاء سیاسی – نظامی – امنیتی در ساختار رژیمهای عربی برآمدهاند و شرایطی را فراهم ساختهاند که ارتجاع عرب احساس میکند که باید به صهیونیستها متکی شود!
در چنین شرایطی آنچه تعمداً به فراموشی سپرده شده، «آرمان فلسطین» و حتی حق حیات ملت مظلوم فلسطین است که صهیونیستها از همین فرصت ارتباط حقیرانه ارتجاع عرب با آنها برای به حاشیه راندن ملت فلسطین سوءاستفاده میکنند و شرایطی را به وجود آوردهاند که از درون دنیای غرب فریاد اعتراض و سرزنش علیه اشغالگران بر میخیزد ولی از دنیای عرب، هرگز! اتحادیه اروپا خواهان مرزبندی میان رژیم صهیونیستی و فلسطین است و تصریح بر تمایز میان محصولات و تولیدات اسرائیل و فلسطین دارد ولی ارتجاع عرب نه تنها در همین حد و اندازه هم از فلسطینیها حمایتی نمیکند که حتی به صهیونیستها تعهد میدهد که برای مهار انتفاضه و کنترل اوضاع نابسامان اسرائیل در پرتو قیام خودجوش فلسطینیها حاضر است فلسطینیها را تحت فشار قرار دهد که دست از اعتراض خود بردارند!
البته ذلتپذیری و حقارت ارتجاع عرب حتی به همین اندازه هم محدود نمیشود. «ترکی الفیصل» و «بندر بن سلطان» شاهزادگان سعودی بارها از رژیم صهیونیستی خواستهاند که با هزینه عربستان علیه نیروهای مقاومت در فلسطین و لبنان وارد جنگ شود و پرونده مقاومت را به هر قیمت ممکن مختومه سازد. اما این صهیونیستها هستند که جرات تکرار تجربه جنگ 33 روزه علیه حزبالله و 22 روزه علیه غزه و حماس را به خود راه نمیدهند. فراموش نکنیم که در همین 2 جنگ نیز که به شکست و ناکامی ارتش صهیونیستی منجر شد، «ایهود اولمرت» نخستوزیر وقت اسرائیل مرتباً تصریح مینمود که اصرار بر شروع و استمرار جنگ و عدم قبول آتش بس از جانب دربارهای عربی و مشخصاً از سوی آل سعود بوده است. ارتجاع عرب لازم است بداند، این همدستیها و همکاریها با اسرائیل، اگرچه سرنوشت صهیونیستها را تغییر نخواهد داد ولی همین شرارتها و هم پیمانی با اشغالگران است که سرانجام گریبان دربارهای بیافتخار عرب را میگیرد و آنها را در زبالهدان تاریخ، بایگانی میکند. این، در واقع به منزله خودکشی دربارهای عرب است که «تیر خلاص» را خودشان به موجودیتشان شلیک نمودهاند!
اگرچه ارتباطات اسرائیل و رژیمهای ارتجاعی عرب تازگی ندارد ولی گشایش دفاتر سیاسی اسرائیل نزد رژیمهای عربی بمنزله شروع فصل جدیدی از مناسبات فیمابین است که اسرائیل اصرار دارد با افشای آن، قبح ارتباط با رژیم اشغالگر صهیونیستی را از میان ببرد. فراموش نکنیم که رژیم ستم شاهی ارتباطات بسیار وسیعی با اسرائیل داشت و اسرائیل حتی در ایران، سفارتخانه برپا کرده بود لکن در این زمینه هیچگاه مطلبی رسانهای نمیشد. یکبار مطبوعات صهیونیستی از برخی ارتباطات ایران و اسرائیل پرده برداشتند که با اعتراض و مخالفت رژیم شاه مواجه گردید و صهیونیستها پاسخ دادند که از افشای ارتباطاتی که به سود طرفین است، ابائی ندارند. با وجود این به نظر میرسد که افشای ارتباطات کنونی میان اسرائیل و رژیمهای عربی، نه تنها موجبات نگرانی و اعتراض ارتجاع عرب را فراهم نمیکند، بلکه آنها به درجهای از فلاکت و وقاحت افتادهاند که آنرا یک افتخار و «تابوشکنی» هم ارزیابی میکنند ولی روشن است در پوشش همین دفاتر دیپلماتیک، آنها نزدیکترین روابط همه جانبه را با اشغالگران صهیونیست برقرار ساختهاند.
امروزه شاهد نوعی مسابقه میان رژیمهای ارتجاعی در جهت ارتقاء سطح مناسبات با رژیم صهیونیستی هستیم و عربستان، امارات و قطر در این زمینه اصرار دارند زمینههای بیشتری برای همکاری با رژیم صهیونیستی را مدنظر قرار دهند و مرتباً بردامنه حضور و همکاری صهیونیستها در قلمرو نظامی، امنیتی، اقتصادی و سیاسی بیفزایند.
براین مجموعه باید طیف وسیعی از دیدارهای محرمانه و توافقات منجر به همکاریهای نزدیکتر میان رژیم صهیونیستی و ارتجاع عرب را نیز اضافه کرد که طی آن، اعراب از صهیونیستها اسلحه، وسایل شکنجه، مهمات، خدمات امنیتی و مشاوره نظامی دریافت میکنند و عموماً از طریق شرکتهای باصطلاح تجاری – خدماتی، مراودات آنها شکل رسمی و تعریف شدهای به خود گرفته است. اگرچه در ابتدا، این رژیم منفور شاه حسین اردنی بود که بیشترین ارتباطات و همکاریها را با اسرائیل داشت و عملاً از مشاوره و همدستی صهیونیستها برای مهار فلسطینیها بهره میبرد ولی پس از قرارداد ننگین کمپ دیوید، رژیم قاهره گوی سبقت را از اردن ربودو یک فرصت طلائی برای نفوذ صهیونیستها در تاروپود حاکمیت مصر به وجود آمد.
امروزه بیشترین و نزدیکترین مناسبات با اسرائیل از طریق رژیم پادشاهی عربستان سازماندهی شده و ریاض آنچنان پرشتاب در این مقوله عمل میکند که صهیونیستها برای دریافت امتیازات بیشتر وسوسه شدهاند. شدت و دامنه همکاریها به حدی است که دیگر تخاصمی در این میان از جانب اعراب وجود ندارد و بلکه این صهیونیستها هستند که از همین فرصتها برای نفوذ یکطرفه در ساختار قدرت رژیمهای ارتجاعی عرب و «لانه گزینی» در تاروپود حاکمیت اعراب را مدنظر قرار دادهاند.
تصادفی نیست که اصرارهای یکجانبه اعراب برای امضای قرارداد صلح اعراب و اسرائیل از جانب رژیم تل آویو نادیده گرفته میشود و با هیچگونه پاسخ روشنی مواجه نشده است. مقامات ریاض مرتباً از این رفتاراسرائیل گلایه کردهاند و صهیونیستها را متهم ساختهاند که فرصتهای طلائی برای آشتی و برقراری صلح را به هدر دادهاند درحالی که در مقطع کنونی اساساً دشمن و کدورتی از سوی ارتجاع عرب وجود ندارد که صهیونیستها برای مهار و توقف آن احتیاج به آشتی و صلح داشته باشند و در عین حال مرتباً ارتجاع عرب نسبت به توانمندیهای اسرائیل اعلام نیاز میکند و صهیونیستها با زیرکی خاصی درصدد پر کردن خلاء سیاسی – نظامی – امنیتی در ساختار رژیمهای عربی برآمدهاند و شرایطی را فراهم ساختهاند که ارتجاع عرب احساس میکند که باید به صهیونیستها متکی شود!
در چنین شرایطی آنچه تعمداً به فراموشی سپرده شده، «آرمان فلسطین» و حتی حق حیات ملت مظلوم فلسطین است که صهیونیستها از همین فرصت ارتباط حقیرانه ارتجاع عرب با آنها برای به حاشیه راندن ملت فلسطین سوءاستفاده میکنند و شرایطی را به وجود آوردهاند که از درون دنیای غرب فریاد اعتراض و سرزنش علیه اشغالگران بر میخیزد ولی از دنیای عرب، هرگز! اتحادیه اروپا خواهان مرزبندی میان رژیم صهیونیستی و فلسطین است و تصریح بر تمایز میان محصولات و تولیدات اسرائیل و فلسطین دارد ولی ارتجاع عرب نه تنها در همین حد و اندازه هم از فلسطینیها حمایتی نمیکند که حتی به صهیونیستها تعهد میدهد که برای مهار انتفاضه و کنترل اوضاع نابسامان اسرائیل در پرتو قیام خودجوش فلسطینیها حاضر است فلسطینیها را تحت فشار قرار دهد که دست از اعتراض خود بردارند!
البته ذلتپذیری و حقارت ارتجاع عرب حتی به همین اندازه هم محدود نمیشود. «ترکی الفیصل» و «بندر بن سلطان» شاهزادگان سعودی بارها از رژیم صهیونیستی خواستهاند که با هزینه عربستان علیه نیروهای مقاومت در فلسطین و لبنان وارد جنگ شود و پرونده مقاومت را به هر قیمت ممکن مختومه سازد. اما این صهیونیستها هستند که جرات تکرار تجربه جنگ 33 روزه علیه حزبالله و 22 روزه علیه غزه و حماس را به خود راه نمیدهند. فراموش نکنیم که در همین 2 جنگ نیز که به شکست و ناکامی ارتش صهیونیستی منجر شد، «ایهود اولمرت» نخستوزیر وقت اسرائیل مرتباً تصریح مینمود که اصرار بر شروع و استمرار جنگ و عدم قبول آتش بس از جانب دربارهای عربی و مشخصاً از سوی آل سعود بوده است. ارتجاع عرب لازم است بداند، این همدستیها و همکاریها با اسرائیل، اگرچه سرنوشت صهیونیستها را تغییر نخواهد داد ولی همین شرارتها و هم پیمانی با اشغالگران است که سرانجام گریبان دربارهای بیافتخار عرب را میگیرد و آنها را در زبالهدان تاریخ، بایگانی میکند. این، در واقع به منزله خودکشی دربارهای عرب است که «تیر خلاص» را خودشان به موجودیتشان شلیک نمودهاند!