اوین نامه ی کیهان 4 شنبه 7 بهمن ماه سال سال 1394
يادداشت روز اوین نامه ی کیهان "نفوذ دشمن در حوزه تحليل و تصميم"
رژيم سعودي به منظور آگاهي از واکنش ايران در مقابل تحرکاتي که مقامات رياض به نيابت از آمريکا عليه ايران دنبال مي نمايند و نيز به منظور به تاخير انداختن هرگونه واکنش ضدسعودي از سوي ايران دست به ترفندهايي زد. وادار کردن نواز شريف به اظهار ميانجيگري بين ايران و عربستان و آنچه مقامات عربستان در جريان سفر رئيس جمهور چين به وي درباره چشم انداز تنش با ايران گفتند، در اين راستا قابل ارزيابي است.
رژيم سعودي چندين نوبت و از جمله در جريان آخرين ديدار سفير ايران در عربستان - آقاي صادقي- اعلام کرده است که ايران بايد در قبال کنار آمدن عربستان با ابقاء دولت متحد ايران در دمشق، سياست هاي عربستان را در رابطه با يمن و بحرين بپذيرد. بر اين اساس اين رژيم به زعم خود فشار زيادي را متوجه ايران کرده تا ايران به چنين معامله اي رضايت دهد. و حال آنکه سوريه مال مردم سوريه و يمن مال مردم يمن است. مذاکرات اخير مقامات سعودي با نواز شريف در اسلام آباد و وادار کردن نخست وزير پاکستان به قبول ميانجي گري و يا اعلام قبول ميانجي گري که چند روز پس از سفر وزير خارجه سعودي به اسلام آباد صورت گرفت، نشان مي دهد که سعودي ها گمان کرده اند فشار چند هفته اي، جمهوري اسلامي را آماده پذيرش طرحي کرده که بارها آن را رد نموده است جالب اين است که اعلام سفر نواز به ايران دقيقا يک روز پس از آن انجام شد که وزير دفاع پاکستان، کشورش را متحد سعودي در صورت مواجه شدن با حمله خارجي اعلام کرد! اين ژست کجا و ژست ميانجي گري؟ پس کاملامعلوم است که آنچه نخست وزير پاکستان اظهار کرد، درخواستي سعودي بود و بحث ميانجي گري واقعيت نداشت يعني نه عربستان به دنبال ميانجي بود و نه نوازشريف بطور واقعي با چنين ماموريتي راهي تهران شد. کما اينکه اظهار تمايل مقامات سعودي به کاهش تنش با ايران در جريان مذاکرات با رئيس جمهور چين در رياض نيز واقعيت نداشت چرا که درست دو روز بعد مقامات عربستان با استفاده از سازمان همکاري هاي اسلامي- که در زنجير دلارهاي نفتي سعودي است - بيانيه شديداللحني عليه ايران صادر کردند. در اينجا سوال اين است که پس هدف سعودي از درخواست هاي ميانجي گرايانه چيست؟ اين نکته را هم اضافه کنيم که ديروز مقامات سعودي اعلام کردند که اساسا دنبال ميانجي نبوده و صحبت هاي مبتني بر اينکه عربستان نوازشريف را راهي تهران کرده است، صحت ندارد و حال آنکه هيچ ترديدي در اين موضوع وجود ندارد نه توافق جبير - نواز قابل کتمان است و نه مذاکرات سلمان - شين پينگ.
اما اين حرف درست است که عربستان دنبال ميانجي براي کاهش تنش با ايران نيست و اصولاقصدي براي کاهش تنش وجود ندارد و ما مي توانيم با ذکر شواهد و قرائن بگوئيم که طي هفته ها و ماههاي آينده تنش رژيم سعودي عليه ايران روندي فزاينده خواهد داشت. مدل رفتاري عربستان اين است که شعله هاي بحران را بالامي کشد و بعد از طي يک مقطع خصومت ورزي فرصتي را براي تجزيه و تحليل ميزان موفقيت ها و ناکامي ها پديد مي آورد و نوعي خوش باوري را نيز در طرف مقابل تزريق مي کند. اين رژيم در جريان جنگ عليه يمن بعد از يک دوره عمليات نظامي که تحت نام «عاصفهًْ الحزم» انجام شد، اعلام کرد که اين دوره عملياتي به پايان رسيده و دوره جديدي تحت عنوان «اعادهًْ الامل» آغاز مي شود. در اين مقطع رژيم سعودي اعلام کرد که از اين پس منطقه عملياتي نيروي هوايي عربستان فقط مناطق عملياتي است و حال آنکه در دوره طولاني عمليات اعادهًْ الامل ما کماکان شاهد حمله اين رژيم به شهرهايي که منطقه درگيري نبودند نظير صنعا و صعده بوديم. در اينجا هم رژيم سعودي از اين روش استفاده کرد. يعني در حالي که حسب ماموريتي که آمريکايي ها براي آن تعريف کرده اند، تصعيد بحران عليه ايران را در سرمي پروراند از آمادگي براي مذاکره با ايران حرف مي زند.
اين استراتژي با دو هدف دنبال مي شود. هدف اول اين است که عربستان پس از يک دوره خصومت ورزي نيازمند ارزيابي ميزان تاثير خصومت بر حريف مي باشد. از نظر سعودي دريافت پالس مثبت از طرف مقابل و کاسته شدن از لحن تند آن، نشانه موثر بودن سياست افزايش تنش عليه ايران است. اين البته مي تواند يک ارزيابي با نتايج غلط باشد ولي در ماشين محاسباتي آل سعود، اعلام آمادگي ايران براي گفت وگو با عربستان، نشانه ضعف تلقي مي شود. هدف دوم عربستان از طرح بحث ميانجي، اثرگذاري بر جمعبندي و احيانا اقدامات متقابل ايران است. بر اساس مدل عربستان، حريف توانمندي نظير ايران مي تواند دست به اقدامات سخت عليه دشمن خود بزند و اگر واقعا چنين قصدي داشته باشد و فرصت اقدام نيز پيدا کند، نقشه حريف در گوشه رينگ قرار دادن و ضعيف معرفي کردن ايران از بين مي رود. در مدل رفتاري آل سعود يک پالس مذاکراتي مي تواند روي جمعبندي ايران اثر بگذارد و آن را به هواي بهتر شدن وضعيت دچار انفعال نمايد.
اما از يک منظر ديگر، اصولاسعودي بازيگر صحنه افزايش «بحران سياسي» عليه ايران است و نه طراح و يا کارگردان. بر اين اساس ما بايد در بررسي و ارزيابي انگيزه ها، اهداف، دامنه خصومت و سطح آن به نقشه عملياتي و جمعبندي نظامي که براي عمليات دشمن عليه جبهه خودي در نظر گرفته شده، نگاه کنيم وگرنه حتما دچار خطاي تحليل و در نتيجه دچار خطاي تصميم گيري مي شويم و به ناچار هزينه هاي هنگفتي را متحمل خواهيم شد.
واقعيت اين است که اين بازي اگرچه جلوه اي سعودي - وهابي دارد ولي يک بازي صددرصد آمريکايي است. آمريکايي ها از سال 2007 به اين طرف استراتژي درگير کردن ايران در يک محيط منطقه اي که با دو عنصر «مذهب» و «قوميت» مي تواند بيگانه تلقي شود! دل بسته اند و کشورهاي وابسته به خود در اين منطقه را توجيه، آماده و تجهيز کرده اند. شما نظري به بيانيه اتحاديه عرب و سپس بيانيه سازان همکاري هاي اسلامي که هر دو تيول آمريکا هستند بياندازيد تا ببينيد با اظهارات همين روزهاي مقامات کاخ سفيد عليه ايران مو نمي زند. يکي ديگر از دلايل قطعي بودن حضور آمريکا در پشت خصومت ورزي عربستان عليه ايران، اظهارات صريح وزيرخارجه آمريکاست. شش روز پيش «جان کري» با صراحت گفت: «آمريکا در آنچه عربستان توسعه طلبي و تروريزم ايران در منطقه مي خواند، در کنار دولت اين کشور قرار دارد» کمااينکه رئيس جمهور فرانسه دو روز پيش با صراحت گفت از عربستان در قبال ايران حمايت مي کند و حال آنکه اين عربستان است که تنش آفريني مي کند. متاسفانه بعضي از دستگاههاي رسمي و مسئول و بعضي از شخصيت هاي سياسي کشور و به تبع آن طيفي از روزنامه ها و احزاب سياسي بدون توجه به واقعيت خارجي، از يک طرف اقدامات عربستان را در جهت مخالفت آن با «برجام» و در نتيجه در نقطه مقابل آمريکا ارزيابي مي کنند و از سوي ديگر به آمريکا براي کاهش و يا رفع تنش عربستان چشم دوخته اند. از جمله همين روزها يکي از مقامات ارشد کشور در سفر به عراق از آغاز دور تازه اي از برادري با عربستان سخن گفت و چشم انداز پسابرجام را منطقه اي آرام تر و امن تر خواند. اين افراد در واقع گمان کرده اند آمريکا در پي منطقه اي آرام تر است و حال آنکه اگر آمريکا دنبال چنين وضعيتي بود هر روزه از اعزام نيروي جديد به عراق و سوريه حرف نمي زد و با رژيم هايي که آشوب را به عراق، سوريه و يمن تزريق کرده اند، همراه نمي شد. آمريکا به موازات امضاي برجام، محيط منطقه اي و متحدان منطقه اي ايران را تحت فشار شديد قرار داده و عزم خود را براي برخورد جدي با ايران جزم کرده است. همه اظهارات و شواهد بر اين موضوع تاکيد مي کنند ولي بعضي از دستگاهها و افراد در ايران، چهره ديگري از آمريکا به تصوير درمي آورند.
پرونده تنش عليه ايران در دست مقامات ارشد آمريکا است آنان از يک طرف عوامل خود را آشکارا عليه ايران تحريک مي کنند و پس از آتش افروزي اين رژيم ها هم با صراحت اعلام مي کنند که در کنار آنان هستند و از طرف ديگر در تماس با مقامات ايراني از افزايش تنش در منطقه ابراز نگراني کرده و مقامات ايران را به خويشتنداري فرا مي خوانند يعني حکايت معروف سعدي: «سگ ها را گشاده و سنگ ها را بسته اند». چه کسي است که نداند مديريت تنش از سوي آمريکا اولامعطوف به تضعيف موقعيت اثرگذار ايران در عراق، سوريه، لبنان و... است و ثانيا معطوف به توانمندسازي و خلق فرصت براي دشمنان ايران است. اين چيزي نيست که فهم آن به هوش زيادي نياز داشته باشد. با اين حال ما وقتي لحن بعضي از افراد موثر در ايران را در جهت جداسازي اقدامات ضدايراني در منطقه و سياست هاي نظامي امنيتي آمريکا مي بينيم چه مي توانيم بگوئيم؟ آيا واقعا در اينجا يک خطاي معمول انساني اتفاق افتاده است؟ احتمال وقوع خطاي انساني وجود دارد ولي اين در موردي است که يک نفر وضعيتي را تجزيه و تحليل مي کند و سپس بنا به دلايلي به ورطه خطا مي افتد ولي زماني که از يک طرف ما با يک موضع نادرست استراتژيک از طرف جمعي از افراد موثر مواجه مي شويم و از طرف ديگر با اصرار آنان بر درستي اين موضع مواجه مي گرديم، نمي توانيم آن را يک خطاي معمول تحليلي تلقي نمائيم. در اينجا قطعا نفوذ دشمن اتفاق افتاده و آنچه در موضع بعضي از مقامات بروز پيدا مي کند، موضع دشمن است و با منافع و مطامع او مو نمي زند.
آنچه در اين ميان قابل ذکر است اين است که آمريکا خط تخريب موقعيت منطقه اي ايران را با روش «گفت وگوهاي محرمانه» و «اقدامات بسته اي» - در مقابل اقدامات موردي- دنبال مي کند به اين معنا که از يک سو يک سلسله اقدامات ايذائي در عراق، سوريه، لبنان، يمن، افغانستان و... را در دستور کار قرار داده است تا تمرکز ذهني ايران را در حوزه امنيتي بهم بريزد و از سوي ديگر با برقراري تماس هاي محرمانه با ايران ادعا مي کند که رابطه اي با اقدامات ضدايراني در اين کشورها ندارد! پيگيري چنان سياستي و ادعاي چنين چيزي از سوي آمريکا، بعيد و عجيب و غريب نيست، باور کردن آن توسط بعضي از دستگاههاي ايراني عجيب است. نويسنده: سعدالله زارعي
رژيم سعودي چندين نوبت و از جمله در جريان آخرين ديدار سفير ايران در عربستان - آقاي صادقي- اعلام کرده است که ايران بايد در قبال کنار آمدن عربستان با ابقاء دولت متحد ايران در دمشق، سياست هاي عربستان را در رابطه با يمن و بحرين بپذيرد. بر اين اساس اين رژيم به زعم خود فشار زيادي را متوجه ايران کرده تا ايران به چنين معامله اي رضايت دهد. و حال آنکه سوريه مال مردم سوريه و يمن مال مردم يمن است. مذاکرات اخير مقامات سعودي با نواز شريف در اسلام آباد و وادار کردن نخست وزير پاکستان به قبول ميانجي گري و يا اعلام قبول ميانجي گري که چند روز پس از سفر وزير خارجه سعودي به اسلام آباد صورت گرفت، نشان مي دهد که سعودي ها گمان کرده اند فشار چند هفته اي، جمهوري اسلامي را آماده پذيرش طرحي کرده که بارها آن را رد نموده است جالب اين است که اعلام سفر نواز به ايران دقيقا يک روز پس از آن انجام شد که وزير دفاع پاکستان، کشورش را متحد سعودي در صورت مواجه شدن با حمله خارجي اعلام کرد! اين ژست کجا و ژست ميانجي گري؟ پس کاملامعلوم است که آنچه نخست وزير پاکستان اظهار کرد، درخواستي سعودي بود و بحث ميانجي گري واقعيت نداشت يعني نه عربستان به دنبال ميانجي بود و نه نوازشريف بطور واقعي با چنين ماموريتي راهي تهران شد. کما اينکه اظهار تمايل مقامات سعودي به کاهش تنش با ايران در جريان مذاکرات با رئيس جمهور چين در رياض نيز واقعيت نداشت چرا که درست دو روز بعد مقامات عربستان با استفاده از سازمان همکاري هاي اسلامي- که در زنجير دلارهاي نفتي سعودي است - بيانيه شديداللحني عليه ايران صادر کردند. در اينجا سوال اين است که پس هدف سعودي از درخواست هاي ميانجي گرايانه چيست؟ اين نکته را هم اضافه کنيم که ديروز مقامات سعودي اعلام کردند که اساسا دنبال ميانجي نبوده و صحبت هاي مبتني بر اينکه عربستان نوازشريف را راهي تهران کرده است، صحت ندارد و حال آنکه هيچ ترديدي در اين موضوع وجود ندارد نه توافق جبير - نواز قابل کتمان است و نه مذاکرات سلمان - شين پينگ.
اما اين حرف درست است که عربستان دنبال ميانجي براي کاهش تنش با ايران نيست و اصولاقصدي براي کاهش تنش وجود ندارد و ما مي توانيم با ذکر شواهد و قرائن بگوئيم که طي هفته ها و ماههاي آينده تنش رژيم سعودي عليه ايران روندي فزاينده خواهد داشت. مدل رفتاري عربستان اين است که شعله هاي بحران را بالامي کشد و بعد از طي يک مقطع خصومت ورزي فرصتي را براي تجزيه و تحليل ميزان موفقيت ها و ناکامي ها پديد مي آورد و نوعي خوش باوري را نيز در طرف مقابل تزريق مي کند. اين رژيم در جريان جنگ عليه يمن بعد از يک دوره عمليات نظامي که تحت نام «عاصفهًْ الحزم» انجام شد، اعلام کرد که اين دوره عملياتي به پايان رسيده و دوره جديدي تحت عنوان «اعادهًْ الامل» آغاز مي شود. در اين مقطع رژيم سعودي اعلام کرد که از اين پس منطقه عملياتي نيروي هوايي عربستان فقط مناطق عملياتي است و حال آنکه در دوره طولاني عمليات اعادهًْ الامل ما کماکان شاهد حمله اين رژيم به شهرهايي که منطقه درگيري نبودند نظير صنعا و صعده بوديم. در اينجا هم رژيم سعودي از اين روش استفاده کرد. يعني در حالي که حسب ماموريتي که آمريکايي ها براي آن تعريف کرده اند، تصعيد بحران عليه ايران را در سرمي پروراند از آمادگي براي مذاکره با ايران حرف مي زند.
اين استراتژي با دو هدف دنبال مي شود. هدف اول اين است که عربستان پس از يک دوره خصومت ورزي نيازمند ارزيابي ميزان تاثير خصومت بر حريف مي باشد. از نظر سعودي دريافت پالس مثبت از طرف مقابل و کاسته شدن از لحن تند آن، نشانه موثر بودن سياست افزايش تنش عليه ايران است. اين البته مي تواند يک ارزيابي با نتايج غلط باشد ولي در ماشين محاسباتي آل سعود، اعلام آمادگي ايران براي گفت وگو با عربستان، نشانه ضعف تلقي مي شود. هدف دوم عربستان از طرح بحث ميانجي، اثرگذاري بر جمعبندي و احيانا اقدامات متقابل ايران است. بر اساس مدل عربستان، حريف توانمندي نظير ايران مي تواند دست به اقدامات سخت عليه دشمن خود بزند و اگر واقعا چنين قصدي داشته باشد و فرصت اقدام نيز پيدا کند، نقشه حريف در گوشه رينگ قرار دادن و ضعيف معرفي کردن ايران از بين مي رود. در مدل رفتاري آل سعود يک پالس مذاکراتي مي تواند روي جمعبندي ايران اثر بگذارد و آن را به هواي بهتر شدن وضعيت دچار انفعال نمايد.
اما از يک منظر ديگر، اصولاسعودي بازيگر صحنه افزايش «بحران سياسي» عليه ايران است و نه طراح و يا کارگردان. بر اين اساس ما بايد در بررسي و ارزيابي انگيزه ها، اهداف، دامنه خصومت و سطح آن به نقشه عملياتي و جمعبندي نظامي که براي عمليات دشمن عليه جبهه خودي در نظر گرفته شده، نگاه کنيم وگرنه حتما دچار خطاي تحليل و در نتيجه دچار خطاي تصميم گيري مي شويم و به ناچار هزينه هاي هنگفتي را متحمل خواهيم شد.
واقعيت اين است که اين بازي اگرچه جلوه اي سعودي - وهابي دارد ولي يک بازي صددرصد آمريکايي است. آمريکايي ها از سال 2007 به اين طرف استراتژي درگير کردن ايران در يک محيط منطقه اي که با دو عنصر «مذهب» و «قوميت» مي تواند بيگانه تلقي شود! دل بسته اند و کشورهاي وابسته به خود در اين منطقه را توجيه، آماده و تجهيز کرده اند. شما نظري به بيانيه اتحاديه عرب و سپس بيانيه سازان همکاري هاي اسلامي که هر دو تيول آمريکا هستند بياندازيد تا ببينيد با اظهارات همين روزهاي مقامات کاخ سفيد عليه ايران مو نمي زند. يکي ديگر از دلايل قطعي بودن حضور آمريکا در پشت خصومت ورزي عربستان عليه ايران، اظهارات صريح وزيرخارجه آمريکاست. شش روز پيش «جان کري» با صراحت گفت: «آمريکا در آنچه عربستان توسعه طلبي و تروريزم ايران در منطقه مي خواند، در کنار دولت اين کشور قرار دارد» کمااينکه رئيس جمهور فرانسه دو روز پيش با صراحت گفت از عربستان در قبال ايران حمايت مي کند و حال آنکه اين عربستان است که تنش آفريني مي کند. متاسفانه بعضي از دستگاههاي رسمي و مسئول و بعضي از شخصيت هاي سياسي کشور و به تبع آن طيفي از روزنامه ها و احزاب سياسي بدون توجه به واقعيت خارجي، از يک طرف اقدامات عربستان را در جهت مخالفت آن با «برجام» و در نتيجه در نقطه مقابل آمريکا ارزيابي مي کنند و از سوي ديگر به آمريکا براي کاهش و يا رفع تنش عربستان چشم دوخته اند. از جمله همين روزها يکي از مقامات ارشد کشور در سفر به عراق از آغاز دور تازه اي از برادري با عربستان سخن گفت و چشم انداز پسابرجام را منطقه اي آرام تر و امن تر خواند. اين افراد در واقع گمان کرده اند آمريکا در پي منطقه اي آرام تر است و حال آنکه اگر آمريکا دنبال چنين وضعيتي بود هر روزه از اعزام نيروي جديد به عراق و سوريه حرف نمي زد و با رژيم هايي که آشوب را به عراق، سوريه و يمن تزريق کرده اند، همراه نمي شد. آمريکا به موازات امضاي برجام، محيط منطقه اي و متحدان منطقه اي ايران را تحت فشار شديد قرار داده و عزم خود را براي برخورد جدي با ايران جزم کرده است. همه اظهارات و شواهد بر اين موضوع تاکيد مي کنند ولي بعضي از دستگاهها و افراد در ايران، چهره ديگري از آمريکا به تصوير درمي آورند.
پرونده تنش عليه ايران در دست مقامات ارشد آمريکا است آنان از يک طرف عوامل خود را آشکارا عليه ايران تحريک مي کنند و پس از آتش افروزي اين رژيم ها هم با صراحت اعلام مي کنند که در کنار آنان هستند و از طرف ديگر در تماس با مقامات ايراني از افزايش تنش در منطقه ابراز نگراني کرده و مقامات ايران را به خويشتنداري فرا مي خوانند يعني حکايت معروف سعدي: «سگ ها را گشاده و سنگ ها را بسته اند». چه کسي است که نداند مديريت تنش از سوي آمريکا اولامعطوف به تضعيف موقعيت اثرگذار ايران در عراق، سوريه، لبنان و... است و ثانيا معطوف به توانمندسازي و خلق فرصت براي دشمنان ايران است. اين چيزي نيست که فهم آن به هوش زيادي نياز داشته باشد. با اين حال ما وقتي لحن بعضي از افراد موثر در ايران را در جهت جداسازي اقدامات ضدايراني در منطقه و سياست هاي نظامي امنيتي آمريکا مي بينيم چه مي توانيم بگوئيم؟ آيا واقعا در اينجا يک خطاي معمول انساني اتفاق افتاده است؟ احتمال وقوع خطاي انساني وجود دارد ولي اين در موردي است که يک نفر وضعيتي را تجزيه و تحليل مي کند و سپس بنا به دلايلي به ورطه خطا مي افتد ولي زماني که از يک طرف ما با يک موضع نادرست استراتژيک از طرف جمعي از افراد موثر مواجه مي شويم و از طرف ديگر با اصرار آنان بر درستي اين موضع مواجه مي گرديم، نمي توانيم آن را يک خطاي معمول تحليلي تلقي نمائيم. در اينجا قطعا نفوذ دشمن اتفاق افتاده و آنچه در موضع بعضي از مقامات بروز پيدا مي کند، موضع دشمن است و با منافع و مطامع او مو نمي زند.
آنچه در اين ميان قابل ذکر است اين است که آمريکا خط تخريب موقعيت منطقه اي ايران را با روش «گفت وگوهاي محرمانه» و «اقدامات بسته اي» - در مقابل اقدامات موردي- دنبال مي کند به اين معنا که از يک سو يک سلسله اقدامات ايذائي در عراق، سوريه، لبنان، يمن، افغانستان و... را در دستور کار قرار داده است تا تمرکز ذهني ايران را در حوزه امنيتي بهم بريزد و از سوي ديگر با برقراري تماس هاي محرمانه با ايران ادعا مي کند که رابطه اي با اقدامات ضدايراني در اين کشورها ندارد! پيگيري چنان سياستي و ادعاي چنين چيزي از سوي آمريکا، بعيد و عجيب و غريب نيست، باور کردن آن توسط بعضي از دستگاههاي ايراني عجيب است. نويسنده: سعدالله زارعي