گزیده ها قسمت دوم 11 خرداد - 95
یادداشت دریافتی- علی رافع(عارف)؛ سالهاست که بسیاری از کنشگران، فعالین و صاحبان اندیشه و قلم در عرصه ی اجتماع، بهترین مسیر توسعه ی سیاسی و تعمیق آگاهی اجتماعی را بسط امرِ تحزب در جامعه و گسترش احزاب شناسنامه دار میدانند. احزابی که با داشتن اساسنامه و مرامنامه و برنامه هایی به دور از ابهام، شفافیت های مالی، عضوگیری های عمومی، آموزشهای لازم و ارگانهای رسانه ای مشخص، ضمن آنکه نقش تابلوی جریانی مشخص و بدنه ی اجتماعی آن را ایفا میکنند، در آوردگاههای انتخاباتی، وزن اجتماعی خود را به اثبات برسانند. همچنین احزاب از جمله مهمترین مجموعه ها و تشکل هایی هستند که میتوانند نقش رابطی قابل اتکا بین بخشی از اجتماع و حاکمیت را بازی نموده و با انتقال پیام های اقشار پایین دستی به مجموعه های بالادستی، بخش مهمی از مطالبات لایه های متنوع جامعه را به حاکمیت منتقل کرده و نقشی مهم در تلطیف فضای ارتباط ملت- دولت ایفا کنند.
در عرصه ی فعالیت ها و مبارزات اجتماعی- سیاسی، هرچند عناوین، اساسنامه ها، مرامنامه ها، میثاق نامه ها و ساختارها و ایده های نو نقش ویژه ای در جلب نظر عموم دارند، اما آن چه در دراز مدت میتواند به جلب اعتماد عمومی به عنوان یک سرمایه ی ارزشمند منجر شود، نه عناوین و شعارهای شیک و بیانیه های شورانگیز، بلکه اخلاق مداری،توانمندی و عملگرایی اعضای آن مجموعه است؛ که به اعتقاد نگارنده، عنصر اخلاق مداری، بیش از دو عامل دیگر، در جذب عموم و جلب نظرِ شهروندان، موثر است.به عبارت بهتر، گرچه توانمندی و عملگرایی اعضا و رهبران احزاب میتواند در پیشبرد اهدافِ تشکل مطبوعشان، نقش کلیدی را بازی کند، اما اگر این توانمندی و عملگرایی، تهی از اخلاق نیک و عادات پسندیده باشد، چه بسا در گذر زمان، به عاملی علیه اهدافِ اولیه بدل شده و ممکن است در نهایت موجب گردد بر پیکره ی منافع فردی، رنگ مصالح جمعی زده شود. با این وجود لفظِ اخلاقمداری و اتلاق آن به یک کنش سیاسی، مادامی که عناصر و مصادیق آن شناسایی و معرفی نگردد، میتواند به یک کلی گویی صرف بدل گردد.بایستی به این امر توجه نمود که سیاست ورزی اخلاق مدارانه، چیزی فرا تر متانت در کلام و نزاکت در رفتار است؛ امروزه روز اخلاق مداری و ظهور آن در کنش یک رجلِ سیاسی، با مصادیقی چون شفافیت در مواضع، پایبندی پیمانها و میثاقنامه ها، حرکت در جهت عمل به وعده ها، تبعیت از تصمیمات تشکیلاتی و تن دادن به خردِ جمعی سنجیده میشود. البته تبعیت از تصمیمات تشکیلاتی و تن دادن به خرد جمعی به هیچ وجه بدین معنا نمیباشد که فرد در یک تشکیلات، بایستی تمامی اعتقادات و نظرات و آرای خود را به کناری نهد و بنده ی اعتقاداتِ تشکیلات شود؛ بلکه در جمعی که بر اساس مبانی دموکراتیک شکل گرفته، هر یک از اعضا مجال و امکان آن را دارند تا نظرات خود را با دیگران به بحث و بررسی گذاشته و تلاش کنند تا نظر سایر اعضا را به سوی ایده های خود جلب نمایند. اما نتیجه ی مباحثه و آنچه که برآمده از آرای اکثریت اعضاست، همان چیزی است که تحت عنوان حاصل خرد جمعی از آن یاد میشود و همگان، فارغ از آنکه موافق یا مخالف آن باشند، موظف به تن دادن به آن و تلاش در مسیر پیاده سازی تصمیم های مذکور میباشند. به عبارت دیگر و در نقطه ی مقابل آنچه نگارنده تحت عنوان بد اخلاقی سیاسی مورد شناسایی قرار میدهد، نه صرفا لفاظی ها تند و تیز و هتاکی ها خارج از چارچوب و عرف جامعه، بلکه بر هم زدن قاعده ی بازی، طغیانهای تشکیلاتی و عصیان از پیمانهای پیشین است.
ادامه ی بی اخلاقی هایی از این دست، که در فضای سیاسی کشورمان به کرات و در طول سالهای اخیر قابل مشاهده بوده، به چیزی جز تثبیت سیاست گریزی در جامعه ختم نخواهد شد؛ در روزگاری که میدان رقابت، عرصه ی جولان بازیگران خاکستری شده و سیاست مداران، دائم در حال خط عوض کردن میباشند و غبارآلودگی و ابهام، مهمترین ویژگی میدان بازی سیاست لقب گرفته است و اعتماد قاطبه ی مردم نسبت به صداقت بسیاری از سیاست پیشگان سست شده، اقناع مردم و بازگرداندن دوباره ی ملت به میدان کنش گری سیاسی به امری دشوار بدل خواهد شد و هر کسی از پس آن بر نخواهد آمد. باری! آنچه در آوردگاه انتخابات هفتم اسفند و دهم اردیبهشت روی داد، برآیندی از اعتقاد و باور به بسیاری از مطالب مذکور و امکانات و پتانسیل های موجود بود. علی رغم تمامی محدودیتها و کمبودها، جمع قابل توجهی از کنشگران اصلاح طلب، به این باور رسیدند که آنچه مایه ی اصلی اصلاح و تحول در فضای موجود جامعه است، نه گوشه گیری و فعالیتهای سلبی، بلکه ورود تمام قد به میدان عمل و به راه انداختن گفتمانی ایجابی است. نهایتا حرکت جریانِ اصلاحات در میدان عمل، موجی ایجاد کرد که همه ی ما از نتایج و کم و کیف آن آگاهیم. با این وجود، گرچه امروز به خوبی روشن شده که کسر قابل توجهی از منتخبین انتخابات هفتم اسفند و دهم اردیبهشت، رأی آوری خود را مرهون و مدیون قرارگرفتنشان در لیست امید هستند و فراکسیون امید در مجلس دهم میتواند اکثریت نسبی و قابل توجهی از نمایندگان را همراه خود داشته باشد، لکن برخی از نزدیکان و منسوبان به طیف رهروان ولایت، که زیر بیرق لاریجانی در مجلس نهم متحد شدند، این روزها سکوت ایام پیش از دهم اردیبهشت را ترک کرده اند و علنا خود را مستقل از جریان و لیستی میدانند که با تکیه بر پایگاه اجتماعی آن، این امکان را یافته اند که سهمی از کرسی های سبز مجلس دهم داشته باشند.این آقایون بد نیست بدانند، در این ایام و پس از آنکه تکلیف انتخابات مجلس دهم، به ویژه در پایتخت، در همان مرحله ی نخست و با رأی آوری تمامی نامزدهای لیست امید، مشخص شده، دیگر هیج یک از نامزدهای منتخب این لیست، نمیتوانند و نباید مدعی آن باشند که به خاطر نام و سوابق خود مورد وثوق اکثریت شهروندانِ تهرانی قرار گرفته اند و قرارگیری آنها در لیست منتسب به اصلاح طلبان تأثیر ناچیز در پیروزی آنها داشته است؛ که اگر چنین ادعایی داشته باشند نیز نه تنها مورد تصدیق عامه ی رأی دهندگان قرار نخواهد گرفت، بلکه آن روز دور نخواهد بود که شهروندان پاسخ این ادعا را با رأی خود خواهند داد.
این دوستان و برادران بزرگوار، که پیش از این ما آنها را به نفس سلیم و قضاوت منصفانه میشناختیم، بد نیست این روزها درگیر کبر و غرور نشده و اگر شهامت تصدیقِ حقیقت را ندارند، سکوت پیشه کرده و کمتر مایه ی افتراق شوند. امروز حقیقت آن است که تمامیِ این عزیزان، به هر میزان هم در عالم سیاست شناخته شده و دارای سوابق ارزنده ای باشند، اگر در وزن کشی های انتخاباتی در نقطه ای غیر از لیست امید قرار میگرفتند، جایگاهی بهتر از سایر اصولگرایان نصیبشان نمیشد و چیزی بهتر از شکست دشت نمیکردند. به عبارت بهتر، پیروز نهایی هفتم اسفند در پایتخت، نه تک تکِ نامزدهای لیست امید به شکلی منفرد، بلکه کلیت لیست امید و حامیان آن است. در این شرایط باید همگان به یاد آوریم و باری دیگر این اصل را از نو مشق کنیم که یکی از مهمترین عواملی که میتواند برای یک شخص در عرصه کنش سیاسی اعتبارآفرین باشد و موجب گردد عامه ی مردم به وی به عنوان یک سیاست پیشهی ثابت قدم و قابل اعتماد نظر کنند، پایبندی بر تعهدات و ایستادگی بر پیمان ها است. از سویی دیگر پیمان شکنی و نقض عهد اعضای یک جریان، نه تنها به آبرو و آینده ی سیاسی- اجتماعی آن افراد آسیب میرساند، بلکه وجهه و اعتبار آن جریان و سایر اعضا را نیز به شدت خدشه دار میکند. در حقیقت، این سلامت نفس و نیک نامی اعضای یک مجموعه است که میتواند نقش بی بدیلی در تثبیت یک جریان، به عنوان جمعی صادق و دارای استحکام رأی و پایبندِ به معاهدات، در انظار مردم و در سطح جامعه ایفا نماید. باید به یاد داشته باشیم که اگر از همین امروز با قدرت در مقابل سرکشی ها و نافرمانی های تشکیلاتی نایستیم، در ادوار آینده مردم از خود خواهند پرسید که چه تضمینی وجود دارد که پس از اعتماد و همراهی با این جریان، اعضایی که با اعتمادِ عامه ی شهروندان بر اریکه ای تکیه زده اند، بر تمام میثاق نامه هایی که با ملت بسته اند، پشت پا نزده، روی از مردم برنگردانند و تمامی وعده های ایام انتخابات را به دست فراموشی نسپارند.مردم با هیچ حزب و جریان و دسته و ائتلافی عقد اخوت نبسته اند و آن روز که وابستگان، اعضا و خواصِ منتسب به جریانی از مردم و خواست آنها روی برگردانند، عامه ی مردم لزومی در همراهی با آن جریان نخواهند دید. تک تک منتخبین لیست امید بایستی به یاد داشته باشند که همه ی آنها سوار بر یک کشتی هستند و تکروی آنها، همگان را در خطر غرق شدن قرار میدهد.
در عرصه ی فعالیت ها و مبارزات اجتماعی- سیاسی، هرچند عناوین، اساسنامه ها، مرامنامه ها، میثاق نامه ها و ساختارها و ایده های نو نقش ویژه ای در جلب نظر عموم دارند، اما آن چه در دراز مدت میتواند به جلب اعتماد عمومی به عنوان یک سرمایه ی ارزشمند منجر شود، نه عناوین و شعارهای شیک و بیانیه های شورانگیز، بلکه اخلاق مداری،توانمندی و عملگرایی اعضای آن مجموعه است؛ که به اعتقاد نگارنده، عنصر اخلاق مداری، بیش از دو عامل دیگر، در جذب عموم و جلب نظرِ شهروندان، موثر است.به عبارت بهتر، گرچه توانمندی و عملگرایی اعضا و رهبران احزاب میتواند در پیشبرد اهدافِ تشکل مطبوعشان، نقش کلیدی را بازی کند، اما اگر این توانمندی و عملگرایی، تهی از اخلاق نیک و عادات پسندیده باشد، چه بسا در گذر زمان، به عاملی علیه اهدافِ اولیه بدل شده و ممکن است در نهایت موجب گردد بر پیکره ی منافع فردی، رنگ مصالح جمعی زده شود. با این وجود لفظِ اخلاقمداری و اتلاق آن به یک کنش سیاسی، مادامی که عناصر و مصادیق آن شناسایی و معرفی نگردد، میتواند به یک کلی گویی صرف بدل گردد.بایستی به این امر توجه نمود که سیاست ورزی اخلاق مدارانه، چیزی فرا تر متانت در کلام و نزاکت در رفتار است؛ امروزه روز اخلاق مداری و ظهور آن در کنش یک رجلِ سیاسی، با مصادیقی چون شفافیت در مواضع، پایبندی پیمانها و میثاقنامه ها، حرکت در جهت عمل به وعده ها، تبعیت از تصمیمات تشکیلاتی و تن دادن به خردِ جمعی سنجیده میشود. البته تبعیت از تصمیمات تشکیلاتی و تن دادن به خرد جمعی به هیچ وجه بدین معنا نمیباشد که فرد در یک تشکیلات، بایستی تمامی اعتقادات و نظرات و آرای خود را به کناری نهد و بنده ی اعتقاداتِ تشکیلات شود؛ بلکه در جمعی که بر اساس مبانی دموکراتیک شکل گرفته، هر یک از اعضا مجال و امکان آن را دارند تا نظرات خود را با دیگران به بحث و بررسی گذاشته و تلاش کنند تا نظر سایر اعضا را به سوی ایده های خود جلب نمایند. اما نتیجه ی مباحثه و آنچه که برآمده از آرای اکثریت اعضاست، همان چیزی است که تحت عنوان حاصل خرد جمعی از آن یاد میشود و همگان، فارغ از آنکه موافق یا مخالف آن باشند، موظف به تن دادن به آن و تلاش در مسیر پیاده سازی تصمیم های مذکور میباشند. به عبارت دیگر و در نقطه ی مقابل آنچه نگارنده تحت عنوان بد اخلاقی سیاسی مورد شناسایی قرار میدهد، نه صرفا لفاظی ها تند و تیز و هتاکی ها خارج از چارچوب و عرف جامعه، بلکه بر هم زدن قاعده ی بازی، طغیانهای تشکیلاتی و عصیان از پیمانهای پیشین است.
ادامه ی بی اخلاقی هایی از این دست، که در فضای سیاسی کشورمان به کرات و در طول سالهای اخیر قابل مشاهده بوده، به چیزی جز تثبیت سیاست گریزی در جامعه ختم نخواهد شد؛ در روزگاری که میدان رقابت، عرصه ی جولان بازیگران خاکستری شده و سیاست مداران، دائم در حال خط عوض کردن میباشند و غبارآلودگی و ابهام، مهمترین ویژگی میدان بازی سیاست لقب گرفته است و اعتماد قاطبه ی مردم نسبت به صداقت بسیاری از سیاست پیشگان سست شده، اقناع مردم و بازگرداندن دوباره ی ملت به میدان کنش گری سیاسی به امری دشوار بدل خواهد شد و هر کسی از پس آن بر نخواهد آمد. باری! آنچه در آوردگاه انتخابات هفتم اسفند و دهم اردیبهشت روی داد، برآیندی از اعتقاد و باور به بسیاری از مطالب مذکور و امکانات و پتانسیل های موجود بود. علی رغم تمامی محدودیتها و کمبودها، جمع قابل توجهی از کنشگران اصلاح طلب، به این باور رسیدند که آنچه مایه ی اصلی اصلاح و تحول در فضای موجود جامعه است، نه گوشه گیری و فعالیتهای سلبی، بلکه ورود تمام قد به میدان عمل و به راه انداختن گفتمانی ایجابی است. نهایتا حرکت جریانِ اصلاحات در میدان عمل، موجی ایجاد کرد که همه ی ما از نتایج و کم و کیف آن آگاهیم. با این وجود، گرچه امروز به خوبی روشن شده که کسر قابل توجهی از منتخبین انتخابات هفتم اسفند و دهم اردیبهشت، رأی آوری خود را مرهون و مدیون قرارگرفتنشان در لیست امید هستند و فراکسیون امید در مجلس دهم میتواند اکثریت نسبی و قابل توجهی از نمایندگان را همراه خود داشته باشد، لکن برخی از نزدیکان و منسوبان به طیف رهروان ولایت، که زیر بیرق لاریجانی در مجلس نهم متحد شدند، این روزها سکوت ایام پیش از دهم اردیبهشت را ترک کرده اند و علنا خود را مستقل از جریان و لیستی میدانند که با تکیه بر پایگاه اجتماعی آن، این امکان را یافته اند که سهمی از کرسی های سبز مجلس دهم داشته باشند.این آقایون بد نیست بدانند، در این ایام و پس از آنکه تکلیف انتخابات مجلس دهم، به ویژه در پایتخت، در همان مرحله ی نخست و با رأی آوری تمامی نامزدهای لیست امید، مشخص شده، دیگر هیج یک از نامزدهای منتخب این لیست، نمیتوانند و نباید مدعی آن باشند که به خاطر نام و سوابق خود مورد وثوق اکثریت شهروندانِ تهرانی قرار گرفته اند و قرارگیری آنها در لیست منتسب به اصلاح طلبان تأثیر ناچیز در پیروزی آنها داشته است؛ که اگر چنین ادعایی داشته باشند نیز نه تنها مورد تصدیق عامه ی رأی دهندگان قرار نخواهد گرفت، بلکه آن روز دور نخواهد بود که شهروندان پاسخ این ادعا را با رأی خود خواهند داد.
این دوستان و برادران بزرگوار، که پیش از این ما آنها را به نفس سلیم و قضاوت منصفانه میشناختیم، بد نیست این روزها درگیر کبر و غرور نشده و اگر شهامت تصدیقِ حقیقت را ندارند، سکوت پیشه کرده و کمتر مایه ی افتراق شوند. امروز حقیقت آن است که تمامیِ این عزیزان، به هر میزان هم در عالم سیاست شناخته شده و دارای سوابق ارزنده ای باشند، اگر در وزن کشی های انتخاباتی در نقطه ای غیر از لیست امید قرار میگرفتند، جایگاهی بهتر از سایر اصولگرایان نصیبشان نمیشد و چیزی بهتر از شکست دشت نمیکردند. به عبارت بهتر، پیروز نهایی هفتم اسفند در پایتخت، نه تک تکِ نامزدهای لیست امید به شکلی منفرد، بلکه کلیت لیست امید و حامیان آن است. در این شرایط باید همگان به یاد آوریم و باری دیگر این اصل را از نو مشق کنیم که یکی از مهمترین عواملی که میتواند برای یک شخص در عرصه کنش سیاسی اعتبارآفرین باشد و موجب گردد عامه ی مردم به وی به عنوان یک سیاست پیشهی ثابت قدم و قابل اعتماد نظر کنند، پایبندی بر تعهدات و ایستادگی بر پیمان ها است. از سویی دیگر پیمان شکنی و نقض عهد اعضای یک جریان، نه تنها به آبرو و آینده ی سیاسی- اجتماعی آن افراد آسیب میرساند، بلکه وجهه و اعتبار آن جریان و سایر اعضا را نیز به شدت خدشه دار میکند. در حقیقت، این سلامت نفس و نیک نامی اعضای یک مجموعه است که میتواند نقش بی بدیلی در تثبیت یک جریان، به عنوان جمعی صادق و دارای استحکام رأی و پایبندِ به معاهدات، در انظار مردم و در سطح جامعه ایفا نماید. باید به یاد داشته باشیم که اگر از همین امروز با قدرت در مقابل سرکشی ها و نافرمانی های تشکیلاتی نایستیم، در ادوار آینده مردم از خود خواهند پرسید که چه تضمینی وجود دارد که پس از اعتماد و همراهی با این جریان، اعضایی که با اعتمادِ عامه ی شهروندان بر اریکه ای تکیه زده اند، بر تمام میثاق نامه هایی که با ملت بسته اند، پشت پا نزده، روی از مردم برنگردانند و تمامی وعده های ایام انتخابات را به دست فراموشی نسپارند.مردم با هیچ حزب و جریان و دسته و ائتلافی عقد اخوت نبسته اند و آن روز که وابستگان، اعضا و خواصِ منتسب به جریانی از مردم و خواست آنها روی برگردانند، عامه ی مردم لزومی در همراهی با آن جریان نخواهند دید. تک تک منتخبین لیست امید بایستی به یاد داشته باشند که همه ی آنها سوار بر یک کشتی هستند و تکروی آنها، همگان را در خطر غرق شدن قرار میدهد.
سالهاست که پیاز زعفران به طور گسترده به کشور افغانستان قاچاق میشود. با قاچاق پیاز زعفران به افغانستان بهزودی این کشور به رقیب بزرگی برای ایران تبدیل خواهد شد. قاچاق گسترده، نشان میدهد که دقت لازم از سوی ارگانهای ذیربط در مورد آن محصول، صورت نگرفته است.روزنامه «قانون» مینویسد: پدیده قاچاق در کشور ما یک مسأله گسترده و کاملا جدی است که آسیبهای بسیاری را به تولید محصولات داخلی و به تبع آن به اقتصاد کشور وارد میکند. یکی از بخشهایی که به شدت با این مورد درگیر است، بخش کشاورزی است. در بخش کشاورزی با قاچاق انواع محصولات در کشور روبهرو هستیم.از جمله محصولاتی که ایران در تولید آن دارای رتبه اول جهانی بوده، زعفران است که متاسفانه قاچاق گسترده این محصول باعث شده خطر از دست دادن بازار زعفران در دنیا کشور ما را تهدید کند. این تهدید پیش از این نیز در بازار محصولات دیگری دامنگیر کشور ما شده و به جای مبارزه با این وضعیت، روزبهروز مزیتهای بیشتری را در کشور از دست میدهیم. این امر آسیبی جدی برای صادرات کشور محسوب میشود.قاچاق گسترده پیاز زعفران
سالهاست که پیاز زعفران به طور گسترده به کشور افغانستان قاچاق میشود و این مسأله در آینده به طور قطع تولید را در کشور به خطر خواهد انداخت. هرچند در حال حاضر ایران بزرگترین تولیدکننده زعفران در دنیا محسوب میشود ولی با قاچاق گسترده پیاز این محصول به افغانستان بهزودی این کشور به رقیب بزرگی برای ایران تبدیل خواهد شد. از طرفی قیمت زعفران توسط دلالان و فرصتطلبها تعیین میشود به طوری که در سه سال اخیر دلالان با خریداری و جمعآوری زعفران از بازار موجب کمبود کاذب آن و همچنین با عرضه آن با قیمت بالا و خارج از فصل برداشت، باعث چالش در بازارهای صادراتی شدهاند.در واقع این اقدام دلالان باعث افزایش قیمت زعفران میشود، بنابراین نوسان قیمت زعفران که دلالان اصلیترین عامل آن هستند، آفت جدی صادرات است به طوری که قیمت واقعی هر کیلوگرم زعفران طبق گفته علی حسینی، عضو هیات رئیسه شورای زعفران، 4 میلیون و 500 هزار تا 5 میلیون و 500 هزار تومان است، در حالی که قیمت زعفران در حال حاضر به طور متوسط یک میلیون تومان بیش از قیمت واقعی و بین 5 میلیون و 500 هزار تا 6 میلیون و 500 هزار تومان است.
حسینی همچنین میگوید: قیمت ثابت و تعهد در تامین به موقع تقاضا در صادرات پایدار بسیار موثر است در حالی که به علت نوسان قیمت این محصول گاهی صادرکنندگان نمیتوانند به تعهداتشان عمل کنند. از طرفی به دلیل کشت زعفران در مناطق کمآب، تولید این محصول در سایر کشورها و ورود آنها به بازارهای صادراتی موجب بیکار شدن کشاورزان و از دست رفتن بازارهای صادراتی میشود.نمیخواهند مشکل قاچاق زعفران حل شود
پدیده قاچاق، در بخش کشاورزی در کشور ما تبدیل به یک معضل لاینحل شده است زیرا در قاچاق زعفران که ایران در تولید و صادرات آن رتبه اول دنیا را دارد، بهطور قطع سودهای کلانی نهفته است. تلاش کردیم تا در این خصوص با عده ای از مسئولان و فعالان در حوزه صنعت زعفران گفت وگو کنیم و راهکارهای آنها را برای مبارزه با پدیده گسترده و زیانبار قاچاق زعفران جویا شویم که متاسفانه اکثر آنها حاضر به پاسخگویی نشدند.در این میان، عنایتالله بیابانی، قائم مقام دبیرکل خانه کشاورزی، در پاسخ به پرسش «قانون» درباره اینکه چرا جلوی قاچاق زعفران به کشورهای دیگر گرفته نمیشود؟ میگوید: «بزرگترین مسأله این است که علاقهای به حل این مشکل وجود ندارد. گستردگی پدیده قاچاق درباره محصولات مختلف، باعث شده که این پدیده دامنگیر انواعی از کالاهای استثنایی که تولید آنها مختص کشور ما بوده است، شود. همانطور که میدانید ایران در تولید زعفران مقام اول را در دنیا دارد ولی با این وجود همیشه این محصول به صورت قاچاق از ایران به کشورهای دیگر مثل اسپانیا فرستاده و از آنجا تحت عنوان محصول کشور اسپانیا به کشورهای دیگر صادر میشده است؛ زعفرانی که در واقع محصول خاص و ویژه کشور ما بوده است. در حال حاضر نیز متاسفانه با پدیده قاچاق پیاز زعفران به کشور افغانستان مواجهیم که یک وضعیت نابهنجار با کیفیت بسیار بد را ایجاد کرده است.»او میافزاید: «کشور ما تجربه خوبی در عرضه محصولات داشته و نه تنها محصولاتی با کیفیت بالا عرضه میکرد بلکه روز به روز نیز برکیفیت محصولات صادراتی افزوده میشد و همین باعث شد در این زمینه مقام کسب کند ولی عدم توجه، عدم نظارت و عدم کنترل کیفی باعث شده مزیتهایی که در تولید محصولات برای کشور ما وجود داشته، به تدریج از بین برود. راهکاری که برای این مسأله وجود دارد به بخش نظارتی سازمان جهاد کشاورزی برمیگردد که نظارت خود را بر این بخش تولیدی با اهمیت، بیشتر از قبل کند.»دلالان به منافع ملی نمیاندیشند
شواهد نشان میدهد بحث قاچاق پیاز زعفران تبدیل به یک مافیا در کشور شده است و اینطور به نظر میرسد که سودهای کلان نهفته دراین مورد به قدری بالاست که دستهای پشت پردهای جلوی مبارزه با قاچاق این محصول را سد میکنند. بیابانی با تایید این گفته ادامه میدهد: «دقیقا مسأله قاچاق پیاز زعفران در کشور ما تبدیل به یک مافیای بزرگ شده است. دلالها و مافیایی که دست به این کار میزنند، تنها چیزی که برایشان اهمیت دارد پرکردن جیبهای خودشان است و به طور قطع حفظ منافع ملی برای آنها هیچ اهمیت ویژهای ندارد. بنابراین این بخش را با هرکیفیتی که ممکن باشد به انحصار خود در میآورند و در موقع لازم، محصول این بخش به کشورهایی که طالب آن هستند، عرضه میشود. در حالی که باید موسسات و ارگانهای نظارتی کشور بر این بخش کنترل ویژه داشته باشند که متاسفانه وجود ندارد. نظارت بر این بخشها یک حرکت گسترده و ملی را میطلبد یعنی اگر لازم باشد باید بخشی از کنترل کیفی این محصولات را در مناطقی که به پیاز این محصول به وسیله یک عده انحصارگر دستبرد زده میشود، انجام دهند و این افراد را شناسایی کنند. متاسفانه در تولید بسیاری از محصولات که کشور ما رتبه یکم تا ششم را داشته، به سرعت مزیتها در حال از دست رفتن است. این مورد بسیار اهمیت دارد چون با بحث منافع ملی کشور ما سروکار دارد.»کوتاهی آشکار ارگانهای ذیربط
اینطور به نظر میرسد که در این مورد از سوی ارگانهای ذیربط مبارزه با امر قاچاق، کوتاهی صورت میگیرد و در مافیای قاچاق زعفران قدرتی بیش از آنچه در تصور ما میگنجد، وجود دارد. قائم مقام دبیرکل خانه کشاورزی در اینباره معتقد است: «وقتی واضح است که یک محصول کیفی در کشور ما در حال قاچاقشدن است، نشان میدهد که دقت لازم از سوی ارگانهای ذیربط در مورد آن محصول، صورت نگرفته و به طور آشکار در این مورد، کوتاهی شده است. بنابراین باید نظارت ویژه بر محصولات کشاورزی و قاچاق آنها وجود داشته باشد و جلوی ورود محصولات و نباتاتی که دارای آفت و بیماری هستند در فرودگاهها گرفته شود. برخی کشورها اجازه ورود حتی کمترین و کوچکترین مواد غذایی را به کشور خود نمیدهند ولی متاسفانه ما در کشور خود توان کنترل قاچاق و معضلاتی از این دست را نداریم».این نشان میدهد که عدهای خواهان از بین رفتن این مافیای گسترده در کشور نیستند و دسترسی به سودهای کلان برای آنها صد درصد مهمتر از منافع ملی و دستیابی به ساختارهای درست اقتصادی در بحث صادرات و واردات در کشور است. اینجاست که مسئولان باید چشمان خود را باز کنند و نگاهی به دور و بر خود بیندازند و بهجای سر در برف فرو کردن جلوی فسادهای موجود و از دست رفتن مزیتهای موجود در کشور را بگیرند.
سالهاست که پیاز زعفران به طور گسترده به کشور افغانستان قاچاق میشود و این مسأله در آینده به طور قطع تولید را در کشور به خطر خواهد انداخت. هرچند در حال حاضر ایران بزرگترین تولیدکننده زعفران در دنیا محسوب میشود ولی با قاچاق گسترده پیاز این محصول به افغانستان بهزودی این کشور به رقیب بزرگی برای ایران تبدیل خواهد شد. از طرفی قیمت زعفران توسط دلالان و فرصتطلبها تعیین میشود به طوری که در سه سال اخیر دلالان با خریداری و جمعآوری زعفران از بازار موجب کمبود کاذب آن و همچنین با عرضه آن با قیمت بالا و خارج از فصل برداشت، باعث چالش در بازارهای صادراتی شدهاند.در واقع این اقدام دلالان باعث افزایش قیمت زعفران میشود، بنابراین نوسان قیمت زعفران که دلالان اصلیترین عامل آن هستند، آفت جدی صادرات است به طوری که قیمت واقعی هر کیلوگرم زعفران طبق گفته علی حسینی، عضو هیات رئیسه شورای زعفران، 4 میلیون و 500 هزار تا 5 میلیون و 500 هزار تومان است، در حالی که قیمت زعفران در حال حاضر به طور متوسط یک میلیون تومان بیش از قیمت واقعی و بین 5 میلیون و 500 هزار تا 6 میلیون و 500 هزار تومان است.
حسینی همچنین میگوید: قیمت ثابت و تعهد در تامین به موقع تقاضا در صادرات پایدار بسیار موثر است در حالی که به علت نوسان قیمت این محصول گاهی صادرکنندگان نمیتوانند به تعهداتشان عمل کنند. از طرفی به دلیل کشت زعفران در مناطق کمآب، تولید این محصول در سایر کشورها و ورود آنها به بازارهای صادراتی موجب بیکار شدن کشاورزان و از دست رفتن بازارهای صادراتی میشود.نمیخواهند مشکل قاچاق زعفران حل شود
پدیده قاچاق، در بخش کشاورزی در کشور ما تبدیل به یک معضل لاینحل شده است زیرا در قاچاق زعفران که ایران در تولید و صادرات آن رتبه اول دنیا را دارد، بهطور قطع سودهای کلانی نهفته است. تلاش کردیم تا در این خصوص با عده ای از مسئولان و فعالان در حوزه صنعت زعفران گفت وگو کنیم و راهکارهای آنها را برای مبارزه با پدیده گسترده و زیانبار قاچاق زعفران جویا شویم که متاسفانه اکثر آنها حاضر به پاسخگویی نشدند.در این میان، عنایتالله بیابانی، قائم مقام دبیرکل خانه کشاورزی، در پاسخ به پرسش «قانون» درباره اینکه چرا جلوی قاچاق زعفران به کشورهای دیگر گرفته نمیشود؟ میگوید: «بزرگترین مسأله این است که علاقهای به حل این مشکل وجود ندارد. گستردگی پدیده قاچاق درباره محصولات مختلف، باعث شده که این پدیده دامنگیر انواعی از کالاهای استثنایی که تولید آنها مختص کشور ما بوده است، شود. همانطور که میدانید ایران در تولید زعفران مقام اول را در دنیا دارد ولی با این وجود همیشه این محصول به صورت قاچاق از ایران به کشورهای دیگر مثل اسپانیا فرستاده و از آنجا تحت عنوان محصول کشور اسپانیا به کشورهای دیگر صادر میشده است؛ زعفرانی که در واقع محصول خاص و ویژه کشور ما بوده است. در حال حاضر نیز متاسفانه با پدیده قاچاق پیاز زعفران به کشور افغانستان مواجهیم که یک وضعیت نابهنجار با کیفیت بسیار بد را ایجاد کرده است.»او میافزاید: «کشور ما تجربه خوبی در عرضه محصولات داشته و نه تنها محصولاتی با کیفیت بالا عرضه میکرد بلکه روز به روز نیز برکیفیت محصولات صادراتی افزوده میشد و همین باعث شد در این زمینه مقام کسب کند ولی عدم توجه، عدم نظارت و عدم کنترل کیفی باعث شده مزیتهایی که در تولید محصولات برای کشور ما وجود داشته، به تدریج از بین برود. راهکاری که برای این مسأله وجود دارد به بخش نظارتی سازمان جهاد کشاورزی برمیگردد که نظارت خود را بر این بخش تولیدی با اهمیت، بیشتر از قبل کند.»دلالان به منافع ملی نمیاندیشند
شواهد نشان میدهد بحث قاچاق پیاز زعفران تبدیل به یک مافیا در کشور شده است و اینطور به نظر میرسد که سودهای کلان نهفته دراین مورد به قدری بالاست که دستهای پشت پردهای جلوی مبارزه با قاچاق این محصول را سد میکنند. بیابانی با تایید این گفته ادامه میدهد: «دقیقا مسأله قاچاق پیاز زعفران در کشور ما تبدیل به یک مافیای بزرگ شده است. دلالها و مافیایی که دست به این کار میزنند، تنها چیزی که برایشان اهمیت دارد پرکردن جیبهای خودشان است و به طور قطع حفظ منافع ملی برای آنها هیچ اهمیت ویژهای ندارد. بنابراین این بخش را با هرکیفیتی که ممکن باشد به انحصار خود در میآورند و در موقع لازم، محصول این بخش به کشورهایی که طالب آن هستند، عرضه میشود. در حالی که باید موسسات و ارگانهای نظارتی کشور بر این بخش کنترل ویژه داشته باشند که متاسفانه وجود ندارد. نظارت بر این بخشها یک حرکت گسترده و ملی را میطلبد یعنی اگر لازم باشد باید بخشی از کنترل کیفی این محصولات را در مناطقی که به پیاز این محصول به وسیله یک عده انحصارگر دستبرد زده میشود، انجام دهند و این افراد را شناسایی کنند. متاسفانه در تولید بسیاری از محصولات که کشور ما رتبه یکم تا ششم را داشته، به سرعت مزیتها در حال از دست رفتن است. این مورد بسیار اهمیت دارد چون با بحث منافع ملی کشور ما سروکار دارد.»کوتاهی آشکار ارگانهای ذیربط
اینطور به نظر میرسد که در این مورد از سوی ارگانهای ذیربط مبارزه با امر قاچاق، کوتاهی صورت میگیرد و در مافیای قاچاق زعفران قدرتی بیش از آنچه در تصور ما میگنجد، وجود دارد. قائم مقام دبیرکل خانه کشاورزی در اینباره معتقد است: «وقتی واضح است که یک محصول کیفی در کشور ما در حال قاچاقشدن است، نشان میدهد که دقت لازم از سوی ارگانهای ذیربط در مورد آن محصول، صورت نگرفته و به طور آشکار در این مورد، کوتاهی شده است. بنابراین باید نظارت ویژه بر محصولات کشاورزی و قاچاق آنها وجود داشته باشد و جلوی ورود محصولات و نباتاتی که دارای آفت و بیماری هستند در فرودگاهها گرفته شود. برخی کشورها اجازه ورود حتی کمترین و کوچکترین مواد غذایی را به کشور خود نمیدهند ولی متاسفانه ما در کشور خود توان کنترل قاچاق و معضلاتی از این دست را نداریم».این نشان میدهد که عدهای خواهان از بین رفتن این مافیای گسترده در کشور نیستند و دسترسی به سودهای کلان برای آنها صد درصد مهمتر از منافع ملی و دستیابی به ساختارهای درست اقتصادی در بحث صادرات و واردات در کشور است. اینجاست که مسئولان باید چشمان خود را باز کنند و نگاهی به دور و بر خود بیندازند و بهجای سر در برف فرو کردن جلوی فسادهای موجود و از دست رفتن مزیتهای موجود در کشور را بگیرند.
طلاق تجربه دردناکی است که بر سلامت روانی و جسمی فرد تأثیر مخربی میگذارد. به بیان دیگر، بعد از طلاق فرد از نظر هیجانی و فیزیکی تحت تاثیر قرار میگیرد. با توجه به تفاوتهای روانی زنان و مردان، سیستم تربیتی و نوع نگرش، نحوه این اثرگذاری متفاوت است.به گزارش جام جم، دکتر حسین ابراهیمی مقدم، روانشناس و عضو هیات علمی دانشگاه در این باره میگوید: تحقیقات نشان میدهد، آقایان در دورههای بعد از طلاق و مرگ همسرشان، چون واکنشهای هیجانی را به درستی نشان نمیدهند، دچار مشکلات خاصی مثل سکته قلبی و جسمی شدید میشوند. این موضوع در مواردی ناشی از این فرهنگ غلط است که مرد گریه نمیکند و به نوعی این تفکر القا میکند که مرد احساساتش را بروز نمیدهد.وقتی از خانمی سوال میکنید علت طلاق چه بوده است، معمولا یک فرآیند را توضیح میدهد. حال آن که وقتی از یک مرد پرسیده میشود قضیه طلاق شما چیست، عمدتا به یک لحظه خاص اشاره میکند. به نظر میرسد حافظه خانمها نسبت به حافظه آقایان بهتر عمل میکند. این کلی نگری مردانه باعث میشود آقایان نسبت به جداییشان، درس و عبرت کمتری بگیرند و احتمال شکستشان در ازدواجهای بعدی بیشتر شود.افسردگی بعد از طلاق
نتایج مطالعات نشان میدهد، فشارهای فرهنگی شامل زیرسوال رفتن قدرت مردانگی و ننگ بیماریهای روانی باعث میشود برخی مردان، اضطراب یا افسردگی خود را انکار یا پنهان کنند. در نتیجه در بسیاری موارد، افسردگی مردان درمان نشده باقی میماند.به طور کلی افسردگی میان زنان بیش از مردان دیده میشود، اما بعد از طلاق، افسردگی رایجترین بحران در بین آقایان است؛ چون مردان از ابراز احساسات خودداری و کمتر به مشاور و روانشناس مراجعه میکنند، در نتیجه در برابر آسیبهای بیشتری قرار میگیرند. خیلی اوقات هم وابستگیهایشان جنبه شیءگرایانه پیدا میکند، مثلا دیدن وسایل قبلی منزل میتواند احساسات متعارضی در آنها ایجاد کند.درونریزی مردانه و آسیبهای روانی
نکته دیگر که باعث میشود مردان در برابر آسیبهای ناشی از طلاق قرار گیرند، تفاوت نوع شبکه ارتباط اجتماعی و دوستی مردان با زنان است. معمولا مردان با دوستانشان درددل نمیکنند و به نوعی میتوان گفت مسائل فکری در درونشان جمع و به مشکلاتی منجر میشود، ولی خانمها با بهره گرفتن از مشاوره، بهتر میتوانند با جدایی کنار بیایند. همچنین نگاه جامعه به زن و مرد مطلقه مثبت نیست و به دلیل فشارهای ناشی از اطرافیان، فرد پس از جدایی از لحاظ روانی نیز دچار مسائلی میشود.مردان نمیتوانند تنها زندگی کنند
واقعیتها نشان میدهد، مردها اگر همسرشان فوت کند یا طلاق بگیرند، نمیتوانند تنها زندگی کنند. تنها زندگی کردن برای مردان تاثیرات روانی منفی دارد و باعث بروز اختلالات روانی میشود، بخصوص این امر در مورد مردانی که سابقه و تجربه زندگی متاهلی داشتهاند، سختتر است.اشتباهات مردانه پس از طلاق
طلاق در جوامع امروز به مشکلی اساسی تبدیل شده است. برای حل این مشکل سه دسته پیشگیری پیشنهاد میشود. پیشگیریهای اولیه به قبل از ازدواج مربوط است و شامل مشاوره و مراجعه به روانشناس میشود. پیشگیریهای ثانویه در حین مشکل به کمک میآیند؛ یعنی به زوجینی که دچار اختلافات شدید زناشویی شدهاند و در آستانه طلاقاند، مشاوره داده میشود تا بتوانند مشکل خود را حل کنند. پیشگیری در سومین سطح خود به جلوگیری از اتفاقات ناخوشایند بعد از وقوع حادثه میپردازد.بسیاری از مردان، کنارهگیری از اجتماع را به عنوان یکی از راههای پس از طلاق انتخاب میکنند. بسیار راحت خواهد بود بعد از طلاق افراد، گوشهگیری را برگزینند و سر در جیب خویش فرو برند، اما این کار یکی از اشتباهات بزرگ بعد از طلاق است، چراکه فرد دچار افسردگی و یاس میشود. نتایج تحقیقات نشان میدهد در بیشتر موارد این گونه افراد به دام اعتیاد میافتند. بهتر است بعد از طلاق، فرد ارتباط با اقوام را گسترش دهد، به دوستان قدیمی تلفن کند یا به یک تیم ورزشی ملحق شود.گیر کردن در نفرت
یکی دیگر از اشتباهات رایج مردان پس از طلاق، گیر کردن در نفرت است. ادامه خصومت با همسر سابق بخصوص اگر قرار باشد کودکان هم درگیر این خصومت شوند، کار درستی نیست و یک خانواده گسیخته بعد از طلاق از آسیبهای روانی رنج خواهند برد. برای این که خصومت کمرنگ شود، بهتر است آقایان در کلاس مدیریت خشم شرکت کنند. تحقیقات نشان میدهد این کلاسها معمولا میتواند هم به والدین و هم به کودکان کمک کند تا احساس بهتری داشته باشند.خواستگاری زودهنگام ممنوع
خیلی از مردان قبل از این که اثرات رابطه قبلی از بین برود در یک رابطه عاشقانه جدید میافتند که به ازدواج منجر میشود. این رابطه جدید میتواند عللی از قبیل احساس تنهایی، آسیبپذیری و غمگینی داشته باشد و به نوعی در کنار کسی بودن، احساس بهتری در آنان ایجاد میکند، اما این گونه رابطهها دیری نمیپاید که از بین میرود. توصیه روانشناسان این است که برای خواستگاری، حداقل دو سال از ازدواج قبلی گذشته باشد.به طور کلی، زوجین هر دو پیامدهای منفی بعد از طلاق را تجربه میکنند. آنچه اهمیت دارد، این که نباید در مورد طلاق، قبح قضیه از بین برود و مدام یکدیگر را به این امر تهدید کنند. در مورد مشکلات باید بیشتر گفتوگو کرد و به عنوان آخرین راهکار به طلاق اندیشید.
نتایج مطالعات نشان میدهد، فشارهای فرهنگی شامل زیرسوال رفتن قدرت مردانگی و ننگ بیماریهای روانی باعث میشود برخی مردان، اضطراب یا افسردگی خود را انکار یا پنهان کنند. در نتیجه در بسیاری موارد، افسردگی مردان درمان نشده باقی میماند.به طور کلی افسردگی میان زنان بیش از مردان دیده میشود، اما بعد از طلاق، افسردگی رایجترین بحران در بین آقایان است؛ چون مردان از ابراز احساسات خودداری و کمتر به مشاور و روانشناس مراجعه میکنند، در نتیجه در برابر آسیبهای بیشتری قرار میگیرند. خیلی اوقات هم وابستگیهایشان جنبه شیءگرایانه پیدا میکند، مثلا دیدن وسایل قبلی منزل میتواند احساسات متعارضی در آنها ایجاد کند.درونریزی مردانه و آسیبهای روانی
نکته دیگر که باعث میشود مردان در برابر آسیبهای ناشی از طلاق قرار گیرند، تفاوت نوع شبکه ارتباط اجتماعی و دوستی مردان با زنان است. معمولا مردان با دوستانشان درددل نمیکنند و به نوعی میتوان گفت مسائل فکری در درونشان جمع و به مشکلاتی منجر میشود، ولی خانمها با بهره گرفتن از مشاوره، بهتر میتوانند با جدایی کنار بیایند. همچنین نگاه جامعه به زن و مرد مطلقه مثبت نیست و به دلیل فشارهای ناشی از اطرافیان، فرد پس از جدایی از لحاظ روانی نیز دچار مسائلی میشود.مردان نمیتوانند تنها زندگی کنند
واقعیتها نشان میدهد، مردها اگر همسرشان فوت کند یا طلاق بگیرند، نمیتوانند تنها زندگی کنند. تنها زندگی کردن برای مردان تاثیرات روانی منفی دارد و باعث بروز اختلالات روانی میشود، بخصوص این امر در مورد مردانی که سابقه و تجربه زندگی متاهلی داشتهاند، سختتر است.اشتباهات مردانه پس از طلاق
طلاق در جوامع امروز به مشکلی اساسی تبدیل شده است. برای حل این مشکل سه دسته پیشگیری پیشنهاد میشود. پیشگیریهای اولیه به قبل از ازدواج مربوط است و شامل مشاوره و مراجعه به روانشناس میشود. پیشگیریهای ثانویه در حین مشکل به کمک میآیند؛ یعنی به زوجینی که دچار اختلافات شدید زناشویی شدهاند و در آستانه طلاقاند، مشاوره داده میشود تا بتوانند مشکل خود را حل کنند. پیشگیری در سومین سطح خود به جلوگیری از اتفاقات ناخوشایند بعد از وقوع حادثه میپردازد.بسیاری از مردان، کنارهگیری از اجتماع را به عنوان یکی از راههای پس از طلاق انتخاب میکنند. بسیار راحت خواهد بود بعد از طلاق افراد، گوشهگیری را برگزینند و سر در جیب خویش فرو برند، اما این کار یکی از اشتباهات بزرگ بعد از طلاق است، چراکه فرد دچار افسردگی و یاس میشود. نتایج تحقیقات نشان میدهد در بیشتر موارد این گونه افراد به دام اعتیاد میافتند. بهتر است بعد از طلاق، فرد ارتباط با اقوام را گسترش دهد، به دوستان قدیمی تلفن کند یا به یک تیم ورزشی ملحق شود.گیر کردن در نفرت
یکی دیگر از اشتباهات رایج مردان پس از طلاق، گیر کردن در نفرت است. ادامه خصومت با همسر سابق بخصوص اگر قرار باشد کودکان هم درگیر این خصومت شوند، کار درستی نیست و یک خانواده گسیخته بعد از طلاق از آسیبهای روانی رنج خواهند برد. برای این که خصومت کمرنگ شود، بهتر است آقایان در کلاس مدیریت خشم شرکت کنند. تحقیقات نشان میدهد این کلاسها معمولا میتواند هم به والدین و هم به کودکان کمک کند تا احساس بهتری داشته باشند.خواستگاری زودهنگام ممنوع
خیلی از مردان قبل از این که اثرات رابطه قبلی از بین برود در یک رابطه عاشقانه جدید میافتند که به ازدواج منجر میشود. این رابطه جدید میتواند عللی از قبیل احساس تنهایی، آسیبپذیری و غمگینی داشته باشد و به نوعی در کنار کسی بودن، احساس بهتری در آنان ایجاد میکند، اما این گونه رابطهها دیری نمیپاید که از بین میرود. توصیه روانشناسان این است که برای خواستگاری، حداقل دو سال از ازدواج قبلی گذشته باشد.به طور کلی، زوجین هر دو پیامدهای منفی بعد از طلاق را تجربه میکنند. آنچه اهمیت دارد، این که نباید در مورد طلاق، قبح قضیه از بین برود و مدام یکدیگر را به این امر تهدید کنند. در مورد مشکلات باید بیشتر گفتوگو کرد و به عنوان آخرین راهکار به طلاق اندیشید.
محققان استرالیایی در حال توسعه یک بازوی رباتیک هستند که میتواند به افراد دارای قطع عضو کمک کند تا حس لامسه خود را مجددا بدست آورده و حرکاتشان را ارتقا بخشد.به گزارش ایسنا به نقل از ایبیسی آنلاین، افرادی که دست خود را طی حادثه یا بیماری از دست دادهاند، ممکن است از پروتز استفاده کنند که متاسفانه بیشتر این اندام مصنوعی خیلی شبیه اندام واقعی نیستند.این پروژه که یک همکاری مشترک بین دانشگاه ملبورن و مرکز اکتشافات پزشکی آیکِنهِد در بیمارستان سن وینسنت است، میتواند تغییر عمدهای در حوزه پروتز اعمال کند.محققان موفق به شناسایی روشی برای انتقال سیگنالها از مغز به بازوی رباتیک شدهاند و اکنون در جستجوی راههایی برای بازگشت این سیگنالها هستند که میتواند حس لامسه را برای کاربران به ارمغان بیاورد.محققان از چاپ سهبعدی برای تولید میکروتراشههایی به منظور انتقال سیگنالهای ارتباطی بین بافت اندام و الکترودها استفاده کردند که ارسال پیامهای حرکتی از مغز به بازوی رباتیک را امکانپذیر میکرد.این دستاورد میتواند به افراد دارای قطع عضو و بیمارانی که سکته کردهاند، در کنترل حرکت بازوی رباتیکشان به همان شکل که عضو واقعی خود را کنترل میکردند، کمک کند.به گفته محققان، افراد معلول با احیای حس لامسهشان میتوانند عملکرد طبیعیتری داشته باشند.در اصل این محققان بر روی یک عضو و نه یک ابزار کار میکنند. دستهای پروتز چاپی سهبعدی که در حال حاضر در دسترس هستند، تنها میتوانند فشار را تشخیص دهند. البته این ویژگی به کاربر اجازه میدهد اجسام کوچک را گرفته و استفاده کند.اما بازوی رباتیک پیشرفته جدید میتواند دستاورد بزرگی در انتقال ارتباط مستقیم بین مغز و بازو باشد زیرا بافت، عضله و عصبهای خود بیمار را با عضو مصنوعی وصل کرده و به آن اجازه می دهد تا فشار و نیرو را احساس کرده و درک کند.