گزیده ها قسمت دوم 9 مرداد - 97
: روزی بابک درحالی که 2
تن از دوستان دیگرش در صندلی عقب خودرو نشسته بودند مرا هم در صندلی جلو نشاند و
پیشنهاد داد به سمت بزرگراه فجر برویم و با سوارکردن مسافر از آنها زورگیری کنیم...
دختر 20 سالهای که به اتهام زورگیری از مسافران دستگیر شده بود، سرگذشت تلخ خود را اینگونه شرح داد.
به گزارش عصرایران، پدرم کارمند بود و مادرم نیز سالن آرایشگری داشت. زندگی آرام و خوبی داشتیم و من که دختر نوجوانی بودم در کلاسهای آموزشی شنا شرکت میکردم و دوست داشتم روزی نجات غریق شوم، اما به یکباره این زندگی شیرین به همراه آرزوهای من بر باد فنا رفت چرا که مادرم به مواد مخدر صنعتی آلوده شده بود.
او با کارها و رفتارهایی که انجام میداد زندگی را بر ما سخت کرده بود و پدرم مجبور شد او را طلاق بدهد با این وجود منزلی برایمان اجاره کرد و هزینههای زندگی ما را میپرداخت در همین روزها خواهر بزرگ ترم ازدواج کرد و من هم که دیگر آزادانه رفت و آمد میکردم با پسری در خیابان آشنا شدم و با او ازدواج کردم، ولی این ازدواج هم مانند دیگر ازدواجهای خیابانی چند ماه بیشتر طول نکشید و در نهایت مهر طلاق بر صفحه شناسنامهام جا خوش کرد.
از آن روز به بعد با زنی آشنا شدم که پارتیهای شبانه مختلط در منزلش برگزار میکرد و من هم همواره در این پارتیها شرکت میکردم اگرچه مادرم کمی از نظر روحی بهتر شده بود اما کاری به رفت و آمدهای من نداشت تا این که در یکی از همین پارتیها با پسر خلافکاری آشنا شدم. «بابک» به من ابراز علاقه میکرد و در همه این خوشگذرانیها کنارم بود.
روزی بابک درحالی که 2 تن از دوستان دیگرش در صندلی عقب خودرو نشسته بودند مرا هم در صندلی جلو نشاند و پیشنهاد داد به سمت بزرگراه فجر برویم و با سوارکردن مسافر از آنها زورگیری کنیم. اولین بار که با چاقو ترس به جان یک مسافر انداخته بودیم هیجان زده شدیم و مدام صحنههای ترس او را تعریف میکردیم ولی بعد از مدتی من ارتباطم را با بابک و دوستانش قطع کردم و برای تفریح به شمال کشور رفتم چرا که در آخرین سرقت حدود 5 میلیون تومان را بین خودمان تقسیم کرده بودیم اما وقتی از مسافرت بازگشتم از مادرم شنیدم که ماموران آگاهی به سراغم آمدهاند.
دختر 20 سالهای که به اتهام زورگیری از مسافران دستگیر شده بود، سرگذشت تلخ خود را اینگونه شرح داد.
به گزارش عصرایران، پدرم کارمند بود و مادرم نیز سالن آرایشگری داشت. زندگی آرام و خوبی داشتیم و من که دختر نوجوانی بودم در کلاسهای آموزشی شنا شرکت میکردم و دوست داشتم روزی نجات غریق شوم، اما به یکباره این زندگی شیرین به همراه آرزوهای من بر باد فنا رفت چرا که مادرم به مواد مخدر صنعتی آلوده شده بود.
او با کارها و رفتارهایی که انجام میداد زندگی را بر ما سخت کرده بود و پدرم مجبور شد او را طلاق بدهد با این وجود منزلی برایمان اجاره کرد و هزینههای زندگی ما را میپرداخت در همین روزها خواهر بزرگ ترم ازدواج کرد و من هم که دیگر آزادانه رفت و آمد میکردم با پسری در خیابان آشنا شدم و با او ازدواج کردم، ولی این ازدواج هم مانند دیگر ازدواجهای خیابانی چند ماه بیشتر طول نکشید و در نهایت مهر طلاق بر صفحه شناسنامهام جا خوش کرد.
از آن روز به بعد با زنی آشنا شدم که پارتیهای شبانه مختلط در منزلش برگزار میکرد و من هم همواره در این پارتیها شرکت میکردم اگرچه مادرم کمی از نظر روحی بهتر شده بود اما کاری به رفت و آمدهای من نداشت تا این که در یکی از همین پارتیها با پسر خلافکاری آشنا شدم. «بابک» به من ابراز علاقه میکرد و در همه این خوشگذرانیها کنارم بود.
روزی بابک درحالی که 2 تن از دوستان دیگرش در صندلی عقب خودرو نشسته بودند مرا هم در صندلی جلو نشاند و پیشنهاد داد به سمت بزرگراه فجر برویم و با سوارکردن مسافر از آنها زورگیری کنیم. اولین بار که با چاقو ترس به جان یک مسافر انداخته بودیم هیجان زده شدیم و مدام صحنههای ترس او را تعریف میکردیم ولی بعد از مدتی من ارتباطم را با بابک و دوستانش قطع کردم و برای تفریح به شمال کشور رفتم چرا که در آخرین سرقت حدود 5 میلیون تومان را بین خودمان تقسیم کرده بودیم اما وقتی از مسافرت بازگشتم از مادرم شنیدم که ماموران آگاهی به سراغم آمدهاند.
عامل اصلی اسید پاشی بعد از
یک سال پنهان شدن و فرار از پلیس، توسط ماموران کلانتری 152 خانی آباد نو در نعمت
آباد شناسایی و دستگیر شد.
به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان؛ ساعت 23:45 شامگاه 14خرداد سال گذشته ماموران کلانتری152 خانیآباد از حادثه اسیدپاشی با خبر شده و در محل حاضر شدند، بررسی پلیس نشان داد لحظاتی قبل بین شش پسر جوان در خیابان نوری درگیری رخ داده که در جریان این درگیری فرد 30سالهای به نام سیاوش از ناحیه دست راست، شکم و پای چپ مورد اسیدپاشی قرار گرفته و به بیمارستان منتقل شده است، ماموران کلانتری هم برای بررسی موضوع راهی بیمارستان شدند و از مصدوم تحقیق کردند.
فرد مصدوم در اظهاراتش به ماموران کلانتری 152 خانی آباد نو گفت: ساعتی قبل به همراه برادرم سر کوچهمان ایستاده بودیم که دو موتور سیکلت با چهار سرنشین وارد کوچه شدند، یکی از آنها بهادر نام داشت و بچه محلمان بود و سه سرنشین دیگر دوستان بهادر بودند، بهادر درحالی که در یکی از دستانش قمه بزرگی و در دست دیگرش ظرف پلاستیکی بود از موتور پیاده شد و به طرف ما آمد و سه سرنشین دیگر هم پیاده شدند و با چاقو به ما حمله کردند به طوریکه برادرم زخمی شد، درحالی که با آنها درگیر بودیم بهادر مایع داخل ظرف پلاستیکی را به طرف من پاشید که ناگهان سوزش عجیبی تمام بدنم را فرا گرفت به طوریکه فریادهای «آیسوختم» من به آسمان بلند شد که فهمیدم مایع داخل ظرف اسید بوده و آنها سوار موتور سیکلت شدند و از محل گریختند.
وی درباره اختلافش با بهادر گفت: او از خلافکاران محل است و هشتماه قبل به خاطر عربدهکشی در محل و ایجاد رعب و وحشت تحت تعقیب پلیس بود که چند روز بعد ماموران او را دستگیر کردند و به زندان افتاد، او خیال میکرد من او را به ماموران لو دادهام و به همین دلیل چند روز قبل که از زندان آزاد شد تصمیم گرفت از من انتقام بگیرد که در نهایت روی من اسیدپاشی کرد.
با طرح این شکایت پرونده به دستور قاضی مدیر روستا، بازپرس شعبه ششم دادسرای امور جنایی تهران برای رسیدگی در اختیار کارآگاهان پلیس آگاهی قرار گرفت.
ماموران کلانتری 152 خانی آباد در نخستین گام برای دستگیری متهم به خانه وی در محله نعمتآباد رفتند که متوجه شدند بهادر پس از حادثه به مکان نامعلومی گریخته است.
ماموران پس از توقیف خودروی متهم تحقیقات درباره این حادثه را ادامه دادند تا اینکه سه نفر از دوستان وی را که شاکی مدعی بود و در جریان اسیدپاشی با متهم همدستی کردهاند بازداشت کردند، آنها در بازجوییها جرم خود را انکار کردند و گفتند شب حادثه همراه بهادر نبودهاند.
به همین دلیل سه متهم آزاد شدند تا اینکه پس از گذشت حدود 14ماه از حادثه وی را سوم مردادماه درحالی که با دیدن ماموران قصد داشت از طبقه سوم خانهشان خودش را به پایین پرتاب کند بازداشت شد، پس از دستگیری متهم برای بازجویی به دادسرای امور جنایی تهران منتقل شد.
وی پس از بازداشت در ادعایش گفت: من و شاکی بچه یک محل هستیم و خانههای پدریمان در نزدیکی هم است، ما دو نفر از چند سال قبل با هم اختلاف داریم و همیشه برای هم خط و نشان میکشیم و چند باری هم درگیر شدهایم، روز حادثه سیاوش با من تماس گرفت و گفت شب برای درگیری به در خانه ما میآید، من هم او را تهدید کردم و گفتم اگر جرئتداری بیا.
متهم در ادامه گفت: شب وقتی از محل کار به خانهمان میرفتم سیاوش همراه برادر و دو نفر از دوستانش با موتور سیکلت به کوچه ما آمدند و راه مرا سد کردند، وقتی آنها را جلوی خودم دیدم چاقو کشیدم و آنها را تهدید کردم که ناگهان سیاوش مایع داخل ظرفی را به طرف من پاشید که قسمتی از مایع به بدن من ریخته شد و مقداری هم به بدن خودش، من از ترس فرار کردم و حتی در حین فرار گوشی موبایلم نیز از دستم افتاد، پس از ترس از این دو برادر از تهران بیرون رفتم تا اینکه چند روز قبل به تهران آمدم و دستگیر شدم.
متهم در پایان اظهار: آن شب من تنها بودم و آنها چهار نفر بودند و من قرار بود از آنها شکایت کنم که آنها از من شکایت کردند.
پس از اظهارات متهم، به دستور قاضی مدیر روستا برای ادامه تحقیقات و روشن شدن زوایای پنهان حادثه، پرونده در اختیار کارآگاهان پلیسآگاهی قرار گرفت.
به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان؛ ساعت 23:45 شامگاه 14خرداد سال گذشته ماموران کلانتری152 خانیآباد از حادثه اسیدپاشی با خبر شده و در محل حاضر شدند، بررسی پلیس نشان داد لحظاتی قبل بین شش پسر جوان در خیابان نوری درگیری رخ داده که در جریان این درگیری فرد 30سالهای به نام سیاوش از ناحیه دست راست، شکم و پای چپ مورد اسیدپاشی قرار گرفته و به بیمارستان منتقل شده است، ماموران کلانتری هم برای بررسی موضوع راهی بیمارستان شدند و از مصدوم تحقیق کردند.
فرد مصدوم در اظهاراتش به ماموران کلانتری 152 خانی آباد نو گفت: ساعتی قبل به همراه برادرم سر کوچهمان ایستاده بودیم که دو موتور سیکلت با چهار سرنشین وارد کوچه شدند، یکی از آنها بهادر نام داشت و بچه محلمان بود و سه سرنشین دیگر دوستان بهادر بودند، بهادر درحالی که در یکی از دستانش قمه بزرگی و در دست دیگرش ظرف پلاستیکی بود از موتور پیاده شد و به طرف ما آمد و سه سرنشین دیگر هم پیاده شدند و با چاقو به ما حمله کردند به طوریکه برادرم زخمی شد، درحالی که با آنها درگیر بودیم بهادر مایع داخل ظرف پلاستیکی را به طرف من پاشید که ناگهان سوزش عجیبی تمام بدنم را فرا گرفت به طوریکه فریادهای «آیسوختم» من به آسمان بلند شد که فهمیدم مایع داخل ظرف اسید بوده و آنها سوار موتور سیکلت شدند و از محل گریختند.
وی درباره اختلافش با بهادر گفت: او از خلافکاران محل است و هشتماه قبل به خاطر عربدهکشی در محل و ایجاد رعب و وحشت تحت تعقیب پلیس بود که چند روز بعد ماموران او را دستگیر کردند و به زندان افتاد، او خیال میکرد من او را به ماموران لو دادهام و به همین دلیل چند روز قبل که از زندان آزاد شد تصمیم گرفت از من انتقام بگیرد که در نهایت روی من اسیدپاشی کرد.
با طرح این شکایت پرونده به دستور قاضی مدیر روستا، بازپرس شعبه ششم دادسرای امور جنایی تهران برای رسیدگی در اختیار کارآگاهان پلیس آگاهی قرار گرفت.
ماموران کلانتری 152 خانی آباد در نخستین گام برای دستگیری متهم به خانه وی در محله نعمتآباد رفتند که متوجه شدند بهادر پس از حادثه به مکان نامعلومی گریخته است.
ماموران پس از توقیف خودروی متهم تحقیقات درباره این حادثه را ادامه دادند تا اینکه سه نفر از دوستان وی را که شاکی مدعی بود و در جریان اسیدپاشی با متهم همدستی کردهاند بازداشت کردند، آنها در بازجوییها جرم خود را انکار کردند و گفتند شب حادثه همراه بهادر نبودهاند.
به همین دلیل سه متهم آزاد شدند تا اینکه پس از گذشت حدود 14ماه از حادثه وی را سوم مردادماه درحالی که با دیدن ماموران قصد داشت از طبقه سوم خانهشان خودش را به پایین پرتاب کند بازداشت شد، پس از دستگیری متهم برای بازجویی به دادسرای امور جنایی تهران منتقل شد.
وی پس از بازداشت در ادعایش گفت: من و شاکی بچه یک محل هستیم و خانههای پدریمان در نزدیکی هم است، ما دو نفر از چند سال قبل با هم اختلاف داریم و همیشه برای هم خط و نشان میکشیم و چند باری هم درگیر شدهایم، روز حادثه سیاوش با من تماس گرفت و گفت شب برای درگیری به در خانه ما میآید، من هم او را تهدید کردم و گفتم اگر جرئتداری بیا.
متهم در ادامه گفت: شب وقتی از محل کار به خانهمان میرفتم سیاوش همراه برادر و دو نفر از دوستانش با موتور سیکلت به کوچه ما آمدند و راه مرا سد کردند، وقتی آنها را جلوی خودم دیدم چاقو کشیدم و آنها را تهدید کردم که ناگهان سیاوش مایع داخل ظرفی را به طرف من پاشید که قسمتی از مایع به بدن من ریخته شد و مقداری هم به بدن خودش، من از ترس فرار کردم و حتی در حین فرار گوشی موبایلم نیز از دستم افتاد، پس از ترس از این دو برادر از تهران بیرون رفتم تا اینکه چند روز قبل به تهران آمدم و دستگیر شدم.
متهم در پایان اظهار: آن شب من تنها بودم و آنها چهار نفر بودند و من قرار بود از آنها شکایت کنم که آنها از من شکایت کردند.
پس از اظهارات متهم، به دستور قاضی مدیر روستا برای ادامه تحقیقات و روشن شدن زوایای پنهان حادثه، پرونده در اختیار کارآگاهان پلیسآگاهی قرار گرفت.
خبر ويژه
ادعاي جوانگرايي و 30 سال رسوب كارگزاران در دولت هاي مختلف
ادعاي جوانگرايي و 30 سال رسوب كارگزاران در دولت هاي مختلف
سخنگوي حزب کارگزاران، مقاله اي طولاني درباره ضرورت جوانگرايي در انتخاب مديران کشور نوشت.
حسين مرعشي مي نويسد: با تصميم نمايندگان محترم مجلس، قانون ممنوعيت به کارگيري بازنشستگان اصلاح شد و از اين پس بايد منتظر تغييرات عمده اي در بدنه دولت باشيم، اما اي کاش پيش از اقدام مجلس در اين جهت، رئيس جمهور محترم و هيئت وزيران به اين خواسته عمومي براي به کارگيري جوانان در مسئوليت ها و مديريت ها توجه مي کردند تا فرصت هاي گذشته از بين نمي رفت. واقعيت اين است که فرصت هاي بسياري را براي سپردن امور به دست جوانان از دست داده ايم و متاسفانه به نيروهاي جوان و کارآمد و تواناي نسل جديد اعتماد نکرده ايم.
اما چرا بايد اين اقدام مجلس را به فال نيک گرفت؟ ايران به رغم جمعيت جواني که دارد، به لحاظ مديريت کشور پيري است. از دوره مهندس ميرحسين موسوي تاکنون، عموم مديران تغيير نکرده اند و تنها پست و مقام آنها تغيير کرده است. يک مدير مگر چقدر ايده و توانايي اجرايي دارد؟ يک مدير مگر چقدر مي تواند به اتکاي داشته هاي محدود خود فرصت هاي جديد خلق کند؟ ما حتي در حق مديران خودمان ظلم کرديم و آنهايي را که بايد به اتاق هاي فکر و انديشه مي فرستاديم، فرسوده کرديم.
وي مي افزايد: برخي معتقد هستند که نيروهاي جوان با تجربه براي حضور در مسئوليت هاي حساس و مديريتي وجود ندارد اما بايد گفت به اندازه کافي کادرهاي تربيت شده وجود دارند که بتوانند جايگزين بازنشستگان شوند و به طور حتم به سرعت با دانش و تخصصي که دارند مي توانند خلاهاي موجود را برطرف کنند.
ژست اخير حسين مرعشي در حالي است که اولاً حزب متبوع وي به مدت بالغ بر 30 سال در مديريت هاي مختلف دولت هاي موسوي، هاشمي، خاتمي و روحاني جا به جا شده اند و در واقع حزب متبوع وي، موجب حلقه بسته مديريتي شده است. با اين حال مرعشي به نحوي حرف مي زند که انگار طيف متبوع وي همواره خارج از قدرت بوده اند!
ثانياً شخص وي به همراه کرباسچي، نقش اول را در تحميل محمد علي نجفي به شهرداري تهران - با وجود بازنشستگي و بيماري قلبي - داشتند و به انتقادها در اين باره دهن کجي کردند. اما نجفي پيش از 7-8 ماه دوام نياورد و به اعتبار همان بيماري و ناتواني، استعفا داد.
خبر ويژه
وزير راه و شهرسازي؛ سخنراني كه كاري به مسئوليت هايش ندارد!
وزير راه و شهرسازي؛ سخنراني كه كاري به مسئوليت هايش ندارد!
روزنامه
همشهري از روزنامه هاي حامي دولت، خواستار صرف نظر وزير راه و شهرسازي از سخنراني
هاي زياده از حد و پرداختن به مسئوليت اجرايي خويش شد.
اين روزنامه در يادداشتي با عنوان «به عمل کار برآيد»، نوشت: عباس آخوندي حالا فعال ترين وزير کابينه دولت تدبير و اميد است که هر هفته چندين سخنراني، مقاله، نامه و بخشنامه از او منتشر مي شود و انتظار دارد با همين فرمان اوضاع نابسامان حوزه هاي تحت امرش رو به راه شود.
اما از مرد سخندان انتظار عمل نيز مي رود در حالي که او در کسوت يک وزير که متولي راه و مسکن اين مرز و بوم است، گويا چندان اشرافي به تعهدات خود ندارد. آخوندي در کابينه مرحوم رفسنجاني وزير مسکن بود و ايده مسکن اجتماعي را مطرح کرد و در کابينه روحاني هم دوباره به آن پرداخت اما هنوز بعد از گذشت سال ها هيچ اتفاقي در اين حوزه نيفتاده است. وزارت راه و شهرسازي قرار بود پرونده مسکن مهر را تا پايان سال 95 ببندد اما نبست و براي افتتاح قطعه اول آزاد راه تهران - شمال در نوروز 96 هم ناکام ماند؛ افتتاح راه آهن قزوين- رشت و اتصال چابهار به ريل و بلاتکليفي چندين طرح عمراني زمين خورده هم که بماند. در اين ميان خريدهاي هواپيمايي ايران هم از بد حادثه و با شيطنت آمريکا روي هوا ماند تا تنها برگ برنده وزير راه در دوره وزارتش بسوزد. به نظر مي رسد مسئوليت اجتماعي او، ايجاب مي کند که عملا و به صورت محسوس به رفع ريشه اي مشکلات مردم در حوزه راه و مسکن بپردازد و نامه نگاري هاي دقيقه 90 را فراموش کند.
اين روزنامه در يادداشتي با عنوان «به عمل کار برآيد»، نوشت: عباس آخوندي حالا فعال ترين وزير کابينه دولت تدبير و اميد است که هر هفته چندين سخنراني، مقاله، نامه و بخشنامه از او منتشر مي شود و انتظار دارد با همين فرمان اوضاع نابسامان حوزه هاي تحت امرش رو به راه شود.
اما از مرد سخندان انتظار عمل نيز مي رود در حالي که او در کسوت يک وزير که متولي راه و مسکن اين مرز و بوم است، گويا چندان اشرافي به تعهدات خود ندارد. آخوندي در کابينه مرحوم رفسنجاني وزير مسکن بود و ايده مسکن اجتماعي را مطرح کرد و در کابينه روحاني هم دوباره به آن پرداخت اما هنوز بعد از گذشت سال ها هيچ اتفاقي در اين حوزه نيفتاده است. وزارت راه و شهرسازي قرار بود پرونده مسکن مهر را تا پايان سال 95 ببندد اما نبست و براي افتتاح قطعه اول آزاد راه تهران - شمال در نوروز 96 هم ناکام ماند؛ افتتاح راه آهن قزوين- رشت و اتصال چابهار به ريل و بلاتکليفي چندين طرح عمراني زمين خورده هم که بماند. در اين ميان خريدهاي هواپيمايي ايران هم از بد حادثه و با شيطنت آمريکا روي هوا ماند تا تنها برگ برنده وزير راه در دوره وزارتش بسوزد. به نظر مي رسد مسئوليت اجتماعي او، ايجاب مي کند که عملا و به صورت محسوس به رفع ريشه اي مشکلات مردم در حوزه راه و مسکن بپردازد و نامه نگاري هاي دقيقه 90 را فراموش کند.