داستان یک رسوایی بزرگ


داستان یک رسوایی بزرگ  9 مرداد – 97
 چنانچه رژیم ولایت فقیه با مهار کردن پاسداران و قیراندود کردن دهان فرماندهان پاسدار تا مانع از هذیان گوو لغزخوانی شان شود ، اعلام آمادگی مذاکره با آمریکا نکند   بدون شک  با سرعت تمام در همان جاده ای حرکت خواهد کرد که مادورو  و ونزوئلا طی کرد که تورم یک میلیونی شده و قراراست 5 صفر واحد پولی اش حذف  گردد.
داستان یک رسوایی بزرگ چهارشنبه دو هفته قبل دولت مادورو اعلام كرد كه براي عنان زدن به ابرتورمي كه صندوق بين‌المللي پول آن را نزديك يك ميليون درصد مي‌داند، ٥ صفر از واحد پول ملي حذف خواهد شد. بناست از ماه سپتامبر ونزوئلايي‌ها بوليواري در دست بگيرند كه معادل ١٠٠ هزار بوليوار كنوني است، اما مگر حذف صفرها كه در ماه مارس هم همانند سه گانه‌اش انجام شده بود، به جز ساده كردن حساب‌ها كمكي به مردم خواهد كرد؟ تاریخ انتشار: ۰۹:۲۸ - ۰۹ مرداد ۱۳۹۷ پ از عرش به فرش، از مكنت به محنت! كوتاه‌ترين شرح ونزوئلا. كشوري ثروتمند كه از قله اقتصاد امريكاي جنوبي به قعر جهاني رفت، همزمان از دموكراسي به سوي ديكتاتوري اكثريت، بي‌جنگ، بي‌تحريم! چطور چنين چيزي ممكن است؟ آيا ديگر اقتصادهاي نفتي هم مستعد چنين بيماري وخيمي هستند؟ به گزارش اعتماد، هنگامي كه در سال ١٩٦٠ميلادي ٥ كشور «اوپك» را شكل دادند، تنها يكي از آنها ساكن خاورميانه نبود؛ ونزوئلا! اين نه تنها نشانه نيروي انرژي ونزوئلا بود بلكه پيشنهاد تشكيل «سازمان كشورهاي صادركننده نفت» اصولا يك سال قبل از سوي حاكمان آيند‌ه‌نگر اين كشور مطرح شده بود. در دهه پس از آن، ونزوئلا كشوري متمول شناخته مي‌شد. در آن سال‌ها، اين كشور ١٠ درصد از توليد نفت خام در جهان را در دست داشت و مهم‌تر اينكه توليد ناخالص داخلي سرانه‌اش چندين برابر همسايگاني چون برزيل و كلمبيا بود، ‌با فاصله‌اي نه چندان زياد از ايالات متحده. حالا كلمبيا همان كشوري است كه ونزوئلايي‌ها پشت مرزهاي آن صف مي‌كشند، شايد گشايشي شود و كالاهايي چند به دست برسد. ركوردهاي وارونه صندوق بين‌المللي پول كه دولت ونزوئلا آن را«پنجه واشنگتن» مي‌خواند، هفته گذشته اين فاجعه كم مانند را «بحران عميق اجتماعي و اقتصادي» خواند و گفت تورم ونزوئلا در سال جاري ميلادي به يك ميليون درصد - بله، يك با ٦ صفر- مي‌رسد. فرانسسكا فيليا، مدير ارشد اجرايي «فاسانارا كپيتال» در لندن به «سي‌ان‌بي‌سي» مي‌گويد: «ابرتورم نظام اقتصادي را سكته مي‌دهد چراكه سرمايه‌گذاران خارجي را فراري مي‌دهد، كسب و كارهاي داخلي را دلسرد مي‌كند، ارزش پس اندازها و حداقل حقوق را از بين مي‌برد و رشد اقتصادي را براي مدتي طولاني تحت تاثير قرار مي‌دهد. ابر تورم كسري بودجه و كنترل سرمايه را اجتناب‌ناپذير مي‌كند. ابرتورم وقتي به حركت درآيد، به سادگي متوقف نمي‌شود زيرا اعتبار سياستگذاران به‌شدت آسيب خورده است.» كيث جانسون، نويسنده مسائل ژئواكونومي در «فارن پاليسي» مي‌نويسد: «ونزوئلا در دهه ١٩٦٠ ميلادي پيگير متنوع كردن درآمدهاي خود بود تا با توسعه ديگر بخش‌هاي اقتصاد به جز نفت، گرفتار «نفرين منابع» نشود. با اين حال، ‌در دهه ٧٠ بهاي طلاي سياه چنان خيز گرفت كه انگار سيل پول هميشه ادامه خواهد داشت.» ونزوئلا كه سال‌ها دموكراسي پايداري را به خود ديده بود، نتوانست چنان كه بايد اقتصاد خود را گونه‌گون كند اما مردم‌سالاري و رشد اقتصادي، آن را تبديل به يكي از نمونه‌هاي حاكميت در منطقه كرد. اكنون همان كشوري كه ايده اوپك را داد، ناچار به واردات بنزين شده است، توليد نفتش در مقطعي به پايين‌ترين سطح در ٢٨ سال گذشته رسيده (كمتر از ٢ ميليون بشكه در روز) و هيچ راه برون رفتي از اين اوضاع كه تورمي باورنكردني را به همراه آورده، براي او متصور نيست. چرا اقتصادي منظم بدون جنگ و تحريم به چنين خواري‌اي افتاده است؟ هزينه پوپوليسم دردسر از ركود اقتصادي شروع شد، آن هم ركودي كه تورمي شد. ونزوئلا از سال ٢٠١٣ وارد ركود شد و سال به سال بيشتر در آن فرو رفت. همراه اين انقباض، تورمي رشد كرد كه در تاريخ كم سابقه شد. تورم در سال ٢٠١٧ به ٢٦١٦ درصد و در ژوئن ٢٠١٦ به بيش از ٤٦ هزار درصد رسيد. همزمان، بوليوار، پول ونزوئلا چنان بي‌ارزش شد كه خريداران به جاي شمردن اسكناس‌ها، آن را وزن مي‌كنند. اين ارقام نتيجه ركود اقتصاد جهان يا همسايگان نبود، به ويژه كه از آن مقطع، عمده اقتصادهاي پيشرفته يا نوظهور از ركود فاصله گرفته بودند. به قول پاتريك گيلسپي، نويسنده «سي‌ان‌ان ماني»، آنچه ركود تورمي ايجاد كرد، اولا هزينه افراطي دولت براي طرح‌هاي پوپوليستي بود و‌ دوما مديريت ضعيف منابع و تجهيزات تا بذر كاشته شده نوميدي حاصل دهد. بداقبالي نفتي نفت، هواي تنفس بودجه ونزوئلاست و بي‌نفت، مرگ اقتصاد آن بسيار محتمل. بخت با چاوزيست‌هاي ونزوئلا يار نبود تا پس از سال ٢٠١٤، سقوط بهاي طلاي سياه، بار ديگري بر دوش سوسياليست‌ها بگذارد. نفت گران كه پيش‌تر با تزريق بي‌برنامه پول به كشور دردسر آفريده بود، حالا با ارزاني‌اش دست دولت را خالي و خالي‌تر مي‌كرد. داشتن بزرگ‌ترين ذخاير نفتي دنيا بي‌ترديد مزيت است، اما وابستگي ٩٥ درصدي بودجه به درآمد صادرات نفت بي‌شك، ضعفي بزرگ. نفت كه در سال‌هاي ٢٠١٢، ٢٠١٣ و ٢٠١٤ بهايي بالاي ١٠٠ دلار داشت، در سال ٢٠١٥ تحت فشار مازاد عرضه قرار گرفت و در سال ٢٠١٦ حتي بهايي نزديك ٢٠ دلار را هم تجربه كرد. پولي براي دولت نماند، نه فقط براي ولخرجي‌هاي پوپوليستي گذشته كه براي اداره امور اساسي. پس درآمد هنگفت آن چند سال رويايي كجا رفته بود؟ پول‌هاي نفتي صرف ارضاي «هليكوپتري» هواداران شده بود، به شيوه‌اي عوامفريبانه كه نه تنها تورم و كسري بودجه ايجاد كرد، بلكه سهم توسعه صنعت نفت را هم گرفت تا فكر زمستان نبودن در روزهاي خوب، روزهاي بد را بدتر كند. وقتي چند سال خبري از نگهداري و توسعه تجهيزات و زيرساخت‌ها نباشد، كاهش توليد نفت ونزوئلا به كمترين ميزان در ١٣ سال قبل از آن- در سال ٢٠١٦- نبايد دولتي‌ها را شگفت‌زده مي‌كرد. كار به آنجا رسيد كه شركت دولتي نفت ونزوئلا (PDVSA) حتي پولي براي پرداخت به شركت‌هاي خارجي استخراج‌كننده نداشت. مديريت نامديران نامديريت منابع و بعدتر باريك شدن سيل طبيعت‌بخشيده پول نفتي، مرحله بعدي فاجعه را شكل داد. با نادر شدن كالاهاي اساسي و دارو، قتل و غارت عادي شد. فروشگاه‌ها خالي شدند و خدمات درماني در بسياري از مناطق، تعطيل. جالب اينجاست كه حتي در اين مرحله نيز وفاداران به چاوز تغييري در مشي خود ندادند. بوليوار سقوط كرده و بازار نفت بي‌رمق بود، اما دولت همچنان انتظار داشت كه فروشندگان قيمت‌ها را بالا نبرند. حتي از واردات غذا به بهانه از دست رفتن شغل‌هاي داخلي ممانعت به عمل آمد تا واردات غذا در نيمه نخست سال ٢٠١٦ به نصف برسد. اين سياست‌ها چنان وضعيتي ايجاد كرد كه باعث شد دولت مركزي كنترل قيمت‌ها را كنار بگذارد، اما بهاي كالاهاي گوناگون آنقدر بالا رفت كه خريدش براي كمتر كسي ممكن بود. قتل و غارت بيشتر شد تا ونزوئلا خطرناك‌ترين شهر جهان شود، ناامن‌تر از شهرهاي درگير جنگ. خزانه خالي و خالي‌تر شد. با افزايش بدهي‌هاي خارجي و كاهش توليد و بهاي نفت، اين امري عجيب نبود. پول تا حدي كم بود كه ونزوئلا بخشي از بدهي‌هايش را با شمش‌هاي طلا بازپس داد. به اين ترتيب حتي چين كه مدت‌ها به كاراكاس كمك مالي كرده بود، دست كشيد، همين طور روسيه. در اين شرايط، تظاهرات آرام و ناآرام واكنش مردم بود. عرش به فرش به اين ترتيب، كشوري ثروتمند، حاصلخيز و دموكرات، به ميزبان فاجعه‌اي انساني دگرگون شد. ونزوئلايي كه در دهه ١٩٩٠ ميلادي، موتور محركه اقتصاد امريكاي لاتين بود، تبديل به كشور دوپاره گرسنگان و تافته‌هاي جدا بافته شد. به قول پاتريك گيلسپي، ماريليا بروكتو و پائولا نيوتن در گزارش يك سال پيش‌شان براي سي‌ان‌ان، «ونزوئلايي كه در سال ١٩٩٧، اولين مقصد سفرهاي منطقه‌اي رييس‌جمهور امريكا، بيل كلينتون بود، شاهد شكاف شديد نابرابري شد. اقليتي كوچك همه‌چيز را در دست گرفتند در حالي كه توده‌ها از فقر خشمگين بودند.» چاوز كه در سال ١٩٩٩ سوسياليسم و البته پوپوليسم را به ونزوئلا آورد با كودتاي ناموفق امريكا خواستني شد و هنوز هم محبوب فقرا و عده‌اي ديگر است ولي دور از ذهن است كه آنها هم اميدي به بهبود اوضاع داشته باشند. دشمني دولتي‌ها با سرمايه‌گذاران خارجي كه به توقيف اموال يا ترك كشور منجر شد، عمق بحران را بيشتر كرد، با وجود اين، چاوزيست‌ها تنها از «توطئه خارجي» و «جنگ اقتصادي» مي‌گويند. آشكار است كه امريكا پيگير منافع خويش است و نه دغدغه‌هاي مردم ونزوئلا، با اين همه يكسره ديگران را خطاكار دانستن، داستان قابل هضمي نيست. امريكا با دشمني خصمانه در ابتداي راه چاوز، فرصت ايدئولوژيك كردن دسته قابل توجهي از مردم را به چاوزيست‌ها داد و بعد از تغيير دادن شرايط، ناتوان شد. آمار- البته نه داده‌هاي دولت ساخته- گويا هستند. اقتصاد ونزوئلا چند سال منقبض شده و تورم به درصدي ناآشنا رسيده است. ريكاردو هاوسمان، وزير برنامه‌ريزي پيشين ونزوئلا چندي پيش به الجزيره گفته بود: «فروپاشي اقتصادي، وضعيت از سال ٢٠١٣ به بعد را بزرگ‌ترين ركود تاريخ در نيمكره غربي مي‌كند، ركودي كه تقريبا دو برابر ركود بزرگ امريكا است. » تنها يك سال پس از شروع اين وضعيت، نرخ قتل‌ها در شهرها برابر با نرخ قتل‌هاي شهروندان غيرنظامي در عراق جنگ زده ٢٠٠٤ بود. استيون لويستي، استاد سياست دانشگاه هاروارد به فارن پاليسي مي‌گويد: «دموكراسي‌ها عموما اينگونه مضمحل نمي‌شوند. ونزوئلا يكي از ٤ يا ٥ دموكراسي‌اي است كه به چنين وضعيتي دچار شده‌اند و اين كشور از همه آنها ثروتمندتر است. در بيشتر موارد، رژيم‌ها پيش از آنكه وضعيت به اين بدي شود، خودشان مي‌روند!» بد حادثه اين است كه چنان كه فرانسيسكو تورو، كارشناس ونزوئلايي به «اينديپندنت» مي‌گويد: «معلوم نيست ارتش با كيست؟» واپسين بخت آيا هنوز بختي براي نجات ونزوئلا هست؟ اگر كشوري نه پول و نه جذب سرمايه، نه حاميان داخلي يكدست و نه وام‌دهندگان دست و دلباز خارجي داشته باشد، چه راهي دارد؟ به نظر مي‌رسد با توجه به صرف ذخاير ارزي و طلا، فرار سرمايه‌گذاران و وارد نشدن سرمايه‌گذاران جديد، تظاهرات گسترده مخالفان و حمايت نكردن قاطع پكن و مسكو از كاراكاس، تنها راه برون‌رفت از اين فاجعه – كه هنوز هم سناريوهاي سياه‌تري دارد- همكاري نفتي با شركت‌هاي خارجي است، شركت‌هايي كه هم پول و هم فناوري دارند. البته نه بازگشت آنها حتمي است و در صورت بازگشت آنها، احياي سريعي در انتظار اين اقتصاد فاسد. اما انگار اصلا چنين سناريويي مطرح نيست. مادورو و چاوزيست‌هاي همفكرش همچنان در مسير قديمي گام بر مي‌دارند. همين دو ماه پيش، دولت دو عامل غول جهاني «شوران» را به دليل همكاري نكردن دستگير و به خيانت متهم كرد. تنها راه، انگار افزايش كوشش‌هاي مخالفان براي برگزاري انتخابات آزاد است. هواداري از اين ايده و جان كندن براي راي‌گيري عادلانه و آزادانه دلايل كافي دارد: چهارشنبه دو هفته قبل دولت مادورو اعلام كرد كه براي عنان زدن به ابرتورمي كه صندوق بين‌المللي پول آن را نزديك يك ميليون درصد مي‌داند، ٥ صفر از واحد پول ملي حذف خواهد شد. بناست از ماه سپتامبر ونزوئلايي‌ها بوليواري در دست بگيرند كه معادل ١٠٠ هزار بوليوار كنوني است، اما مگر حذف صفرها كه در ماه مارس هم همانند سه گانه‌اش انجام شده بود، به جز ساده كردن حساب‌ها كمكي به مردم خواهد كرد؟ اصلاحاتي حقيقي نياز است. تحت كنترل درآوردن تورم، ايجاد نرخ واقعي و پايدار ارز و فراهم آوردن زمينه براي جذب سرمايه‌هاي خارجي مي‌تواند نخستين قدم‌هاي نجات باشد، گرچه ذهن‌هاي ايدئولوژيك كمتر فرصت نجات به خود و ديگران مي‌دهند. چنان كه فرانسيس تورو در نوشته هفته گذشته‌اش در واشنگتن‌پست مي‌گويد: «ابرتورم در جهان جديد امر رايجي نيست. اگر اصلاحات جدي مالي و پولي انجام نشود، مسيري كه ونزوئلا مي‌رود واضح است. حذف چند صفر كاري براي سقوط ارزش پول ما نخواهد كرد. كشور ما از جذام پولي در حال مرگ است و پزشك‌مان فقط يك شوخي است!» به نظر مي‌رسد تنها راه برون‌رفت براي ونزوئلا همكاري نفتي با شركت‌هاي خارجي است، شركت‌هايي كه هم پول و هم فناوري دارند. تحت كنترل درآوردن تورم، ايجاد نرخ واقعي و پايدار ارز و فراهم آوردن زمينه براي جذب سرمايه‌هاي خارجي مي‌تواند نخستين قدم‌هاي نجات باشد، گرچه ذهن‌هاي ايدئولوژيك كمتر فرصت نجات به خود و ديگران مي‌دهند.