اوین
نامه ی کیهان 2 شنبه 7 مرداده ماه سال 1397
يادداشت روز اوین نامه ی کیهان "ايران و مدافعان
حريم اروپا"
بدون توجه که زیر درخت سیب پاریس چه گذشت و میان
خمینی شیاد بااز ما بهتران چه گذشت وچه رد وبدل شد که اجازه به خمینی شیاد داده شد در شرایط حکومت
نظامی رژیم گذشته وابسته به شاه بدون
مزاحمت و صحیح و سالم نه وارد تهران شود
که بطور مستقیم به بهشت زهرای تهران برود وعلیه
سیستم شاه سخنرانی کند وهیچ خطری هم متوجه
اش نشود که خود یک معمای بزرگ است .
از طرف
دیگر پس از سقوط شاه سولیوان سفیر آمریکا
درتهران هم پیشنهاد عنوان جمهوری اسلامی داد و هم تأکید بررهبری خمینی نمود .
سپس آمریکا مقابل اشغال سفارت آمریکا در تهران وکشته شدن صدها تفنگدار ان دریایی اش در ساحل
بیروت از سوی عوامل لبنانی رژیم ولی فقیه
نه و اکنش مقتضی نشان نداد که مک فارلین
مشاور امنیت ملی ریگان درتابستان 65 وارد
تهران شد تا بارفسنجانی دیدارد اشته باشد وموازی تحویل دادن کلت وکتاب وکیک
قول تحویل دادن تعداد 70 موشک استرینگ ضد هوایی از طریق مجاهدان
افغانی را بدهد .
حال بماند
که آمریکا افغانستان وعراق را به نفع رژیم ولایت فقیه اشغال نظامی نمود .
سپس پایگاه های نظامی مجاهدین را بمباران
کرد تا پس از خلع سلاح شدن نام شان
توی لیست تروریست گذاشته شود و برای سالیان دراز ازلیست سیاه خارج نگرددو...
اما همکار
سربازجو شریعت نداری که همچون سربازجوشریعت نداری اعتیاد به
کتمان واقعیت دارد برای اینکه جناح رقیب را وابسته به غرب و آمریکا و مقابل
جناح رقیب مدعی ضد غرب وآمریکایی ک رده
باشد مدعی شده است :
پاسداري از مرکزيت آمريکا و اروپا در سياست
خارجي ايران» خطي است که نخبگان در ايران دنبال مي کنند. اين خط از اواسط زمان
قاجار شروع شده، در دوره پهلوي شدت گرفته و در دوره جمهوري اسلامي از سوي يک جريان
سياسي با جديت دنبال شده است. هدف اين خط آن بوده و هست که ايران تحت هيچ شرايطي،
از چارچوب غرب جدا نشود و در عمل بصورت بخشي از بلوک غرب عمل کند. بر اين اساس در
طول اين دوران قائم مقام فراهاني، ميرزا تقي خان اميرکبير و هر ستاره ديگري که در
آسمان اين ملک ظاهر شده اند از سوي اين خط به تير و تيغ و تهمت نواخته شده و از
ميدان بيرون رفته اند. جمهوري اسلامي در اين بين حکايت جالبي داشته است. انقلاب
اسلامي اساساً با هدف نفي سيطره قدرت هاي خارجي به وجود آمد. از ده ها سال تا پيش
از سال 57 اين سيطره غرب بود که بر ايران حاکم شده بود و لذا ترجمه نفي سيطره قدرت
هاي خارجي، نفي سيطره غرب بود که البته در قاعده استراتژي «نه شرفي، نه غربي،
جمهوري اسلامي» مطرح مي شد.
«پاسداري از مرکزيت آمريکا و اروپا در سياست خارجي ايران» خطي است که نخبگان در ايران دنبال مي کنند. اين خط از اواسط زمان قاجار شروع شده، در دوره پهلوي شدت گرفته و در دوره جمهوري اسلامي از سوي يک جريان سياسي با جديت دنبال شده است. هدف اين خط آن بوده و هست که ايران تحت هيچ شرايطي، از چارچوب غرب جدا نشود و در عمل بصورت بخشي از بلوک غرب عمل کند. بر اين اساس در طول اين دوران قائم مقام فراهاني، ميرزا تقي خان اميرکبير و هر ستاره ديگري که در آسمان اين ملک ظاهر شده اند از سوي اين خط به تير و تيغ و تهمت نواخته شده و از ميدان بيرون رفته اند. جمهوري اسلامي در اين بين حکايت جالبي داشته است. انقلاب اسلامي اساساً با هدف نفي سيطره قدرت هاي خارجي به وجود آمد. از ده ها سال تا پيش از سال 57 اين سيطره غرب بود که بر ايران حاکم شده بود و لذا ترجمه نفي سيطره قدرت هاي خارجي، نفي سيطره غرب بود که البته در قاعده استراتژي «نه شرفي، نه غربي، جمهوري اسلامي» مطرح مي شد.
از ده ها سال قبل و نيز در سال هاي آغازين جمهوري اسلامي و تا امروز جريان شرقي در ايران رمق نداشت. بعضي از احزاب سياسي چپ گرا نظير حزب توده و يا احزاب شبه نظامي نظير چريک هاي فدايي خلق اگرچه رودرروي انقلاب قرار داشتند اما از يک سو از آنچنان ريشه و قدرتي برخوردار نبودند تا «خطر» ديده شوند و از سوي ديگر اين ها نيز بيش از آنکه سيم خود را با «شوروي» کوک کنند با آمريکا کوک مي کردند و از اين رو حضرت امام رضوان الله تعالي عليه، آنان را «چپ هاي آمريکايي» مي خواند. پس واضح بود که مصاف نظام جمهوري اسلامي با «غرب» خواهد بود کما اينکه بعدها هر اقدامي عليه انقلاب اسلامي و نظام برآمده از آن شد از سوي آمريکا و کشورهاي وابسته به آن در اروپا و منطقه بود. اين دشمني و مصاف هر روز جلوه تازه اي به خود مي گرفت و تا امروز رنگ آرامش به خود نگرفته است.
اما با وجود اين، در ايران يک خط «موثر» وجود دارد که بشدت از جدا شدن ايران از آمريکا و اروپا جلوگيري مي نمايد. اين خط نوعاً به هر اقدام خصمانه و بشدت خصمانه دشمنان جلوه اي طبيعي داده و نظام را به صبوري در برابر آن دعوت کرده و از هرگونه اقدامي که سبب ناراحتي سران غرب شود، پرهيز مي دهند. دامنه فعاليت افراد اين خط بسيار زياد است و تا جايي پيش رفته اند که بعضي از نيروهاي خودي بشدت هوادار انقلاب اسلامي و پيرو امام راحل عظيم الشان را به انحراف کشانده و به وادي «ترجيح غرب» و لزوم «کار با غرب» کشانده اند. نيازي به نام بردن نيست شما مي توانيد در اطراف خود سنگرهاي فروريخته در دام غرب را مشاهده کنيد بعضي از اين سنگرها يادگار شهداي گرانقدري چون شهيد بهشتي رضوان الله تعالي عليه هستند که با صراحت مي فرمود: «آمريکا از ما عصباني باش و از اين عصبانيت بمير». وقتي اين سنگرها فرو مي پاشند و از دل آن پرچم انگليس و فرانسه خودنمايي مي کند، درمي يابيم که خط ترجيح غرب و غرب گرايي بر اسلام گرايي، ملي گرايي- در وجه درست آن- و ايران گرايي- به مفهوم تلاش براي اقتدار بيشتر ايران- چه حمله اي کرده و چه تلفاتي را از آن گرفته است.
امروز خط «پاسداري از مرکزيت اروپا در سياست خارجي ايران» بشدت سرگرم تئوري پردازي و ادبيات سازي و پرورش استدلال هايي است که لزوم حفظ مرکزيت اروپا در سياست خارجي ايران را به مقامات ايراني گوشزد مي کند و حال آنکه تجربه و عقل ما، سه کشور محور اروپايي را در حدي قريب به دشمن ايران و غيرقابل اعتماد قرار مي دهد. استدلال هاي اين جريان خيلي جالب توجه است، بد نيست به چند مورد آن اشاره کنيم:
1- چندي پيش در يک جلسه کارشناسي در يکي از وزارت خانه هاي حساس ايران وقتي صحبت از غرب، آمريکا و اروپا شد، اکثر اعضاي جلسه از غيرقابل اعتماد بودن آمريکا سخن به ميان آوردند و براي آن نمونه هاي زيادي ذکر کردند و حالا نوبت آن مقام مسئول بود که جلسه را جمع بندي کند که اکثر اين جلسات هم اساسا براي همين جمع بندي و انتقال جمع بندي صورت مي گيرد و مقام وزارت و ... خود را بي نياز از بحث کارشناسي مي داند، بگذريم، اين مقام مسئول در جمع بندي خود گفت: «درست است که آمريکا زور مي گويد، به وعده هايش نمي توان اعتماد کرد، دشمني مي ورزد، سياست کشورهاي مستقل را تحمل نمي کند، از رژيم صهيونيستي و از هر جنايتکار ديگري در دنيا حمايت مي کند و حمايت او از حقوق بشر و دمکراسي دروغي بيش نيست نمونه اش هم اين است که همزمان با رژيم ديکتاتوري و قبيله اي عربستان بالاترين سطح مراوده را دارد و درجهت تضعيف دولت عراق که براساس نظام انتخاباتي و پارلماني اداره مي شود گام برمي دارد ولي اين را بدانيم که آمريکا يک ابرقدرت است و براساس ابرقدرتي اش عمل مي کند و لذا ما بايد بدانيم که از يک طرف نمي توانيم خوي آمريکا را تغيير بدهيم و ازطرف ديگر نمي توانيم با اين آمريکا دربيفتيم و از اين رو تنها راه ما اين است که از هر کجا که او آن را در نقطه مقابل خود مي داند، دور شويم و سعي کنيم در منطقه، فعاليت هاي مشترکي تعريف کرده و در بازي او سهمي به عهده بگيريم!»
2- همين دو هفته پيش يکي از مسئولين مياني وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در جلسه اي محدود - با اين مضامين - گفته بود: «شرايط کشور به گونه اي است که اگر دير بجنبيم، نابود مي شويم، اگر دير به انتخاب هاي حياتي دست بزنيم، ازبين مي رويم و بعد براي اثبات سخنان خود سرنوشت «معمر قذافي» را مثال آورده و گفته بود ببينيد از آقاي قذافي خواستند تاسيسات هسته اي خود را نابود کند او نابود کرد ولي چون قدري دير کرد، جان خود و رژيمش را به پاي آن ريخت. اگر ما هم تعلل کنيم هم کشور را به آمريکا مي دهيم و هم نظام سياسي خود را.»
3- يکي از مقامات سياسي که به دليل ناهمخواني افکارش با مردم و انقلاب اسلامي نبايد در پست حساس جمهوري اسلامي مسئوليت داشته باشد، چند ماه پيش در يک جلسه کارشناسي با صراحت مي گفت اقدامات ما در حل مسايل منطقه به جايي نمي رسد و دست آخر، اين آمريکا و روسيه هستند که نتايج بازي را تعيين مي کنند آن وقت ما مي مانيم و تعداد زيادي شهيد که در معارک منطقه اي از دست داده ايم و يک صورت حساب بدهي که به آمريکا وغرب داريم. بنابراين براي آنکه از يک سو بازنده بازي منطقه اي نباشيم و از سوي ديگر مورد انتقام آمريکا قرار نگيريم بيائيم و در «بازي بزرگان، شرکت کرده، نقشي ايفا کنيم و سهمي ببريم» حالا بگذريم از اينکه پس از آن، بار ديگر و براي ده ها بار ديگر ثابت شد که مثلا سرنوشت همه پرسي کردي عراق را آمريکا و روسيه تعيين نکردند، سرنوشت جنگ سوريه را مذاکرات پشت پرده آمريکا و روسيه تعيين نکرد...، سرنوشت جنگ يمن را مذاکرات محرمانه واشنگتن مسکو تعيين نکرد و و و...
از اين گذشته خط پاسداري از مرکزيت اروپا در سياست خارجي ايران عمدا از توجه ايرانيان به اين نکات تجربه و تصريح شده پرهيز مي دهد که همين حالا اروپا در حال دشمني با ايران است و خط آمريکا در مورد ايران، ويراني ايران و انتقام از ايستادگي آن در مقابل مطامع غرب است.
اين خط عمدا خود را به تغافل زده و مخاطب خو د را نيز به تغافل وامي دارد که اساسا کوتاه آمدن در برابر آمريکا و اروپا به هيچ وجه سبب جلب اعتماد آنان و کاستن از ديوار بي اعتمادي آنان به ايران نمي شود. آنچه اروپا از ايران مي خواهد حتي از ميان برداشتن جمهوري اسلامي نيست بلکه از ميان رفتن هر سطحي از قدرت در ايران است که ولو بصورت بالقوه براي آينده قدرت غرب خطر آفرين باشد. در سال 2009 در کتابي که توسط يک موسسه مطالعات راهبردي آمريکا، تحت عنوان سياست خارجي آمريکا در چشم انداز منتشر گرديد که به قلم ديويد سيلوان و استيفن مجسکي نوشته شده و از سوي مقامات رسمي آمريکا مورد تحسين قرار گرفت و مطالعه آن توصيه و به يک کتاب پرفروش در آمريکا و کانادا تبديل شد، بنيان هاي سياست در آمريکا (و بالتبع در انگليس، فرانسه و آلمان) اينگونه توضيح داده شده بود: «هيچ صلح کاملي- با دولت معارض با خود- نمي توانيم داشته باشيم حتي اگر آن دولت نه تنها سياست خارجي خود را بلکه حتي همه ترتيبات قدرت داخلي خود را تغيير داده باشد.» نويسنده: سعدالله زارعي
«پاسداري از مرکزيت آمريکا و اروپا در سياست خارجي ايران» خطي است که نخبگان در ايران دنبال مي کنند. اين خط از اواسط زمان قاجار شروع شده، در دوره پهلوي شدت گرفته و در دوره جمهوري اسلامي از سوي يک جريان سياسي با جديت دنبال شده است. هدف اين خط آن بوده و هست که ايران تحت هيچ شرايطي، از چارچوب غرب جدا نشود و در عمل بصورت بخشي از بلوک غرب عمل کند. بر اين اساس در طول اين دوران قائم مقام فراهاني، ميرزا تقي خان اميرکبير و هر ستاره ديگري که در آسمان اين ملک ظاهر شده اند از سوي اين خط به تير و تيغ و تهمت نواخته شده و از ميدان بيرون رفته اند. جمهوري اسلامي در اين بين حکايت جالبي داشته است. انقلاب اسلامي اساساً با هدف نفي سيطره قدرت هاي خارجي به وجود آمد. از ده ها سال تا پيش از سال 57 اين سيطره غرب بود که بر ايران حاکم شده بود و لذا ترجمه نفي سيطره قدرت هاي خارجي، نفي سيطره غرب بود که البته در قاعده استراتژي «نه شرفي، نه غربي، جمهوري اسلامي» مطرح مي شد.
از ده ها سال قبل و نيز در سال هاي آغازين جمهوري اسلامي و تا امروز جريان شرقي در ايران رمق نداشت. بعضي از احزاب سياسي چپ گرا نظير حزب توده و يا احزاب شبه نظامي نظير چريک هاي فدايي خلق اگرچه رودرروي انقلاب قرار داشتند اما از يک سو از آنچنان ريشه و قدرتي برخوردار نبودند تا «خطر» ديده شوند و از سوي ديگر اين ها نيز بيش از آنکه سيم خود را با «شوروي» کوک کنند با آمريکا کوک مي کردند و از اين رو حضرت امام رضوان الله تعالي عليه، آنان را «چپ هاي آمريکايي» مي خواند. پس واضح بود که مصاف نظام جمهوري اسلامي با «غرب» خواهد بود کما اينکه بعدها هر اقدامي عليه انقلاب اسلامي و نظام برآمده از آن شد از سوي آمريکا و کشورهاي وابسته به آن در اروپا و منطقه بود. اين دشمني و مصاف هر روز جلوه تازه اي به خود مي گرفت و تا امروز رنگ آرامش به خود نگرفته است.
اما با وجود اين، در ايران يک خط «موثر» وجود دارد که بشدت از جدا شدن ايران از آمريکا و اروپا جلوگيري مي نمايد. اين خط نوعاً به هر اقدام خصمانه و بشدت خصمانه دشمنان جلوه اي طبيعي داده و نظام را به صبوري در برابر آن دعوت کرده و از هرگونه اقدامي که سبب ناراحتي سران غرب شود، پرهيز مي دهند. دامنه فعاليت افراد اين خط بسيار زياد است و تا جايي پيش رفته اند که بعضي از نيروهاي خودي بشدت هوادار انقلاب اسلامي و پيرو امام راحل عظيم الشان را به انحراف کشانده و به وادي «ترجيح غرب» و لزوم «کار با غرب» کشانده اند. نيازي به نام بردن نيست شما مي توانيد در اطراف خود سنگرهاي فروريخته در دام غرب را مشاهده کنيد بعضي از اين سنگرها يادگار شهداي گرانقدري چون شهيد بهشتي رضوان الله تعالي عليه هستند که با صراحت مي فرمود: «آمريکا از ما عصباني باش و از اين عصبانيت بمير». وقتي اين سنگرها فرو مي پاشند و از دل آن پرچم انگليس و فرانسه خودنمايي مي کند، درمي يابيم که خط ترجيح غرب و غرب گرايي بر اسلام گرايي، ملي گرايي- در وجه درست آن- و ايران گرايي- به مفهوم تلاش براي اقتدار بيشتر ايران- چه حمله اي کرده و چه تلفاتي را از آن گرفته است.
امروز خط «پاسداري از مرکزيت اروپا در سياست خارجي ايران» بشدت سرگرم تئوري پردازي و ادبيات سازي و پرورش استدلال هايي است که لزوم حفظ مرکزيت اروپا در سياست خارجي ايران را به مقامات ايراني گوشزد مي کند و حال آنکه تجربه و عقل ما، سه کشور محور اروپايي را در حدي قريب به دشمن ايران و غيرقابل اعتماد قرار مي دهد. استدلال هاي اين جريان خيلي جالب توجه است، بد نيست به چند مورد آن اشاره کنيم:
1- چندي پيش در يک جلسه کارشناسي در يکي از وزارت خانه هاي حساس ايران وقتي صحبت از غرب، آمريکا و اروپا شد، اکثر اعضاي جلسه از غيرقابل اعتماد بودن آمريکا سخن به ميان آوردند و براي آن نمونه هاي زيادي ذکر کردند و حالا نوبت آن مقام مسئول بود که جلسه را جمع بندي کند که اکثر اين جلسات هم اساسا براي همين جمع بندي و انتقال جمع بندي صورت مي گيرد و مقام وزارت و ... خود را بي نياز از بحث کارشناسي مي داند، بگذريم، اين مقام مسئول در جمع بندي خود گفت: «درست است که آمريکا زور مي گويد، به وعده هايش نمي توان اعتماد کرد، دشمني مي ورزد، سياست کشورهاي مستقل را تحمل نمي کند، از رژيم صهيونيستي و از هر جنايتکار ديگري در دنيا حمايت مي کند و حمايت او از حقوق بشر و دمکراسي دروغي بيش نيست نمونه اش هم اين است که همزمان با رژيم ديکتاتوري و قبيله اي عربستان بالاترين سطح مراوده را دارد و درجهت تضعيف دولت عراق که براساس نظام انتخاباتي و پارلماني اداره مي شود گام برمي دارد ولي اين را بدانيم که آمريکا يک ابرقدرت است و براساس ابرقدرتي اش عمل مي کند و لذا ما بايد بدانيم که از يک طرف نمي توانيم خوي آمريکا را تغيير بدهيم و ازطرف ديگر نمي توانيم با اين آمريکا دربيفتيم و از اين رو تنها راه ما اين است که از هر کجا که او آن را در نقطه مقابل خود مي داند، دور شويم و سعي کنيم در منطقه، فعاليت هاي مشترکي تعريف کرده و در بازي او سهمي به عهده بگيريم!»
2- همين دو هفته پيش يکي از مسئولين مياني وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در جلسه اي محدود - با اين مضامين - گفته بود: «شرايط کشور به گونه اي است که اگر دير بجنبيم، نابود مي شويم، اگر دير به انتخاب هاي حياتي دست بزنيم، ازبين مي رويم و بعد براي اثبات سخنان خود سرنوشت «معمر قذافي» را مثال آورده و گفته بود ببينيد از آقاي قذافي خواستند تاسيسات هسته اي خود را نابود کند او نابود کرد ولي چون قدري دير کرد، جان خود و رژيمش را به پاي آن ريخت. اگر ما هم تعلل کنيم هم کشور را به آمريکا مي دهيم و هم نظام سياسي خود را.»
3- يکي از مقامات سياسي که به دليل ناهمخواني افکارش با مردم و انقلاب اسلامي نبايد در پست حساس جمهوري اسلامي مسئوليت داشته باشد، چند ماه پيش در يک جلسه کارشناسي با صراحت مي گفت اقدامات ما در حل مسايل منطقه به جايي نمي رسد و دست آخر، اين آمريکا و روسيه هستند که نتايج بازي را تعيين مي کنند آن وقت ما مي مانيم و تعداد زيادي شهيد که در معارک منطقه اي از دست داده ايم و يک صورت حساب بدهي که به آمريکا وغرب داريم. بنابراين براي آنکه از يک سو بازنده بازي منطقه اي نباشيم و از سوي ديگر مورد انتقام آمريکا قرار نگيريم بيائيم و در «بازي بزرگان، شرکت کرده، نقشي ايفا کنيم و سهمي ببريم» حالا بگذريم از اينکه پس از آن، بار ديگر و براي ده ها بار ديگر ثابت شد که مثلا سرنوشت همه پرسي کردي عراق را آمريکا و روسيه تعيين نکردند، سرنوشت جنگ سوريه را مذاکرات پشت پرده آمريکا و روسيه تعيين نکرد...، سرنوشت جنگ يمن را مذاکرات محرمانه واشنگتن مسکو تعيين نکرد و و و...
از اين گذشته خط پاسداري از مرکزيت اروپا در سياست خارجي ايران عمدا از توجه ايرانيان به اين نکات تجربه و تصريح شده پرهيز مي دهد که همين حالا اروپا در حال دشمني با ايران است و خط آمريکا در مورد ايران، ويراني ايران و انتقام از ايستادگي آن در مقابل مطامع غرب است.
اين خط عمدا خود را به تغافل زده و مخاطب خو د را نيز به تغافل وامي دارد که اساسا کوتاه آمدن در برابر آمريکا و اروپا به هيچ وجه سبب جلب اعتماد آنان و کاستن از ديوار بي اعتمادي آنان به ايران نمي شود. آنچه اروپا از ايران مي خواهد حتي از ميان برداشتن جمهوري اسلامي نيست بلکه از ميان رفتن هر سطحي از قدرت در ايران است که ولو بصورت بالقوه براي آينده قدرت غرب خطر آفرين باشد. در سال 2009 در کتابي که توسط يک موسسه مطالعات راهبردي آمريکا، تحت عنوان سياست خارجي آمريکا در چشم انداز منتشر گرديد که به قلم ديويد سيلوان و استيفن مجسکي نوشته شده و از سوي مقامات رسمي آمريکا مورد تحسين قرار گرفت و مطالعه آن توصيه و به يک کتاب پرفروش در آمريکا و کانادا تبديل شد، بنيان هاي سياست در آمريکا (و بالتبع در انگليس، فرانسه و آلمان) اينگونه توضيح داده شده بود: «هيچ صلح کاملي- با دولت معارض با خود- نمي توانيم داشته باشيم حتي اگر آن دولت نه تنها سياست خارجي خود را بلکه حتي همه ترتيبات قدرت داخلي خود را تغيير داده باشد.» نويسنده: سعدالله زارعي