اوین نامه کیهان 3 شنبه 7 اسفندماه سال 1397
يادداشت روز اوین نامه کیهان"هندسه يك مطالبه:
مديريت تراز انقلاب اسلامي"
انقلاب یعنی چه؟ چه موقع به وقوع می پیوندد
واهداف وآرمانش چیست؟ در بهمن 57 در ایران چه اتفاق افتاد وملت ایران چه می
خواستند؟ پس از فروپاشی سیستم گذشته چه
سیستمی جایگزینش شد و چه رابطه ای باا
هداف مردم انقلاب کرده داشت؟ مسیر 4 دهه ای که این انقلاب طی شده در چه بستری بوده وچه سهم
مردم ایران شده است؟ چنانچه یک همه پرسی
آزاد برگزارشود ملت ایران چه نظری درمورد
انقلاب ادعایی ودستآوردش خواهندد اشت که
قلم بردستان اوین نامه کیهان همچون رهبرشان
انقلاب نشخوار و ازآن دفاع وچماق علیه منتقدان ومخالفان وغیر خوذدی ها می
کنند؟
وقوع انقلاب، امري صعب و نزديك به محال
است. جباران و مستكبران، چنان ملت ها را منكوب و تحقير مي كنند كه اصلا جرئت
انقلاب در ذهن آنها جوانه نزند. اگر هم در اين ميان، ملتي از اين اختناق و تفرقه
سازمان يافته عبور كرد، معمولا يا نمي تواند موفق شود، و يا پس از پيروزي، دچار
انواع بحران ها مي شود و نهضت فرو مي پاشد. نمونه هايي از اين واقعيت در كشور
خودمان، نهضت ناكام مشروطيت (1285 شمسي) است؛ و نهضت ملي شدن نفت كه در سال 1332
با كودتاي آمريكا و انگليس، به شكست انجاميد. و نمونه متاخرتر، انقلاب مردم مصر كه
گرفتار غرور و اعتماد به عربستان و آمريكا شد و ناكام ماند.
اما براي چهل سال دوم انقلاب اسلامي ايران
مي توان با اطمينان، راهبردنگاري و نقشه راه ترسيم كرد؛ چون چهل سالگي خود را با
اقتدار تمام و به رغم همه سنگ اندازي هاي دشمن جشن گرفت. مي گويند و درست هم هست
كه «اقوي دليل بر امكان شيئي، وقوع آن است». انقلاب ما، تئوريسين هاي انقلاب در
آكادمي هاي دنيا را متحير كرد؛ چه براي پيروزي شگفتش و چه براي بالندگي شگفت تر از
آن. تنها دو طيف در دنيا بودند كه درباره مدل سازي تمدني، خود را داراي صلاحيت و
انحصار مي دانستند. يكي ليبرال ها و كاپيتاليست هاي بلوك غرب، و ديگري، ماركسيست
ها و كمونيست ها در بلوك شرق.
ماركسيست ها مدعي بودند تنها رقيب تمدن
سيطره جوي غرب هستند و تنها با كمونيسم مي توان بر جباريت امپرياليسم غرب شوريد و
تمدني جديد ساخت. از آن سو، ليبرال ها ادعا مي كردند -و بعد از فروپاشي بلوك شرق
اين ادعا شديد تر شد- كه تمدن غرب، تنها تمدن ممكن و مسلط و پيشرفته است. آنها مي
گفتند ديگران بايد در مقابل اين تمدن الهام بخش و پر طمطراق، خاضع باشند، حد و
اندازه خود را بشناسند، و قالب ها و محدوده هايي را كه غرب برايشان تعيين مي كند،
مراعات كنند تا شايد بتوانند در ذيل سايه مستدام و مسلط كاپيتاليسم و ليبراليسم،
چند پله بالاتر بيايند. شگفتي سازي انقلاب اسلامي، در شكستن اين دوقطبي تحميلي و
جبريت القايي بود. ملت ايران به رهبري امام خميني اعلام كرد براي خود اراده مستقل
قائل است و چنان جبريتي را به رسميت نمي شناسد. چنين تشخصي، ذاتا براي ناظران جالب
و خيره كننده است؛ فارغ از اينكه موافق يا مخالف باشند. منطق «ما مي توانيم»
اصالتا جذاب است؛ چه رسد به اينكه در طول چهل سال به اجرا گذاشته شده و هر بار،
دستاوردي تازه -برآمده از تركيب ايمان و هنر و قدرت- رو كند. چنين پديده بالنده و
تكثير شونده اي، هرگز كهنگي و تكرار نمي پذيرد؛ دوستاني بي نهايت پايبند و دشمناني
سخت كينه توز با خود مي آورد. اين جاذبه و دافعه نيرومند، نشانه سلامت انقلاب است.
تئوري انقلاب اسلامي، منحصر به فرد است؛
قالب شكن تئوري هاي رايج براي درك و توضيح چرايي و چگونگي انقلاب هاست. و چون در
عالم، باليده و مقتدر شده، تئوري ها را بايد بر جاري خروشان همين انقلاب عرضه كرد
و به محك كشيد. جزو بدترين انواع ارتجاع و انحطاط اين است كه كساني خواسته اند
نقشه راه آينده انقلاب اسلامي را از اضداد ماركسيستي يا ليبراليستي آن وام بگيرند.
جمع نقيضين، منطقا محال است. و چون جزميت و جباريت غرب، اجازه كمترين تجديدنظر و
تغييري را در ايدئولوژي آن نمي دهد، بنابراين مدعيان «تعامل» با غرب، در حقيقت
چيزي نگرفته و نخريده، مي فروشند. نسخه اطاعت از زورگويان عالم به اميد الحاق به
قافله تمدن و شراكت با آنان -آن هم بي هيچ تلاش و زحمتي براي توليد قدرت و منزلت و
ثروت- رويا انديشي است. كيست كه نداند در ميان مدت و بلندمدت، اعتبار و احترام و
سيادت، ارزاني كوشندگان و خطرپذيراني است كه از ترس تحمل رنج و هزينه آني، به دامن
خسارت هاي بزرگ و ماندگار سقوط نكرده اند.
حتما بايد چالش هاي روزمره را مد نظر
داشت اما نبايد اسير فضاسازي دشمن شد. چالش ها را نه بايد ناديده گرفت و نه آن قدر
بزرگ نمايي كرد كه لاينحل به نظر آيد. اتفاقا برخي مدعيان واقع گرايي همواره از يك
سو در تله همين بزرگ نمايي و لاينحل نمايي مشكلات در داخل افتاده اند كه مطلوب
دشمن است و هم از جد و جهد توام با اعتماد به نفس ملي براي چاره جويي مشكلات دريغ
كرده اند. نه تنها خود دست روي دست گذاشته اند، بلكه تبديل به ترمز نيابتي
بيگانگان در مقابل هر همت ملي شده اند. اين معلوليت روحي و ذهني، دقيقا ضد منطق
تجربه شده و موفق انقلاب اسلامي است. بله ديپلماسي و مذاكره هم يكي از ده ها ظرفيت
ملي ماست؛ اما نه اينكه تنها دارايي ما محسوب شود؛ كه در آن صورت ناچاريم به
ديپلماسي التماسي رو كنيم. به تعبير صائب تبريزي «اظهار عجز پيش ستم پيشه ابلهي
است- اشك كباب مايه طغيان آتش است».
ديپلماسي را نبايد با بازار آينده فروشي،
مايه فروشي، ارزان فروشي و نسيه فروشي، و مفلس و تهيدست كردن خود اشتباه گرفت.
ديپلماسي، اصالتا ميدان مبارزه است كه بايد در آن، باورمند به دارايي هاي قدرت
خودي جنگيد، نه بايد از اخم حريف جا زد، و نه با لبخند او، احتياط را تعطيل كرد و
مرتكب معامله نقد- نسيه (وعده) شد. اما حتي اگر به تسامح، ديپلماسي را صرفا بازار
چانه زني و معامله تلقي كنيم، بازهم بايد براي اين رقابت بي رحم توليد قدرت كرد.
نبايد به خيال تنش زدايي، در ازاي هر تهديد و اشتلم دشمن، بخشي از خط توليد قدرت
ملي (فني، نظامي، اقتصادي، سياسي، ديپلماتيك، فرهنگي و نفوذ راهبردي) را واگذار يا
تعطيل نمود. اگر حريف به اين ادراك برسد كه با هر توليد تنش از سوي او، شما
واگذاري بخشي از دستاوردها و توليدات قدرت ملي خود را مي پذيريد، حتما بر حجم تنش
افزوده خواهد شد. چاره كار، تهديدزدايي است نه تنش زدايي مبتني بر مهندسي دشمن.
ژست «ناچاري و فروشندگي»، چون حس ضعف و
اضطرار و نه قدرت را متبادر مي كند، وابستگي آور و اعتياد آور است و قرباني خود را
مجبور مي كند در هر مواجهه با «شروران شر خر»، منفعل تر رفتار كند. واقعيت ميداني
را ببينيد. در حالي كه آمريكا و اروپا بيشترين نقض قوانين و استانداردهاي بين
المللي را مرتكب مي شوند، برخي سياسيون ما مي خواهند خود را با هنجارها و عرف هايي
كه آمريكا و اروپا مي سازند و زير پا مي گذارند، تطبيق دهند؛ همواره نيز بعد از
همه نرمش ها، بدهكار مي شوند! اكنون به تلخي مي شنويم فلان وزير مي گويد «صادرات
نفت ما كمتر از ميزاني است كه قبل از توافق در دوران تحريم ها مي فروختيم» و آن
ديگري تصريح مي كند «اروپايي ها حتي جواب سلام ما را نمي دهند»! بعدش هم با ژست
مصلحت انديشي مي گويند مجبوريم اين بار انتظارات غرب در قالب FATF را برآورده كنيم؛ هر
چند هيچ تضميني وجود ندارد!
اكنون در چهل سالگي انقلاب، نسبت تهديد ها
با فرصت ها و ظرفيت هاي فراهم آمده براي پيشرفت، مطلقا قابل مقايسه با گذشته نيست
و فرصت ها و توانمندي ها چندين برابر شده است. سرلوحه فهرست دوگانه «تهديد ها-
توانمندي ها»، ريزش ها و رويش هاي غيرقابل مقايسه با هم در زمينه نيروي انساني
كارآمد و پاي كار است. ظرفيت انساني جواني كه كشور به ويژه امروز از آن برخوردار
است، به لحاظ كميت، كيفيت، پختگي، درايت، بصيرت، همت و شهامت، كم سابقه است؛ مشروط
بر آنكه ترمزها را از پيش پاي اين لكوموتيو پيشران انقلاب برداريم. در مقابل اين
ظرفيت بزرگ انساني، اشرافيگري و امتياز طلبي و سنگيني برخي مديران، به مثابه ترمز
و عامل كندي پيشرفت عمل كرده است. اين طيف غنيمت طلب در ميانه ميدان جنگ، وصله اي
نچسب بر پيكره انقلاب هستند و نه ضرورت آن. بنابراين بايد از آنها -و نه از آرمان
هاي انقلاب- عبور كرد. بايد در آنها ترديد كرد و نه در اصول حيات بخش انقلاب.
انقلاب به رغم همه تهديد ها و چالش ها،
با طراوت است. اين طراوت را روز 22 بهمن در كف خيابان هاي ايران و در چهره انبوه
مردمي ديديم كه با وجود لمس همه كم لطفي ها، پاي جشن انقلاب آمدند تا شهادت دهند
آن را از خود، بلكه عزيز تر از جان خويش مي دانند. با اين سرمايه مي توان هر مانعي
را از پيش رو برداشت؛ «حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت- آري به اتفاق، جهان مي توان
گرفت». آنها كه به هر دستاويز و توجيهي در منطق حكيمانه «ما مي توانيم» خلل مي
اندازند، اهليت پيشاهنگي و مديريت و ميدانداري را ندارند. مديريت ذاتا شايسته
معتقدان به منطق عملياتي «ما مي توانيم» است. هر مديري كه خلاف اين باور را دارد،
نقض غرض مي كند و به اراده خود، از صلاحيت و مشروعيت منصب داري ساقط است.
اين يادداشت را با تاكيد ويژه و دعوت به
تامل در فرازهايي از بيانيه مهم رهبر انقلاب به مناسبت چهل سالگي انقلاب اسلامي به
پايان مي بريم: «راه حل مشكلات، سياست هاي اقتصاد مقاومتي است كه بايد برنامه هاي
اجرايي براي همه بخش هاي آن تهيه و با قدرت و نشاط كاري و احساس مسئوليت، در دولت
ها پيگيري و اقدام شود... بي گمان يك مجموعه جوان و دانا و مومن و مسلط بر دانسته
هاي اقتصادي در درون دولت خواهند توانست به اين مقاصد برسند. دوران پيش رو بايد
ميدان فعاليت چنين مجموعه اي باشد. جوانان عزيز در سراسر كشور بدانند كه همه راه
حل ها در داخل كشور است. اينكه كسي گمان كند «مشكلات اقتصادي صرفا ناشي از تحريم
است و علت تحريم هم مقاومت ضد استكباري و تسليم نشدن در برابر دشمن است؛ پس راه
حل، زانو زدن در برابر دشمن و بوسه زدن بر پنجه گرگ است»، خطايي نابخشودني است.
اين تحليل سراپا غلط، هرچندگاه از زبان و قلم برخي غفلت زدگان داخلي صادر مي شود،
اما منشا آن، كانون هاي فكر و توطئه خارجي است كه با صد زبان به تصميم سازان و
تصميم گيران و افكار عمومي داخلي القاء مي شود.
... وسوسه مال و مقام و
رياست، حتي در علوي ترين حكومت تاريخ يعني حكومت خود حضرت امير المومنين (عليه
السلام) كساني را لغزاند، پس خطر بروز اين تهديد در جمهوري اسلامي هم كه روزي
مديران و مسئولانش مسابقه زهد انقلابي و ساده زيستي مي دادند، هرگز بعيد نبوده و
نيست؛ و اين ايجاب مي كند كه دستگاهي كارآمد با نگاهي تيزبين و رفتاري قاطع در
قواي سه گانه حضور دائم داشته باشد و به معناي واقعي با فساد مبارزه كند، به ويژه
در درون دستگاه هاي حكومتي... همه بايد بدانند كه طهارت اقتصادي شرط مشروعيت همه
مقامات حكومت جمهوري اسلامي است... دستگاه هاي نظارتي و دولتي بايد با قاطعيت و
حساسيت، از تشكيل نطفه فساد پيشگيري و با رشد آن مبارزه كنند. اين مبارزه نيازمند
انسان هايي با ايمان و جهادگر، و منيع الطبع با دستاني پاك و دل هايي نوراني است.
اين مبارزه بخش اثرگذاري است از تلاش همه جانبه اي كه نظام جمهوري اسلامي بايد در
راه استقرار عدالت به كار برد.
... اينجانب به جوانان عزيزي
كه آينده كشور، چشم انتظار آنها است صريحا مي گويم آنچه تاكنون شده با آنچه بايد
مي شده و بشود، داراي فاصله اي ژرف است. در جمهوري اسلامي، دلهاي مسئولان بطور
دائم بايد براي رفع محروميت ها بتپد و از شكاف هاي عميق طبقاتي به شدت بيمناك
باشد. در جمهوري اسلامي كسب ثروت نه تنها جرم نيست كه مورد تشويق نيز هست، اما
تبعيض در توزيع منابع عمومي و ميدان دادن به ويژه خواري و مدارا با فريبگران
اقتصادي كه همه به بي عدالتي مي انجامد، به شدت ممنوع است؛ همچنين غفلت از قشرهاي
نيازمند حمايت، به هيچ رو مورد قبول نيست. اين سخنان در قالب سياست ها و قوانين،
بارها تكرار شده است ولي براي اجراي شايسته آن چشم اميد به شما جوان ها است؛ و اگر
زمام اداره بخش هاي گوناگون كشور به جوانان مومن و انقلابي و دانا و كاردان
- كه بحمدالله كم نيستند سپرده شود، اين اميد برآورده خواهد شد؛ ان شاءالله». نويسنده: دكتر محمد ايماني