ابرا هیم نبوی چند دفعه بگم غلط كردم؟! حالا ميخوام برگردم!



ابرا هیم نبوی چند دفعه بگم غلط كردم؟! حالا ميخوام برگردم! (خبر ويژه)  17 آبان 91
آخر عاقبت  ابراهیم نبوی قزوینی و  نوچه ی سابق قصاب زندان اوین اسدالله لاجوردی  و طناز رژیم فاشیستی مذهبی که با طنازی در دادگاه نمایشی قاضی قاتل سعید مرتضوی از خودش دفاع نمود .پس از یک ماه زندانی شدن در دروغ نامه همکارش پاسدار سربازجو  حسین شریعتمداری توب نامه تحویل داد. آنگاه مجوز خروج از کشور گرفت .اکنون آنگونه چوب دو سر بو دار شده است  که نه در داخل راهش هست و نه در بیرون جایش هست .یعنی آنگونه به پیسی وافلاس فتاده است که با وجود اجرای نقش وزارت بد نام اطلاعات به  تشویق رفتن به داخل و پیام دادن به آنان که از داخل می خواهند خارج که اینکار را نکنند . ولی بازهم  از سوی سربازجو پاسدار شر یعتمداری نه  تحویل گرفته نشده که به تمسخر گرفته شده  و لجن مال و سکه یک پولش کرده است . بنابراین بی خودی گفته نمی شود شغال بیشه مازندران را ندرد جز سگ مازندرانی .
طنزنويس سرخورده نشريات زنجيره اي كه چند سالي در اروپا اقامت گزيده، مي گويد «بيرون آمدن از ايران كار به شدت بيهوده اي است». ابراهيم-ن كه سپر بلاي مهاجراني در افتضاح درازگوش تروا شد، سال گذشته نيز ابراز افسردگي كرده بود. وي اين بار در سايت نداي سبز آزادي نوشت: آنها كه مي خواهند تازه از ايران بيرون بيايند بيشتر فكر كنند. من از صدها نفر شنيده ام اين جمله را كه كاش نيامده بودم. خودم هم قبلا مي گفتم، چون واقعيت اين است كه مدتها توليد نمي كردم يا توليدي نمي كردم كه فكر كنم از فضاي فرنگ استفاده مي كنم. حالا هم چند كار دارم كه بايد همين جا تمام شان كنم. به نظرم مي رسد بيرون آمدن از ايران كار به شدت بيهوده اي است. بخصوص براي كسي كه نمي خواهد فعاليت سياسي و فرهنگي خارج از قاعده حكومت بكند.گفته مي شود كم آوردن مخارج يللي تللي در اروپا و جدي گرفته نشدن از طرف گروه هاي اپوزيسيون و رسانه هاي آنها، باعث پشيماني و سر خوردگي نامبرده شده است. او خاطرنشان كرده است: آقاجان! من چهار سال قبل تصميم گرفته بودم مطلبي بنويسم و موضوع هم همين بازگشت به خانه بود. اينكه مطلب را ننوشتم به خاطر اين بود كه يك دفعه ماجراي جنبش سبز پيش آمد و اصلاً نوشتن اين مطلب به نظرم آمد خيلي موضوعيت ندارد. نه اينكه موضوعيت ندارد، بلكه گمانم اين بود كه زمانش نيست. ولي خيلي فكر كردم، اساسي هم فكر كردم و همه جوانب داستان را هم بررسي كردم، اصلا جاي معطلي ندارد.وي با اشاره به حضور عناصر سرخورده در شهرهايي نظير لس آنجلس، كلن و تورنتو مي نويسد: حالا مي بيني طرف از سن چهل سالگي ديگر اصلاً كاري به سياست ندارد، در فرنگ هم جا نيفتاده، دائم هم ناله مي كند. خوب برگرد وطن. يكي در معرض اعدام بوده، حالا 20 سال گذشته، نه خودش ديگر به گذشته اعتقاد دارد و نه دولت و سيستم قضايي كاري به او دارد و نه اصلاً كسي او را مي شناسد. خوب رفيق جان! جناب سرهنگ! تو كه كاري نداري در فرنگ برگرد به يك شهرستاني يا تهران يا هر جاي ديگر زندگي ات را بكن.«ا-ن» مي افزايد: البته كه چهل درصدي معيارها و اصول شان عوض شده، و شكي نيست كه نمي توانند برگردند. ده هزار نفري هم فكر مي كنند كه اگر برگردند بلافاصله در فرودگاه اعدام مي شوند، در حالي كه في الواقع حداكثر هزار نفرشان ممكن است زير رصد جمهوري اسلامي باشند، به نظر من بين يك تا دو ميليون نفر نه وابستگي به فرنگ دارند ونه دلبستگي و كار خاصي هم نمي كنند و تازه از محيط فرنگ هم حال شان به هم مي خورد. يعني چه كه آدم نه وابستگي مادي و معنوي داشته باشد و نه فضاي فرهنگي فرنگ را دوست داشته باشد، هر روز هم به پاريسي ها و لس آنجلسي ها فحش بدهد و بيست سال يك پا اين طرف جوب يك پا آن طرف جوب علاف مانده باشد؟وي اين را هم نوشته كه: اصلاً حرف من اين نيست كه وسط اين بزن بزن بروين كه وضع خراب است. بمان و 6 ماه ديگر برگرد. البته اين را هم يادتان نرود و اصلاً به اين فكر نكنيد كه سه ماه يا شش ماه يا يك سال يا ده سال ديگر طول مي كشد تا همه چيز بهتر شود. چنين خبري نيست. بيست سال پيش آمدي چون مي ترسيدي زندان بروي، حالا ديگر اصلاً كسي كاري به تو ندارد. ده سال پيش فكر كردي ببينم خاتمي چه مي كند، نشد آنچه مي خواستي، الان پنج سال است كه منتظري حكومت عوض شود. حالا حكومت هم عوض شود، مردم را چه مي كني؟ قبلاً مي توانستي روحيه مردم را تحمل كني هرچه بيشتر زمان بگذرد آن را هم نمي تواني تحمل كني.گفتني است «ا-ن» مرداد ماه سال گذشته ضمن مطلبي تصريح كرده بود در جمهوري اسلامي فردي معتدل تر از آيت الله خامنه اي نمي توان يافت و اگر نظام مجبور به برخورد قدرتمندانه با اپوزيسيون شده، به خاطر تندروي هاي اپوزيسيون بوده است.وي ضمن دعوت مخالفان به سازش با نظام، نوشته بود: من متأسفم كه بايد در چنين شرايطي اين نكته را بگويم ولي كمتر كسي معتدل تر از [آيت الله] خامنه اي و دورتر از او به استبداد در ميان نيروهاي سياسي آن زمان وجود داشت. او تنها [!] روحاني بود كه هنر و ادبيات را به واقع مي شناخت، تندرو نبود. حتي سخنراني او در مخالفت با بني صدر بيشتر بر تخلفات قانوني بني صدر تأكيد داشت. وقتي رئيس جمهور بود دولت به ميزان زيادي در اختيار موسوي بود. از كسي مانند كيومرث صابري مشورت مي گرفت و سعي مي كرد در كار دولت دخالت نكند. تنها او نبود كه شمشير را از رو عليه اصلاح طلبان بست. ما بوديم كه تندروي كرديم.نبوي با اشاره به اينكه تندروي هاي اصلاح طلبان باعث مواضع شديدتر و بعدي نظام شده، نوشته بود: كشتگان تا سال 88 چقدر بود؟ چند نفر به دلايل سياسي زنداني شدند يا كشته شدند؟ از 1368 تا 1378 را مي گويم. در آن ده سال چند مخالف زنداني يا كشته شدند. طبيعي است وقتي در يك كشور ما روشي را براي تغيير انتخاب مي كنيم كه معناي آن نابودي يك حكومت است آن حكومت هم از خودش دفاع مي كند.در پي انتشار اين مطالب، سايت بالاترين از اين طنزنويس به زور سياسي شده به عنوان «بازيكني كه گل به دروازه خودي مي زند و اسباب خوشحالي كيهان و سردبير آن حسين بازجو [؟!] را فراهم مي كند» ياد كرد و سايت خودنويس نيز تصريح كرد: «از اتاق فكر اسب تروا بهتر از اين در نمي آيد. او دلقك بازي و سيرك بازي مي كند و اگر قصد خودكشي داشت موفق شد... يك مشكل اين است كه يارو كه هجو ميگه، يا بوش رم مي كنه و ورش ميداره و يكهو خودش رو در لباس مفسر مي بينه! آن وقت هم راضي به تفسير يه قل و دوقل نيست، يكراست ميره سراغ نتايج سياسي گرفتن از تحقيقات عميق جامعه شناسيش!». خودنويس همچنين كاريكاتوري را منتشر كرده بود كه در آن يك درازگوش به اسب تروا مي گويد «تو ديگه خيلي [...] هستي»!