اندک
اندک جمع مستان می رسند (۲)
قیام ۵۷ و حاکمیت برآمده از آن:
بقلم آقای علیرضا یعقوبی
در خلاء حضور یک
آلترناتیو انقلابی در سال ۵۷، خمینی
بنا به استراتژی گذار از «حکومتهای وابسته» به «حکومتهای مذهبی» تحت عنوان «کمربند
سبز» که از سوی «کمیسیون سه جانبه» (۱) برای
«تغییر جغرافیای سیاسی خاورمیانه» (۲) طراحی شده
بود، در اوج جنگ سرد بین بلوک شرق و غرب، در ایران به قدرت رسید.
خمینی کی
بود؟:
اگر خمینی را نه در
هیبت یک فرد بلکه در قالب یک اندیشه و تفکر مورد بررسی قرار دهیم، باید بگوئیم که
او هیولایی برآمده از اعصار میانی تاریخ بود که در پناه حاکمیت های استبدادی و در
همراهی با آنها و توجیه شرعی قدرت حاکم و جنایاتش، با زندگی در لای شکافهای تاریخ
توانسته بود با ارتزاق از خون و حاصل کار و دسترنج توده های محروم و سنتی مذهبی به
عمر فسیل وار و قارچ گونه و انگلی اش، ۱۴۰۰ سال ادامه
داده و بصورت خلطی در سینه تاریخ در ایران بنا به شرایط خاص (۳) بیرون
زده شود.
اندیشه
خمینی:
خمینی اندیشه اش را از
سلف تاریخی اش شیخ فضل الله نوری مرجع دینی که در صدر مشروطه در ضدیت با مشروطه و
در همراهی با محمد علی شاه مستبد و لیاخوف روسی مجلس شورای ملی را به توپ بست، به
ارث برده بود. شیخ فضل الله، آزادی را چیزی مطابق ذائقه غربی ها که مضر به حال ملت
ایران است، می دانست. او طرفدار مشروعه و اجرای بی تنزل اصول شرع از جمله «قانون
مجازات اسلامی» بود. خمینی همچون شیخ فضل الله نوری درکی بغایت انحرافی از آزادی
داشت و آن را مترداف با آزادیهای جنسی می دانست. از سوی دیگر خمینی هیچ درکی از
«منافع ملی»، «استقلال» و «حاکمیت ملی» در دوران حاکمیت سیاستهای نو استعماری
نداشت. او صراحتا در ضدیت با دکتر مصدق و ملی شدن صنعت نفت گفته بود: «ملی اصلا در
نزد ما مطرح نیست» و در ادامه هم گفته بود که اگر اسلام بیاید خودبخود نفت ملی هم
خواهد آمد.
اگر به شعارهای اصلی انقلاب
یعنی استقلال و آزادی که ترجیع بند «جمهوری اسلامی» بود، توجه کنیم و آنها را در
ارتباط ارگانیک و تجزیه ناپذیر از هم بدانیم. باید گواهی دهیم که خمینی هیچ درکی
از دو خواست اصلی مردم ایران که در تظاهرات آنها علیه رژیم گذشته انعکاس داشت،
یعنی استقلال و آزادی نداشت. او در عوض با درکی منتزع از شرایط تاریخی و بدون توجه
به استقلال کشورها، خواهان «حکومت جهانی اسلام» که شعار و خواسته ای صرفا ایده
آلیستی محسوب می شود، بود. تحقق چنین شعاری در چشم انداز نزدیک دارای هیچ مبانی
درست و منطقی نبوده و نمی باشد و صرفا در حکم مزه مزه کردن یک «آب نبات چوبی» اهدا
شده از سوی حکومتها و جریانات پیگیر سیاستهای نو استعماری به جریانات «بنیادگرای
اسلامی» برای پیشبرد منافعشان توسط این جریانات می باشد و دقیقا از همین منظر می
توان دریافت که چگونه خمینی توسط سازمانهای و سرویس های جاسوسی غرب کشف شد و آنها
او را به شاه که منافع غرب را در منطقه تامین و حفاظت می کرد، ترجیح دادند. خمینی
در پاریس، پیگیری سیاستهای ضد کمونیستی و همچنین فروش نفت از مجاری معمول را متعهد
شد. دو امری که از جایگاه حیاتی در منافع غرب برخوردار بود.
خمینی، «حکومت جهانی اسلام»
را با تکیه بر اصل «ولایت فقیه» که حاکمیت را از توده و جمهور مردم ستانده و به یک
فرد که توده های مردم را صغار می داند، تفویض می کند، تحقق یافتنی می دانست. چنین
اندیشه ای اصولا نمی تواند به رأی و نظر مردم اعتقادی داشته و در تضاد ماهوی با
«اختیار» و «آزادی» انسان قرار دارد. لذا هرگونه مراجعه به آرای عمومی در این
اندشه امری صوری و صرفا نمایشی بوده و ریشه ای در اندیشه و جهان بینی خمینی و
معتقدان به «اصل ولایت فقیه» ندارد.
در مبحثی دیگر به
ادامه این موضوع می پردازیم.
پاورقی ها:
۱- «کمیسیون
سه جانبه» در برگیرنده استراتژیستهای دنیای سرمایه داری از آمریکا و اروپا و ژاپن
است که دو سال قبل از روی کار آمدن کارتر در آمریکا یعنی در سال ۱۹۷۶
شکل گرفت و چالش های دنیای سرمایه داری در دوران جنگ سرد را مورد بررسی و تحلیل
قرار می داد. برژینسکی از بنیانگزاران این کمیسیون بعدها در دولت کارتر به مقام
مشاور امنیت ملی رئیس جمهوری آمریکا رسید. برای مطالعه بیشتر از ماهیت «کمیسیون سه
جانبه» می توان به سه مقاله از همین نویسنده درباره این جریان که در صفحه فیس بوک
«افق» به آدرس زیر موجود است، مراجعه نمائید:
۲- نیکسون
رئیس جمهور سابق آمریکا و دیوید راکفلر از اعضای «کمیسیون سه جانبه» و بانکدار
مشهور آمریکایی و صاحب بانک معروف منهتان که از دوستان نزدیک شاه بودند طی دیداری
با او در تبعیدگاه مکزیک، اعلام کردند که سرنگونی شاه در ایران اولین مرحله از
استراتژی «تغییر جغرافیای سیاسی خاورمیانه» بوده است.
۳ - زیاده
طلبی برخاسته از ذات سرمایه داری، در اوج جنگ سرد بین دو قطب شرق و غرب، حتی حضور
رژیمهای استبدای و وابسته به غرب را تحمل نمی کرد. از آنجائیکه بنا به تحلیل
«کمیسیون سه جانبه» انقلاب در کشورهایی با رژیمها دیکتاتوری وابسته در دستور کار
قرار داشت. این کمیسیون طی تحلیلی برای جلوگیری از انقلاب در این کشورها و هدایت
اعتراضات به کانالهای هدایت شده رفرمیستی خواهان انتقال آرام قدرت از رژیمهای
وابسته به جریانات اسلامی که مورد وثوق توده های مردم سنتی و مذهبی این جوامع
بودند، در جهت حفاظت از منافع غرب، شد. شاه که در سطح منطقه نقش ژاندارم مناف غرب
را ایفا می کرد سرنگون و خمینی در ایران بجای او به قدرت رسید.