سفر روحانی به نیویورک و نتایج آن
ارسالی از
آقای علیرضا یعقوبی . 10 مهر -92
وضعیت
وخامت بار اقتصادی برآمده از اعمال تحریمهای شورای امنیت ملل متحد، دولت آمریکا و
اتحادیه اروپا، خامنه ای را ناگزیر ساخت بعد از حذف کامل جریانی که به آنها «اصلاح
طلب» اطلاق می شود به فرد نرم تنی از این جریان بعنوان «تدارکاتچی» (۱) در پست ریاست جمهوری تمکین کند. با ریاست جمهوری روحانی جناح ذوق زده بازگشته به درون حاکمیت
چنین تبلیغ و القاء نمود که گویا رهبران تمامی کشورهای مطرح جهان پشت مرزهای ایران
بیصبرانه منتظر اعلام وقت از سوی روحانی برای دیدار با آنها صف کشیده اند. مردم
فریبی از خصوصیات بارز و نخ نما شده رژیمی است که جنایت را با دجالگری در هم
آمیخته است. جامعه جهانی هنوز از یاد نبرده است که روحانی در مقام دبیر شورای
امنیت ملی رژیم در گفتگو با گروه ۱+۵ در دوران ریاست جمهوری خاتمی تحت لوای «گفتگوی
تمدنها»، در پی مخفی نگه داشتن فعالیتهای «پروژه اتمی» رژیم بوده است و دیگر زمان
لفاظی های زیبا ولی فریبکارانه گذشته است. اما از سوی دیگر آنچه رژیم و جناحهای آن
را نسبت به پیگیری سیاست پیشین یعنی سلسله گفتگوی های کسل کننده تا مسلح شدن رژیم
به تسلیحات هسته ای، امیدوار ساخته است همانا تشتت در مواضع گروه ۱+۵ است که کماکان به یافتن راه حلی مسالمت آمیز علیرغم گفتگوهای
بی نتیجه چشم دوخته و هر بار زمان جدیدی را برای ادامه گفتگوها اعلام می دارد. اینکه جامعه جهانی و بالاخص طرف غربی علیرغم تهدیداتی همچون
«بودن راه حل نظامی همچنان بر روی میز» دست به اقدامی متناسب با رفتار و اعمال
رژیم آخوندی بنا به گزارشات متعدد دبیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی نمی زند،
مورد بحث این مقاله نیست. کوتاه سخن آنکه عبور «بشار اسد» از «خط قرمز» استفاده از
سلاح شیمیایی اعلام شده توسط اوباما رئیس جمهوری آمریکا، نتوانست آمریکا و متحدانش
را به اتخاذ سیاستی سختگیرانه در قبال رژیم سوریه وادارد. واقعیت این است که در
برابر دودلی و تشتت در اراده جوامع آزاد بین المللی و رهبران آنها، تنها
دیکتاتورها و جنایتکاران هستند که از شرایط و فضا به نحو مطلوب استفاده می برند. اما در مورد خاص ایران باید روشن سازیم آیا آنگونه که تبلیغ می
شود، می توان به راه حلی جامع با جامعه بین المللی بر سر قضیه هسته ای رژیم دست
یافت و آنگونه که روحانی در نشست مجمع عمومی ملل متحد اعلام داشته، می توان مشکلات
موجود در روابط دیپلماتیک ایران و آمریکا را «مدیریت» نمود یا نه همچون گذشته ما
با یکسری از لفاظی های آخوندی و بکارگیری «واژه های خوب» در خدمت «اهداف بد» روبرو
هستیم. در یک کلام باید مشخص ساخت که رژیم ولایت فقیه از آن ظرفیت و پتانسیل
ایدئولوژیک - سیاسی برخوردار است که نسبت به حل بنیادین چالش های موجود در رابطه
اش با غرب و بالاخص دولت ایالات متحده آمریکا اقدام کند؟ در علوم سیاسی ما با اصلی
روبرو هستیم مبتنی بر اینکه هر نظام و حکومتی خود را به آنچه که نمیخواهد تعریف می
کند. به عبارت ساده تر دشمن یک معیار تعیین کننده (exprimentum cruces) برای تعریف مشروعیت است. مثال ملموس آنکه در تمامی دوران جنگ
سرد، اروپای غربی خود را به آنچه که نمی خواست یعنی اروپای شرقی تعریف می کرد. بر
مبنای همین اصل حتی بسیاری از فعل و انفعالات درونی احزاب فعال در این کشورها شکل
و جهت می گرفت. در این نظریه دشمن باید نقش ساده عقل را به معنایی که کانت به این
واژه می داد بازی کند، منتها در جهت عکس یعنی بجای اینکه ثابت کند قدرت چیست باید
ثابت کند که قدرت ما را از چه نجات می دهد. حضور دشمن نیاز به امنیت است. برای
ایجاد امنیت باید شرایط فوق العاده ۳۴ ساله به عنوان امری دائمی و لاتغیر باقی بماند.
تعریف ساده آنکه قدرت و دشمنی با غرب و آمریکا، «مایه حیات» رژیمی است که خود را
در وجود دشمنی با آمریکا و غرب بنا به دیدگاه ایدئولوژیک - سیاسی تعریف شده می
بیند. به عبارت ساده تر رژیم
مادون تاریخی حاکم بر ایران بعلت فقدان عنصر «هویت» (۲)ی که بتواند در وجود آن خودش را تعریف کند، همواره از بدو
تأسیس، رهبری و تمامی اجزای حاکمیت آن، بر این نظر تأکید کرده اند که «ما آنقدر
مهم هستیم که آمریکا با ما دشمن است». یعنی بنوعی حقارت ناشی از بی هویتی و ضعف و
ارتجاعی بودن خود را در بزرگی دشمن و جایگاه او در جهان امروز ارضاء شده می بیند.
بدون چنین دشمنی بخاطر فقدان عنصر «هویت» فی الفور ذوب شده و قالب تهی می کند. لذا
هرگونه کم بها دادن به جوهره و ذات و ماهیت رژیم و آنچه راکه «مایه حیات» آن است،
ما را دچار سردرگمی و انحراف ناشی از مواضع روزمره و تاکتیکی آن در برخورد با چالش
های درگیر که برآمده از ذات و ماهیت رژیم است، می سازد. به عبارت دیگر اگر دستگاه
فکری مان را بر اساس واقعیت تعریف شده در بالا تنظیم کنیم، می توانیم از بدون
تأثیر پذیری از هرگونه فعل و انفعالی در مواضع رژیم، تحلیلی درست و منطقی داشته
باشیم. سفر اخیر روحانی به آمریکا
و سخنرانی او در مجمع عمومی ملل متحد و مجموعه دیدارها و گفتگوهای او در چارچوب
همین تحلیل مبنایی قابل بررسی و تحلیل است. روحانی بسا عقب مانده تر از خاتمی جز
با مشتی لفاظی های ساده لوحانه و طرح مطالب شعارگونه چیزی برای عرضه نداشت علیرغم
اینکه اعلام نموده بود که در رابطه با گفتگو با آمریکا از اختیارات تام برخوردار
است. امروز جامعه جهانی بعد از ۳۴ سال لفاظی آخوندی، از رژیم «عمل» را طلب می کند. تریبون ملل
متحد را نمی توان با نماز جمعه و تریبون های سنتی رژیم در مساجد و تکایا آنهم با
آنهمه عملکردهایی که اوباما در سخنرانی خود به گوشه هایی از آن اشاره کرد، اشتباه
گرفت. به مواضع مسئولانی که از کشورهای غربی از انگلیس تا فرانسه و آمریکا با
روحانی و «ظریف» به «گفتگو» نشستند بر این نکته «ظریف» اما حتمی یعنی «عمل» انگشت
گذاشتند که در واقع «پاشنه آشیل» رژیم محسوب می شود. لذا چون با دهها دلیل واضح و
مبرهن که بر آنهایی که دستی در علم سیاست دارند روشن است، دست رژیم در «عمل» مطلقا
بسته است ناچارا باید همچون عباس سلیمی نمین مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ
ایران ادعا کند: (گفتگو با سایت فرارو بتاریخ چهارشنبه ۲۶سپتامبر ۲۰۰۱۳) «دشمنی ایران و آمریکا ریشه
تاریخی دارد». او در این مصاحبه برخی از عوامل تاریخی و برخی دیگر از مسائل سیاسی
- ایدئولوژیک را در ایجاد این دشمنی مهم می داند. بقول معروف مشی کماکان همان
«استراتژی راهبردی» سعید جلیلی یعنی دور تسلسل گفتگوهای بی نتیجه است اما در قالب
ادبیاتی جدید. دقیقا از همین منظر است که صادق لاریجانی رئیس قوه قضائیه را وا می
دارد که علیرغم اعلام اوباما و دیگر مقامات غربی گفتگو کننده با هیئت دیپلماتیک
رژیم، نعل وارونه زده و مشی دیپلماسی کنونی رژیم را با این عبارت توجیه کند: «ملت
ایران فرصت اعتماد سازی دوباره به اوباما و دولتمردان آمریکا داده است.» (سایت خبر
آنلاین سه شنبه ۲۵ سپتامبر ۲۰۰۱۳) و یا موضع رحیم صفوی
فرمانده پیشین سپاه پاسداران و مشاور نظامی کنونی ولی فقیه رژیم: «واشنگتن در
برابر ایران عقب نشینی کرد، در موضع طلبکارانه از واشنگتن باقی می مانیم» (سایت
فارس از سایتهای وابسته به سپاه پاسداران، سه شنبه ۲۵ سپتامبر ۲۰۰۱۳) در گشت و گذار به سایتها و
خبرگزاری ها و روزنامه های رژیم با یک دوجین از اینگونه مواضع آخوندی که در عالم
واقعیت محلی از اعراب ندارد، روبرو هستیم که همگی آنها مؤید دیدگاه ما در تحلیل از
جایگاه و موقعیت و ماهیت رژیمی است که حقارت خود را می خواهد با بزرگی دشمن و باقی
ماندن در «موضع طلبکارانه» جبران کند.
پاورقی: ۱- لقبی که محمد خاتمی به شغل ریاست جمهوری در رژیم ولایت فقیه داد. ۲- مجموعه مواضع و راهکارها و برنامه های حکومت در برخورد با معضلات
و چالش های جامعه، «هویت» آن حکومت را مشخص می سازد. مسلم است که اعلام مواضعی
همچون «اقتصاد مال خراست» و … از سوی رهبر رژیم مبین «بی هویتی» او و رژیم منسوب
به اوست.