آنجا که سخن باز می‌ماند …

ایمیل دریافتی : 15 آبان -92
فیلم سنگسار  هم ضمیمه داشت که حذف شد چون دیدنش آزار دهنده است. بدون شک شکل گیری حکومت فاشیستی مذهبی خمینی در ایران و حمایت  و تقویت غرب به خصوص آمریکا از این حکومت تا دگر اندیشان را سرکوب کند در پیدایش وتقویت طالبان والقاعده نقش  کلیدی داشته است چون گذشته از هدف فروپاشی شوروی   عدم  استقرار حکومت دمکراتیک در ایران و منطقه بوده است تا به جای صلح وثبات ناامنی و بی ثباتی وجنگ افروزی در منطقه باشد تا نفت منطقه  فروخته یا غارت  و سلاح خریداری شود.

اسلاموفوبیا؛ واقعی یا ساخته رسانه‌ها؟

هشدار: برخی پیوندهای این یادداشت؛ حاوی تصاویر، فیلم‌ها و مطالب خشن و آزاردهنده است.
جایی در قلب پاریس سوار مترو شدم. ساعت شلوغی بود و به زحمت توانستم خودم را بین مردم جا کنم. چسبیده به من، دختر و پسری فرانسوی بودند. پسر دستانش را دور بدن دختر حلقه کرده بود و در آن فضای خفه‌کننده به آرامی به یکدیگر چسبیده بودند. کمی آن طرف‌تر مردی با ریش بلند و دشداشه عربی لای جمعیت ایستاده بود. ناگهان شروع کرد به فرانسوی به پسر و دختر ناسزا گفتن. از این صحبت می‌کرد که فضای خصوصی و عمومی در غرب قاطی شده و حریمی دیگر نمانده است. پسرک فرانسوی اما هیچ واکنشی به حرف‌های مرد نداشت، انگار که وجود خارجی ندارد. مرد عصبانی شد و صدایش را بلندتر کرد. باز هم واکنشی ندید. در واقع هیچکس واکنشی نشان نمی‌داد. واگن مترو را سکوت محض گرفته بود. مرد به پسرک نزدیک شد و با دو دست به پشتش کوبید. این کار را تا دو ایستگاه بعد که پیاده شد ادامه داد و ناسزا گویان، پسر را به این سو و آن سو هل می‌داد تا سرانجام به مقصدش رسید و همان‌طور که داد و بیداد می‌کرد، پیاده شد.


در مورد اسلاموفوبیا خیلی حرف زده شده. بیشتر مطالبی که خواندم و بحث‌هایی که داشتیم، ناظر به این بود که اسلاموفوبیا ساخته و پرداخته رسانه‌هاست. بعد از ماجرای قاتل نروژی که هفتاد هشتاد انسان بی‌گناه را به رگبار بست یا پس از هر تیراندازی که در آمریکا اتفاق می‌افتد این بحث داغ می‌شود. می‌گویند اگر قاتل، مسلمان و مثلا اسمش علی یا محمد بود، الان رسانه‌ها غوغا می‌کردند؛ ولی حالا که اسمش جک یا دیوید یا … است، دنبال دلیل روان‌پریشی‌اش می‌گردند و دیگر کسی از مذهبش نمی‌پرسد. این قاتلان را دلیلی بر این می‌دانند که رفتارهای خشونت‌آمیز و کشتن انسان‌ها یک امر فراگیر است و اختصاصی به یک دین یا مذهب خاص ندارد. بعضی از دوستانم می‌گویند اسلاموفوبیا اساسا بیست سال بیشتر سابقه ندارد و جریان‌هایی مثل القاعده یا طالبان به عنوان نمادهای اسلام‌گرایی خشونت‌آمیز، ساخته غربی‌ها و فرزندخوانده آنها هستند که روزی علیه خودشان قد علم کرده‌اند. بعضی دیگر می‌گویند غرب نیاز به دشمن‌تراشی دارد و چه دشمنی بهتر از مسلمانان. عده‌ای هم هستند که می‌گویند اساسا رفتارهای خشونت‌آمیز و سر بریدن‌ها و بمب‌گذاری‌ها کار مسلمانان نیست و سازمان‌های جاسوسی غربی در این امور دست دارند تا چهره مسلمان‌ها را خراب کنند.با اینکه هیچ موضوعی را نمی‌توان بدون دست کم نیم‌نگاهی به گذشته و تاریخش بررسی کرد؛ اما من قصد ندارم آن قدر در تاریخ عقب بروم که بگویم مسیحیت هم دوران انگیزاسیون و جنگ‌های صلیبی را در کارنامه خود دارد. حرف من در مورد دنیای کنونی با نیم نگاهی به یک قرن گذشته است. در مورد جهان امروز صحبت می‌کنم که از قضا بیست سال است با انفجار اطلاعات و دنیای اینترنت به دهکده‌ای کوچک تبدیل شده است.به باورم غربی‌ها از یک دوره‌ای بعد از رنسانس شروع به تغییر کردند و جنگ‌های جهانی اول و دوم، رعشه‌های جان دادن آن جلوه تاریخی و خشن غرب بود. این تغییر طبیعتا نمی‌توانست با زور اعمال شود. از یک نقطه‌ای به بعد احتمالا هر فرد غربی با این حقیقت مواجه شد که یکی از نزدیکان و عزیزان خود را در چرخه خشونت و جنگ از دست داده. از همان‌جا نطفه اخلاق‌گرایی، فردگرایی، اهمیت انسان، فمینیسم، آزادی فکر و بیان، آزادی مذهب و حتی آزادی جنسی بسته شد.در تمام این سال‌ها ما مسلمان‌ها در جا زدیم. غربی که شصت هفتاد سال قبل خاستگاه تفکرات امثال هیتلر بود، امروز دست کم برای مردم خودش، آزادی و احترام به انسان را حکمفرما کرده.من البته غرب‌زده نیستم و صرفا روایت و نتیجه‌گیری از مشاهداتم بعد از سال‌های زندگی در شرق و غرب را به شکلی شخصی دارم.در جدال غرب و شرق، دین نقشی اصلی دارد. در یک طرف مسیحیت و بی‌دینی است و در طرف مقابل اسلام. مسیحیت امروز دست کم در شکل ظاهری‌اش تبلیغ مدارا و محبت است. اسلام رسمی اما کتابی آسمانی دارد که در آن در کنار آیه‌های رحمت، آیه‌ی 33 سوره مائده را نیز دارد:«انما جزاء الذین یحاربون الله ورسوله ویسعون فی الارض فسادا این یقتلوا او یصلبوا او تقطع ایدیهم وارجلهم من خلاف» [همانا سزای کسانی که با خدا و رسولش می‌جنگند و در زمین فساد می‌کنند این است که کشته شوند یا دست و پای‌شان بر خلاف یکدیگر قطع شود]
یا آیه‌ی 2 سوره نور:
«الزانیة والزانی فاجلدوا کل واحد منهما مئة جلدة ولا تاخذکم بهما رأفة فی دین الله» [زن و مرد زناکار را هر کدام صد ضربه شلاق بزنید و نباید دلسوزی بر آنها شما را تحت تاثیر قرار دهد]و آیه‌های فراوان دیگری که از آنها «قوانین مجازات اسلامی» در کشورهای مسلمان استخراج شده و بر اساس آنها احکامی مثل سنگسار و گردن زدن وسر بریدن اجرا می‌شود.طبیعتا من قرآن‌شناس نیستم و ممکن است این آیات (با این صراحت) تفسیرهای متفاوتی داشته باشد؛ اما جان کلام اینکه باز بودن کتاب آسمانی مسلمانان عملا این امکان را داده تا تفسیرهای گوناگونی از آن ارائه شود که چیزی به اسم «چهره رحمانی دین اسلام» را در اقلیت مطلق قرار می‌دهد.در عین حال دقت کنیم که در نظر فرد غربی، تاریخ 1400 ساله اسلام هیچ حکومت و هیچ کشور و هیچ دوره‌ای را توأم با رأفت و مهربانی نداشته است. در قرن بیست و یکم هم هنوز ندارد. جلوه مبلغان رئوفی مثل سید محمد خاتمی یا مفسران روزآمدی مثل نصر حامد ابوزید بسیار کم‌فروغ است، چرا که این عده در اقلیت مطلق هستند و برداشت غالب و حاکم از اسلام، همانی است که در عربستان و ایران و کشورهای مشابه اجرا می‌شود.همین دایره فراخ برداشت و تفسیر است که به امثال مصباح یزدی اجازه می‌دهد در فحوا فتوای قتل دگراندیشان را بدهد و برای فتوای خویش آیه‌ی قرآنی ذکر کند و حکومت اسلامی نیز قاتل و قاتلان را به استناد همین آیات و روایات عفو کند.در قرن بیست و یکم، پیروان هیچ دینی به جز اسلام به شکل علنی و آشکار دست به سنگسار کسی نمی‌زنند، با چاقو گردن کسی را نمی‌برند و تا این اندازه در حق پیروان دین خودشان خشونت اعمال نمی‌کنند، چه برسد به پیروان دیگر ادیان یا بی‌خدایان یا دگر اندیشان که از دید متشرعان اسلام، ملحد و نجس و واجد قتل هستند.ما در عصر ارتباطات زندگی می‌کنیم. به همان اندازه که ما در روستاهای ایران یا عربستان از طریق اینترنت با اخبار روز جهان در تماس مستقیم هستیم، غربی‌ها نیز به همان اندازه با این تفکرات تند و خشونت‌آمیز آشنا شده‌اند. اسلاموفوبیا بیست سال قبل وجود نداشت، چون اینترنت و ماهواره وجود نداشت. امروز وجود دارد، چون میلیاردها انسان در سراسر جهان به شکل زنده صحنه برخورد هواپیما با برج‌های نیویورک را دیدند، تصاویر ذبح انسان‌ها را دیدند، خوردن قلب مقتول در یک جنگ سیاسی ـ مذهبی را دیدند.
قصد من از نوشتن این خطوط طبیعتا نه محکوم کردن اسلام بود، نه نقد قرآن، نه تمجید از غرب، نه نکوهش شرق.پسری که در مترو از یک مسلمان بی‌دلیل کتک می‌خورد، به اولین چیزی که فکر می‌کند خشونت تبیین شده در متون مقدس و فتاوای فقهای اسلام است، نه عوامل اجتماعی و سیاسی که باعث شده مثلا یک ملت در فقر نگاه داشته شده یا استعمار شود.خودمانیم … از دل اسلام، خشونت سازمان‌یافته بیرون می‌آید و شهروند غربی نیز این را به فراست دریافته. اسلاموفوبیا نیازی به بزرگ‌نمایی رسانه‌ای ندارد که حقیقتی عیان و قابل درک است.