اوین
نامه ی کیهان 3 شنبه 12 آبان ماه سال 1394
يادداشت روز
اوین نامه ی کیهان "خطوط فصل و وصل ما در مذاكرات وين
"
«حرف ما در اين زمينه -
سوريه- مستحکم ترين حرفها است؛ ما معتقديم معنا ندارد، کشورهاي ديگر دور هم جمع
شوند و راجع به يک نظام حکومتي و رئيس آن حکومت تصميم بگيرند؛ اين بدعتي خطرناک
است که هيچ حکومتي در جهان اجراي آن را درباره خود نمي پذيرد» سخنان پريروز رهبر
معظم انقلاب اسلامي در جمع وزير، معاونين و سفراي وزارت خارجه کشورمان، خطوط اساسي
مواجهه جمهوري اسلامي ايران با محيط منطقه اي را مشخص کرد کما اينکه امام خامنه
اي- دامت برکاته- به طور مشخص درباره عراق، يمن و بحرين نيز صحبت کردند و ماهيت
مداخلات خارجي در اين کشورها که ترکيبي از اشغال نظامي، تجاوز نظامي و تلاش براي
واژگون سازي مطالبات مردمي است را تشريح کردند.
اظهارات مذکور که پس از برگزاري نشست وين- که سومين نشست در اين نوع درباره سوريه به حساب مي آيد- بيان شد، موضع جمهوري اسلامي را در مورد اين گونه نشست ها بيان مي کند اما همزمان با اين موضعگيري روشن، ايران در سطح وزير خارجه در نشست وين شرکت کرده و اين موضوع نشان مي دهد که ميان جمع بندي جمهوري اسلامي ايران از اين نشست ها و رفتار ديپلماتيک ايران تفاوتي وجود دارد اما اين تفاوت به معناي تناقض موضع و عمل نيست بلکه به اين معناست که جمع بندي ايران از رفتار آمريکا، انگليس، فرانسه، عربستان، قطر و ترکيه درباره تحولات کشورهايي نظير سوريه مبتني بر عدم اعتماد و حتي «انتقاد شديد» است اما همزمان با آن براي تقليل اقدام نارواي اين قدرت ها و کمک به مردم سوريه براي عبور از شرايطي که قدرت ها دنبال مي کنند، در اجلاس هايي که به طور جمعي و با مبناي مسئوليت سازمان ملل در پيدا کردن راه حلي براي بحران ها شکل مي گيرد، شرکت مي کند. اما در اين ميان همه مي دانند که خطوط اساسي سياست ايران در ارتباط با تحولات منطقه اي را نمي توان از لابلاي خطوط ديپلماتيکي که در «بيانيه هاي مشترک» منتشر مي شود، دريافت بلکه درک ايران از تحولات و نوع رفتار و کنش آن را بايد در چارچوب نگرش عميق و تغييرناپذير ايران که در گذشته در سخنان امام خميني(ره) تبلور مي يافت و امروزه در کلام امام خامنه اي تبلور مي يابد جستجو کرد. البته همانطور که پريروز رهبر معظم انقلاب به آن اشاره کردند تاکتيک هاي سياست خارجي وقتي با مباني راهبردي منطبق باشد، نقش افزاينده پيدا مي کند.
همه شرکت کنندگان در نشست سوم سوريه که اين بار در وين برگزار شد، قاعدتا نيت پيدا کردن راه حلي براي بحران سوريه نداشته اند آمريکا، عربستان، فرانسه، انگليس، ترکيه و بعضي ديگر از اين 17 عضو نشست ژنو اگر بخواهند بحران سوريه خاتمه يابد، نبايد به ارسال سلاح براي تروريست ها ادامه دهند. وقتي وزير خارجه آمريکا همزمان با نشست وين، از اعزام 5000 نيروي جديد و ارسال تسليحات جديد به سوريه خبر مي دهد- که البته اين عدد و رقم ها غلو است و توانايي آمريکا در اعزام نيروي نيابتي جديد بسيار کمتر از اين است- نمي توان گفت وزير خارجه آمريکا براي کمک به استقرار صلح به وين آمده است. البته در اين بين تعدادي از کشورهاي عضو گروه 17 با هدف کمک به مردم سوريه و پيدا کردن راه حل به پايتخت اتريش رفته اند.
اما در اين ميان دو مناقشه درباره اجلاس ها و نشست هايي از اين دست وجود دارد؛ يک مناقشه به بنيان شکل گيري چنين جلساتي برمي گردد و يک مناقشه به اهداف و عملکرد آنها مربوط مي شود. طبعا اين دو مي توانند متفاوت بوده و قضاوت ما در اين باره را متفاوت نمايد. همانطوري که وقتي يک انسان درگير مشکلات مي شود به طور طبيعي و اصولي از همنوعان خود انتظار دارد که به او در حل يا کاهش مشکل کمک نمايند، يک کشور نيز وقتي درگير بحران مي شود از کشورهاي ديگر انتظار دارد که به او براي کاهش يا غلبه بر مشکل کمک نمايند و در دنيا معمولاانسان ها و کشورها از چنين کمک هايي دريغ نمي ورزند. با اين وصف، اصل اينکه يک مجتمع جهاني از کشورهاي توانمند براي حل مشکل يک کشور تشکيل شود نه تنها اشکالي ندارد بلکه مطلوب هم مي باشد و لذا شرکت در چنين مجتمع يا فرايندي قابل قبول مي باشد. در اين ميان کشورها مي توانند علي رغم داشتن اصول متفاوت و نگرش هاي ناهمگون بر سر موضوعي که در آن ولو بطور نسبي اصول و نگرش مشترک دارند، توافق کرده و همکاري نمايند. طبعا قرار گرفتن اين کشورها کنار يکديگر نبايد به معناي وحدت نظر يا وحدت رويه در اکثر موضوعات تلقي شود.
اما البته در اين موضوع لااقل دو نکته اساسي و دو شرط لازم الرعايه وجود دارد. يکي از اين نکات و شروط اين است که ملت، دولت و کشوري که براي آن يک مجتمع تصميم گيري تشکيل شده، خود درخواست برگزارشدن چنين مجتمعي داده و به آن راغب باشد کما اينکه همين حرف درباره کمک به فرد نيز صادق است. بنابراين اگر يک گروه بدون رغبت و رضايت آن ملت و دولت به نام کمک به حل مشکل آن ملت و دولت دور هم جمع شده و تصميم گيري نمايند، اين کار منطقا ورود به حريمي است که ورود به آن ممنوع است. اين نوع ورود در مورد فرد به سلب اختيار او و در مورد کشور به سلب استقلال آن منجر مي شود و همه مي دانند که اختيار و استقلال دو گوهر هويتي براي فرد و کشور به حساب مي آيند.
يکي ديگر از اين دو نکته و شرط وجود «وحدت عمل» در مواجهه با پديده است. کمک به يک همنوع نمي تواند آميخته با اموري شود که به نابودي قطعي او منجر مي شود. کما اينکه کمک به يک کشور نمي تواند با زير پا گذاشتن حقوق آن کشور همراه شود. اگر نگاهي به رفتار آمريکا و شرکاي آن در وين بياندازيم مي بينيم که رفتار آنان درباره سوريه اگرچه عنوان کمک و دوستي به خود گرفته اما توام با به رسميت شناختن ملت، کشور، حاکميت و سرزميني به نام سوريه نيست پس کاملاپيداست که آنچه به عنوان دارو در وين دست به دست شده در واقع زهر مرگباري است که در جامي بلورين به ملت سوريه پيشنهاد شده است. در خطوط بيانيه 9 ماده اي که در پايان نشست وين صادر شده اگرچه به لزوم حفظ استقلال و تماميت ارضي سوريه اشاره شده اما به وجود دولت قانوني اسد در آن اشاره نشده است. و اين موضوع مي تواند پايبندي طرف غربي به بندهايي که مثلاناظر بر «برگزاري انتخاباتي با برترين استانداردهاي بين المللي تحت نظارت سازمان ملل» است را با ترديد مواجه کند. با اين وصف به فرض آنکه دولت سوريه به خاطر انتخابات ناچار به پذيرش آتش بس با معارضه مسلحي که اين بيانيه آن را قانوني مي داند- يعني جيش الحر و...- شود و در نهايت هم بار ديگر از سوي مردم انتخاب شود که محتمل ترين احتمالات است، با ابهام پراکني غربي ها و متهم شدن دولت به تقلب و... اوضاع به نقطه صفر باز مي گردد و در اين حالت، که دولت سوريه ضمن پذيرش شورش هاي جديد که با هدايت غربي ها به سمت «کودتاي مخملين» خواهد رفت، به تروريست ها در بخش هاي مختلف سوريه امکان بازسازي خود را داده است و اين در حالي است که آمريکا، عربستان، ترکيه و... به طور آشکار از ادامه حمايت نظامي از تروريست ها در سوريه سخن مي گويند.
با اين وصف موضع جمهوري اسلامي در مورد چنين اجلاس ها و نشست هايي تا آنجا که به مسئوليت دولت ها در قبال تامين امنيت ملت ها و دولت هاي نيازمند مربوط مي شود، مثبت است و بر اين اساس گرايش کلي جمهوري اسلامي به شرکت مي باشد و رهبر معظم انقلاب اسلامي نيز- در گذشته و حال- در مورد اصل حضور منعي نداشته اند، هر چند خوشبين هم نبوده اند کمااينکه اين عدم خوشبيني در مواردي با صراحت بيان هم شده است. رهبر معظم انقلاب از اين رو به ديپلمات هاي جمهوري اسلامي که علي رغم بنيان کج و معوج اينگونه نشست ها، عنوان «رزمندگان و جنگ آوران خطوط مقدم بين المللي» دادند. ديپلمات هايي که وارد اين هماوردي مي شوند و به دستاوردهايي هم دست پيدا مي کنند، حتما ماجور هستند. اما اين فقط يک روي سکه است.
روي ديگر سکه اين است که آمريکا، عربستان، ترکيه، فرانسه، انگليس و... تنها زماني از ما براي شرکت در اينگونه نشست ها دعوت مي کنند که به بن بست رسيده باشند نه اينکه براي کمک به سوريه و حل بحران امنيتي آن دچار بن بست شده باشند بلکه در اداره پرونده به گونه اي که براي آنان منفعت داشته باشد دچار بحران گرديده و راه برون رفتي را براي خويش سراغ ندارند. در اين مواقع از ما مي خواهند که مسئوليتي بپذيريم و سهم منطقه اي خود را به عنوان عضوي از سازمان ملل بپردازيم. البته اين نکته هم وجود دارد که بن بست هاي پديد آمده در مسير سياست و هزينه هاي آمريکا بي ارتباط با ما نيست. يکي از اصلي ترين عوامل شکست سياست هاي ضد مردمي آمريکا، نوع نگرش و عملکرد ايران است. اينکه آمريکا 33 سال بعد از فرار از لبنان نتوانسته است بار ديگر به لبنان بازگردد به ما مربوط است. اينکه آمريکا ناگزير به ترک عراق شد به ما مربوط است. اينکه حياط خلوت عربستان اينک خواب را بر شاهزادگان سعودي حرام کرده به ما مربوط است اما نه اينکه يک رقابتي بين ما و آنان براي ايجاد بحران وجود داشته باشد بلکه از اين رو که ملت هاي مسلمان به سطحي از بصيرت رسيده اند که براي رسيدن به آزادي و استقلال راهي جز مقاومت و مقابله با غرب و عوامل منطقه اي آن نمي شناسند و در اين راه ما کنار ملت ها قرار داشته و بقاء ما و پايبندي به سياست هايمان به آنان پيغام مي دهد که مي توان در مقابل غرب و عوامل جنايتکار آن ايستاد و پيروز شد. نويسنده: سعدالله زارعي
اظهارات مذکور که پس از برگزاري نشست وين- که سومين نشست در اين نوع درباره سوريه به حساب مي آيد- بيان شد، موضع جمهوري اسلامي را در مورد اين گونه نشست ها بيان مي کند اما همزمان با اين موضعگيري روشن، ايران در سطح وزير خارجه در نشست وين شرکت کرده و اين موضوع نشان مي دهد که ميان جمع بندي جمهوري اسلامي ايران از اين نشست ها و رفتار ديپلماتيک ايران تفاوتي وجود دارد اما اين تفاوت به معناي تناقض موضع و عمل نيست بلکه به اين معناست که جمع بندي ايران از رفتار آمريکا، انگليس، فرانسه، عربستان، قطر و ترکيه درباره تحولات کشورهايي نظير سوريه مبتني بر عدم اعتماد و حتي «انتقاد شديد» است اما همزمان با آن براي تقليل اقدام نارواي اين قدرت ها و کمک به مردم سوريه براي عبور از شرايطي که قدرت ها دنبال مي کنند، در اجلاس هايي که به طور جمعي و با مبناي مسئوليت سازمان ملل در پيدا کردن راه حلي براي بحران ها شکل مي گيرد، شرکت مي کند. اما در اين ميان همه مي دانند که خطوط اساسي سياست ايران در ارتباط با تحولات منطقه اي را نمي توان از لابلاي خطوط ديپلماتيکي که در «بيانيه هاي مشترک» منتشر مي شود، دريافت بلکه درک ايران از تحولات و نوع رفتار و کنش آن را بايد در چارچوب نگرش عميق و تغييرناپذير ايران که در گذشته در سخنان امام خميني(ره) تبلور مي يافت و امروزه در کلام امام خامنه اي تبلور مي يابد جستجو کرد. البته همانطور که پريروز رهبر معظم انقلاب به آن اشاره کردند تاکتيک هاي سياست خارجي وقتي با مباني راهبردي منطبق باشد، نقش افزاينده پيدا مي کند.
همه شرکت کنندگان در نشست سوم سوريه که اين بار در وين برگزار شد، قاعدتا نيت پيدا کردن راه حلي براي بحران سوريه نداشته اند آمريکا، عربستان، فرانسه، انگليس، ترکيه و بعضي ديگر از اين 17 عضو نشست ژنو اگر بخواهند بحران سوريه خاتمه يابد، نبايد به ارسال سلاح براي تروريست ها ادامه دهند. وقتي وزير خارجه آمريکا همزمان با نشست وين، از اعزام 5000 نيروي جديد و ارسال تسليحات جديد به سوريه خبر مي دهد- که البته اين عدد و رقم ها غلو است و توانايي آمريکا در اعزام نيروي نيابتي جديد بسيار کمتر از اين است- نمي توان گفت وزير خارجه آمريکا براي کمک به استقرار صلح به وين آمده است. البته در اين بين تعدادي از کشورهاي عضو گروه 17 با هدف کمک به مردم سوريه و پيدا کردن راه حل به پايتخت اتريش رفته اند.
اما در اين ميان دو مناقشه درباره اجلاس ها و نشست هايي از اين دست وجود دارد؛ يک مناقشه به بنيان شکل گيري چنين جلساتي برمي گردد و يک مناقشه به اهداف و عملکرد آنها مربوط مي شود. طبعا اين دو مي توانند متفاوت بوده و قضاوت ما در اين باره را متفاوت نمايد. همانطوري که وقتي يک انسان درگير مشکلات مي شود به طور طبيعي و اصولي از همنوعان خود انتظار دارد که به او در حل يا کاهش مشکل کمک نمايند، يک کشور نيز وقتي درگير بحران مي شود از کشورهاي ديگر انتظار دارد که به او براي کاهش يا غلبه بر مشکل کمک نمايند و در دنيا معمولاانسان ها و کشورها از چنين کمک هايي دريغ نمي ورزند. با اين وصف، اصل اينکه يک مجتمع جهاني از کشورهاي توانمند براي حل مشکل يک کشور تشکيل شود نه تنها اشکالي ندارد بلکه مطلوب هم مي باشد و لذا شرکت در چنين مجتمع يا فرايندي قابل قبول مي باشد. در اين ميان کشورها مي توانند علي رغم داشتن اصول متفاوت و نگرش هاي ناهمگون بر سر موضوعي که در آن ولو بطور نسبي اصول و نگرش مشترک دارند، توافق کرده و همکاري نمايند. طبعا قرار گرفتن اين کشورها کنار يکديگر نبايد به معناي وحدت نظر يا وحدت رويه در اکثر موضوعات تلقي شود.
اما البته در اين موضوع لااقل دو نکته اساسي و دو شرط لازم الرعايه وجود دارد. يکي از اين نکات و شروط اين است که ملت، دولت و کشوري که براي آن يک مجتمع تصميم گيري تشکيل شده، خود درخواست برگزارشدن چنين مجتمعي داده و به آن راغب باشد کما اينکه همين حرف درباره کمک به فرد نيز صادق است. بنابراين اگر يک گروه بدون رغبت و رضايت آن ملت و دولت به نام کمک به حل مشکل آن ملت و دولت دور هم جمع شده و تصميم گيري نمايند، اين کار منطقا ورود به حريمي است که ورود به آن ممنوع است. اين نوع ورود در مورد فرد به سلب اختيار او و در مورد کشور به سلب استقلال آن منجر مي شود و همه مي دانند که اختيار و استقلال دو گوهر هويتي براي فرد و کشور به حساب مي آيند.
يکي ديگر از اين دو نکته و شرط وجود «وحدت عمل» در مواجهه با پديده است. کمک به يک همنوع نمي تواند آميخته با اموري شود که به نابودي قطعي او منجر مي شود. کما اينکه کمک به يک کشور نمي تواند با زير پا گذاشتن حقوق آن کشور همراه شود. اگر نگاهي به رفتار آمريکا و شرکاي آن در وين بياندازيم مي بينيم که رفتار آنان درباره سوريه اگرچه عنوان کمک و دوستي به خود گرفته اما توام با به رسميت شناختن ملت، کشور، حاکميت و سرزميني به نام سوريه نيست پس کاملاپيداست که آنچه به عنوان دارو در وين دست به دست شده در واقع زهر مرگباري است که در جامي بلورين به ملت سوريه پيشنهاد شده است. در خطوط بيانيه 9 ماده اي که در پايان نشست وين صادر شده اگرچه به لزوم حفظ استقلال و تماميت ارضي سوريه اشاره شده اما به وجود دولت قانوني اسد در آن اشاره نشده است. و اين موضوع مي تواند پايبندي طرف غربي به بندهايي که مثلاناظر بر «برگزاري انتخاباتي با برترين استانداردهاي بين المللي تحت نظارت سازمان ملل» است را با ترديد مواجه کند. با اين وصف به فرض آنکه دولت سوريه به خاطر انتخابات ناچار به پذيرش آتش بس با معارضه مسلحي که اين بيانيه آن را قانوني مي داند- يعني جيش الحر و...- شود و در نهايت هم بار ديگر از سوي مردم انتخاب شود که محتمل ترين احتمالات است، با ابهام پراکني غربي ها و متهم شدن دولت به تقلب و... اوضاع به نقطه صفر باز مي گردد و در اين حالت، که دولت سوريه ضمن پذيرش شورش هاي جديد که با هدايت غربي ها به سمت «کودتاي مخملين» خواهد رفت، به تروريست ها در بخش هاي مختلف سوريه امکان بازسازي خود را داده است و اين در حالي است که آمريکا، عربستان، ترکيه و... به طور آشکار از ادامه حمايت نظامي از تروريست ها در سوريه سخن مي گويند.
با اين وصف موضع جمهوري اسلامي در مورد چنين اجلاس ها و نشست هايي تا آنجا که به مسئوليت دولت ها در قبال تامين امنيت ملت ها و دولت هاي نيازمند مربوط مي شود، مثبت است و بر اين اساس گرايش کلي جمهوري اسلامي به شرکت مي باشد و رهبر معظم انقلاب اسلامي نيز- در گذشته و حال- در مورد اصل حضور منعي نداشته اند، هر چند خوشبين هم نبوده اند کمااينکه اين عدم خوشبيني در مواردي با صراحت بيان هم شده است. رهبر معظم انقلاب از اين رو به ديپلمات هاي جمهوري اسلامي که علي رغم بنيان کج و معوج اينگونه نشست ها، عنوان «رزمندگان و جنگ آوران خطوط مقدم بين المللي» دادند. ديپلمات هايي که وارد اين هماوردي مي شوند و به دستاوردهايي هم دست پيدا مي کنند، حتما ماجور هستند. اما اين فقط يک روي سکه است.
روي ديگر سکه اين است که آمريکا، عربستان، ترکيه، فرانسه، انگليس و... تنها زماني از ما براي شرکت در اينگونه نشست ها دعوت مي کنند که به بن بست رسيده باشند نه اينکه براي کمک به سوريه و حل بحران امنيتي آن دچار بن بست شده باشند بلکه در اداره پرونده به گونه اي که براي آنان منفعت داشته باشد دچار بحران گرديده و راه برون رفتي را براي خويش سراغ ندارند. در اين مواقع از ما مي خواهند که مسئوليتي بپذيريم و سهم منطقه اي خود را به عنوان عضوي از سازمان ملل بپردازيم. البته اين نکته هم وجود دارد که بن بست هاي پديد آمده در مسير سياست و هزينه هاي آمريکا بي ارتباط با ما نيست. يکي از اصلي ترين عوامل شکست سياست هاي ضد مردمي آمريکا، نوع نگرش و عملکرد ايران است. اينکه آمريکا 33 سال بعد از فرار از لبنان نتوانسته است بار ديگر به لبنان بازگردد به ما مربوط است. اينکه آمريکا ناگزير به ترک عراق شد به ما مربوط است. اينکه حياط خلوت عربستان اينک خواب را بر شاهزادگان سعودي حرام کرده به ما مربوط است اما نه اينکه يک رقابتي بين ما و آنان براي ايجاد بحران وجود داشته باشد بلکه از اين رو که ملت هاي مسلمان به سطحي از بصيرت رسيده اند که براي رسيدن به آزادي و استقلال راهي جز مقاومت و مقابله با غرب و عوامل منطقه اي آن نمي شناسند و در اين راه ما کنار ملت ها قرار داشته و بقاء ما و پايبندي به سياست هايمان به آنان پيغام مي دهد که مي توان در مقابل غرب و عوامل جنايتکار آن ايستاد و پيروز شد. نويسنده: سعدالله زارعي