يادداشت روز اوین نامه ی کیهان "چهره آمريكا را بزك نكنيد!"

اوین نامه ی کیهان شنبه 26 دی ماه سال 1394
    يادداشت روز   اوین نامه ی کیهان "چهره آمريكا را بزك نكنيد!"

توسعه تنش هاي قومي و مذهبي، سياست شناخته شده رژيم صهيونيستي مي باشد اما اين سياست بدون پشتيباني آمريکا قابليت تحقق ندارد چرا که اين رژيم به خودي خود از توانايي چنداني براي اعمال نفوذ بر محيط منطقه اي برخوردار نيست و از ديد مردم و بسياري از دولت هاي منطقه «وصله ناجور» تلقي مي شود. بنابراين اگر قبول داشته باشيم که الف: رژيم صهيونيستي بقاء خود را در تنش ميان کشورهاي پيراموني خود مي داند ب: تنش هاي امنيتي و سياسي در منطقه طي سالهاي اخير به صورت تصعيدي درآمده است، درمي يابيم که در پشت درگيري هاي فزاينده منطقه يک طرح اسرائيلي قرار دارد. در عين حال در يک معادله منطقي ديگر مي توانيم بگوئيم: الف: اسرائيل بطور مستقل توان اجرايي کردن طرح تنش در منطقه را ندارد ب: عمده عوامل منطقه اي که به تنش دامن مي زنند - نظير عربستان و ترکيه - با آمريکا رابطه مرکز - پيرامون دارند يعني يک جبهه به حساب مي آيند، مي توانيم نتيجه بگيريم که طرح رژيم صهيونيستي از سوي آمريکا و دولت هاي پيراموني آن در منطقه پشتيباني عملياتي مي شود. اما جداي از اين مسئله شواهد و قرائن زيادي مبتني بر تاييد اين گزاره ها و نتايج آنها وجود دارند.
    پيش از ورود در شواهد و نشانه ها بررسي يک موضوع مرتبط ضرورت دارد. بعضي از نيروهاي داخلي که از يک کلام بودن آنان مي توان فهميد از يک نقطه معين و هوشمند خط و ربط مي گيرند، دوره افتاده و در اين دانشگاه و آن دانشگاه، اين روزنامه و آن روزنامه، اين مرکز حساس متعلق به نظام و آن مرکز حساس متعلق به نظام، دنبال اثبات اين نکته هستند که اسرائيل و عربستان از گرايش آمريکا به ايران نگران شده اند و دنبال تنش آفريني و برهم زدن وضع در حال شکل گيري ميان ايران و آمريکا هستند و بعد هم به اين مطلب اضافه مي کنند که دولت آمريکا مخالف جنگ عربستان عليه مردم يمن است و نيز اعدام 47 نفر از مخالفان رژيم سعودي در يک روز، عليرغم مخالفت آمريکا صورت گرفته و اينکه کشورهاي کوچک عربي عليه ايران شاخ و شانه مي کشند عليرغم نظر آمريکا بوده و واشنگتن به دنبال کاهش تنش و ثبات است! اين نيروها که متاسفانه بر بعضي مراکز حساس کشور سيطره يا نفوذ جدي دارند وضعيت را به گونه اي به تصوير درمي آورند که گويي اين کشورهاي کوچک و نيز کشورهايي نظير عربستان و ترکيه اقداماتي که انجام مي دهند در نقطه مقابل سياست آمريکا است و آمريکا در سياست تنش منطقه اي عليه ايران نظر مخالف دارد. البته اين ادعاها از هيچ پايه قابل قبولي برخوردار نيست و اين در حالي است که ميزان خصومت آمريکا - اعم از دولت و مجلس آن - عليه جمهوري اسلامي بعد از توافق هسته اي ايران - آمريکا افزايش يافته است. در همين ماههاي اخير که برجام به تصويب رسيده است دستکم 34 اقدام ضد ايراني از سوي آمريکا به وقوع پيوسته و از حجم تبليغات ضدايراني که مقامات رسمي کاخ سفيد، وزارت خارجه و وزارت دفاع آمريکا بعد از برجام پشت آن بوده اند، به هيچ وجه کم نشده است.

    يک عده اي در ايران که متاسفانه بعضا جايگاههاي حساسي از نظام را در اختيار دارند و از امکانات وسيعي - متعلق به بيت المال مسلمين - برخوردار مي باشند، مشغول دروغ پراکني و بزک کردن چهره دشمن اصلي ايران هستند. اين در حالي است که در روزي که دولت ايران قلب راکتور اراک - که به منزله قلب ملت ايران بود - را از جا درآورد و جاي آن را بتن ريخت، مقامات آمريکا از يک سو اين را يک پيروزي بزرگ براي خود معرفي کردند و به پايکوبي پرداختند و از سوي ديگر بدون از دست دادن حتي يک لحظه، براي آنکه احساسات ضدايراني در آمريکا کاهش پيدا نکند اعلام کردند نگراني هاي ما از امکانات تسليحاتي ايران و حمايت آن از تروريزم و تهديد هم پيمان اسرائيلي ما از سوي عوامل ايران به قوت خود باقي است و تا رفع آنها صحبت اعتماد به ايران نيست! اين ها عجيب نيستند چون آمريکايي ها کينه اي عميق از ملت ايران دارند و اگر بتوانند تا خشکانيدن همه ريشه هاي ايران آنگونه که «واين برگر» مشاور اسبق امنيت ملي آمريکا با صراحت گفت - از پاي نمي نشيند و جالب اين است که آنان اگرچه که جريان مدعي اصلاحات - و در واقع خواهان تغيير هويت ديني و مردمي نظام - را به عنوان جاده صاف کن سيطره دوباره بر ايران مورد حمايت خود دارند اما حتي در نهايت - به دليل کينه توز بودن آمريکايي ها - آنان را نيز تحمل نمي کنند. آنان تسخير لانه جاسوسي را هيچگاه از ياد نخواهند برد. اما عجيب اين است که يک عده اي به نام «تحليل واقع بينانه» دنبال ترسيم چهره اي منطقي و قابل تعامل از آمريکا هستند و شب و روز تلاش مي کنند تا حساب آمريکا را از حساب اقدامات رژيم سعودي و رژيم اسرائيل و عوامل بسيار کوچکتري نظير بحرين و قطر که اساسا در مواجهه با قدرت ايران به حساب نمي آيند، جدا معرفي نمايند. اگر اين تصوير را بپذيريم بايد به ملک سلمان و اميرخليفه و امير تميم مدال شجاعت و اقتدار بدهيم که توامان توانسته اند در برابر آمريکا و ايران بايستند و حدود 10 ماه با مردم مقاوم يمن و 5 سال با مردم مظلوم بحرين بجنگند! در اين ميان طرح چنين موضوعاتي در داخل ايران اگر حالت طبيعي داشته باشد يعني مثلايک کساني در روزنامه چيزي بنويسند، مهم نيست. مهم اين است که کساني که خودشان براي حل مسايل با عربستان و ترکيه و رژيم هاي ناچيزي نظير بحرين و قطر همه تلاش هاي خود را بکار بسته اند و به هيچ موفقيتي نرسيده اند، اين منطق سست را ترويج مي نمايند. جدانمايي اقدامات عربستان از سياست هاي آمريکا خدمت بزرگي هم به آمريکا و هم به عربستان است چرا که دامن يکي را از اتهام مشارکت در جنايات پاک مي کند و دامن ديگري را از وابستگي به آمريکا و هم پيماني با اسرائيل. حالاخبرهاي واقعي چيست؟ يکي از خبرهاي واقعي اين است که هواپيماهاي سعودي در آسمان يمن توسط جنگنده هاي آمريکايي بمب و بنزين دريافت مي کنند يک خبر واقعي از نوعي ديگر اين است که تا پيش از بحث حمله به الرمادي عراق، هواپيماهاي جنگي آمريکا دهها بار در مناطقي از استانهاي الديالي و صلاح الدين که تروريست ها در محاصره ارتش و حشدالشعبي بودند، محموله هاي جنگي، غذايي و دارويي ريخت و جنگ ارتش و مردم عراق با آنان را طايفه اي لقب داد! اين چهره بي نقاب و طبيعي آمريکاست. اينکه آمريکا در همان روز بتونيزه شدن قلب راکتور آب سنگين اراک، توانايي دفاعي ايران را نشانه رفت و نفوذ منطقه اي ايران را نيز غيرقابل تحمل خواند، اين چهره بي نقاب و طبيعي آمريکاست و اينکه دستگاههايي در ايران راه افتاده اند تا حساب آمريکا را از جنايات و ظلم ها بر ايران جدا کرده و قول و قرارهاي جلسه اي آنان را قابل اعتماد معرفي کنند، يک آمريکاي خيالي است.
    اما براي اين گزاره که حساب آمريکا از حساب خصومت ورزي هاي رژيم صهيونيستي و رژيم عربستان و رژيمک هايي نظير بحرين و قطر جدا نيست بلکه آنچه اين رژيم ها دنبال مي کنند ايفاي نقش در يک طرح آمريکايي است، نکات زير وجود دارد:

    1- از دوراني که مشخص شد شوروي از يک نظام معارض غرب به يک نظام درگير مشکلات داخلي خود تبديل شده است، يعني از اوائل دهه 1360 تاکنون، ايران و اسلام گرايي مشکل اصلي آمريکا و بقيه کشورهاي غربي و رژيم هاي ارتجاعي و سکولار وابسته به آن بوده است و تاکنون هيچ واقعه اي با فرض اينکه با منافع آمريکا و... ناخوان باشد، نتوانسته است جاي مشکل ايران و اسلامگرايي را براي آمريکا و... بگيرد. هنري کيسينجر که نماد برجسته تفکر سيستمي آمريکا به حساب مي آيد، با صراحت گفت: «داعش و تروريزم موقتي و ميراست اما آنکه ماندگار است و غلبه بر آن به اين سادگي ها نيست، ايران و تاثيرات ناشي از آن بر منطقه حساس خاورميانه است

    بنابراين واضح است که در هيات حاکمه آمريکا درباره ايران اجماع وجود دارد و بحث برخورد و کنترل ايران در آنجا يک مسئله اختلافي نيست و از اين روست که طرح هاي ضد ايراني در مجلس نمايندگان آمريکا تقريبا مخالف ندارد و با اجماع - ونه اکثريت - به تصويب مي رسد.

    2- سياست آمريکا درباره رژيم صهيونيستي کاملامشخص است. اسرائيل ضمن آنکه معبر اصلي اجراي سياست هاي آمريکا در خاورميانه طي بيش از 6 دهه گذشته بوده، در عين حال بقاء و برتري منطقه اي آن از سياست هاي مبنايي و خلل ناپذير آمريکا به حساب مي آيد و همه رئيس جمهورهاي دمکرات و جمهوري خواه آمريکا با صراحت بر آن تاکيد کرده اند. از سوي ديگر طبع ملت هاي عرب و ترک درباره اسرائيل کاملامشخص است و هيچ ملتي در منطقه نيست که به رژيم تل آويو اعتماد داشته باشد و بقاء آن را برتابد. سوال اين است که چطور مي شود که در عربستان و ترکيه مردم با رژيم صهيونيستي و يهوديت سياسي بشدت مخالفند و سياست هاي عربستان و ترکيه در تنش آفريني مورد قبول آمريکا نيست اما روابط عربستان و ترکيه و بعضي دولت هاي ديگر با اسرائيل توسعه يافته و از شکل غيررسمي در حال تبديل شدن به شکل رسمي است؟

    اگر دولت هاي ترکيه، عربستان و... مستقل عمل مي کردند بايد به تمايلات مردم خود که پايه بقاء حکومت آنان است، توجه مي کردند و همزمان با لبه تيز حمله به ايران، لبه تيز حملات خود به سمت اسرائيل هم مي بردند. چطور در يک جا توسعه خصومت است و در يک جا توسعه روابط؟ در مورد عملکرد گروههاي تروريستي نظير داعش، جبههًْ النصره، احرار الشام و... هم همين مسئله مطرح است.
    3- مقامات آمريکا در سال 2007 با صراحت اعلام کردند که سياست مداخله مستقيم عليه مردم منطقه به ضرر آمريکا و به نفع ايران تمام شده است. جمعبندي رسمي که مقامات دولت بوش در آغاز سال 2007 در محافل آمريکا از جمله مجلس نمايندگان آن بيان کردند که به راحتي از طريق جستجو در پايگاههاي اينترنتي قابل دستيابي است، اين بود که سياست هاي نظامي ما در اين 8 سال - در فاصله 2000 تا 2007 - آمريکا را در ميان مسلمين به عنوان عامل بدبختي و ايران را به عنوان فرشته نجات معرفي کرد، و اين با سياست و منافع ما سازگار نيست و لذا بايد فعلاسخن گفتن از خاورميانه جديد را رها کنيم و سخن گفتن از ثبات را جايگزين آن نمائيم. از آن زمان قرار شد با اقدامات درون منطقه اي، ايران به عامل بي ثباتي و آمريکا به عامل ثبات تبديل - يعني معرفي - شود! جنگ هاي نيابتي در اين تاريخ در دستور کار قرار گرفت و حدود سه سال بعد اولين آثار آن با اقدامات حاد بعضي از گروههاي نوظهور مسلح بنام مذهب يا قوم در منطقه ظاهر گرديد و تا امروز رو به توسعه نهاده و حتي به شکل بسيار وقيح آن تبديل شده که جنگ کشور ثروتمند عربستان عرب عليه کشور فقير يمن عرب و اقدام دولت نيجريه در کشتار صدها نفر از شيعيان در زاريا و به شهادت رساندن رسمي عالم بزرگواري مثل آيت اله النمر، جلوه هاي جديد آن است. آري اين است چهره بي رتوش آمريکا و ماهيت حوادث منطقه.