يادداشت روز اوین نامه ی کیهان "انتخابات ايراني و نشان شده هاي آمريكا "

اوین نامه ی کیهان 3 شنبه 22 دیماه سال 1394
يادداشت روز   اوین نامه ی کیهان "انتخابات ايراني و نشان شده هاي آمريكا "
وقتی 37 سال دین ابزار وتوجیه گر هرجنایت وخیانت وغارتگری وجنگ افروزی ووارونه گویی وعوامفریبی شده باشد .چون درخدمت رهبرولی فقیه ا نتصابی مادام العمر می باشد .بنابراین هرکه کوچکترین زاویه ای با این مترسک رهبر ولی فقیه داشته باشد تحمل نمی شود .حتی اگر نوه ی خمینی بنیانگذار رژیم قرون وسطایی فاشیستی مذهبی ولایت فقیه باشد . برای همین است که با اهرم نخ نما شده ضدآمریکایی بطور سریالی سناریو برای حسن خمینی ساخته می شود که چراناپرهیزی کرد و برای انتخابات نمایشی دوره ی پنجم خبرگان رهبری نامنویسی  نمود . بدتراینکه در آزمون مسخره اش در قم  شرکت نکرد تا دست شورای نگبهان آلت دست خامنه ای  بدون هزینه برای  رد کردن صلاحیت وی باز با  شد ؟

«مقام هاي آمريکايي با دقت، انتخابات ايران را رصد مي کنند و اميدوارند ميانه روها در مقابل تندروها به پيروزي برسند». اين خبر را روزنامه واشنگتن پست در سرمقاله خود منتشر کرده است. روزنامه آمريکايي در اين دوگانه «ميانه رو- تندرو»، «آيت الله خميني» را اخم رو (تندرو) معرفي مي کند. اگر هيچ خبر ديگري در ميان نبود، قبيل همين خبرها که ظرف يکي دو سال اخير از زبان جان کري و برخي رسانه هاي آمريکايي منتشر شده، براي معلوم شدن تکليف مردم ما کفايت مي کرد؛ چه اينکه به تعبير امام صادق عليه السلام حتي اگر امکان تشخيص فرد عادل، صادق و باتقوا از ميان دو نفر ممکن نبود، «ببين مخالفان آيين ما کدام را بيشتر مي پسندند او را کنار بگذار و کدام، بيشتر خشمگين شان مي کند، او را برگزين». آمريکايي که امام خميني را تندرو مي شمارد، چگونه عمرو و زيد و بکر را «ميانه رو» يا «اصلاح طلب» معرفي مي کند؟ و اگر جبهه استکبار غرب و ارتجاع عرب ظاهراً کساني را ترجيح مي دهند، آيا با همين طيف به احترام رفتار کرده و حفظ ظاهر نموده اند؟
    اين پرسش به اعتبار فرضيه «گشايش اقتصادي از طريق کوتاه آمدن در سياست خارجي»، اهميت مضاعفي در آستانه انتخابات هفتم اسفند پيدا کرده است. پرسش بعدي به نسبت ميان جريان نامزد غرب و «ايران» و «منافع ملي» باز مي گردد؛ اينکه چه طيفي از قائلين به شعار ميانه روي و اصلاح طلبي، فقط خوش خيالي يا انفعال در نسبت با دشمن به خرج مي دهند و کدام طيف ها ذاتاً در نقشه حريف دشمن نقش بازي مي کنند؟! اينجا صرفاً بحث انقلاب و اصول جمهوري اسلامي مطرح نيست بلکه سخن از اين است که حداقل هاي هويت ايراني کدام است و چه طيف هايي مشمول دعوت عام حضور در انتخابات مي شوند و کدام حلقه ها، استثناي بر اين دعوت عام رهبر معظم انقلاب هستند؟ واقعيت اين است که به ويژه طي چند سال اخير دو طيف «ماموريت دار» و «خوش بين» هر چند با مقاصد متفاوت وگاه متضاد، يک انگاره را خلاف مباني انقلاب اسلامي و حقايق تاريخي به افکار عمومي پمپاژ کرده اند و آن اينکه اگر ما نرم شويم و از اصول کوتاه بياييم، جهان خارج- چه کشورهاي مرتجع منطقه و چه جبهه استکبار غرب- با ما مشکلي ندارند و مي توان گشايش اقتصادي و بين المللي ايجاد کرد. 

    آقايان هاشمي، خاتمي و روحاني نمونه اي از روساي دولت هايي هستند که هر چند تفاوت هاي مهمي با يکديگر دارند اما کم يا بيش در اين موضوع، مشابه هم رفتار مي کرده اند. مرور رفتار حريفان بزرگ و کوچک ايران با اين 3 تن براي عبرت آموزي کفايت مي کند. آمريکايي ها در دوره جمهوري خواهان و دموکرات ها مکرر گفتند ما از اصلاح طلبان در ايران و منطقه حمايت مي کنيم. آنها صراحتاً خاتمي را گورباچف ايران هم خواندند و سپس از کمک هاي دولت اصلاحات و وزارت خارجه آن در ماجراي اشغال افغانستان (سال 2001 ميلادي) نهايت استفاده را بردند. اصلاح طلبان به اعتبار رفتارهاي افراطي و تفريطي هميشگي، در کمتر از چند ماه، از توصيه جنگيدن با آمريکا در کنار طالبان (و پس از آن صدام) به مدل همکاري با اشغالگران افغانستان رسيدند. نتيجه چه بود؟ کشور هرگز به اندازه همين دوره در معرض تهديد مستقيم نظامي و ترور شخصيت در حد ابداع واژه «محور شرارت» و انتساب آن به ايران قرار نگرفت. در همين دوره بود که آمريکايي ها، خاک عراق را نيز تصرف کردند و به صراحت گفتند حالانوبت حمله به ايران است. اين دوره دست بر قضا با خيانت هاي مدعيان اصلاح طلبي در مجلس ششم همراه شده بود؛ خيانتي که همان زمان حتي صداي اعتراض آقاي روحاني دبير شوراي عالي امنيت ملي را درآورد.
    آقاي هاشمي نمونه ديگري براي آزمون است. او و برخي اطرافيانش ايده تنش زدايي با غرب را به مرور ابتدا با اروپا در پيش گرفتند و سپس تا مرز رابطه با آمريکا و ضرورت «مرگ بر آمريکا»زدايي پيش رفتند. اما همين آقاي هاشمي تنها رئيس جمهور از ميان 7 رئيس جمهور 37 سال اخير ماست که حکم محکوميت و پيگرد از دادگاه هاي اروپايي گرفته است. اما از اين تلخ تر، توهم نگاه خوش بينانه نسبت به عربستان بود که ترک خورد. 13 مهر ماه 1392 «غلامعلي-ر» مشاور هاشمي در مصاحبه با خبرگزاري مهر گفت «ملک عبدالله پادشاه عربستان براي حج امسال از آيت الله هاشمي دعوت کرده است. نکته مهمي که نظر مرا جلب کرد اين بود که ملک عبدالله که علاقه و اعتماد خاصي به هاشمي دارد. او در تعبيري بسيار عاطفي و کم نظير در پاي نامه خود نوشته و امضا کرده است؛ اخوک عبدالله (برادر تو عبدالله). بايد قدر اين اعتمادها را بسيار دانست؛ افسوس که بعضي نمي دانند». بگذريم از اينکه ملک عبدالله بزرگ ترين جنايت ها را در حق ملت هاي منطقه مرتکب شد. و نيز بگذريم که طبق اسناد فاش شده، ملک عبدالله در همين دوره و در جلسات محرمانه با مقامات آمريکايي مي گفت «سر مار در ايران است و سر آن را بايد کوبيد». روزنامه شرق به فاصله چند ماه از نامه کذايي ملک عبدالله، ضمن مصاحبه با معاون عربي و آفريقاي وزارت خارجه فاش کرد «بوسه عبدالرحمن عرفان سفير سعودي در تهران بر پيشاني آقاي هاشمي، موجب فراخواندن سفير به رياض شده و از آن تاريخ وي به محل ماموريت خود مراجعه نکرده است». يعني همين يک بوسه سفير بر پيشاني کسي که شاه عربستان او را برادر خود مي خواند، موجب توبيخ جناب سفير شد؛ آن روز هنوز ماجراي قتل عام 8 هزار حاجي، اعدام شيخ نمر(ره) و حمله به سفارت عربستان پيش نيامده بود.
    آخرين تجربه، تجربه آقاي روحاني است که ظرف 27-8 ماه گذشته صورت بسته است. روحاني در هر يک از روزهايي که گفت «آمريکا کدخداست و بستن با کدخدا راحت تر است»، «ظرف 3 تا 6 ماه مي توان با غرب به توافق رسيد و تحريم ها را برداشت»، «آقاي اوباما را بسيار مودب و با هوش يافتم»، ريسک هاي بسيار بزرگي را انجام داد و حتي مي توان گفت بعضاً رفتارهايي «پرخطر» و از سر تهوّر را مرتکب شد. اگر اوباما رئيس دولت در جبهه شيطان بزرگ نبود و يک سياستمدار متعارف جهاني محسوب مي شد، حتماً بايد از چنين خطرهايي استقبال مي کرد و پاسخي شايسته مي داد. اما وزارت خارجه شيطان بزرگ حتي دريغ نکرد از اينکه نامزد ويژه آقاي روحاني (معاون سياسي دفتر وي) براي نمايندگي ايران در سازمان ملل را رسماً «تروريست» بخواند و ويزا ندهد. در امتداد همين مسير و درست در بحبوحه از کارانداختن 14 هزار سانتريفيوژ و به خارج فرستادن 11 هزار تن اورانيوم غني شده ايران به خارج کشور بود که دولت آمريکا پاي مصوبه تحريمي جديد را امضا کرد؛ مصوبه اي که ويزاي اتباع 38 کشور- از جمله اروپايي- را در صورت سفر به ايران از اعتبار مي انداخت و محدوديت هاي تردد به آمريکا ايجاد مي کرد! حالاهم در حالي که وزير ارتباطات درباره تحريم ها مي گويد «اميدوارم تا پايان هفته خبرهاي خوشي براي مردم داشته باشيم» و وزير اقتصاد مي گويد «در روزهاي آينده تحريم ها لغو خواهد شد» و آقاي رئيس جمهور اظهار مي دارد «در روزهاي آينده ما شاهد در هم پيچيده شدن طومار تحريم ها خواهيم بود»، سخنگوي وزارت خارجه آمريکا با صراحت اعلام مي کند «برجام، ما را از اعمال تحريم هاي جديد عليه ايران باز نمي دارد». آمريکا در عمل نيز طي هفته هاي اخير به اين وعده وفادار(!) بوده است.
    با عنايت به مسير طي شده در چند سال اخير روشن است که فشارهاي سياسي و اقتصادي آمريکا و متحدانش عليه ملت ايران نه تنها کاهش نخواهد يافت بلکه فزوني خواهد گرفت. از دست دادن چند ده ميليارد دلار در همين مسير به واسطه کاهش مهندسي شده قيمت نفت (و نيز به واسطه آرامش بخشيدن به بازارهاي ملتهب جهاني از طريق ديپلماسي انفعال!) درازاي دسترسي نصف و نيمه به چند ميليارد دلار از اموال بلوکه شده خودمان- که البته با واگذاري انبوهي از امتيازات صورت گرفت- در نوع خود درس آموز است. البته مي توان پيش بيني کرد غرب به ويژه آمريکا براي عبور مطلوب تر از گردنه انتخابات ايران، مجدداً به واگذاري برخي پاداش هاي داراي «شيريني آدامسي» - به طور مقطعي- مبادرت کند اما يقيناً پس از عبور از انتخابات و اتمام سناريوي انجام تعهدات برجامي ايران، دور تازه فشارها از ماه مارس (اسفند و فروردين آينده) کليد خواهد خورد. با اين ارزيابي مبتني بر واقعيت است که رهبر معظم انقلاب از همه آحاد ملت - حتي آنها که ممکن است دلخوري داشته يا مخالف باشند- دعوت به حضور در رزمايش اقتدار انتخابات مي کند و ضمناً تاکيد مي ورزد «ليست کساني که دلشان با آمريکاست، قابل اعتماد نيستند».
    خاطرات آقاي روحاني از مذاکرات هسته اي در اين زمينه سند مناسبي براي رهنمود رهبري است آنجا که مي نويسد «مسئله دوم اين بود که تعدادي از نمايندگان ]مجلس ششم[ طرح 3 فوريتي براي پذيرش پروتکل الحاقي را امضا کرده بودند. من با آقاي خاتمي تماس گرفتم و گفتم اگر طرح در مجلس مطرح شود من استعفا مي دهم. با آقاي کروبي صحبت کرديم و طرح متوقف شد ولي متاسفانه سفراي اروپايي از تهيه طرح با خبر شده بودند... به تيم مذاکراتي گفتيم در مورد پروتکل که در مجلس طرح 3 فوريتي تهيه مي کنند، تعليق را هم که رئيس جمهور (خاتمي) اعلام کرده، من ديگر قرار است بر سر چه موضوعي مذاکره کنم»! به اعتبار همين فضاي خيانت بود که وقتي تيم مذاکره کننده در همان زمان مي گفتند نمي توانيم کوتاه بياييم، طرف اروپايي اعلام مي کرد بلوف نزنيد، ما از مجلس و دولت شما خبر داريم! بعدها برخي از همين نماينده ها در اروپا و آمريکا پناهندگي گرفتند و مدعي راهبري و شوراي هماهنگي جنبش سبز در خارج از کشور شدند.

    جريان غربگرا اکنون با چالش مهمي روبروست که ردّ آن را مي توان در تحليل 12 دي 94 روزنامه شرق پيدا کرد. «اصلاح طلبان بايد پيروزي انتخابات 92 و مردمي را که راي دادند فراموش کنند. قاب سياست آن روز به دليل ناکامي ها در وعده هاي محقق نشده و معطل مانده، کارآيي اش را از دست داده است و اصلاح طلبان بايد قاب تازه اي از سياست را کشف و خلق کنند. اگر روحاني به ميانجي آنها روي کارآمد، بعيد است آنها به ميانجي او مجلس را به دست گيرند. اين کار نوعي نقض غرض است». چالش دوم اين جريان، پر شدن و اشباع شدگي ظرف طفيلي گري است. آنها از افراطي گري خروج از حاکميت در سال 82-83 به خروج عليه حاکميت در فتنه و آشوب 88 (فربه شده آشوب تير 78) رسيدند و به اعتبار ساختارشکني خود خواسته، در قاب خارج از حاکميت قرار گرفتند و داغ پادويي دشمنان خوني ملت ايران به پيشاني شان خورد. اطلاق و الصاق عناويني نظير ميانه روي يا اصلاح طلبي به اين طيف هرگز نمي تواند سوابق سياه و ممتد وطن فروشي و خيانتي را که در حق يک ملت بزرگ مرتکب شدند، پاک کند. آنها به سياق بني صدرها و رجوي ها درست در روزگاري که دشمن بناي تشديد عداوت و فشار عليه ملت ايران را داشت، در جبهه دشمن ايستادند بلکه نوک پيکان حمله او شده ياگراي دقيق به هدف زدن را به دشمنان دادند. حساب پادوهاي غرب حتي از جريان خوش بين به غرب هم جداست. آنها در انتخابات خط قرمز نظام محسوب مي شوند چون هم از اسلاميت عبور کردند و هم راي مردم را که حق الناس بود زير پاي اشرافگيري، امتيازطلبي و گردن کشي مقابل قرباني کردند. وطن اين جماعت آمريکا و اسرائيل و انگليس و الجنادريه هاست همان گونه که وطن منافقين در روزگار جنگ تحميلي، واشنگتن و لندن و پاريس و تل آويو و بغداد شده بود. هر کدام آنها به اعتبار فتنه انگيزي، آشوب افکني، فساد في الارض و تشجيع و تجهيز دشمن، سزاوار چندبار اعدامند؛ طرد از جشن انتخاباتي ملت ايران که جاي خود دارد.
نويسنده: محمد ايماني