آقاي جهانگيري! مرحوم هاشمي را دوستان شما خانه نشين كردند
چه كساني شعار مي دادند «مجلس زوري نمي خوايم ناطق نوري نمي خوايم»؟! 10 اردیبهشت -96
چه كساني شعار مي دادند «مجلس زوري نمي خوايم ناطق نوري نمي خوايم»؟! 10 اردیبهشت -96
سربازجو
شریعت نداری با نادیده گرفتن متهم کردن رفسنجانی به رهبر فتنه وبی بصیرت در88 و زندانی کردن برادرهمسرو دختر وپسرش و اخراج فرزنددیگرش
ازمدیریت متروی تهران و مخالفت کردن با
ادامه امام جمعه موقت تهران وی و ریاست خبرگان آخوندی وی بالاخره در یک طرح برنامه ریزی شده اطلاعات
سپاه حذف شد . اکنون برای توجیه توپ توی زمین جهانگیری انداخته که چرا افشاگری کرد
و خطاب به وی گفته دوستان شما رفسنجانی
راخانه نشين كردند.
سرويس سياسي-اسحاق جهانگيري در مناظره روز جمعه مدعي خانه نشين
شدن هاشمي رفسنجاني از سوي رقباي خود در انتخابات شد ولي نگاهي کوتاه به رويدادهاي
کشور از سال 1376 و به قدرت رسيدن دولت اصلاحات نشان مي دهد که اين کدامين اشخاص و
گروه ها بودند که هاشمي را خانه نشين کردند؟!
با روي کار آمدن دولت اصلاحات در خرداد 1376 شخصيت ها، گروه ها و احزابي که اين روزها داعيه دار حمايت از مرحوم هاشمي رفسنجاني هستند حمله اي سنگين و همه جانبه را عليه رئيس جمهور سابق تدارک ديدند.
اين حمله ها روز به روز گسترده تر از پيش شد تا آنجا که در انتخابات مجلس ششم به اوج خود رسيد، افرادي نظير اکبر گنجي که اينک در آمريکا مشغول وطن فروشي هستند در سلسله مقالاتي که روزنامه هاي زنجيره اي آن روزها از جمله صبح امروز، مشارکت، عصر آزادگان و...اين يادداشت ها را منتشر مي کردند هاشمي را عاليجناب سرخ پوش خوانده و به صورت مستقيم و يا به تلويح مسئوليت قتل هاي زنجيره اي را به دوش او انداختند.
فشارها تا آن جا گسترش يافت که هاشمي رفسنجاني پس از انتخابات مجلس ششم از حضور در مجلس انصراف داده و کنار کشيد و البته اين تنها اکبر گنجي نبود که حمله به هاشمي را در روزنامه هاي زنجيره اي مديريت و هدايت مي کرد، افرادي که اين روزها در جبهه اصلاح طلبان و نان خور تشکل هايي چون کارگزاران هستند مانند محمد قوچاني نيز دستي بر آتش داشته و مقالاتي عليه او مي نوشتند و منتشر مي ساختند!
کتاب «پدرخوانده و چپ هاي جوان» مقالاتي است که قوچاني در آن از دي ماه سال ۷۸ تا خرداد ماه ۱۳۷۹ به گفته خود به مبارزه اي براي نقد قدرت دست زده است.
اکثر مقالات اين کتاب در نقد بي رحمانه هاشمي نگاشته شده و يا به نحوي به هاشمي و خانواده اش مرتبط مي شود، قوچاني در مقاله اي با نام «هاشمي ها خانواده اي در قامت يک حزب» که در شماره روز ۱۳ دي ماه سال ۱۳۷۸ عصر آزادگان منتشر شده بود با حمله به تک تک اعضاي خانواده هاشمي به مرعشي عضو برجسته حزب کارگزاران مي رسد و مي نويسد: سيدحسين مرعشي پسرعموي همسر اکبر هاشمي رفسنجاني دست کم در سال هاي اخير سه موقعيت کاملا نزديک به وي را به دست آورده است او که استانداري کرمان را وانهاد تا با رياست دفتر رئيس جمهور هاشمي مقدمات پرش به سکوي نمايندگي مجلس را فراهم سازد اينک جانشين دبيرکل کارگزاران سازندگي و عضو برجسته حلقه کرماني ها در اين حزب است و مانند سيم رابطي ميان خانواده و حزب عمل مي کند تا هاشمي رفسنجاني يک حزب را از چند مجرا کنترل کند.
قوچاني بعد از ذکر مصاديق به اصل ماجرا مي رسد و مي نويسد: خانواده هاشمي رفسنجاني نمادي از روابط قدرت در جامعه اي است که هنوز ديپلماسي پنهان روش ديرين سياستمداران آن است و مشروعيت حکومت به جاي رقم خوردن در صندوق هاي انتخابات در اتاق هاي پشتي خانواده هاي مقتدر شکل مي گيرد در پناه اين اقتدار فرمانفرمايي است که هنوز سلول تشکيلاتي حکومت نه احزاب سياسي که خانواده هاي قدرت است و طبيعتا در اين ميان نقش احزابي چون کارگزاران سازندگي و اعتدال و توسعه تا زماني که مانند فرزندان وفادار خانواده گوش به فرمان پدر هستند جز رنگ و لعابي بر چهره چروکيده مناسبات کهنه قدرت نيست. « هاشمي ها خانواده اي در قامت يک حزب، عصر آزادگان، ۱۳ دي ۱۳۷۸»
هاشمي؛ علي دايي دنياي سياست!
انتقادات قوچاني به هاشمي به دوره اصلاحات محدود نيست، وي بعد از شکست هاشمي در نهمين دوره انتخابات رياست جمهوري نيز در مقاله اي در روزنامه هم ميهن با مقايسه هاشمي با علي دايي نوشت: قهرمان شدن علي دايي در ليگ فوتبال ايران به همان اندازه شگفت انگيز است كه اول شدن هاشمي رفسنجاني در انتخابات مجلس خبرگان رهبري و علي دايي در ميان اهل ورزش همان اندازه نامحبوب است كه هاشمي رفسنجاني در ميان اهالي سياست.
وي ادامه داد: هاشمي كه دوباره به فاصله هفت سال از پيروزي در انتخابات بازماند آنقدر «حرفه اي» بود كه دست به ريسك بزند و يك سال پس از شكست در انتخابات رياست جمهوري سال 1384 و شش سال پس از شكست در انتخابات پارلماني سال 1378 باز هم وارد انتخابات شود و اين بار بيش از همه نامزدهاي اصلاح طلب و اصولگرا (كه هر يك در دوره اي او را از خود رانده بودند) راي آورد. اين احتمالا آخرين باري بود كه هاشمي خود را در معرض راي مردم قرار مي دهد چه سن و سال او نسبتي با طبع آزمايي در انتخابات ندارد اما همين انتخاب آخر، هاشمي را در شرايطي قرار داد كه احساس كند با رضايت از صحنه انتخابات كنار مي رود.
اکنون زمان خداحافظي هاشمي است
وي در ادامه مي نويسد: «هاشمي رفسنجاني اگر پس از شكست در انتخابات رياست جمهوري از سياست خداحافظي مي كرد نيز زندگي سياسي خود را با شكست خوردگي پيوند مي زد. از اين رو هم شركت هاشمي در انتخابات مجلس خبرگان ضروري بود و هم حضور دايي در رقابت هاي ليگ فوتبال ايران. اكنون اما زمان خداحافظي است و بهترين زمان خداحافظي.»
قوچاني ادامه مي دهد: «دايي و هاشمي هر دو بايد از بازيگري استعفا دهند. چه بازي ورزش و چه بازي سياست و اين به معناي پايان دايي و هاشمي نيست، آنها مي توانند مربيگري پيشه كنند و به جاي بازيگري، بازي سازي كنند. به جاي رئيس جمهور شدن، رئيس جمهور تعيين كنند، به جاي قهرمان شدن قهرمان معرفي كنند و اين كاري است كه اگر امروز نكنند هرگز فرصتي براي ديدن يك «پايان خوش» در زندگي حرفه اي خويش نخواهند يافت. نيمكت نشيني هميشه به معناي حذف شدن نيست، گاه به معناي پيروز شدن است.»
هاشمي به گليم خود قناعت کند
چنان چه گفته شد اين تنها محمد قوچاني نبود که هاشمي را به شدت مي نواخت که او ادامه دهنده راهي بود که اکبر گنجي ها از مدت ها پيش آغاز کرده بودند و روزنامه نگار جوان اصلاح طلب آينده سياسي خود را در آن مي ديد که همانند ديگر هم مسلکانش هاشمي را بکوبد چنان که امروز نيز آينده را با جهت وزش باد به گونه اي ديگر و در حمايت بي حد و حصر از خاندان هاشمي تفسير مي کند.
اکبر گنجي يکي از اصلاح طلبان پناه گرفته به دشمن است که در دوره اصلاحات مجموعه مقالات او عليه هاشمي و خانواده اش در کتابي تحت عنوان «عالي جناب سرخپوش و عالي جنابان خاکستري» جمع و منتشر شد.
در برهه اي که هاشمي رفسنجاني تلاش داشت نماينده مجلس شده و رياست بهارستان را از آن خود سازد، اکبر گنجي در مقاله اي به وي خاطرنشان ساخت که به همان «مجمع تشخيص مصلحت» قناعت کند و پاي از گليم خود بيرون دراز نکند.
در بخشي از اين مقاله آمده بود: «شهروندان نمايندگان مجلس را برمي گزينند تا مطالبات و انتظارات آنان را دنبال کنند. مجلس منتخب مردم، به سادگي از کنار طرد و رد مطالبات مردم نمي گذرد لذا اگر شرايطي ايجاد شود که شوراي نگهبان مصوبات مهم و اساسي مجلس را رد نمايد و مجمع تشخيص مصلحت نظام هم رويه شوراي نگهبان صحه بگذارد مجلس به سمت اجراي اصل 59 قانون اساسي گام برمي دارد يعني کليه مسائل مهم سياسي - اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي و ... را با تصويب دو سوم مجلس به آراي عمومي ارجاع خواهد داد ... آنچه آقاي هاشمي رفسنجاني اگر نگران امنيت ملي است بايد در مجمع تشخيص مصلحت باقي بماند و سطح خود را تا مرضي الطرفين گروه هاي سياسي ارتفاع دهد تا سخنش براي همگان مقبول باشد» « صبح امروز، 24 آذر 78»
هاشمي نماد عصر سپري شده تاريکخانه اي
گنجي در مقاله اي ديگر دوره هاشمي را سپري شده خواند و نوشت «هاشمي با دوپينگ به مجلس راه يابد يا نيابد، رئيس مجلس شود يا نشود، مردم به او و سياست هايش راي منفي داده اند و او را نماد عصر سپري شده تاريک خانه اي مي دانند.» « آفتاب امروز، 4 اسفند 1378»و يا در مقاله اي ديگر نوشت: «آقاي هاشمي در دهه اول انقلاب پس از حضرت امام و در دهه دوم انقلاب پس از مقام رهبري نيرومندترين مرد نظام جمهوري اسلامي ايران بود. عالي جناب سرخپوش مي خواهد تا در دهه سوم انقلاب همچنان قدرتمند باقي بماند و براي بسط قدرت در صدد تصاحب همزمان کرسي رياست مجلس و رياست مجمع تشخيص مصلحت نظام است تا از اين طريق به عضويت بسياري از ديگر نهادها و ارگان هاي تصميم گير اصلي نظام درآيد. ولي متاسفانه ايشان حاضر به پاسخگويي به پرسش هاي شهروندان و روزنامه نگاران نيست. قدرت غير پاسخگو براي هر ملتي مضر و خطرناک است.»
گنجي همچنين نوشت: «آقاي هاشمي و کارگزاران اينک که به پايگاه اجتماعي و مشروعيت دوم خرداديان نياز دارند هيچ گونه انتقادي را از ايشان برنمي تابند اگر ايشان بر کرسي رياست مجلس تکيه زند با چنين شخصيتي چه نوع رابطه اي مي توان برقرار کرد؟»
بر اساس استدلال اصلاح طلبان در نشريات زنجيره اي «آيا هاشمي رفسنجاني غير از تبعيت محض نوع ديگري از رابطه را به رسميت مي شناسد؟» « عالي جناب سرخپوش و عالي جنابان خاکستري، صفحه 143»
بر اساس آنچه ذکرش رفت به خوبي مي توان فهميد که هاشمي براي اصلاح طلبان از گذشته چون پل بوده که بايد از روي آن براي رسيدن به مقاصد سياسي عبور کنند، روزگاري خواستار بازنشستگي هاشمي بودند و اينکه حد و حدودش را بشناسد و به مجمع تشخيص مصلحت قناعت کند و روزگاري ديگر خواستار حضور پررنگ هاشمي در انتخابات براي شکست رقيب بودند و پس از فوت آن مرحوم نيز عزادار شده و با فراموشي گذشته تيغ بر رقبا کشيده اند که چرا هاشمي را خانه نشين کرده بوديد؟!
گفتني است جهانگيري در مناظره مذکور از آقاي ناطق نوري هم نام برد و مدعي حمايت از وي شد. بهتر است آقاي جهانگيري مراجعه اي به تاريخ چند سال پيش کرده و به ياد بياورند چه کساني بودند که شعار مي دادند؛ «مجلس زوري نمي خوايم، ناطق نوري نمي خوايم»!
با روي کار آمدن دولت اصلاحات در خرداد 1376 شخصيت ها، گروه ها و احزابي که اين روزها داعيه دار حمايت از مرحوم هاشمي رفسنجاني هستند حمله اي سنگين و همه جانبه را عليه رئيس جمهور سابق تدارک ديدند.
اين حمله ها روز به روز گسترده تر از پيش شد تا آنجا که در انتخابات مجلس ششم به اوج خود رسيد، افرادي نظير اکبر گنجي که اينک در آمريکا مشغول وطن فروشي هستند در سلسله مقالاتي که روزنامه هاي زنجيره اي آن روزها از جمله صبح امروز، مشارکت، عصر آزادگان و...اين يادداشت ها را منتشر مي کردند هاشمي را عاليجناب سرخ پوش خوانده و به صورت مستقيم و يا به تلويح مسئوليت قتل هاي زنجيره اي را به دوش او انداختند.
فشارها تا آن جا گسترش يافت که هاشمي رفسنجاني پس از انتخابات مجلس ششم از حضور در مجلس انصراف داده و کنار کشيد و البته اين تنها اکبر گنجي نبود که حمله به هاشمي را در روزنامه هاي زنجيره اي مديريت و هدايت مي کرد، افرادي که اين روزها در جبهه اصلاح طلبان و نان خور تشکل هايي چون کارگزاران هستند مانند محمد قوچاني نيز دستي بر آتش داشته و مقالاتي عليه او مي نوشتند و منتشر مي ساختند!
کتاب «پدرخوانده و چپ هاي جوان» مقالاتي است که قوچاني در آن از دي ماه سال ۷۸ تا خرداد ماه ۱۳۷۹ به گفته خود به مبارزه اي براي نقد قدرت دست زده است.
اکثر مقالات اين کتاب در نقد بي رحمانه هاشمي نگاشته شده و يا به نحوي به هاشمي و خانواده اش مرتبط مي شود، قوچاني در مقاله اي با نام «هاشمي ها خانواده اي در قامت يک حزب» که در شماره روز ۱۳ دي ماه سال ۱۳۷۸ عصر آزادگان منتشر شده بود با حمله به تک تک اعضاي خانواده هاشمي به مرعشي عضو برجسته حزب کارگزاران مي رسد و مي نويسد: سيدحسين مرعشي پسرعموي همسر اکبر هاشمي رفسنجاني دست کم در سال هاي اخير سه موقعيت کاملا نزديک به وي را به دست آورده است او که استانداري کرمان را وانهاد تا با رياست دفتر رئيس جمهور هاشمي مقدمات پرش به سکوي نمايندگي مجلس را فراهم سازد اينک جانشين دبيرکل کارگزاران سازندگي و عضو برجسته حلقه کرماني ها در اين حزب است و مانند سيم رابطي ميان خانواده و حزب عمل مي کند تا هاشمي رفسنجاني يک حزب را از چند مجرا کنترل کند.
قوچاني بعد از ذکر مصاديق به اصل ماجرا مي رسد و مي نويسد: خانواده هاشمي رفسنجاني نمادي از روابط قدرت در جامعه اي است که هنوز ديپلماسي پنهان روش ديرين سياستمداران آن است و مشروعيت حکومت به جاي رقم خوردن در صندوق هاي انتخابات در اتاق هاي پشتي خانواده هاي مقتدر شکل مي گيرد در پناه اين اقتدار فرمانفرمايي است که هنوز سلول تشکيلاتي حکومت نه احزاب سياسي که خانواده هاي قدرت است و طبيعتا در اين ميان نقش احزابي چون کارگزاران سازندگي و اعتدال و توسعه تا زماني که مانند فرزندان وفادار خانواده گوش به فرمان پدر هستند جز رنگ و لعابي بر چهره چروکيده مناسبات کهنه قدرت نيست. « هاشمي ها خانواده اي در قامت يک حزب، عصر آزادگان، ۱۳ دي ۱۳۷۸»
هاشمي؛ علي دايي دنياي سياست!
انتقادات قوچاني به هاشمي به دوره اصلاحات محدود نيست، وي بعد از شکست هاشمي در نهمين دوره انتخابات رياست جمهوري نيز در مقاله اي در روزنامه هم ميهن با مقايسه هاشمي با علي دايي نوشت: قهرمان شدن علي دايي در ليگ فوتبال ايران به همان اندازه شگفت انگيز است كه اول شدن هاشمي رفسنجاني در انتخابات مجلس خبرگان رهبري و علي دايي در ميان اهل ورزش همان اندازه نامحبوب است كه هاشمي رفسنجاني در ميان اهالي سياست.
وي ادامه داد: هاشمي كه دوباره به فاصله هفت سال از پيروزي در انتخابات بازماند آنقدر «حرفه اي» بود كه دست به ريسك بزند و يك سال پس از شكست در انتخابات رياست جمهوري سال 1384 و شش سال پس از شكست در انتخابات پارلماني سال 1378 باز هم وارد انتخابات شود و اين بار بيش از همه نامزدهاي اصلاح طلب و اصولگرا (كه هر يك در دوره اي او را از خود رانده بودند) راي آورد. اين احتمالا آخرين باري بود كه هاشمي خود را در معرض راي مردم قرار مي دهد چه سن و سال او نسبتي با طبع آزمايي در انتخابات ندارد اما همين انتخاب آخر، هاشمي را در شرايطي قرار داد كه احساس كند با رضايت از صحنه انتخابات كنار مي رود.
اکنون زمان خداحافظي هاشمي است
وي در ادامه مي نويسد: «هاشمي رفسنجاني اگر پس از شكست در انتخابات رياست جمهوري از سياست خداحافظي مي كرد نيز زندگي سياسي خود را با شكست خوردگي پيوند مي زد. از اين رو هم شركت هاشمي در انتخابات مجلس خبرگان ضروري بود و هم حضور دايي در رقابت هاي ليگ فوتبال ايران. اكنون اما زمان خداحافظي است و بهترين زمان خداحافظي.»
قوچاني ادامه مي دهد: «دايي و هاشمي هر دو بايد از بازيگري استعفا دهند. چه بازي ورزش و چه بازي سياست و اين به معناي پايان دايي و هاشمي نيست، آنها مي توانند مربيگري پيشه كنند و به جاي بازيگري، بازي سازي كنند. به جاي رئيس جمهور شدن، رئيس جمهور تعيين كنند، به جاي قهرمان شدن قهرمان معرفي كنند و اين كاري است كه اگر امروز نكنند هرگز فرصتي براي ديدن يك «پايان خوش» در زندگي حرفه اي خويش نخواهند يافت. نيمكت نشيني هميشه به معناي حذف شدن نيست، گاه به معناي پيروز شدن است.»
هاشمي به گليم خود قناعت کند
چنان چه گفته شد اين تنها محمد قوچاني نبود که هاشمي را به شدت مي نواخت که او ادامه دهنده راهي بود که اکبر گنجي ها از مدت ها پيش آغاز کرده بودند و روزنامه نگار جوان اصلاح طلب آينده سياسي خود را در آن مي ديد که همانند ديگر هم مسلکانش هاشمي را بکوبد چنان که امروز نيز آينده را با جهت وزش باد به گونه اي ديگر و در حمايت بي حد و حصر از خاندان هاشمي تفسير مي کند.
اکبر گنجي يکي از اصلاح طلبان پناه گرفته به دشمن است که در دوره اصلاحات مجموعه مقالات او عليه هاشمي و خانواده اش در کتابي تحت عنوان «عالي جناب سرخپوش و عالي جنابان خاکستري» جمع و منتشر شد.
در برهه اي که هاشمي رفسنجاني تلاش داشت نماينده مجلس شده و رياست بهارستان را از آن خود سازد، اکبر گنجي در مقاله اي به وي خاطرنشان ساخت که به همان «مجمع تشخيص مصلحت» قناعت کند و پاي از گليم خود بيرون دراز نکند.
در بخشي از اين مقاله آمده بود: «شهروندان نمايندگان مجلس را برمي گزينند تا مطالبات و انتظارات آنان را دنبال کنند. مجلس منتخب مردم، به سادگي از کنار طرد و رد مطالبات مردم نمي گذرد لذا اگر شرايطي ايجاد شود که شوراي نگهبان مصوبات مهم و اساسي مجلس را رد نمايد و مجمع تشخيص مصلحت نظام هم رويه شوراي نگهبان صحه بگذارد مجلس به سمت اجراي اصل 59 قانون اساسي گام برمي دارد يعني کليه مسائل مهم سياسي - اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي و ... را با تصويب دو سوم مجلس به آراي عمومي ارجاع خواهد داد ... آنچه آقاي هاشمي رفسنجاني اگر نگران امنيت ملي است بايد در مجمع تشخيص مصلحت باقي بماند و سطح خود را تا مرضي الطرفين گروه هاي سياسي ارتفاع دهد تا سخنش براي همگان مقبول باشد» « صبح امروز، 24 آذر 78»
هاشمي نماد عصر سپري شده تاريکخانه اي
گنجي در مقاله اي ديگر دوره هاشمي را سپري شده خواند و نوشت «هاشمي با دوپينگ به مجلس راه يابد يا نيابد، رئيس مجلس شود يا نشود، مردم به او و سياست هايش راي منفي داده اند و او را نماد عصر سپري شده تاريک خانه اي مي دانند.» « آفتاب امروز، 4 اسفند 1378»و يا در مقاله اي ديگر نوشت: «آقاي هاشمي در دهه اول انقلاب پس از حضرت امام و در دهه دوم انقلاب پس از مقام رهبري نيرومندترين مرد نظام جمهوري اسلامي ايران بود. عالي جناب سرخپوش مي خواهد تا در دهه سوم انقلاب همچنان قدرتمند باقي بماند و براي بسط قدرت در صدد تصاحب همزمان کرسي رياست مجلس و رياست مجمع تشخيص مصلحت نظام است تا از اين طريق به عضويت بسياري از ديگر نهادها و ارگان هاي تصميم گير اصلي نظام درآيد. ولي متاسفانه ايشان حاضر به پاسخگويي به پرسش هاي شهروندان و روزنامه نگاران نيست. قدرت غير پاسخگو براي هر ملتي مضر و خطرناک است.»
گنجي همچنين نوشت: «آقاي هاشمي و کارگزاران اينک که به پايگاه اجتماعي و مشروعيت دوم خرداديان نياز دارند هيچ گونه انتقادي را از ايشان برنمي تابند اگر ايشان بر کرسي رياست مجلس تکيه زند با چنين شخصيتي چه نوع رابطه اي مي توان برقرار کرد؟»
بر اساس استدلال اصلاح طلبان در نشريات زنجيره اي «آيا هاشمي رفسنجاني غير از تبعيت محض نوع ديگري از رابطه را به رسميت مي شناسد؟» « عالي جناب سرخپوش و عالي جنابان خاکستري، صفحه 143»
بر اساس آنچه ذکرش رفت به خوبي مي توان فهميد که هاشمي براي اصلاح طلبان از گذشته چون پل بوده که بايد از روي آن براي رسيدن به مقاصد سياسي عبور کنند، روزگاري خواستار بازنشستگي هاشمي بودند و اينکه حد و حدودش را بشناسد و به مجمع تشخيص مصلحت قناعت کند و روزگاري ديگر خواستار حضور پررنگ هاشمي در انتخابات براي شکست رقيب بودند و پس از فوت آن مرحوم نيز عزادار شده و با فراموشي گذشته تيغ بر رقبا کشيده اند که چرا هاشمي را خانه نشين کرده بوديد؟!
گفتني است جهانگيري در مناظره مذکور از آقاي ناطق نوري هم نام برد و مدعي حمايت از وي شد. بهتر است آقاي جهانگيري مراجعه اي به تاريخ چند سال پيش کرده و به ياد بياورند چه کساني بودند که شعار مي دادند؛ «مجلس زوري نمي خوايم، ناطق نوري نمي خوايم»!