اوین
نامه ی کیهان 4 شنبه 10 خرداد ماه سال
1396
يادداشت روز
اوین نامه ی کیهان "پاي اشرافيت و ردّ خيانت "
38 سال است ا یران اشغال و هم نابوده شده است و خون مردم توی
شیشه و خاکستر نشین شده اند چون مردم به
گروگان مشتی جنگ افروز غارت و قدرت طلب پاسدار و آخوند درآمده اند که برای حفظ قدرت و انباشت ثروت جنگ ویرانگر راموهبت
الهی می نامند .
از سوی دیگر اکنون باندهاو جناج های رقیب پیرامون رقابت وحذف هم
دیگر ازصحنه سخت درگیر جنگ قدرت وثروت
اند. طوریکه ازرد وبدل کردن هیچ اتهامی بهم دیگرابایی ندارند .
عجیب اینکه ارگان فاشیستی پاسداران که حداقل 30% اقتصاد کشوررا دراختیار خوددارد و از
طریق اسکله های غیر مجاز سواحل بنادر جنوب کشور سخت درگیر ورود کالاهای قاچاق
ومشروبات الکلی ومواد مخدر است . همینطور
سیاست موشکی و جنگ افروزی وتروریستی برون مرزی را باشدت دنبال می کند تابتواند
پشتوانه قدرت نظامی- سیاسی- اقتصادی- فرهنگی و رسانه ای خود کند .
همینطور همکاری نزدیک با بنیاد مستضعفان وبنیاد شهید وآستان قدس
رضوی و شهرداری تهران دارد .چون ازطریق
پیمانکاران قرارگاه خاتم
پاسداران همکاری اقتصادی دارد .
درحالی که باپاک کردن
صورت مسأله و ترفند لو رفته ضدآمریکایی همکار
وهم قلم یادداشت نویس اوین نامه ی کیهان
عملکرد پاسداران را زیر چتر انقلابی نه توجیه کرده که آن را چماق ا تهامی
علیه رقیب کرده ومتهم و محکومش کرده است . برای اینکه مدعی شد :
کدام عوامل از يک انقلابي، فردي معارض با آرمان مي سازد؟
انقلابي واقعي معمولا اهل ايثار وهزينه کردن از جان و مال خود است. نقطه مقابل
چنين شخصيتي، عافيت جويي و اشرافيگري و استئثار (همه چيز را فداي خود کردن) است.
چه دگرديسي در برخي مدعيان رخ مي دهد که موجب مي شود در نقطه مقابل دعاوي انقلابي
قرار گيرند؟ از جايي که خلق و خوي اشرافي و زيست متمايز با مردم، وارد زندگي شود،
روحيات انقلابي رخت مي بندد. روحيه کاخ نشيني و رياست طلبي ذاتا با مجاهدت
ناسازگار است. در چنين وضعيتي، آقازاده ها يا اطرافياني تربيت مي شوند که فرصت امر
و نهي و دست اندازي به حقوق و اموال عمومي را پيدا مي کنند. برخي از اين اطرافيان
هرگز براي آرماني مبارزه نکرده اند. آنها بدتراز سياسيونِ مافوق خود مي شوند و
تدريجا آنها را به انحراف بيشتر مي کشانند.
1- کدام عوامل از يک انقلابي،
فردي معارض با آرمان مي سازد؟ انقلابي واقعي معمولا اهل ايثار وهزينه کردن از جان
و مال خود است. نقطه مقابل چنين شخصيتي، عافيت جويي و اشرافيگري و استئثار (همه
چيز را فداي خود کردن) است. چه دگرديسي در برخي مدعيان رخ مي دهد که موجب مي شود
در نقطه مقابل دعاوي انقلابي قرار گيرند؟ از جايي که خلق و خوي اشرافي و زيست
متمايز با مردم، وارد زندگي شود، روحيات انقلابي رخت مي بندد. روحيه کاخ نشيني و
رياست طلبي ذاتا با مجاهدت ناسازگار است. در چنين وضعيتي، آقازاده ها يا اطرافياني
تربيت مي شوند که فرصت امر و نهي و دست اندازي به حقوق و اموال عمومي را پيدا مي
کنند. برخي از اين اطرافيان هرگز براي آرماني مبارزه نکرده اند. آنها بدتراز
سياسيونِ مافوق خود مي شوند و تدريجا آنها را به انحراف بيشتر مي کشانند.
2-جناب زبير روزگاري که در جنگ سخت اُحُد از پيامبر(ص) دفاع کرد و مجروح شد يا در ماجراي انحرافي سقيفه با 4-5 نفر حامي امير مومنان (ع) ماند، واقعا انقلابي بود، اما به فاصله 25 سال چنان آلوده به اشرافيت شد که پس از بيعت با امير مومنان (ع) علنا امتياز ويژه از قدرت و ثروت را مطالبه کرد و چون کامياب نشد، سر به شورش عليه مردي گذاشت که 25 سال قبل _ با وجود قرار داشتن حاميان در اقليت محض_ براي امامت او به ميدان آمده بود. زبير در دوره خليفه سوم، عليه اشرافيت شورش کرد، حال آن که دردش بيش ازعدالت، سهم خواهي بود. تاريخ مي گويد کاخ هايي از زبير و طلحه سه قرن بعد از مرگشان در شهر هاي مختلف داير بود.
3-در آن 25 سال قهقرا براي زبير، پسري شوم در خانواده وي بزرگ مي شد و اشرافيت تدريجي در خانه پدري را مي ديد که بهره چنداني از ارزش هاي اسلامي نداشت. با مشاهده تناقضات در سيره پدر رشد کرد؛ سپس زمام دار پدر شد و او را تا پرتگاه فرماندهي شورش اشرافيت عليه امامت کشاند. امير مومنان (ع) فرمود: « مَا زَالَ الزُّبَيْرُ رَجُلًا مِنَّا اَهْلَ الْبَيْتِ حَتَّي نَشَاَ ابْنُهُ الْمَشْئُومُ عَبْدُ اللَّهِ. زبير همواره مردي از ما اهل بيت بود تا آنکه پسر شومش عبدالله به جواني رسيد». همين جا اندکي درنگ کنيم. آيا اين اتفاق در تاريخ معاصر خودمان مشابه ندارد و آشنا نيست؟ برخي عناصر سابقا انقلابيِ اشرافيت زده و فرزندان يا اطرافيان آنها، چه سهمي در حلول برخي انحرافات داشته اند؟ چه خسارت هاي بزرگ ملي که از قِبَل همين دادوستد منحط فرهنگي در خانواده يا حلقه اطرافيان برخي سياسيون نصيب کشور نشد؟
4- دررشوه هاي هنگفتي که در برخي قراردادهاي نفتي نظيراستات اويل و توتال و کرسنت در دولت هاي سازندگي و اصلاحات مبادله شد، پاي همين حلقه هاي اول اطراف برخي مديران دولتي در ميان بود. در سال هاي اخير نيز رد پاي نزديکان برخي مديران در زدوبندها يا خسارت هاي بزرگ ديده مي شود. يک پاي اين اطرافيان معمولا در لندن و پاريس و برلين و بروکسل و نيويورک و واشنگتن است. به ريخت و پاش ها و انحطاطات اخلاقي آنها فعلا کاري نداريم اما همين ها، واسطه نفوذ و تور پهن کردن کارتل ها يا سرويس هاي امنيتي غربي بوده اند.
5-اگر پاي کار چاق کني و ارتشاء براي واگذاري برخي امتيازها در ميان است، ردّ پايي از اين اطرافيان هم هست. اگر حرف و حديث درباره بورسيه هاي خاص هست، آنها نقش اول داستان را دارند. و اگر ردّ تحرکات سرويس هاي خارجي براي نفوذ و سربازگيري و شبکه سازي و ايجاد بي ثباتي را دنبال کنيد، باز هم به برخي از اين افراد مي رسيد. اروپا و آمريکا رفتن اين قبيل آدم ها و اقامت گرفتن شان به مراتب آسان تر از سفر شهروندان عادي ما در داخل کشور است. اجمالا بايد گفت نسبت مستقيمي ميان فاصله گرفتن از روحيات انقلابي با دور شدن برخي سياستمداران از زندگي مردم خود و به موازات آن، نزديکي به آمريکا و اروپا و تمايل به «بستن» با کدخدايان جهاني وجود دارد.
5- همين جا يک پرانتز باز کنيم. درست در روزگاري که معمر قذافي ژست انقلابيگري گرفته بود، بساط اشرافيت و خوشگذراني او رو به گسترش بود. فرزندان و اطرافيان بدتر از خود وي نيز در کشورهاي غربي مشغول عياشي و تجارت و دلالي و تحصيل بورسيه اي بودند. پژوهش مستقلي لازم است تا سهم اطرافيان در باج دهي هاي سال 2003 به بعد قذافي به غرب معلوم شود. قذافي با وجود برخي تفاوت ها، در يک چيز با ديگر سران مرتجع عرب اشتراک کامل داشت؛ « دوشيده شدن از مجراي قدرت زدگي و اشرافيت طلبي (تعيش)». او هم مانند برخي سران مرتجع فکر مي کرد با دادن امتياز و رشوه هاي ده ها ميليارد دلاري مي تواند محبت غرب را جلب کند. او به خاطر خطاي محاسباتيِ ناشي از ضعف هاي شخصيتي، تبديل به گاو شيرده غرب شد و نهايتا هم وقتي تاريخ مصرفش به سر آمد، ذبح گرديد.
6- قذافي به خيال نرم کردن دل غرب و تبديل آنها به شريک، پذيرفت که هم چند ميليارد دلار خسارت بدهد و هم برنامه هسته اي عاريه اي خود را کاملا برچيند؛ چنان که سال 2004 دستور داد تمام تاسيسات و تجهيزات هسته اي ليبي را بار کشتي ها کردند و تحويل آمريکا دادند! هر چند خانم رايس سفري به ليبي داشت و براي قذافي هم سفر هاي پر طمطراق به برخي کشور هاي اروپايي و حتي آمريکا ( ديدار با اوباما) را ترتيب دادند، اما مطالبات آمريکا و غرب مدام رو به تصاعد بود. قذافي در راستاي اعتمادسازي(!) بيشتر، تسليم يا انهدام بخش مهمي از قدرت نظامي ليبي از جمله موشک هاي اسکاد بي و کاهش برد موشک ها به 300 کيلومتر را هم پذيرفت. اجازه دسترسي و بازجويي آمريکا از برخي مقامات نظامي و هسته اي را هم به اينها اضافه کنيد. آن روز ها چه کف و سوتي که مقامات غربي براي بلاهت هاي قذافي نمي زدند. توني بلر اقدامات قذافي را تاريخي و شجاعانه مي خواند و در کنار برلوسکني و سارکوزي، براي قراردادهاي پر سود تجاري و نفتي و حتي نظامي يک طرفه نقشه مي چيد.
7 - نمايش خروج ليبي از انزواي سياسي و اقتصادي رونق داشت. هيئت هاي بزرگ مي آمدند و مي رفتند. بلر و سارکوزي و برلوسکني با قذافي عکس يادگاري مي گرفتند و بلر او را خودماني و با اسم کوچک صدا مي کرد. اما در تمام اين مدت آمريکايي ها مي گفتند اتهامات ليبي مانند کوه يخ است که فقط به اندازه نوک آن (5 درصد) شفاف سازي شده است. در همين فضاي تهديد و تطميع و فريب بود که معاهده اي ميان بلر و قذافي در سال 2006 امضا شد مبني بر اينکه انگليس در صورت وقوع حمله به ليبي، از امنيت قذافي و حکومت او دفاع کند. انگليس اما در کنار آمريکا جزو مهاجمان بعدي بود. چند سال قبل و در آغاز اين روند احمقانه ، کاندوليزا رايس وزير خارجه دولت بوش گفته بود « الگوي ليبي، مدل خوبي براي ديگر کشورها مانند ايران است». اما وقتي بدعهدي هاي آمريکا بر سر لغو تحريم ها اوج گرفت، قذافي با ندامت در واشنگتن گفت « اين عادت آمريکايي هاست. آنها فقط به منافع خودشان فکر مي کنند. ليبي نمي تواند الگويي براي حل پرونده هسته اي ايران باشد»...
8 - دونالد ترامپ وقتي سران مرتجع و غربگراي منطقه به ويژه عربستان را دوشيد و به واشنگتن بازگشت، با وقاحت تمام ، متني را توئيت کرد که عصاره نگرش آمريکا به منطقه ماست. او نوشت «باز گرداندن صدها ميليارد دلار از خاورميانه به ايالات متحده يعني شغل و شغل و شغل». عنايت کنيد! «بازگرداندن و نه آوردن». يعني مايملک خود را برگردانديم نه اينکه معامله اي در کار باشد. از صدام تا قذافي و مبارک و آل سعود و آل خليفه، همواره به دست قدرت هاي غربي دوشيده و در صورت ضرورت ذبح مي شوند؛ چون به مشابه مدل منحط سياست در ايران قرن 19 و 20 تن داده اند. در مدل سياست و حکومت قجري-پهلوي رسم بر اين بود که امتيازي وطن فروشانه را به انگليس و روس ( و بعدها ) آمريکا مي دادند تا هزينه عياشي و ريخت و پاش و سفرهاي خارجي صاحب منصبان تامين شود. معمولا چند دلال و رشوه بگير نظير ملکم خان و سپه سالار و تقي زاده و وثوق الدوله و علا و ... هم در اين واگذاري ها نقش ايفا مي کردند. از آنجا که دادن چنان امتيازاتي با اعتراض ساير رقباي خارجي مواجه مي شد، دولت وقت براي برقراري موازنه، امتياز مشابهي را از جيب ملت به دولت هاي معترض واگذار مي کرد.
9 - انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي، يک استثناي کمرشکن براي قدرت هاي غربي است. براي آمريکايي ها ( و ايضا برخي دولت هاي ديگر غربي) دردناک تر از اين خبر چيست که امريکن اينترست بر اساس گزارش نهادهاي امنيتي و سياسي معتبر غرب بنويسد « ايران در سال 2016 به هفتمين قدرت بزرگ دنيا تبديل شد». يا نيويورک تايمز تصريح کند « ايران در خاورميانه بزرگ تر از آن است که آمريکا بتواند او را منزوي کند». نشريه تخصصي اکونوميست بود که در اوج تحريم ها در سال 91 نوشت «ايران هفدهمين اقتصاد بزرگ دنياست و کشوري را که بر سر چهار راه تجارت و مبادلات انرژي دنيا قرار دارد، نمي توان تحريم و منزوي کرد». بنابراين طبيعي است که دشمنان ملت ايران سراغ ابزارهاي اقتدار زدايي از ايران بروند. نفوذ فرهنگي و سياسي و اقتصادي، مهره چيني، سربازگيري، دستکاري در برخي حلقه هاي تصميم گير يا تصميم ساز از طريق دامن زدن به خطاي محاسباتي و تهديد و تطميع و فريب، و القاي حس بدهکاري نسبت به آمريکا غرب در ميان برخي مديران، از جمله شگردهايي است که بر اساس اسناد و شواهد موجود، در سال هاي اخير با شدت بيشتري مورد استفاده قرار مي گيرد.
10- روزنه اول براي چنين رخنه هايي در سد پولادين ملت و حاکميت ايران، رصد مديران آلوده به اشرافيت يا اطرافيان آلوده آنهاست. طمع و ترس، تبديل به ويژگي اول مديراني مي شود که در مقابل فرهنگ (يا حتي سوابق) انقلابي، به خلق و خوي رياست طلبانه و اشرافي گرايش نشان داده باشند. چنين مديراني سر بزنگاه ها، بند را به آب مي دهند، به مسئوليت هاي قانوني خود در امر نظارت و پرسشگري و مديريت عمل نمي کنند و معمولا بر سر مسئوليت معامله گر مي شوند؛ همان صفتي که غربي ها درباره تقسيم بندي طيف هاي سياسي داخل ايران به عنوان عملگرا معرفي مي کنند. خبرهايي که بعضا در طول اين سال ها منتشر شده، از چنين آسيبي حکايت مي کند. اينکه مديران يک وزارتخانه در دولت اصلاحات، فساد نفتي بزرگي مانند کرسنت را به بار آورند و مورد اعتراض دبير وقت شوراي عالي امنيت ملي قرار گيرند اما 20 سال بعد به همان وزارت خانه دعوت شوند، جاي تعجب ندارد؟ آيا فروش 25 ساله گاز به شرکت اماراتي کرسنت با يک بيست و چهارم قيمت ( 1/8 سنت به جاي 48 سنت در هر متر مکعب) خسارت کمي بود که با اصرار بر ادامه فعاليت متهمان همان قرارداد در وزارت نفت، موجب شدند ادعاي مستند ايران درباره وقوع رشوه و تباني و باطل بودن اصل قرارداد زير سوال برود و دادگاه لاهه حکم خسارت 18 ميلياردي عليه ما تدارک کند؟ و از آن بدتر، شرکت ترکيه اي با استناد به همين قيمت پايين قرارداد کرسنت، از ايران شکايت کند و به ميزان يک ميليارد و نهصد ميليون دلار خسارت (در قالب دريافت گاز مفت به مدت 16 ماه) بگيرد؟
11- عاملان اين خسارت هاي هنگفت چرا در حاشيه امنيت دولت قرار گرفته اند؟ چرا پيگيري نقش مُحرز برادر يک دولتمرد ارشد در تحميل دو مدير اشرافي به بانک هاي تجارت و ملت که موجب زيان 5 هزار ميلياردي سهامداران شد، با کارشکني مواجه مي شود؟ چه کساني از يک طرف غارت فرهنگ اسلامي در قالب امضاي سند 2030 يونسکو را امضا کردند و از طرف ديگر، امضا و اجازه غارت 8 هزار ميلياردي صندوق ذخيره فرهنگيان را واگذار کردند؟ آيا عجيب نيست در بحبوحه طرح همين سوالات مهم، ناگهان تيتر نخست برخي نشريات زنجيره اي و گزارش جلسات برخي مديران دولتي، دغدغه عدم پخش ربّناي فلان خواننده تحت الحمايه رسانه هاي سلطنت طلب و بهايي و شبکه دولتي انگليس مي شود؟ چه کساني و با کدام انگيزه اصرار دارند افکار عمومي را در هياهوي کنسرت هايي از جنس « خر برفت و خر برفت»، سرگرم کنند و از آنچه در اطراف شان مي گذرد، بي خبر سازند؟ نويسنده: محمد ايماني
2-جناب زبير روزگاري که در جنگ سخت اُحُد از پيامبر(ص) دفاع کرد و مجروح شد يا در ماجراي انحرافي سقيفه با 4-5 نفر حامي امير مومنان (ع) ماند، واقعا انقلابي بود، اما به فاصله 25 سال چنان آلوده به اشرافيت شد که پس از بيعت با امير مومنان (ع) علنا امتياز ويژه از قدرت و ثروت را مطالبه کرد و چون کامياب نشد، سر به شورش عليه مردي گذاشت که 25 سال قبل _ با وجود قرار داشتن حاميان در اقليت محض_ براي امامت او به ميدان آمده بود. زبير در دوره خليفه سوم، عليه اشرافيت شورش کرد، حال آن که دردش بيش ازعدالت، سهم خواهي بود. تاريخ مي گويد کاخ هايي از زبير و طلحه سه قرن بعد از مرگشان در شهر هاي مختلف داير بود.
3-در آن 25 سال قهقرا براي زبير، پسري شوم در خانواده وي بزرگ مي شد و اشرافيت تدريجي در خانه پدري را مي ديد که بهره چنداني از ارزش هاي اسلامي نداشت. با مشاهده تناقضات در سيره پدر رشد کرد؛ سپس زمام دار پدر شد و او را تا پرتگاه فرماندهي شورش اشرافيت عليه امامت کشاند. امير مومنان (ع) فرمود: « مَا زَالَ الزُّبَيْرُ رَجُلًا مِنَّا اَهْلَ الْبَيْتِ حَتَّي نَشَاَ ابْنُهُ الْمَشْئُومُ عَبْدُ اللَّهِ. زبير همواره مردي از ما اهل بيت بود تا آنکه پسر شومش عبدالله به جواني رسيد». همين جا اندکي درنگ کنيم. آيا اين اتفاق در تاريخ معاصر خودمان مشابه ندارد و آشنا نيست؟ برخي عناصر سابقا انقلابيِ اشرافيت زده و فرزندان يا اطرافيان آنها، چه سهمي در حلول برخي انحرافات داشته اند؟ چه خسارت هاي بزرگ ملي که از قِبَل همين دادوستد منحط فرهنگي در خانواده يا حلقه اطرافيان برخي سياسيون نصيب کشور نشد؟
4- دررشوه هاي هنگفتي که در برخي قراردادهاي نفتي نظيراستات اويل و توتال و کرسنت در دولت هاي سازندگي و اصلاحات مبادله شد، پاي همين حلقه هاي اول اطراف برخي مديران دولتي در ميان بود. در سال هاي اخير نيز رد پاي نزديکان برخي مديران در زدوبندها يا خسارت هاي بزرگ ديده مي شود. يک پاي اين اطرافيان معمولا در لندن و پاريس و برلين و بروکسل و نيويورک و واشنگتن است. به ريخت و پاش ها و انحطاطات اخلاقي آنها فعلا کاري نداريم اما همين ها، واسطه نفوذ و تور پهن کردن کارتل ها يا سرويس هاي امنيتي غربي بوده اند.
5-اگر پاي کار چاق کني و ارتشاء براي واگذاري برخي امتيازها در ميان است، ردّ پايي از اين اطرافيان هم هست. اگر حرف و حديث درباره بورسيه هاي خاص هست، آنها نقش اول داستان را دارند. و اگر ردّ تحرکات سرويس هاي خارجي براي نفوذ و سربازگيري و شبکه سازي و ايجاد بي ثباتي را دنبال کنيد، باز هم به برخي از اين افراد مي رسيد. اروپا و آمريکا رفتن اين قبيل آدم ها و اقامت گرفتن شان به مراتب آسان تر از سفر شهروندان عادي ما در داخل کشور است. اجمالا بايد گفت نسبت مستقيمي ميان فاصله گرفتن از روحيات انقلابي با دور شدن برخي سياستمداران از زندگي مردم خود و به موازات آن، نزديکي به آمريکا و اروپا و تمايل به «بستن» با کدخدايان جهاني وجود دارد.
5- همين جا يک پرانتز باز کنيم. درست در روزگاري که معمر قذافي ژست انقلابيگري گرفته بود، بساط اشرافيت و خوشگذراني او رو به گسترش بود. فرزندان و اطرافيان بدتر از خود وي نيز در کشورهاي غربي مشغول عياشي و تجارت و دلالي و تحصيل بورسيه اي بودند. پژوهش مستقلي لازم است تا سهم اطرافيان در باج دهي هاي سال 2003 به بعد قذافي به غرب معلوم شود. قذافي با وجود برخي تفاوت ها، در يک چيز با ديگر سران مرتجع عرب اشتراک کامل داشت؛ « دوشيده شدن از مجراي قدرت زدگي و اشرافيت طلبي (تعيش)». او هم مانند برخي سران مرتجع فکر مي کرد با دادن امتياز و رشوه هاي ده ها ميليارد دلاري مي تواند محبت غرب را جلب کند. او به خاطر خطاي محاسباتيِ ناشي از ضعف هاي شخصيتي، تبديل به گاو شيرده غرب شد و نهايتا هم وقتي تاريخ مصرفش به سر آمد، ذبح گرديد.
6- قذافي به خيال نرم کردن دل غرب و تبديل آنها به شريک، پذيرفت که هم چند ميليارد دلار خسارت بدهد و هم برنامه هسته اي عاريه اي خود را کاملا برچيند؛ چنان که سال 2004 دستور داد تمام تاسيسات و تجهيزات هسته اي ليبي را بار کشتي ها کردند و تحويل آمريکا دادند! هر چند خانم رايس سفري به ليبي داشت و براي قذافي هم سفر هاي پر طمطراق به برخي کشور هاي اروپايي و حتي آمريکا ( ديدار با اوباما) را ترتيب دادند، اما مطالبات آمريکا و غرب مدام رو به تصاعد بود. قذافي در راستاي اعتمادسازي(!) بيشتر، تسليم يا انهدام بخش مهمي از قدرت نظامي ليبي از جمله موشک هاي اسکاد بي و کاهش برد موشک ها به 300 کيلومتر را هم پذيرفت. اجازه دسترسي و بازجويي آمريکا از برخي مقامات نظامي و هسته اي را هم به اينها اضافه کنيد. آن روز ها چه کف و سوتي که مقامات غربي براي بلاهت هاي قذافي نمي زدند. توني بلر اقدامات قذافي را تاريخي و شجاعانه مي خواند و در کنار برلوسکني و سارکوزي، براي قراردادهاي پر سود تجاري و نفتي و حتي نظامي يک طرفه نقشه مي چيد.
7 - نمايش خروج ليبي از انزواي سياسي و اقتصادي رونق داشت. هيئت هاي بزرگ مي آمدند و مي رفتند. بلر و سارکوزي و برلوسکني با قذافي عکس يادگاري مي گرفتند و بلر او را خودماني و با اسم کوچک صدا مي کرد. اما در تمام اين مدت آمريکايي ها مي گفتند اتهامات ليبي مانند کوه يخ است که فقط به اندازه نوک آن (5 درصد) شفاف سازي شده است. در همين فضاي تهديد و تطميع و فريب بود که معاهده اي ميان بلر و قذافي در سال 2006 امضا شد مبني بر اينکه انگليس در صورت وقوع حمله به ليبي، از امنيت قذافي و حکومت او دفاع کند. انگليس اما در کنار آمريکا جزو مهاجمان بعدي بود. چند سال قبل و در آغاز اين روند احمقانه ، کاندوليزا رايس وزير خارجه دولت بوش گفته بود « الگوي ليبي، مدل خوبي براي ديگر کشورها مانند ايران است». اما وقتي بدعهدي هاي آمريکا بر سر لغو تحريم ها اوج گرفت، قذافي با ندامت در واشنگتن گفت « اين عادت آمريکايي هاست. آنها فقط به منافع خودشان فکر مي کنند. ليبي نمي تواند الگويي براي حل پرونده هسته اي ايران باشد»...
8 - دونالد ترامپ وقتي سران مرتجع و غربگراي منطقه به ويژه عربستان را دوشيد و به واشنگتن بازگشت، با وقاحت تمام ، متني را توئيت کرد که عصاره نگرش آمريکا به منطقه ماست. او نوشت «باز گرداندن صدها ميليارد دلار از خاورميانه به ايالات متحده يعني شغل و شغل و شغل». عنايت کنيد! «بازگرداندن و نه آوردن». يعني مايملک خود را برگردانديم نه اينکه معامله اي در کار باشد. از صدام تا قذافي و مبارک و آل سعود و آل خليفه، همواره به دست قدرت هاي غربي دوشيده و در صورت ضرورت ذبح مي شوند؛ چون به مشابه مدل منحط سياست در ايران قرن 19 و 20 تن داده اند. در مدل سياست و حکومت قجري-پهلوي رسم بر اين بود که امتيازي وطن فروشانه را به انگليس و روس ( و بعدها ) آمريکا مي دادند تا هزينه عياشي و ريخت و پاش و سفرهاي خارجي صاحب منصبان تامين شود. معمولا چند دلال و رشوه بگير نظير ملکم خان و سپه سالار و تقي زاده و وثوق الدوله و علا و ... هم در اين واگذاري ها نقش ايفا مي کردند. از آنجا که دادن چنان امتيازاتي با اعتراض ساير رقباي خارجي مواجه مي شد، دولت وقت براي برقراري موازنه، امتياز مشابهي را از جيب ملت به دولت هاي معترض واگذار مي کرد.
9 - انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي، يک استثناي کمرشکن براي قدرت هاي غربي است. براي آمريکايي ها ( و ايضا برخي دولت هاي ديگر غربي) دردناک تر از اين خبر چيست که امريکن اينترست بر اساس گزارش نهادهاي امنيتي و سياسي معتبر غرب بنويسد « ايران در سال 2016 به هفتمين قدرت بزرگ دنيا تبديل شد». يا نيويورک تايمز تصريح کند « ايران در خاورميانه بزرگ تر از آن است که آمريکا بتواند او را منزوي کند». نشريه تخصصي اکونوميست بود که در اوج تحريم ها در سال 91 نوشت «ايران هفدهمين اقتصاد بزرگ دنياست و کشوري را که بر سر چهار راه تجارت و مبادلات انرژي دنيا قرار دارد، نمي توان تحريم و منزوي کرد». بنابراين طبيعي است که دشمنان ملت ايران سراغ ابزارهاي اقتدار زدايي از ايران بروند. نفوذ فرهنگي و سياسي و اقتصادي، مهره چيني، سربازگيري، دستکاري در برخي حلقه هاي تصميم گير يا تصميم ساز از طريق دامن زدن به خطاي محاسباتي و تهديد و تطميع و فريب، و القاي حس بدهکاري نسبت به آمريکا غرب در ميان برخي مديران، از جمله شگردهايي است که بر اساس اسناد و شواهد موجود، در سال هاي اخير با شدت بيشتري مورد استفاده قرار مي گيرد.
10- روزنه اول براي چنين رخنه هايي در سد پولادين ملت و حاکميت ايران، رصد مديران آلوده به اشرافيت يا اطرافيان آلوده آنهاست. طمع و ترس، تبديل به ويژگي اول مديراني مي شود که در مقابل فرهنگ (يا حتي سوابق) انقلابي، به خلق و خوي رياست طلبانه و اشرافي گرايش نشان داده باشند. چنين مديراني سر بزنگاه ها، بند را به آب مي دهند، به مسئوليت هاي قانوني خود در امر نظارت و پرسشگري و مديريت عمل نمي کنند و معمولا بر سر مسئوليت معامله گر مي شوند؛ همان صفتي که غربي ها درباره تقسيم بندي طيف هاي سياسي داخل ايران به عنوان عملگرا معرفي مي کنند. خبرهايي که بعضا در طول اين سال ها منتشر شده، از چنين آسيبي حکايت مي کند. اينکه مديران يک وزارتخانه در دولت اصلاحات، فساد نفتي بزرگي مانند کرسنت را به بار آورند و مورد اعتراض دبير وقت شوراي عالي امنيت ملي قرار گيرند اما 20 سال بعد به همان وزارت خانه دعوت شوند، جاي تعجب ندارد؟ آيا فروش 25 ساله گاز به شرکت اماراتي کرسنت با يک بيست و چهارم قيمت ( 1/8 سنت به جاي 48 سنت در هر متر مکعب) خسارت کمي بود که با اصرار بر ادامه فعاليت متهمان همان قرارداد در وزارت نفت، موجب شدند ادعاي مستند ايران درباره وقوع رشوه و تباني و باطل بودن اصل قرارداد زير سوال برود و دادگاه لاهه حکم خسارت 18 ميلياردي عليه ما تدارک کند؟ و از آن بدتر، شرکت ترکيه اي با استناد به همين قيمت پايين قرارداد کرسنت، از ايران شکايت کند و به ميزان يک ميليارد و نهصد ميليون دلار خسارت (در قالب دريافت گاز مفت به مدت 16 ماه) بگيرد؟
11- عاملان اين خسارت هاي هنگفت چرا در حاشيه امنيت دولت قرار گرفته اند؟ چرا پيگيري نقش مُحرز برادر يک دولتمرد ارشد در تحميل دو مدير اشرافي به بانک هاي تجارت و ملت که موجب زيان 5 هزار ميلياردي سهامداران شد، با کارشکني مواجه مي شود؟ چه کساني از يک طرف غارت فرهنگ اسلامي در قالب امضاي سند 2030 يونسکو را امضا کردند و از طرف ديگر، امضا و اجازه غارت 8 هزار ميلياردي صندوق ذخيره فرهنگيان را واگذار کردند؟ آيا عجيب نيست در بحبوحه طرح همين سوالات مهم، ناگهان تيتر نخست برخي نشريات زنجيره اي و گزارش جلسات برخي مديران دولتي، دغدغه عدم پخش ربّناي فلان خواننده تحت الحمايه رسانه هاي سلطنت طلب و بهايي و شبکه دولتي انگليس مي شود؟ چه کساني و با کدام انگيزه اصرار دارند افکار عمومي را در هياهوي کنسرت هايي از جنس « خر برفت و خر برفت»، سرگرم کنند و از آنچه در اطراف شان مي گذرد، بي خبر سازند؟ نويسنده: محمد ايماني