در گذر ایام 26اردیبهشت-96
این آسیاب به نوبت است، نوبت تو هم خواهد رسید. چقدر این روزها بیشما سخت
میگذرد دوستان. من تا نیمه راه آمده ام. مشیت این بود که بمانم تا نوبت به من
برسد. تا در سنگ زیر و بالای آسیاب صدای شکستنهای خود را بشنوم و بچشم. دلم که میگیرد،
گاهی یاد امام آرامم میکند.
12 سال پیش آیتالله ملت ایران، هاشمی عزیز، در فیلم انتخاباتیاش جملات فوق را با یاد و سخن شهید مظلوم آیتالله بهشتی(ره) با همان بغضی که در اینگونه موارد، کلامش را بریده بریده میکرد، میگفت. در همان روزگار تلخی که در میان حجم اتهامات و هجوم کینه توزانه آن جماعت از خدا بیخبر، صدایش به گوش کسی نرسید. دل شکسته بلند قامتان این امت خریداری نداشت زیرا نوبت به میدانداری کوتولههای سیاسی رسیده بود. این روزها که دیگر کمتر نشانه امیدی از آن کاروان عشق و اخلاص به چشم میخورد و به هر طرف که مینگری بساط کسب و کار سیاسی و جنگ و جدال قدرت را گسترده میبینی، بیشتر از آنکه این فضای تلخ که هیچ شباهتی به آرمانها و آرزوهایت ندارد، آزارت دهد، بیاختیار یاد و خاطره امثال هاشمی و فقدان او رنجآور است. آنها رفتند و گویا اخلاق و فتوت و صبر و گذشت و همه ملکههای فضیلت را با خود بردند. حتی همان آرامشی که یاد امام به هاشمی میداد نیز دیگر احساسش مشکل است. عاقبت خیر را در این معرکه چگونه میتوان یافت و این دارفانی را وداع گفت؟ در این مردابی که به نام سیاست درست شده و همه را در کام خود میکشند کجا شانه درخت ستبری پیدا میشود که به آن چنگ انداخت؟ راستی برای نسلی که آن روزگار درخشان و چهرههای آسمانی را دیده است، چقدر سخت میگذرد که بخواهد پای نمایشهایی بنام مناظره انتخاباتی بنشیند و ببیند هر آنچه که به او هویت و شخصیت میداده است راحت به تاراج برود، هر کس به سمت خود میکشد این جامه انقلاب را و بیم آن میرود که تکه پاره شود این یادگار امام! آری دشوار است در خیابانهای شهری قدم بزنی و در انبوه شعارها و پوسترهای رنگارنگ و برنامه سازیهای صدا و سیمای این مملکت و روزنامههایی که با هزینه بیتالمال چاپ میشوند و دروغهای آشکار میگویند و مینویسند، احساس تنهایی کنی و زمین و زمان فریاد بزنند: دوران تو دیگر گذشته است. هر چند از این واقعیت نباید گذشت که آن رنجی که نسل ما میکشد برای نسل جدید تولدی دوباره است. سنت تاریخی نیز همین را گواهی میدهد که انقلابها باید در مقاطعی زیر و رو شوند و رویشی نو داشته باشند و این احساس میلیونها جوان و نوجوان ایرانی است که در استادیومها و دیگر اماکن برای سخنرانی نامزدهای انتخاباتی، آنگونه پرشور و نشاط حاضر میشوند که برای همه ناظران نتیجه روشن آن، تداوم و ثبات این نظام مردمی است. همینها هستند که ضامن قدرت و مجد و عظمت انقلاب اسلامی و شکوفا شدن. شاخههای تازه و با طراوت این درخت عظیم میباشند. هیچ قدرت نظامی، هیچ سرمایهگذاری پرهزینهای و هیچ عامل دیگری، نمیتواند یک نسل ظاهراً خاموش را اینگونه به صحنهها بکشاند. تفاوت میان گردهم آییهای خودجوش و مردمی با نمایشهای تصنعی همین جا مشخص میشود.
پایان سخن آنکه گرچه احساس مبهمی خبر از کم رنگ شدن دوران انقلابی گری براساس آنچه ملاک نسل ما بود میدهد ولی واقعیت درخشان و امیدوار کننده دیگری حکایت از تداوم همان اندیشهها در شکل و شمایل نوینی دارد، بگذار نظام این هزینهها را بپردازد ولی پایدار و مستحکم باقی بماند.
در پایان این مقال باید خداوند متعال را شکر گفت که در آستانه ماه ضیافتالله، با دست قدرت و حکمت خود، چنین آیندهای را برای این ملت خداجوی رقم میزند، آیندهای که بهزودی فرا رسیدن آن با جشن رمضان انسان ساز رقم خواهد خورد. انشاءالله
احمد حسینی
25/2/96
12 سال پیش آیتالله ملت ایران، هاشمی عزیز، در فیلم انتخاباتیاش جملات فوق را با یاد و سخن شهید مظلوم آیتالله بهشتی(ره) با همان بغضی که در اینگونه موارد، کلامش را بریده بریده میکرد، میگفت. در همان روزگار تلخی که در میان حجم اتهامات و هجوم کینه توزانه آن جماعت از خدا بیخبر، صدایش به گوش کسی نرسید. دل شکسته بلند قامتان این امت خریداری نداشت زیرا نوبت به میدانداری کوتولههای سیاسی رسیده بود. این روزها که دیگر کمتر نشانه امیدی از آن کاروان عشق و اخلاص به چشم میخورد و به هر طرف که مینگری بساط کسب و کار سیاسی و جنگ و جدال قدرت را گسترده میبینی، بیشتر از آنکه این فضای تلخ که هیچ شباهتی به آرمانها و آرزوهایت ندارد، آزارت دهد، بیاختیار یاد و خاطره امثال هاشمی و فقدان او رنجآور است. آنها رفتند و گویا اخلاق و فتوت و صبر و گذشت و همه ملکههای فضیلت را با خود بردند. حتی همان آرامشی که یاد امام به هاشمی میداد نیز دیگر احساسش مشکل است. عاقبت خیر را در این معرکه چگونه میتوان یافت و این دارفانی را وداع گفت؟ در این مردابی که به نام سیاست درست شده و همه را در کام خود میکشند کجا شانه درخت ستبری پیدا میشود که به آن چنگ انداخت؟ راستی برای نسلی که آن روزگار درخشان و چهرههای آسمانی را دیده است، چقدر سخت میگذرد که بخواهد پای نمایشهایی بنام مناظره انتخاباتی بنشیند و ببیند هر آنچه که به او هویت و شخصیت میداده است راحت به تاراج برود، هر کس به سمت خود میکشد این جامه انقلاب را و بیم آن میرود که تکه پاره شود این یادگار امام! آری دشوار است در خیابانهای شهری قدم بزنی و در انبوه شعارها و پوسترهای رنگارنگ و برنامه سازیهای صدا و سیمای این مملکت و روزنامههایی که با هزینه بیتالمال چاپ میشوند و دروغهای آشکار میگویند و مینویسند، احساس تنهایی کنی و زمین و زمان فریاد بزنند: دوران تو دیگر گذشته است. هر چند از این واقعیت نباید گذشت که آن رنجی که نسل ما میکشد برای نسل جدید تولدی دوباره است. سنت تاریخی نیز همین را گواهی میدهد که انقلابها باید در مقاطعی زیر و رو شوند و رویشی نو داشته باشند و این احساس میلیونها جوان و نوجوان ایرانی است که در استادیومها و دیگر اماکن برای سخنرانی نامزدهای انتخاباتی، آنگونه پرشور و نشاط حاضر میشوند که برای همه ناظران نتیجه روشن آن، تداوم و ثبات این نظام مردمی است. همینها هستند که ضامن قدرت و مجد و عظمت انقلاب اسلامی و شکوفا شدن. شاخههای تازه و با طراوت این درخت عظیم میباشند. هیچ قدرت نظامی، هیچ سرمایهگذاری پرهزینهای و هیچ عامل دیگری، نمیتواند یک نسل ظاهراً خاموش را اینگونه به صحنهها بکشاند. تفاوت میان گردهم آییهای خودجوش و مردمی با نمایشهای تصنعی همین جا مشخص میشود.
پایان سخن آنکه گرچه احساس مبهمی خبر از کم رنگ شدن دوران انقلابی گری براساس آنچه ملاک نسل ما بود میدهد ولی واقعیت درخشان و امیدوار کننده دیگری حکایت از تداوم همان اندیشهها در شکل و شمایل نوینی دارد، بگذار نظام این هزینهها را بپردازد ولی پایدار و مستحکم باقی بماند.
در پایان این مقال باید خداوند متعال را شکر گفت که در آستانه ماه ضیافتالله، با دست قدرت و حکمت خود، چنین آیندهای را برای این ملت خداجوی رقم میزند، آیندهای که بهزودی فرا رسیدن آن با جشن رمضان انسان ساز رقم خواهد خورد. انشاءالله
احمد حسینی
25/2/96