نگاه بازجویانه اوین نامه ی کیهان سربازجوشریعت نداري به ديروزنامه هاي زنجيره اي
جناح رقیب . 8 مرداد -97
دوتابعيتي
ها فرصت هستند کانادا شاهد است!
روزنامه اعتماد پس از آنکه بار ديگر موضوعي از منتقدان را سياسي کاري عنوان مي کند و به اين صورت سعي دارد تا موضوع انتقاد آنها را فاقد ارزش نشان دهد به بيان چرايي طرح آن ادعاي حيرت زا مي رود که گفته بود: «دوتابعيتي ها فرصت هستند»!
سرويس سياسي-اعتماد در تشريح آن مي نويسد: «فارغ از همه اين مسائل اما بحث دوتابعيتي ها ابعادي غيرسياسي نيز دارد. ممانعت از انتصاب شهروندان ايراني داراي تابعيت مضاعف در مناصب دولتي در شرايطي بنابر قانون مدني صورت مي گيرد كه در دو، سه دهه اخير شاهد تحولاتي اساسي در اين خصوص در كشورهاي مختلف بوده ايم كه شايد نمونه بارز آن، تشكيل كابينه جديد كانادا متشكل از حدود نيمي از شهروندان دوتابعيتي بود.»
نويسنده با اينکه فقط از کانادا نام برده اما در ادامه مدعي مي شود «استفاده از ظرفيت شهروندان داراي تابعيت مضاعف در بسياري از كشورها حالا به برگ برنده آنها در رقابت با ديگر كشورها تبديل شده و در اين شرايط، ما به راحتي از كنار اين ظرفيت ها عبور مي كنيم...»
ايکاش نويسنده اين ادعاي محيرالعقول را با راهکاري تکميل مي کردند که مثلا فلان مديران که تابعيت مضاعف داشتند و در بزنگاه بيت المال را دزديدند و به کشورهايي که به آنها تابعيت داده گريختند الان چرا نمي شود آنها را به کشور بازگرداند؟ ظرفيت دوتابعيتي را در موضوع مذاکرات برجام هم ديده شد که اکنون يکي از همان ها به 5سال حبس محکوم شد و شايد روزي بسته به شرايط و با در نظر گرفتن مسايل امنيتي بخش هايي از اعترافات او و همچنين يافته هاي ماموران امنيتي به نمايش درآيد. همچنين بگويند در مورد دوتابعيتي هايي که به واسطه داشتن تابعيت مضاعف با خيال آسوده به اقتصاد يا مسايل امنيتي ضربه مي زنند و مي روند چرا که جايي امن در آن سوي مرز دارند. راستي چرا کسي که بايد در جمهوري اسلامي مسئوليتي داشته باشد و به فکر محرومان و طبقات مستضعف باشد خانواده اش در کشوري ديگر ساکن باشند و خودش در رفت و آمد؟! از کانادا گفتند لازم است بگوييم که خاوري يکي از همين «فرصت ها» (به قول اصلاح طلبان) است که بيت المال را برداشت و به کانادا گريخت. راستي زنجيره اي ها از چه چيزي حمايت مي کنند؟!
فرار به جلوي محکوم فتنه 88 با استناد به مواضع ترامپ!
بهزاد نبوي از محکومين فتنه 88 در گفت و گويي که روزنامه زنجيره اي شرق بخش هايي از آن را منتشر کرد مشکل اصلي براندازان را اصلاح طلبان دانست!
در بخشي از اين مصاحبه آمده است: « من معتقدم اتحاد نانوشته اي بين دولت فعلي آمريکا، براندازان نظام و شايد ناخودآگاه تندروهاي داخلي خودمان به وجود آمده است. آقاي ترامپ و دولت فعلي آمريکا تمام تلاشش اين است که اعتماد مردم را از جرياناتي که به آنها اعتماد دارند، سلب کند؛ در موضع گيري هايشان مي بينيم که بيشتر انتقادات متوجه عملکرد دولت است. تمام تلاش شان را مي کنند که مردم را نااميد و ناراضي کنند و متاسفانه بي تاثير هم نبوده است. براندازان نيز، اگر دقت کرده باشيد، در فضاي مجازي لبه تيز حملاتشان متوجه کساني است که ممکن است مردم از آنها حرف شنوي داشته باشند و مورد اعتماد مردم باشند.»
بهزاد نبوي در بخش ديگري از گفت و گوي خود به بزک برجام پرداخته و منتقدين آن را مورد حمله قرار داده و گفته است: «برجام امضا شد و هنوز مرکبش خشک نشده بود که حمله به آن را شروع کردند و مرتب اعتراض مي کردند: «پس چه شد؟!»، «چرا هيچ دستاوردي نداشت؟!» و.... اين درحالي بود که تا يکي، دو ماه بعد از امضاي برجام که ده ها هيئت بزرگ اروپايي، ژاپني، کره اي و... براي مذاکره مي آمدند، تندروها در کنار نقد و نفي برجام، با اقدامات عملي ماجراجويانه، مانع از تحقق اهداف مذاکرات با آن هيئت ها و بهره گرفتن از نتايج آن توافق تاريخي مي شدند.»
وي مقصر اجرايي نشدن برجام را منتقدين دولت خوانده و گفته است : «مجموعه اين مسائل سبب شد در دوران اوباما نتوانيم از نتايج برجام استفاده کنيم. امضاي برجام عمدتا مي توانست روابط اقتصادي خارجي را به حالت عادي برگرداند که حتي در آن صورت نيز همه مشکلاتمان در کوتاه مدت حل نمي شد؛ چراکه همان طور که اشاره کردم، در اقتصاد ما مشکلات مهمي وجود دارد و براي حل آنها به سرمايه گذاري هاي گسترده نياز داريم.»
درباره اظهارات بهزاد نبوي نکاتي است که بايستي به آنها پرداخت ، نخست آنکه مدعيان اصلاحات متحدين طبيعي براندازان هستند، فتنه 88 از يادها نرفته است که بهزاد نبوي و تعدادي از دوستان او به اتهام تلاش براي براندازي دستگير و برخي از آنها از جمله حجاريان و ابطحي در دادگاه هاي پس از انتخابات چه گفتند، شعارهاي آشوبگران در خيابان ها که خواستار برپايي «جمهوري ايراني » و حذف اسلام از نام نظام شده بودند از يادها نرفته است، اهانت فتنه گران به امام خميني(ره) و نيز اسائه ادب آنان به عاشوراي حسيني نيز هرگز از يادها و خاطره ها محو نخواهد شد با اين وجود بهزاد نبوي با فرار به جلو مشکل اصلي براندازان را اصلاح طلبان مي داند و مي خواند!
نکته دوم اينکه بهزاد نبوي با بزک کردن برجام از اجرايي نشدن اين قرارداد بين ايران و 1+5 بر اثر سخنان و انتقادات تندروهاي داخلي سخن گفته است بي آنکه بگويد ايران به همه تعهدات خود در چارچوب برجام عمل کرده ولي در مقابل طرفين مقابل به اکثر تعهدات خود عمل نکرده و در نهايت نيز آمريکا از نعش بي جان برجام عبور و آن را به حال خود رها کرده است، حال مقصر اجرا نشدن تعهدات آمريکا کيست؟ منتقدين که از ابتدا مي گفتند اين برجام منافع ايران را تضمين نکرده و ضمانت اجرا نيز ندارد يا بزک کنندگان برجام که همچنان رويه خيانت بار گذشته را تکرار مي کنند و ادامه مي دهند؟!
کاسپين را فراموش کرديد؟!
روزنامه ايران در شماره ديروز 4 صفحه خود را به موضوع موسسات مالي اعتباري اختصاص داد و گزارش، گفت وگو و يادداشت هاي متعددي را منتشر کرد. ارگان دولت در اين ويژه نامه گرچه مطالب مهمي را در زمينه تاريخچه شکل گيري اين موسسات، روند فعاليت آنها و... تبيين کرده اما آنچه شائبه برانگيز است، حساسيت ويژه اين روزنامه روي يکي از اين موسسات است. رويکرد مذکور اين سوال را پيش روي مخاطب قرار مي دهد که چرا به موسسات ديگري نظير کاسپين که داراي مجوز از بانک مرکزي بوده پرداخته نشده است؟ موسسه کاسپين سال 94 از بانک مرکزي مجوز گرفت و همين موضوع موجب اعتماد سپرده گذاران شد اما چند ماه بعد مجوز خود را نا ديده گرفت و آن را مشروط خواند. اين مسئله آغاز بحران براي سپرده گذاران اين موسسه شد. چرا بانک مرکزي همان ابتدا مشروط بودن مجوز به کاسپين را اعلام عمومي و شفاف سازي نکرد؟
منتقد محترم افسانه اي!!
روزنامه اعتماد در گزارشي به موضوع دوتابعيتي ها پرداخته اما نکته عجيب اين گزارش نتيجه گيري آن براساس تجربه يک کشور است. اين روزنامه طيف موسوم به اصلاح طلب مي گويد دوتابعيتي ها نه تنها تهديد نيستند بلکه آنها مي توانند فرصتي براي کشور باشند!
ابتدا اين نکته را متذکر شويم که تيتر يک شماره ديروز اعتماد به موضوع نقد و انتقاد اختصاص داشت و بر پيشاني صفحه اول آن اين جمله به چشم مي خورد: «منتقد نباشيم فرو مي افتيم»
اگرچه طيف موسوم به اصلاح طلب ويترين زيبايي از شعارهاي قشنگ دارد اما آيا عملکرد رسانه هاي اصلاحات با شعارهاي آنها همخواني دارد؟ پاسخ اين سوال را در ابتداي همان يادداشت مربوط به دوتابعيتي ها مي توان يافت: «[موضوع دوتابعيتي ها] در يكي، دو سال اخير همواره يكي از مباحث مهم سياسي كشور بوده كه به ويژه براي تحت فشار قرار دادن دولت ازسوي مخالفان مطرح شده است...»
در اين سال ها اگرچه گفتند که نقد و منتقد محترم هستند و قلم هاي منتقدان را بايد ستود اما در عمل هرگاه در موضوعي انتقادي صورت گرفته حاميان طيف موسوم به اصلاح طلب به تکاپو افتادند تا عمليات ترورشخصيت را در مورد منتقدين به کار گيرند و يا انتقاد آنها را سياسي کاري جلوه داده يا وسيله اي براي فشار به دولت عنوان مي کنند. معلوم نيست اين «منتقد محترم افسانه اي» کجاست؟!
نکته قابل تامل اين است که در بخشي از اين يادداشت به اين نکته اشاره مي شود که منع به کارگيري افراد دوتابعيتي «قانوني[است] كه چند دهه از زمان تصويب آن مي گذرد... قانوني كه استفاده از شهروندان ايراني داراي تابعيت مضاعف در مناصب مديريتي را خلاف مي داند...» اين يعني منتقدان با طرح اين موضوع عملا اجراي مفاد قانون را درخواست کرده اند و اگر اين موضوع قانون است (که هست) دعوت به اجراي قانون چرا سياسي کاري است و مدعيان «قانونگرايي» چرا از اين موضوع برآشفته مي شوند؟!
مديران دولت کمترين ارزشي براي روحاني قائل نيستند!
روزنامه بهار دريادداشتي با يادآوري سخنان اخير روحاني خطاب به مديران دولتي مبني بر اينکه «اگر تاکنون کارهايي را طي يک هفته انجام مي داديم اکنون همان کار بايد دو روزه انجام شود»، به انتقاد از سستي و بي عملي مديران دولتي پرداخت و نوشت: «خانم مدير، مديرکل و وزير شما در برابر مردم ايران مسئوليد و بايد پاسخگو باشيد. آقا و خانم مدير محترم جمهوري اسلامي، بالاترين رئيس شما رئيس جمهوراست. آيا ايشان از همه شما نخواستند براي مردم وقت وسرعت بيشتري قائل شويد؟ پس چرا به سخره مي گيريد وبه شعور جمهور مردم ايران توهين مي کنيد؟»
اين روزنامه حامي دولت در ادامه نوشت: «آقاي رئيس جمهور محترم به شما اطمينان مي دهيم مديران شما درسطح کشور آنگونه که حضرتعالي انتظار داريد عمل نميکنند. شک نکنيد کارهاي يک هفته اي دوروزه انجام نمي شود، بلکه بدتر از آن کارهاي 2دقيقه اي 60 روزه هم به سرانجام نمي رسد. مگر مواردي که با روابط نسبي، سببي و سفارش هاي ويژه همراه باشد. با همه اين تفاسير اين داستان سردراز دارد وتدبيري ساختاري مي طلبد».
گفتني است آش بي عملي و بي کفايتي مديران دولتي به حدي شور شده که جريان رسانه اي زنجيره اي حامي دولت که تا ديروز در نقش تبليغاتچي مردم را به راي دادن به دولت تدبير و اميد تشويق مي کرد ، امروز از بي عملي و بي کفايتي مديران دولتي فرياد سر مي دهد.
دولت همچنان مشغولِ ورود زنان به ورزشگاه!
روزنامه آرمان در مطلبي نوشت: «معاون رئيس جمهور در امور زنان و خانواده گفت: دولت شيوه نامه اي را براي ورود زنان به ورزشگاه ها تصويب کرد».
مسئولان دولتي و رسانه هاي زنجيره اي پاسخ نمي دهند که در دوره اي که بانوان جامعه دغدغه هاي فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي عديده اي داشته و معضلات بسيار مهم تري براي حل و فصل دارند، آيا حضور بانوان در فضاي نامناسب ورزشگاه به راستي دغدغه چند درصد از بانوان جامعه است؟! آيا يک زن سرپرست خانواده که با حجم مشکلات بسيار براي تغذيه، تحصيل و مسکن فرزندانش روبه روست، انگيزه اي براي رفتن به ورزشگاه و تشويق دارد؟
به راستي جرياني که اينقدر براي حضور زنان در ورزشگاه در جايگاه تماشاچي خود را به آب و آتش مي زند و نگران نشاط و سلامت روح و روان و جسم زن ايراني هستند با خود انديشيده اند که اولويت با کدام است؟ ورزش يا به تماشاي ورزش نشستن؟ چقدر کار درست و درمان و اصولي براي رواج ورزش هاي همگاني، سالم و کم هزينه زنان انجام داده اند؟ آيا زنان مسلمان جامعه ما بيش از آنکه مشتاق حضور در ورزشگاه باشند به دنبال مکاني مناسب و استاندارد براي ورزش کردن نيستند؟
براساس آمار موجود، سرانه فضاهاي ورزشي و تفريحي اختصاصي براي زنان و دختران ايراني به شدت با استانداردهاي حداقلي فاصله دارد و کوچکترين جهت گيري براي جبران اين فاصله ديده نمي شود. ورزشگاه هاي اختصاصي و مناسب سازي شده در دستور کار دولت نيست و پارک بانوان که زنان ما بتوانند آزادانه و با لباس غيررسمي و راحت در آن قدم بزنند در فهرست هاي دولتي و شهرداري جايي ندارند!
اما مسئله اصلي فراتر از اينهاست. انحراف افکار عمومي از موضوعات اصلي، يکي از مهم ترين شگردهاي عمليات رواني است. تلاش براي فعال کردن گسل هاي مختلف جامعه از جمله گسل هاي جنسيتي مدت هاست در دستور کار قرار گرفته است.
روزنامه اعتماد پس از آنکه بار ديگر موضوعي از منتقدان را سياسي کاري عنوان مي کند و به اين صورت سعي دارد تا موضوع انتقاد آنها را فاقد ارزش نشان دهد به بيان چرايي طرح آن ادعاي حيرت زا مي رود که گفته بود: «دوتابعيتي ها فرصت هستند»!
سرويس سياسي-اعتماد در تشريح آن مي نويسد: «فارغ از همه اين مسائل اما بحث دوتابعيتي ها ابعادي غيرسياسي نيز دارد. ممانعت از انتصاب شهروندان ايراني داراي تابعيت مضاعف در مناصب دولتي در شرايطي بنابر قانون مدني صورت مي گيرد كه در دو، سه دهه اخير شاهد تحولاتي اساسي در اين خصوص در كشورهاي مختلف بوده ايم كه شايد نمونه بارز آن، تشكيل كابينه جديد كانادا متشكل از حدود نيمي از شهروندان دوتابعيتي بود.»
نويسنده با اينکه فقط از کانادا نام برده اما در ادامه مدعي مي شود «استفاده از ظرفيت شهروندان داراي تابعيت مضاعف در بسياري از كشورها حالا به برگ برنده آنها در رقابت با ديگر كشورها تبديل شده و در اين شرايط، ما به راحتي از كنار اين ظرفيت ها عبور مي كنيم...»
ايکاش نويسنده اين ادعاي محيرالعقول را با راهکاري تکميل مي کردند که مثلا فلان مديران که تابعيت مضاعف داشتند و در بزنگاه بيت المال را دزديدند و به کشورهايي که به آنها تابعيت داده گريختند الان چرا نمي شود آنها را به کشور بازگرداند؟ ظرفيت دوتابعيتي را در موضوع مذاکرات برجام هم ديده شد که اکنون يکي از همان ها به 5سال حبس محکوم شد و شايد روزي بسته به شرايط و با در نظر گرفتن مسايل امنيتي بخش هايي از اعترافات او و همچنين يافته هاي ماموران امنيتي به نمايش درآيد. همچنين بگويند در مورد دوتابعيتي هايي که به واسطه داشتن تابعيت مضاعف با خيال آسوده به اقتصاد يا مسايل امنيتي ضربه مي زنند و مي روند چرا که جايي امن در آن سوي مرز دارند. راستي چرا کسي که بايد در جمهوري اسلامي مسئوليتي داشته باشد و به فکر محرومان و طبقات مستضعف باشد خانواده اش در کشوري ديگر ساکن باشند و خودش در رفت و آمد؟! از کانادا گفتند لازم است بگوييم که خاوري يکي از همين «فرصت ها» (به قول اصلاح طلبان) است که بيت المال را برداشت و به کانادا گريخت. راستي زنجيره اي ها از چه چيزي حمايت مي کنند؟!
فرار به جلوي محکوم فتنه 88 با استناد به مواضع ترامپ!
بهزاد نبوي از محکومين فتنه 88 در گفت و گويي که روزنامه زنجيره اي شرق بخش هايي از آن را منتشر کرد مشکل اصلي براندازان را اصلاح طلبان دانست!
در بخشي از اين مصاحبه آمده است: « من معتقدم اتحاد نانوشته اي بين دولت فعلي آمريکا، براندازان نظام و شايد ناخودآگاه تندروهاي داخلي خودمان به وجود آمده است. آقاي ترامپ و دولت فعلي آمريکا تمام تلاشش اين است که اعتماد مردم را از جرياناتي که به آنها اعتماد دارند، سلب کند؛ در موضع گيري هايشان مي بينيم که بيشتر انتقادات متوجه عملکرد دولت است. تمام تلاش شان را مي کنند که مردم را نااميد و ناراضي کنند و متاسفانه بي تاثير هم نبوده است. براندازان نيز، اگر دقت کرده باشيد، در فضاي مجازي لبه تيز حملاتشان متوجه کساني است که ممکن است مردم از آنها حرف شنوي داشته باشند و مورد اعتماد مردم باشند.»
بهزاد نبوي در بخش ديگري از گفت و گوي خود به بزک برجام پرداخته و منتقدين آن را مورد حمله قرار داده و گفته است: «برجام امضا شد و هنوز مرکبش خشک نشده بود که حمله به آن را شروع کردند و مرتب اعتراض مي کردند: «پس چه شد؟!»، «چرا هيچ دستاوردي نداشت؟!» و.... اين درحالي بود که تا يکي، دو ماه بعد از امضاي برجام که ده ها هيئت بزرگ اروپايي، ژاپني، کره اي و... براي مذاکره مي آمدند، تندروها در کنار نقد و نفي برجام، با اقدامات عملي ماجراجويانه، مانع از تحقق اهداف مذاکرات با آن هيئت ها و بهره گرفتن از نتايج آن توافق تاريخي مي شدند.»
وي مقصر اجرايي نشدن برجام را منتقدين دولت خوانده و گفته است : «مجموعه اين مسائل سبب شد در دوران اوباما نتوانيم از نتايج برجام استفاده کنيم. امضاي برجام عمدتا مي توانست روابط اقتصادي خارجي را به حالت عادي برگرداند که حتي در آن صورت نيز همه مشکلاتمان در کوتاه مدت حل نمي شد؛ چراکه همان طور که اشاره کردم، در اقتصاد ما مشکلات مهمي وجود دارد و براي حل آنها به سرمايه گذاري هاي گسترده نياز داريم.»
درباره اظهارات بهزاد نبوي نکاتي است که بايستي به آنها پرداخت ، نخست آنکه مدعيان اصلاحات متحدين طبيعي براندازان هستند، فتنه 88 از يادها نرفته است که بهزاد نبوي و تعدادي از دوستان او به اتهام تلاش براي براندازي دستگير و برخي از آنها از جمله حجاريان و ابطحي در دادگاه هاي پس از انتخابات چه گفتند، شعارهاي آشوبگران در خيابان ها که خواستار برپايي «جمهوري ايراني » و حذف اسلام از نام نظام شده بودند از يادها نرفته است، اهانت فتنه گران به امام خميني(ره) و نيز اسائه ادب آنان به عاشوراي حسيني نيز هرگز از يادها و خاطره ها محو نخواهد شد با اين وجود بهزاد نبوي با فرار به جلو مشکل اصلي براندازان را اصلاح طلبان مي داند و مي خواند!
نکته دوم اينکه بهزاد نبوي با بزک کردن برجام از اجرايي نشدن اين قرارداد بين ايران و 1+5 بر اثر سخنان و انتقادات تندروهاي داخلي سخن گفته است بي آنکه بگويد ايران به همه تعهدات خود در چارچوب برجام عمل کرده ولي در مقابل طرفين مقابل به اکثر تعهدات خود عمل نکرده و در نهايت نيز آمريکا از نعش بي جان برجام عبور و آن را به حال خود رها کرده است، حال مقصر اجرا نشدن تعهدات آمريکا کيست؟ منتقدين که از ابتدا مي گفتند اين برجام منافع ايران را تضمين نکرده و ضمانت اجرا نيز ندارد يا بزک کنندگان برجام که همچنان رويه خيانت بار گذشته را تکرار مي کنند و ادامه مي دهند؟!
کاسپين را فراموش کرديد؟!
روزنامه ايران در شماره ديروز 4 صفحه خود را به موضوع موسسات مالي اعتباري اختصاص داد و گزارش، گفت وگو و يادداشت هاي متعددي را منتشر کرد. ارگان دولت در اين ويژه نامه گرچه مطالب مهمي را در زمينه تاريخچه شکل گيري اين موسسات، روند فعاليت آنها و... تبيين کرده اما آنچه شائبه برانگيز است، حساسيت ويژه اين روزنامه روي يکي از اين موسسات است. رويکرد مذکور اين سوال را پيش روي مخاطب قرار مي دهد که چرا به موسسات ديگري نظير کاسپين که داراي مجوز از بانک مرکزي بوده پرداخته نشده است؟ موسسه کاسپين سال 94 از بانک مرکزي مجوز گرفت و همين موضوع موجب اعتماد سپرده گذاران شد اما چند ماه بعد مجوز خود را نا ديده گرفت و آن را مشروط خواند. اين مسئله آغاز بحران براي سپرده گذاران اين موسسه شد. چرا بانک مرکزي همان ابتدا مشروط بودن مجوز به کاسپين را اعلام عمومي و شفاف سازي نکرد؟
منتقد محترم افسانه اي!!
روزنامه اعتماد در گزارشي به موضوع دوتابعيتي ها پرداخته اما نکته عجيب اين گزارش نتيجه گيري آن براساس تجربه يک کشور است. اين روزنامه طيف موسوم به اصلاح طلب مي گويد دوتابعيتي ها نه تنها تهديد نيستند بلکه آنها مي توانند فرصتي براي کشور باشند!
ابتدا اين نکته را متذکر شويم که تيتر يک شماره ديروز اعتماد به موضوع نقد و انتقاد اختصاص داشت و بر پيشاني صفحه اول آن اين جمله به چشم مي خورد: «منتقد نباشيم فرو مي افتيم»
اگرچه طيف موسوم به اصلاح طلب ويترين زيبايي از شعارهاي قشنگ دارد اما آيا عملکرد رسانه هاي اصلاحات با شعارهاي آنها همخواني دارد؟ پاسخ اين سوال را در ابتداي همان يادداشت مربوط به دوتابعيتي ها مي توان يافت: «[موضوع دوتابعيتي ها] در يكي، دو سال اخير همواره يكي از مباحث مهم سياسي كشور بوده كه به ويژه براي تحت فشار قرار دادن دولت ازسوي مخالفان مطرح شده است...»
در اين سال ها اگرچه گفتند که نقد و منتقد محترم هستند و قلم هاي منتقدان را بايد ستود اما در عمل هرگاه در موضوعي انتقادي صورت گرفته حاميان طيف موسوم به اصلاح طلب به تکاپو افتادند تا عمليات ترورشخصيت را در مورد منتقدين به کار گيرند و يا انتقاد آنها را سياسي کاري جلوه داده يا وسيله اي براي فشار به دولت عنوان مي کنند. معلوم نيست اين «منتقد محترم افسانه اي» کجاست؟!
نکته قابل تامل اين است که در بخشي از اين يادداشت به اين نکته اشاره مي شود که منع به کارگيري افراد دوتابعيتي «قانوني[است] كه چند دهه از زمان تصويب آن مي گذرد... قانوني كه استفاده از شهروندان ايراني داراي تابعيت مضاعف در مناصب مديريتي را خلاف مي داند...» اين يعني منتقدان با طرح اين موضوع عملا اجراي مفاد قانون را درخواست کرده اند و اگر اين موضوع قانون است (که هست) دعوت به اجراي قانون چرا سياسي کاري است و مدعيان «قانونگرايي» چرا از اين موضوع برآشفته مي شوند؟!
مديران دولت کمترين ارزشي براي روحاني قائل نيستند!
روزنامه بهار دريادداشتي با يادآوري سخنان اخير روحاني خطاب به مديران دولتي مبني بر اينکه «اگر تاکنون کارهايي را طي يک هفته انجام مي داديم اکنون همان کار بايد دو روزه انجام شود»، به انتقاد از سستي و بي عملي مديران دولتي پرداخت و نوشت: «خانم مدير، مديرکل و وزير شما در برابر مردم ايران مسئوليد و بايد پاسخگو باشيد. آقا و خانم مدير محترم جمهوري اسلامي، بالاترين رئيس شما رئيس جمهوراست. آيا ايشان از همه شما نخواستند براي مردم وقت وسرعت بيشتري قائل شويد؟ پس چرا به سخره مي گيريد وبه شعور جمهور مردم ايران توهين مي کنيد؟»
اين روزنامه حامي دولت در ادامه نوشت: «آقاي رئيس جمهور محترم به شما اطمينان مي دهيم مديران شما درسطح کشور آنگونه که حضرتعالي انتظار داريد عمل نميکنند. شک نکنيد کارهاي يک هفته اي دوروزه انجام نمي شود، بلکه بدتر از آن کارهاي 2دقيقه اي 60 روزه هم به سرانجام نمي رسد. مگر مواردي که با روابط نسبي، سببي و سفارش هاي ويژه همراه باشد. با همه اين تفاسير اين داستان سردراز دارد وتدبيري ساختاري مي طلبد».
گفتني است آش بي عملي و بي کفايتي مديران دولتي به حدي شور شده که جريان رسانه اي زنجيره اي حامي دولت که تا ديروز در نقش تبليغاتچي مردم را به راي دادن به دولت تدبير و اميد تشويق مي کرد ، امروز از بي عملي و بي کفايتي مديران دولتي فرياد سر مي دهد.
دولت همچنان مشغولِ ورود زنان به ورزشگاه!
روزنامه آرمان در مطلبي نوشت: «معاون رئيس جمهور در امور زنان و خانواده گفت: دولت شيوه نامه اي را براي ورود زنان به ورزشگاه ها تصويب کرد».
مسئولان دولتي و رسانه هاي زنجيره اي پاسخ نمي دهند که در دوره اي که بانوان جامعه دغدغه هاي فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي عديده اي داشته و معضلات بسيار مهم تري براي حل و فصل دارند، آيا حضور بانوان در فضاي نامناسب ورزشگاه به راستي دغدغه چند درصد از بانوان جامعه است؟! آيا يک زن سرپرست خانواده که با حجم مشکلات بسيار براي تغذيه، تحصيل و مسکن فرزندانش روبه روست، انگيزه اي براي رفتن به ورزشگاه و تشويق دارد؟
به راستي جرياني که اينقدر براي حضور زنان در ورزشگاه در جايگاه تماشاچي خود را به آب و آتش مي زند و نگران نشاط و سلامت روح و روان و جسم زن ايراني هستند با خود انديشيده اند که اولويت با کدام است؟ ورزش يا به تماشاي ورزش نشستن؟ چقدر کار درست و درمان و اصولي براي رواج ورزش هاي همگاني، سالم و کم هزينه زنان انجام داده اند؟ آيا زنان مسلمان جامعه ما بيش از آنکه مشتاق حضور در ورزشگاه باشند به دنبال مکاني مناسب و استاندارد براي ورزش کردن نيستند؟
براساس آمار موجود، سرانه فضاهاي ورزشي و تفريحي اختصاصي براي زنان و دختران ايراني به شدت با استانداردهاي حداقلي فاصله دارد و کوچکترين جهت گيري براي جبران اين فاصله ديده نمي شود. ورزشگاه هاي اختصاصي و مناسب سازي شده در دستور کار دولت نيست و پارک بانوان که زنان ما بتوانند آزادانه و با لباس غيررسمي و راحت در آن قدم بزنند در فهرست هاي دولتي و شهرداري جايي ندارند!
اما مسئله اصلي فراتر از اينهاست. انحراف افکار عمومي از موضوعات اصلي، يکي از مهم ترين شگردهاي عمليات رواني است. تلاش براي فعال کردن گسل هاي مختلف جامعه از جمله گسل هاي جنسيتي مدت هاست در دستور کار قرار گرفته است.