سیدنی . جی . هریس نویسنده ای سرشناس و واقع گراست كه
رموز برنده شدن را در میدان زندگی می شناسد و برای موفقیت در آن ،
راه هاي ساده اي پیشنهاد میكند . اگر برنده بودن را به عنوان هدف
زندگی خود انتخاب كرده ایم و تا كنون فرصت مطالعه كتاب "
برنده و بازنده " اين نويسنده را نداشته ايد ، خلاصه این
کتاب می تواند راهنمای خوبی برای شما باشد .
.
|
|
|
|
برنده به افراد برتر از خود ، احترام میگذارد، و سعی میكند تا
از آنان چیزی بیاموزد.
|
بازنده از افراد برتر از خود ، خشم و نفرت داشته و در پی
یافتن نقاط ضعف آنان است.
|
|
|
برنده گامهای متعادلی بر میدارد.
|
بازنده دو نوع سرعت دارد ، یا خیلی تند و یا خیلی كند.
|
|
|
برنده میداند كه گاهی اوقات ، پیروزی به بهای بسیار گرانی بدست می آید.
|
بازنده بسیار مشتاق برنده شدن است، در جایی كه نه قادر به برنده شدن و نه حفظ آن است.
|
|
|
برنده ارزیابی درستی از تواناییهای خود داشته ، و
هوشمندانه از ناتوانی های خود ، آگاه است.
|
بازنده از توانایی ها و ناتوانی های واقعی خود بی خبراست.
|
|
|
برنده مشكلی بزرگ را انتخاب می كند ، و آن را به اجزای كوچكتر تفكیك
میكند ، تا حل آن آسان گردد.
|
بازنده مشكلات كوچك را آنچنان به هم می آمیزد، كه دیگر قابل
حل شدن نیستند.
|
|
|
برنده می داند كه اگر به مردم فرصت داده شود ، مهربان خواهند بود.
|
بازنده احساس میكند كه اگر به مردم فرصت داده شود ، نامهربان
خواهند شد.
|
|
|
برنده تمركز حواس دارد.
|
بازنده پریشان حواس است.
|
|
|
برنده از اشتباهات خود درس میگیرد.
|
بازنده از ترس مرتكب شدن اشتباه ، یادگرفته كه اقدام بههیچ
كاری نكند.
|
|
|
برنده میكوشد تا مردم را هرگز نیازارد ، مگر در مواقع نادری
كه این دل آزاری در راستای یك هدف بزرگ باشد.
|
بازنده نمیخواهد به عمد دیگران را آزار دهد، اما ناخودآگاه همیشه این كار را میكند.
|
|
|
برنده ثروت اندوزی را وسیله ای برای لذت بردن از زندگی می داند.
|
بازنده مال اندوزی را هدف خود قرار میدهد ، بنابراین گذشته از میزان انباشت ثروت، هیچگاه
نمیتواند خود را برنده محسوب كند ، و هرگز برنده نمیشود.
|
|
|
|
برنده ترجیح می دهد كه ، خود را مسئول شكست هایش بداند ، و نه دیگران را
ولی وقت زیادی را صرف عیبجویی نمیكند.
|
بازنده شكستهای خود را ناشی از، تبعیض یا سیاست می داند.
|
|
|
|
برنده معتقد است ، ما باكارهای درست و اشتباه خود ، سرنوشت
خویش را تعیین میكنیم.
|
بازنده به قضا و قدر اعتقاد دارد.
|
|
|
|
برنده در چنین موقعیتی احساس میكند كه اعتبار خود را برای
آینده تقویت می نماید.
|
بازنده از این كه بیش از آنچه می گیرد، بدهد، احساس میكند بازنده است.
|
|
|
|
برنده در هر شرایطی كه قرار بگیرد ، آرامش و تعادل خود را حفظ میكند.
|
بازنده اگر از دیگران عقب به ماند، تندخو و خشن میشود ، و اگر جلوتر از
دیگران باشد ، بی احتیاطی میكند.
|
|
|
|
برنده میداند كه نارسایی های او جزیی از شخصیت وجودی اوست ،
در حالی كه می كوشد تا آثار ناگوار این نقایص را به زداید هرگز تاثیر آنها
را انكار نمیكند.
|
بازنده از این كه خود و یا دیگران به نقایص وی آگاهی یابند ،
هراسان است.
|
|
|
|
برنده در چنین شرایطی آزادانه ، رنجش و آزردگی خود را بیان
نموده ، تخلیه ی احساسی میكند ، سپس مساله را به فراموشی می سپارد.
|
بازنده هنگامی كه از دیگران بدرفتاری میبیند ، خشم و ناخشنودی
خویش را به زبان نمی آورد و زجر می كشد، و با انتقام گرفتن از خود ،
شرایط بدتری را پدید می آورد.
|
|
|
|
برنده میداند كه كدام تصمیم ها را به طور مستقل بگیرد ، و كدام یك را پس از مشورت
با دیگران بازنده نسبت به برندگان حسادت كرده ، و دیگر بازندگان را حقیر
میشمارد.
|
بازنده به «استقلال» خود می بالد ، در حالیكه به واقع در حال خونسردی است. و به كار
گروهی» خود می بالد ، درصورتی كه در حال دنباله روی است ، و اراده
ای از خود ندارد.
|
|
|
|
برنده می داند كه هر قاعده ای در هر كتابی را می توان نادیده
انگاشت جز یكی، « همانی كه هستی و میخواستی ، باش » ، تنها برگ برنده ،
در دنیا همین است.
|
بازنده فكر میكند كه برای بازنده شدن و برنده شدن قوانینی
وجود دارد.
|
|
|
|
برنده روی پای خود می ایستد و از اینكه دیگران، به وی تكیه كنند ، احساس تحمیل شدن نمی كند.
|
بازنده به كسانی كه از خودش قوی ترند ، تكیه میكند و عقده های
خود را بر سر افراد ضعیفتر از خویش خالی میكند.
|
|
|
|
برنده نسبت به فضای اطراف خود حساس است.
|
بازنده فقط نسبت به احساسات خود حساس است.
|
|
|
|
برنده در وجود یك آدم بد ، خوبی ها را می جوید و روی همین
قسمت كار میكند.
|
بازنده در وجود یك انسان خوب، بدی ها را می جوید. از این رو ،
به سختی میتواند با دیگران همكاری كند.
|
|
|
|
برنده در عین حال كه تعصبات خود را میپذیرد ، تلاش میكند كه در هنگام قضاوت كردن بر این تعصبات غلبه كند.
|
بازنده منكر وجود هرگونه تعصب در خود است ، و بنابراین در سراسر عمر ، اسیر
تعصبات خویش خواهدبود.
|
|
|
|
برنده هراسی ندارد از اینكه دریك موقعیت ضد و نقیض قرار گیرد
، زیرا درافكارش خللی وارد نمی شود.
|
بازنده سازگار شدن با موقعیتهای ضد و نقیض را به كارشایسته
ترجیح میدهد.
|
|
|
|
برنده بازی سرنوشت ، و این حقیقت كه شایستگی ها را همواره پاداشی نیست، بی آنكه دیدگاهی بدبینانه داشته باشد، درك
میكند.
|
بازنده بی آنكه بازی های سرنوشت را درك نماید ، بدگمان است.
|
|
|
|
برنده میداند كه چگونه میتوان جدی بود ، بی آن كه خشك و رسمی باشد.
|
بازنده غالبا خشك و رسمی است زیرا ، فاقد توانایی جدی بودن است.
|
|
|
|
برنده آنچه را كه ضرورت دارد ، با متانت لازم انجام میدهد ، و
توان خود را برای راه حل هایی ذخیره می كند كه ، در آنها از حق
انتخاب برخوردار است.
|
بازنده آنچه را كه ضرورت دارد ، با حالتی اعتراض آمیز انجام
می دهد، و هیچ توان و نیرویی را برای گرفتن تصمیمات اخلاقی مهم باقی
نمی گذارد.
|
|
|
|
برنده ارزش های اخلاقی را ، به عنوان تنها منبع قدرت حقیقی می شناسد.
|
بازنده چون در باطن ، برای ارزشهای اخلاقی احترام اندكی قایل
است ، بیش از ظرفیت خویش در جهت كسب منابع قدرت بیرونی تلاش میكند.
|
|
|
|
برنده سعی میكند كه رفتارهای خود را براساس نتایج منطقی آنها
قضاوت كند ، و رفتارهای دیگران را ، براساس قصد و نیت آنها ارزیابی كند.
|
بازنده رفتارهای خود را براساس قصد و نیت خویش ورفتارهای دیگران
را براساس نتایج آنها ارزیابی میكند.
|
|
|
|
برنده دیگران را نكوهش می كند ولی آنها را می بخشد.
|
بازنده چنان بزدل است كه قادر به نكوهش دیگران نیست ، و چنان حقیر است كه قادر به بخشیدن دیگران هم ، نیست.
|
|
|
|
برنده پس از بیان نكته ی اصلی مورد نظرش ، لب از سخن فرو می بندد.
|
بازنده آنقدر به صحبت ادامه می دهد ، كه نكته ی اصلی را
فراموش میكند.
|
|
|
|
برنده هر امتیازی را كه بتواند بدهد ، می دهد جز این كه اصول
بنیادی خود را فدا كند.
|
بازنده به خاطر هراس از دادن امتیاز به لجاجت خود ادامه می
دهد ، و این در حالی است كه اصول بنیادی اش رفته رفته از بین می رود.
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|