يادداشت روز اوین نامه ی کیهان "نياز كاذب روزنه نفوذ "

دروغ نامه ی کیهان یکشنبه 1 شهریور ماه سال 1394
يادداشت روز اوین نامه ی کیهان "نياز كاذب روزنه نفوذ "
بحران هاي اجتماعي يا اقتصادي بر عکس آنچه برخي تصور مي کنند، نه هميشه حقيقي هستند و نه ماهيتي يکسان دارند، گروه ها و اتاق فکرهاي نظام يافته اي وجود دارند که با شبيه سازي يک مسئله واقعي در الگويي آزمايشگاهي، مطالعات گوناگوني را روي آن انجام مي دهند و حاصل اين مطالعات را همچون دستاوردي گرانبها دستمايه اقدامات بعدي خود مي کنند. اين دست اقدامات معمولاسير مطالعاتي پر هزينه و طولاني مدتي دارد که گاه چند دهه در يک کشور به طول مي انجامد! اما فايده صرف اين همه هزينه و زمان طولاني چيست؟ براي متخصصان عمليات رواني و بحران سازي، تاثيرگذاري بر افکار عمومي و الزام حاکمان به ايجاد تغييرات و تن دادن به برخي خواسته ها، اهداف ارزشمند و گرانبهايي است که سرمايه گذاري در آن در مقايسه با محصول بدست آمده، از معامله اي پرسود خبر مي دهد.
    
القاء نياز، تهديد به خطري بزرگ و قريب الوقوع، بزرگ نمايي برخي حوادث و مشکلات و... از اصلي ترين روش ها براي دستيابي به نتيجه مورد نظر بحران سازان است که هريک به تنهايي يا بصورت توامان در کشورهاي گوناگون مورد آزمايش قرار گرفته است. اما اين قبيل اقدامات نيازمند دو عنصر کليدي و مهم است نخست فرماندهي منسجم و مستقر و سپس رسانه هاي گوش به فرمان و يکپارچه. بدون اين دو عنصر عمليات رواني اتاق بحران شکل نمي گيرد. در باب اين شبيه سازي و عناصر آن و نسبت آن با شرايط کنوني کشور و تلاش براي نفوذ دشمن به ايران اسلامي نکاتي هست که با هم مرور مي کنيم:
    1
- چند سال پيش، جان نگرو پونته جانشين پل برمر نخستين فرمانده و سياستگذار آمريکا در عراق بعد از صدام شد. او مرد توانمندي بود که حضورش در منطقه آمريکاي لاتين به عنوان سفير، مصادف بود با کودتاها و ترورهاي فزاينده! نگرو پونته هم پس از مدتي به آمريکا بازگشت و مسئول هدايت «جامعه اطلاعاتي و امنيتي آمريکا» (که از سيا تا اف بي اي را دربر مي گرفت) شد. مشهور است که او اندکي پيش از پايان ماموريتش، از يکي از رهبران سياسي عراق پرسيده بود: «مي داني چرا در آمريکا هيچوقت کودتا نمي شود؟!» مقام عراقي دلايل زيادي از توزيع قدرت تا دموکراسي و … را برشمرده بود اما نگرو پونته در يک جمله به او گفته بود: «زيرا آمريکا در واشنگتن سفارت ندارد.»! اين عبارت گوياي نقش کليدي سفارت هاي دشمن در کشور هدف، به عنوان مرکز فرماندهي کودتاهاست که نمونه هاي آن را در آشوب ها و بحران هاي گوناگون سال هاي اخير به ويژه در منطقه آسياي ميانه ديده ايم. تا آنجا که در جريان ناآرامي هاي اوکراين،برخي سفرا و نمايندگان سياسي کشورهاي اروپايي مستقيما در جمع متحصنين حاضر شده و حتي به توزيع غذا بين آنها پرداختند! اکنون و با اينکه سالهاست جاسوس خانه آمريکا در ايران تعطيل شده، بازگشايي سفارت انگليس را بايد به ديده ترديد و حساسيت نگريست و آن را در همين راستا ارزيابي کرد. 
    2-
هرچند رسانه ها در اين ساختار نقشي مستقل دارند اما قطعا در غياب مرکز فرماندهي، نقش آنها مهم تر و کليدي تر مي شود. سالها قبل رسانه هايي در کشورمان داشتيم که مقاله و تحليل و يادداشت بي بي سي را بدون ذکر ماخذ و به عنوان توليد خودشان چاپ مي کردند و در همين حد به پادويي براي آنها مشغول بودند! اما اکنون وضع پيچيده تر شده و دشمنان ما براي نفوذ به رفتار هاي حساب شده تري نياز دارند. آنها اکنون به اين نياز دارند که در جامعه از يکسو دائما اينگونه اعلام شود که براي رسيدن به زندگي بهتر هيچ راهي جز دست کشيدن از ارزش ها و آرمان ها و کنار آمدن با صاحبان دنيا يعني غرب و آمريکا وجود ندارد و از سوي ديگر هم اعلام شود که بدون اين رخداد، ما در سير قهقرايي به سراشيبي سقوط مي رويم و روز به روز وضعمان بدتر مي شود! همزمان با اين دو القاء مسموم چند کار ديگر هم انجام شود تا معجوني از ترس و وحشت وتوهم به جامعه تزريق شود؛ مثلاخطر جنگ (!) برجسته سازي شود، يا توان مديريت و دانش داخلي حقير و ناتوان جلوه داده شود، منابع موجود کشور را براي اداره آن بسيار ناکافي و ناچيز جلوه دهند و خلاصه گشايش در همه امور زمين و زمان را به تحکيم و تجديد رابطه با آمريکا و غرب پيوند دهند. اين اصلي ترين نياز غرب براي نفوذ در ايران است و آنها به خوبي درک کرده اند که بدون اين القائات مسموم، توده هاي هوشيار مردم،کمترين اهميتي به حضور يا عدم حضور آنها نمي دهند و حاضر نيستند براي وصال آنها، با آرمانهايشان وداع کنند. 
    3-
اما انتخاب سوژه در اين پروژه آزاد نيست! يعني پياده نظام رسانه اي عمليات نفوذ، حق ندارند نياز هاي اساسي کشور را در زمره مطالبات و حتي آرزوهايشان بگنجانند! بلکه برعکس نياز سازي براي جامعه بايد به نوعي تحقيرآميز هم باشد اما به گونه اي که مخالفت با آن ،مخالفت با آزادي ها و مطالبات عمومي قلمداد شود! در اين روش آزموده شده،مک دونالد اهميت بيشتري از صنايع مادر و حساس دارد! کوکاکولا،نماد و سمبل آزادي و خوشبختي است و افتتاح يک بانک خارجي - بدون آنکه معلوم باشد با چه هدفي و چه ميزان سرمايه اي به کشور مي آيد- نشانه گشوده شدن در اقتصاد جهان به کشور است! شايد باور اين همه تحقير براي خوانندگان سخت باشد اما بررسي يک نمونه تاريخي ،صحت اين ادعا را روشن مي سازد. اقتصاد شوروي در ايام فروپاشي اتحاد جماهير شوروي، و باز شدن درهاي آن کشور پس از هفتاد سال به سوي اقتصاد جهاني، اين انتظار منطقي را ايجاد کرده بود که سيل سرمايه گذاران به آن ديار سرازير شوند اما در نهايت تعجب، مک دونالد اقدام به تاسيس شعبي در مسکو نمود! آنها براي تحقير کامل يک ملت، رسانه هاي مزدور را مامور نياز سازي کردند و اين شعار را جا انداختند که« مردم روسيه در فلان روز خاص، طعم آزادي و فرهنگ جهاني را با مک دونالد تجربه خواهند کرد»! و سپس در اقدامي کثيف فيلمي از صف مردمي که تحت تاثير اين القاء به خيابان آمده بودند را در رسانه هاي دنيا نشان دادند! رهبر انقلاب سالها قبل شيوه و شگرد عمليات رواني آن روزهاي غرب در شوروي سابق و تلاش براي تکرار آن در ايران را به روشني تبيين کردند:«طرح (فروپاشي شوروي) يک طرح نظامي نبود. در درجه اوّل يک طرح رسانه اي بود که عمدتاً به وسيله تابلو، پلاکارد، روزنامه، فيلم و غيره اجرا شد. اگر کسي محاسبه کند، مي بيند که حدود پنجاه، شصت درصدِ آن مربوط به تاثير رسانه ها و ابزارهاي فرهنگي بود... بعد از عامل رسانه اي و تبليغي، در درجه دوم، عامل سياسي و اقتصادي بود. عامل نظامي هيچ نبود. اما اين طرح چه بود؟ گورباچف وقتي در سال 1985 سرِ کار آمد، شعاري که مطرح کرد، شعار پروستريکا در درجه اوّل و گلاسنوست در درجه دوم بود. تعبير فارسي پروستريکا، بازسازي و اصلاحات اقتصادي است؛ و گلاسنوست يعني اصلاحات در زمينه مسائل اجتماعي، آزادي بيان و امثال اينها. در يکي، دو سال اوّل، به وسيله رسانه ها، آواري از حرف و تحليل و تفسير و تشويق و جهت دهي و پيشنهاد بر سر گورباچف فرو ريخت و کار به جايي رسيد که توسط مراکز آمريکايي، گورباچف به عنوان مرد سال معرفي شد! ... اين آغوش باز غرب، به عنوان يک مشوّق بزرگ، گورباچف را فريب داد! ... او به غربي ها و آمريکايي ها اعتماد کرد؛... گورباچف کتابي به نام پروستريکا - انقلاب دوم - نوشته که انسان نشانه هاي اين فريب خوردگي را در آن مشاهده مي کند.. مدتي گذشت، سيل تبليغات غربي و فرهنگ غربي و نمادهاي غربي - سمبل هاي لباس «مک دونالد» و از اين چيزهايي که در واقع جزو سمبل هاي آمريکايي است - در شوروي راه پيدا کرد....»(19/4/79)اين سخنان به وضوح از نقش و کارکرد رسانه ها و دل بستن آمريکا به وطن فروشان براي ساقط کردن يک نظام خبر مي دهد. البته در همان سخنراني رهبر معظم انقلاب چندين دليل در ضعف و خطاي تحليلي قياس ايران با شوروي سابق برشمردند که موضوع اين نوشتار نيست .
    4-
اما چرا و چگونه ممکن است تبليغات رسانه اي، نماد سازي و تبليغات جهت دار تاثيري اينچنين داشته باشد؟! بايد قبول کرد که رسانه هاي کم تيراژ و کم محتوا في نفسه و به تنهايي نمي توانند کاري از پيش ببرند. بخصوص وقتي نيازهاي حقيري مثل مک دونالد يا پرواز مستقيم تهران - نيويورک و خواسته هاي مهوع و کوچکي از اين دست را در دستور کار خود قرار دهند! اما اگر پروژه نفوذ را برنامه اي هوشمند و طراحي شده با محاسبات دقيق بدانيم نبايد از نقش عوامل ديگر اين سناريو غفلت کنيم، از نقش دست هاي پشت پرده اقتصادي که آمادگي دارند در صورت زمين ماندن مطالبات رسانه اي ،با اقتصاد ملي بازي کنند و مثلادرکوتاه زماني نرخ دلار را افزايش بدهند تا به زعم خودشان مردم را از ايستادگي پشيمان کنند و آنها را وادار به کوتاه آمدن بکنند! (درست شبيه همان گرايي که فتنه گران در سال 88 براي تشديد تحريم ها با هدف به زانو در آوردن جمهوري اسلامي به آمريکا دادند) آيا براي اين دسته و نقش آنها در ايجاد نارضايتي ملي فکري شده است!؟ از نقش کساني که با تند ترين ادبيات در پي شکستن مرزهاي اعتقادي و ملي و فکري مردم و نااميدي آنها از هر بهبود و ساماني هستند! کساني که در کسوت کارشناس و متخصص، دستاوردهاي بومي را صرفا هزينه زا و مشکل آفرين معرفي مي کنند و روحيه ذلت و ياس به جامعه تزريق مي کنند! براي اينها چه فکري شده است و تکليف آنها چيست!؟ در کنار اينها مي توان به ناراضي سازي و تشديد مشکلات مردم اشاره کرد؛ مثلاهرگاه درگشودن گره از کار مردم تعلل شود، رسانه هاي وابسته بهتر مي توانند زمينه را براي پذيرش منجي بيروني فراهم کنند. اصلاگاهي اين افراد بخشي از پروژه را به عهده دارند و کم کاري و ايجاد نارضايتي، سهم تعيين شده براي آنها به حساب مي آيد! افزون بر اين عوامل، مقهور و مرعوب شدن خواص نيز به پيشبرد پروژه نفوذ دامن مي زند. عده اي از خواص در برداشتي نادرست و به دليل آنکه به معني واقعي در بين مردم حضور ندارند، تصور مي کنند تبليغات رسانه اي، خواست همه مردم است و به خود اجازه اظهار نظر مخالف نمي دهند! عده اي عافيت طلبي را بر اظهارنظر و روشنگري ترجيح مي دهند حاضر نمي شوند بارديگر پاي آرمان ها فداکاري کنند و عده اي ديگر، خسته از مبارزه و انقلاب، خستگي خود را به پاي مردم مي نويسند به کنج عزلت خزيده ،سکوت مي کنند! طبيعي است که در اثر سکوت و روشنگري نکردن خواص، دامن زدن دائمي به نيازهاي واقعي و ساختگي جامعه و بالاخره ناراضي تراشي عامدانه، نيل به عمليات نفوذ براي دشمن، توهمي دست يافتني تر قلمداد مي شود و هر روز به نحوي بر دامنه آن افزوده مي گردد! روزي با اختلاف افکني بين وفاداران به انقلاب، روزي با قرار دادن «اقتصاد» در برابر «استقلال» و روزي با ايجاد بحران هاي ساختگي، با کوتاهي در رسيدگي به حال مردم، با حمله به ارکان نظام توسط عواملي از درون نظام ! آنها با سرعت و شتابي چشمگير به تعداد و تکرار ضربات و همزمان به نشان دادن در باغ سبز ها ادامه مي دهند تا بلکه به زعم خود کار را يکسره کنند! در چنين شرايطي تکليف آحاد جامعه و البته خواص سنگين تر نيست!؟ نويسنده: حسين شمسيان