میزان
مشارکت زنان در تشکلهای سیاسی 9 شهریور -94
همانگونه که نمودار سهم وجایگاه زنان در مشارکت سیاسی دررژیم قرون وسطایی زن ستیز را ترسیم و برجسته کرده که چه میزان است دیگر نیاز به توضیح بیشتر نیست که توضیح داده شود اوضاع زنان دررژیم وارونه ی ولایت فقیه به غایت زن ستیز چگونه است؟ .چون زنان وقتی نمی تواننددرورزشگاه حضورد اشته باشند.معلوم است که دربخش فعالیت سیاسی حضور ونقش وسهم شان چگونه می باشد؟
و چندوچون
کار حزبی در جامعه زنان بهخوبی میتواند سطح فعالیت سیاسی و اثرگذاری زنان یک
جامعه را در عرصه سیاست معین کند چراکه احزاب بهعنوان نهادهای مدنی در هر جامعه
وظیفه سهیمکردن افراد را در قدرت سیاسی کشور به عهدهدارند، بنابراین اگر زنان یک
جامعه در این نهادهای مدنی نقش قابلتوجهی نداشته باشند، نمیتوان انتظار داشت در
سیستم توزیع و مشارکت در قدرت نزد گروهها یا اقشار خاص نیز نقشی ایفا کنند. بهطورکلی
عدم فعالیت حزبی با ضعف جامعه زنان در این عرصه موجب میشود زنان بهعنوان نیمی از
جمعیت کشور در زمینه اصلاح ساختار دولت و اداره کشور که کارکرد اصلی تحزب است
منفعل بمانند و بهتبع این انفعال، رفتهرفته از صحنه سیاست کشور کنار زدهشده و
به عبارتی حق مشارکت سیاسی که طی سالها و بهسختی به دست آوردهاند را کمکم از
دست بدهند.
براساس نظریههای بکرک و بارتز، اعمال قدرت در بعضی از سازمانهای سیاسی بهصورت تصمیمگیری پنهان و از طریق آرایش صحنه توسط فاعلان قدرت بر صورت میگیرد. روشن است اگر زنان در فعالیتهای سیاسی مختلف که کار حزبی شاخصترین آن است، حضور نداشته باشند به منفعلان قدرت تبدیل و همچون سالهای دورتر نادیده گرفته خواهند شد. بر پایه نظریههای مذکور فاعلان قدرت، منافع (خواستهای) منفعلان قدرت را در نظر نمیگیرند، بنابراین خواستههای منفعلان قدرت اصولا در نظام سیاسی مطرح نمیشود و هنگامیکه خواستههای زنان اهمیتی ندارد پس مشارکت زنان در سطوح عالی- فعالیت در چارچوب احزاب و بهتبع آن حضور در عرصههای قدرت و تصمیمگیری کشور - نمود پیدا نمیکند.
تشکلهای زنان یا احزاب فراگیر
ضروری است با نگاهی به پیشینه فعالیتهای زنان در حوزه احزاب معین شود که سطح مشارکت آنان چقدر بود و این سطح چه کمکی به پیشبرد اهدافشان کرده است. در ادامه لازم است که با درنظرداشتن تجارب گذشته و نظریات فعالان سیاسی به این سؤال پاسخ داد که آیا بهترین شیوه برای رشد زنان در چارچوب فعالیت حزبی، داشتن تشکلهای مستقل زنان است یا حضور پررنگ در قالب احزاب و گروههای سیاسی حاضر؟ علاوه بر این باید مشخص شود که زنان در مجموعه احزاب به چه نحوی میتوانند بیشترین اثرگذاری را داشته باشند، آیا تقویت شاخه زنان گروهها که در سالهای گذشته به مرز فراموشی رسیده است چاره کار خواهد بود یا ارتقای زنان از مرحله عضویت یک حزب به حضور در شورای مرکزی یا دبیرکلی و...؟
اشرف بروجردی، عضو شورای مرکزی حزب اتحاد ملت ایران اسلامی در گفتوگو با «شرق» ضمن تأکید بر اینکه فعالیت سیاسی زنان در چارچوب تشکلهای مختص به زنان یا حضور در احزاب و گروههای سیاسی فعال کشور باهم در تعارض نیستند، گفت: «این دو حتی میتوانند مکمل هم باشند؛ یعنی زنان هم میتوانند در قالب احزاب مستقل حرکت کنند و هم میتوانند جایگاه خود را در بین احزاب اصلاحطلب یا اصولگرا تثبیت کنند».
این فعال سیاسی اصلاحطلب افزود: «به اعتقاد من شیوه ثمربخشتر حضور زنان در احزابی است که پایهگذار آن زنان و مردان از گروههای سیاسی مختلف هستند. این شیوه بهتر نتیجه میدهد زیرا وقتی تشکل و حزب مستقل و منفک از حضور مردان باشد، مردان با مسائل زنان همچنان بیگانه میمانند. بههرحال این دو شیوه در تعارض نیست و میتواند در کنار هم بهکار گرفته شود، اما اعتقاد دارم که حضور فعال زنان در احزاب فراگیر، شامل زنان و مردان مؤثرتر خواهد بود».
او در پاسخ به این پرسش که اثرگذاری زنان در فعالیتهای احزاب از طریق تقویت شاخه زنان احزاب بیشتر خواهد بود یا رسیدن زنان فعال سیاسی به دبیرکلی احزاب یا حضور در شوراهای مرکزی احزاب؟ گفت: «آنچه اثر دارد، این است که حضور زنان در تصمیمگیریها پررنگ باشد. این تصمیمگیری میتواند در قالب کمیتههای سیاسی یا فرهنگی و اجتماعی باشد، در قالب برنامهریزی باشد یا جایی که زنان بتوانند نقش خود را در تصمیمگیریهای کلان درونحزبی ایفا کنند».
بروجردی ادامه داد «اینکه زنان بهعنوان یک عضو حاضر باشند، میتواند مفید باشد اما به اندازه اثرگذاری آنها در مراکز تصمیمگیری مهم نیست».
معاون اجتماعی وزارت کشور در دولت اصلاحات در ارزیابی فعالیت سیاسی زنان و تصویرکردن راهی که در پیش دارند، گفت: «به نظر میرسد خانمها و آقایان هر دو به این نتیجه رسیدهاند که به سمت افزایش اثرگذاری زنان حرکت کنند، اما تابهحال این شرایط را تجربه نکرده بودیم و حضور زنان در احزاب کمرنگ و بهعبارتی در سایه بوده است. احساس میشود بهتدریج و آرامآرام به سمت معنیدارکردن این حضور میروند لذا این امیدواری ایجاد شده که به سمت پررنگشدن حضور زنان در عرصه فعالیت حزبی حرکت میکنیم».
او همچنین در تشریح دلایل ضعف زنان در فعالیتهای حزبی گفت: قبل از آنکه به ضعف یا قوت زنان در کار حزبی پرداخته شود باید به اصل مسئله کار حزبی در کشور توجه کرد. اکنون مانعی که میتواند جلوی احزاب باشد باور عمومی نسبت به آنهاست که بهطورکلی هنوز شکل نگرفته و ما امیدوار هستیم بتوانیم این باور را شکل دهیم.
به گفته این کارشناس مسائل سیاسی، مشکل اصلی احزاب در کشور ما پذیرش اصل تحزب است؛ یعنی اصل تحزب در جامعه شکل نگرفته، هرچند ساختار برخی احزاب تشکیلشده است ولی باور به اینکه احزاب باید حرف آخر را بزنند، هنوز شکل نگرفته است. این در حالی است که شکلگیری ساختار احزاب موجود میتواند زمینهای باشد برای اینکه باور به احزاب تقویت شود و آرامآرام به سمت موقعیتی حرکت کند که حزب بتواند ابزار مناسبی برای رسیدن به قدرت باشد و احزاب بتوانند با بهرهگیری از خرد جمعی و ایجاد یک کار منظم تشکیلاتی کار را پیش ببرند. در این شرایط زنان نیز در کنار مردان قرار گرفته و با تقویت تحزب در کشور میتوانند میزان مشارکت سیاسی خود را افزایش دهند.
سهم زنان از احزاب اصلاحطلب
ترکیب شورای مرکزی احزاب و درصد زنان حاضر در آن شاخص خوبی است تا نشان دهد که حداکثر و حداقل مشارکت سیاسی زنان در کدام جریان و گروه سیاسی صورت گرفته است. علاوه بر این میزان فعالیت شاخه زنان هریک از احزاب نیز میتواند تا حدی بیانگر میزان توجه آن حزب به مسائل زنان باشد. از سوی دیگر با یک بررسی اجمالی میتوان دریافت که فعالیت سیاسی زنان در قالب احزاب با آنچه انتظار میرود و ایدهآل جامعه زنان است، چقدر فاصله دارد.
ازآنجاییکه بررسی همه احزاب و تشکلهای سیاسی دارای پروانه از سوی وزارت کشور کار دشواری است و حتما باید در چارچوب یک پژوهش موردتوجه قرار گیرد، بهصورت مختصر و با درنظرداشتن سه گروه تشکلهای سیاسی زنان، احزاب اصلاحطلب و احزاب اصولگرا به تعداد زنان در شورای مرکزی و میزان فعالیت تشکلها نگاهی انداختیم. در گروه نخست -تشکلهای سیاسی زنان- میتوان به نام جمعیت زنان نواندیش مسلمان، مجمع اسلامی بانوان، جمعیت زنان جمهوری اسلامی، جبهه متحد زنان اصولگرا و مجمع زنان انقلاب اسلامی بهعنوان مطرحترین تشکلها اشاره کرد. گرایشهای سیاسی در این پنج تشکل بیانگر آن است که زنان در دو جریان اصولگرا و اصلاحطلب با نسبت تقریبا برابر به داشتن تشکلهای مستقل تمایل دارند. جبهه متحد اصولگرایان و مجمع زنان انقلاب اسلامی به جریان اصولگرا و جمعیت زنان نواندیش مسلمان و مجمع اسلامی بانوان به اصلاحطلبان نزدیک هستند. جمعیت زنان جمهوری اسلامی نیز که اعضای مؤسس آن عبارتاند از زهرا مصطفوی، مرضیه حدیدچی (دباغ)، ربابه رفیعیطاری (فیاضبخش)، فاطمه ایرانمنش، صدیقه مقدسی، قدسیه فیروزان، سهیلا جلودارزاده و فاطمه طباطبایی (همسر مرحوم حاج احمد خمینی) را نیز شاید بتوان در این میانه تعریف کرد.
با وجود برابری نسبی تشکلهای زنان در هر دو جریان نمیتوان نادیده گرفت که درحالحاضر جمعیت زنان نواندیش مسلمان بیش از دیگران فعال است و اعضای آن در میان احزاب فراگیر کشور نیز حاضر بوده و بعضا کاندیدای نمایندگی در مجلس دهم خواهند بود. حال اگر سراغ پنج حزب مطرح در هریک از دو جریان سیاسی اصلی کشور برویم و میزان حضور و مشارکت زنان را در آنها بررسی کنیم نیز روشن میشود که زنان اصلاحطلب پیشروتر بوده و این جریان توجه بیشتری به مسائل زنان دارد.
شش نفر از میان جمع ٣٠نفره شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی زن هستند. حضور ٢٠ درصدی زنان در شورای مرکزی این حزب و همچنین بودن چهرههای شاخصی همچون فائزه هاشمی و شهربانو امانی در این، میان امید به موفقیت و توسعه فعالیت سیاسی زنان را در این حزب بیشتر میکند. ازهمینرو است که تلاشهای خود را برای کسب کرسیهای سبز بهارستان از حالا آغاز کردهاند و فرزانه ترکان یکی از اعضای شورای مرکزی آن بهتازگی برای کسب ٢٠ درصد از کرسیهای مجلس توسط زنان اظهار امیدواری کرده است.
او در گفتوگویی با پایگاه خبری جماران گفته بود: «اگر نمایندههای زن مجلس ما بیشتر از این چیزی که الان هست باشد و افرادی هم که به مجلس میروند با بینش درست سیاسی و اجتماعی وارد شوند، قطعا در تصمیمگیریهای کمیسیونهای مجلس بسیار موفقتر و پرنقشتر از افراد دیگر میتوانند کمک کنند... من فکر میکنم در هشت سال گذشته متأسفانه عدم انتخاب صحیح از بین افراد شایسته جامعه و برخوردهای صورتگرفته باعث شده نیروهای زبده و خانمهای توانمند از فضای سیاسی کنارهگیری کنند. بهعنوان فردی از جامعه زنان، خواهشم این است که نیروهای زبده، متخصص و زنان توانمندی که ضمن داشتن تحصیلات دانشگاهی و عالیه در زمینههای اجرائی خیلی خوب کار کردهاند، احساس مسئولیت کنند و برای انتخابات مجلس شورای اسلامی کاندیدا شوند؛ زیرا کاندیداشدنِ حجم زیاد افرادی که شایسته نیستند، در سالهای گذشته به خاطر این است که افراد شایسته کنار نشستهاند». یکی دیگر از احزاب مطرح اصلاحطلبان که در سالهای اخیر فرازونشیبهای بسیاری داشته است حزب اعتماد ملی است.
در میان ١٤ نفر هیأت مؤسس این حزب یک زن قرار دارد و در میان شورای ٥٥ نفره مرکزی آن نیز نام پنج زن را میبینیم. شاخه زنان در این حزب به دلیل مسائلی که بعد از انتخابات ریاستجمهوری دهم پیش آمد، برای ادامه فعالیت سیاسی خود با چالشهایی مواجه بود و چندان فعال نیست، اما حضور ٩ درصدی زنان در شورای مرکزی نشان میدهد در صورت فراهمبودن فضای باز سیاسی و توسعه تحزب در کشور، بانوان عضو این حزب نیز بر میزان مشارکت سیاسی خود خواهند افزود.
حزب تازهتأسیس اتحاد ملت نیز یکی دیگر از احزاب قابلتوجه جریان اصلاحات است که چندی قبل فعالیت خود را آغاز کرد. در نخستین کنگره این حزب، شورای ٣٠ نفره مرکزی مشخص شدند و زنان در این شورا سهمی ١٦,٦ درصدی داشتند. میزان آرا برای انتخاب دبیرکلی- رقابت میان آذر منصوری و علی شکوریراد که با کنارهگیری منصوری به دبیرکلی شکوریراد و جانشینی منصوری ختم شد- نیز نشان داد که زنان حاضر در این حزب از توان رأیآوری بالایی برخوردارند.
گفتنی است که در برخی از احزاب اصلاحطلب نیز شاهد سهم اندک زنان هستیم. بهعنوان نمونه فقط یک زن در شورای مرکزی ٣١ نفره حزب مردمسالاری دیده میشود و خبری هم از شاخه زنان فعال در این حزب نیست. در حزب اسلامی کار، اوضاع زنان کمی بهتر است و چهار نفر از جمع ٤٥ نفره شورای مرکزی را زنان تشکیل میدهند. گفتنی است در هیچکدام از این احزاب زنان دبیرکل نشدهاند و تنها اتحاد ملت است که جانشین دبیرکل آن زن است.
سهم زنان از احزاب اصولگرا
نگاهی به پنج حزب مطرح اصولگرا نیز نشان میدهد که زنان بیشترین فعالیت و مشارکت سیاسی را در حزب مؤتلفه اسلامی دارند. چهار نفر از ٢٩ عضو شورای مرکزی این حزب زن هستند و در اولین نشست تأسیس خانه احزاب آسیایی - سال ٩٢ - با حضور نمایندگان شاخهها و سازمانهای زنان بیش از ٤٠ حزب برجسته آسیایی در باکو، این حزب با رأی قاطع اعضای اجلاس بهعنوان معاون شاخه زنان احزاب آسیایی انتخاب شد. در جمع ٢٣ نفری شورای مرکزی و هیأت مؤسس جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی نیز دو زن حضور دارند و فعالیت ویژهای تحتعنوان شاخه زنان صورت نمیگیرد. فاطمه آلیا و زهره طبیبزاده نیز دو عضو زن در شورای مرکزی جبهه پایداری هستند. دیگر حزب اصولگرایی که میتوان به آن توجه کرد جامعه اسلامی مهندسین به دبیرکلی محمدرضا باهنر است که هیچ زنی در شورای مرکزی ٢٠نفره آن حاضر نیست.
جبهه ایستادگی ایران اسلامی نیز یکی دیگر از احزاب فعال اصولگرایان است که اواخر سال ۱۳۸۹ به پیشنهاد محسن رضایی تأسیس شد و یک زن در میان ١٠ عضو شورای مرکزی خود دارد.
براساس این نگاه گذرا به نظر میرسد زنان اصلاحطلب بیش از رقبای اصولگرای خود به فعالیت در چارچوب احزاب تمایل دارند و احزاب این جریان نیز بستر مناسبتری برای حضور زنان است. ناگفته نماند که ٩,٦ درصد از اعضای شورای مرکزی حزب اعتدال و توسعه که بهعنوان جریان اعتدالی و نزدیک به دولت شناخته میشود، نیز زن هستند. به عبارتی فاطمه هاشمیرفسنجانی، زهرا پیشگاهیفرد و اعظم ناصریپور بهاضافه ٢٨ فعال سیاسی مرد، شورای مرکزی این حزب را تشکیل دادهاند لذا اگر میزان حضور زنان در احزاب اصلاحطلب و اعتدالگرا و تأکید و توجهی که آنان به کسب کرسیهای بیشتر از مجلس دهم دارند را کنار هم قرار دهیم، میتوان به این نتیجه رسید که حتی اگر اکثریت مجلس آتی نصیب اصلاحطلبان نشود هم اکثر نمایندگان در آن مجلس زن خواهند بود.
با این حال جامعه زنان باید فارغ از اینکه میزان حضور زنان در احزاب و گروههای سیاسی در انتخابات آتی چه نتیجهای داشته باشد؛ ضرورت توسعه تحزب در کشور را در نظر داشته و در جهت ارتقای سطح مشارکت زنان در احزاب بکوشد. اینکه زنان نیاز به تشکلهای مستقل و مختص به زنان دارند یا میتوانند در چارچوب احزاب فراگیر فعالیت کرده و به عرصه قدرت و تصمیمگیری وارد شوند، بحث ثانویهای است که باید بعد از رسیدن سطح مشارکت سیاسی زنان به حد مناسب به آن پرداخت. اکنون لازم است که بدانیم سهم اندک زنان از فعالیت حزبی بهدلیل عدم اقبال زنان به تشکل و حزب است یا عدم اقبال احزاب و تشکلها به زنان؟ همچنین باید دانست که چرا شاخههای زنان در احزاب مختلف اغلب منفعل است و زنان حتی به پستهای درونحزبی نیز دست پیدا نکردهاند؟
براساس نظریههای بکرک و بارتز، اعمال قدرت در بعضی از سازمانهای سیاسی بهصورت تصمیمگیری پنهان و از طریق آرایش صحنه توسط فاعلان قدرت بر صورت میگیرد. روشن است اگر زنان در فعالیتهای سیاسی مختلف که کار حزبی شاخصترین آن است، حضور نداشته باشند به منفعلان قدرت تبدیل و همچون سالهای دورتر نادیده گرفته خواهند شد. بر پایه نظریههای مذکور فاعلان قدرت، منافع (خواستهای) منفعلان قدرت را در نظر نمیگیرند، بنابراین خواستههای منفعلان قدرت اصولا در نظام سیاسی مطرح نمیشود و هنگامیکه خواستههای زنان اهمیتی ندارد پس مشارکت زنان در سطوح عالی- فعالیت در چارچوب احزاب و بهتبع آن حضور در عرصههای قدرت و تصمیمگیری کشور - نمود پیدا نمیکند.
تشکلهای زنان یا احزاب فراگیر
ضروری است با نگاهی به پیشینه فعالیتهای زنان در حوزه احزاب معین شود که سطح مشارکت آنان چقدر بود و این سطح چه کمکی به پیشبرد اهدافشان کرده است. در ادامه لازم است که با درنظرداشتن تجارب گذشته و نظریات فعالان سیاسی به این سؤال پاسخ داد که آیا بهترین شیوه برای رشد زنان در چارچوب فعالیت حزبی، داشتن تشکلهای مستقل زنان است یا حضور پررنگ در قالب احزاب و گروههای سیاسی حاضر؟ علاوه بر این باید مشخص شود که زنان در مجموعه احزاب به چه نحوی میتوانند بیشترین اثرگذاری را داشته باشند، آیا تقویت شاخه زنان گروهها که در سالهای گذشته به مرز فراموشی رسیده است چاره کار خواهد بود یا ارتقای زنان از مرحله عضویت یک حزب به حضور در شورای مرکزی یا دبیرکلی و...؟
اشرف بروجردی، عضو شورای مرکزی حزب اتحاد ملت ایران اسلامی در گفتوگو با «شرق» ضمن تأکید بر اینکه فعالیت سیاسی زنان در چارچوب تشکلهای مختص به زنان یا حضور در احزاب و گروههای سیاسی فعال کشور باهم در تعارض نیستند، گفت: «این دو حتی میتوانند مکمل هم باشند؛ یعنی زنان هم میتوانند در قالب احزاب مستقل حرکت کنند و هم میتوانند جایگاه خود را در بین احزاب اصلاحطلب یا اصولگرا تثبیت کنند».
این فعال سیاسی اصلاحطلب افزود: «به اعتقاد من شیوه ثمربخشتر حضور زنان در احزابی است که پایهگذار آن زنان و مردان از گروههای سیاسی مختلف هستند. این شیوه بهتر نتیجه میدهد زیرا وقتی تشکل و حزب مستقل و منفک از حضور مردان باشد، مردان با مسائل زنان همچنان بیگانه میمانند. بههرحال این دو شیوه در تعارض نیست و میتواند در کنار هم بهکار گرفته شود، اما اعتقاد دارم که حضور فعال زنان در احزاب فراگیر، شامل زنان و مردان مؤثرتر خواهد بود».
او در پاسخ به این پرسش که اثرگذاری زنان در فعالیتهای احزاب از طریق تقویت شاخه زنان احزاب بیشتر خواهد بود یا رسیدن زنان فعال سیاسی به دبیرکلی احزاب یا حضور در شوراهای مرکزی احزاب؟ گفت: «آنچه اثر دارد، این است که حضور زنان در تصمیمگیریها پررنگ باشد. این تصمیمگیری میتواند در قالب کمیتههای سیاسی یا فرهنگی و اجتماعی باشد، در قالب برنامهریزی باشد یا جایی که زنان بتوانند نقش خود را در تصمیمگیریهای کلان درونحزبی ایفا کنند».
بروجردی ادامه داد «اینکه زنان بهعنوان یک عضو حاضر باشند، میتواند مفید باشد اما به اندازه اثرگذاری آنها در مراکز تصمیمگیری مهم نیست».
معاون اجتماعی وزارت کشور در دولت اصلاحات در ارزیابی فعالیت سیاسی زنان و تصویرکردن راهی که در پیش دارند، گفت: «به نظر میرسد خانمها و آقایان هر دو به این نتیجه رسیدهاند که به سمت افزایش اثرگذاری زنان حرکت کنند، اما تابهحال این شرایط را تجربه نکرده بودیم و حضور زنان در احزاب کمرنگ و بهعبارتی در سایه بوده است. احساس میشود بهتدریج و آرامآرام به سمت معنیدارکردن این حضور میروند لذا این امیدواری ایجاد شده که به سمت پررنگشدن حضور زنان در عرصه فعالیت حزبی حرکت میکنیم».
او همچنین در تشریح دلایل ضعف زنان در فعالیتهای حزبی گفت: قبل از آنکه به ضعف یا قوت زنان در کار حزبی پرداخته شود باید به اصل مسئله کار حزبی در کشور توجه کرد. اکنون مانعی که میتواند جلوی احزاب باشد باور عمومی نسبت به آنهاست که بهطورکلی هنوز شکل نگرفته و ما امیدوار هستیم بتوانیم این باور را شکل دهیم.
به گفته این کارشناس مسائل سیاسی، مشکل اصلی احزاب در کشور ما پذیرش اصل تحزب است؛ یعنی اصل تحزب در جامعه شکل نگرفته، هرچند ساختار برخی احزاب تشکیلشده است ولی باور به اینکه احزاب باید حرف آخر را بزنند، هنوز شکل نگرفته است. این در حالی است که شکلگیری ساختار احزاب موجود میتواند زمینهای باشد برای اینکه باور به احزاب تقویت شود و آرامآرام به سمت موقعیتی حرکت کند که حزب بتواند ابزار مناسبی برای رسیدن به قدرت باشد و احزاب بتوانند با بهرهگیری از خرد جمعی و ایجاد یک کار منظم تشکیلاتی کار را پیش ببرند. در این شرایط زنان نیز در کنار مردان قرار گرفته و با تقویت تحزب در کشور میتوانند میزان مشارکت سیاسی خود را افزایش دهند.
سهم زنان از احزاب اصلاحطلب
ترکیب شورای مرکزی احزاب و درصد زنان حاضر در آن شاخص خوبی است تا نشان دهد که حداکثر و حداقل مشارکت سیاسی زنان در کدام جریان و گروه سیاسی صورت گرفته است. علاوه بر این میزان فعالیت شاخه زنان هریک از احزاب نیز میتواند تا حدی بیانگر میزان توجه آن حزب به مسائل زنان باشد. از سوی دیگر با یک بررسی اجمالی میتوان دریافت که فعالیت سیاسی زنان در قالب احزاب با آنچه انتظار میرود و ایدهآل جامعه زنان است، چقدر فاصله دارد.
ازآنجاییکه بررسی همه احزاب و تشکلهای سیاسی دارای پروانه از سوی وزارت کشور کار دشواری است و حتما باید در چارچوب یک پژوهش موردتوجه قرار گیرد، بهصورت مختصر و با درنظرداشتن سه گروه تشکلهای سیاسی زنان، احزاب اصلاحطلب و احزاب اصولگرا به تعداد زنان در شورای مرکزی و میزان فعالیت تشکلها نگاهی انداختیم. در گروه نخست -تشکلهای سیاسی زنان- میتوان به نام جمعیت زنان نواندیش مسلمان، مجمع اسلامی بانوان، جمعیت زنان جمهوری اسلامی، جبهه متحد زنان اصولگرا و مجمع زنان انقلاب اسلامی بهعنوان مطرحترین تشکلها اشاره کرد. گرایشهای سیاسی در این پنج تشکل بیانگر آن است که زنان در دو جریان اصولگرا و اصلاحطلب با نسبت تقریبا برابر به داشتن تشکلهای مستقل تمایل دارند. جبهه متحد اصولگرایان و مجمع زنان انقلاب اسلامی به جریان اصولگرا و جمعیت زنان نواندیش مسلمان و مجمع اسلامی بانوان به اصلاحطلبان نزدیک هستند. جمعیت زنان جمهوری اسلامی نیز که اعضای مؤسس آن عبارتاند از زهرا مصطفوی، مرضیه حدیدچی (دباغ)، ربابه رفیعیطاری (فیاضبخش)، فاطمه ایرانمنش، صدیقه مقدسی، قدسیه فیروزان، سهیلا جلودارزاده و فاطمه طباطبایی (همسر مرحوم حاج احمد خمینی) را نیز شاید بتوان در این میانه تعریف کرد.
با وجود برابری نسبی تشکلهای زنان در هر دو جریان نمیتوان نادیده گرفت که درحالحاضر جمعیت زنان نواندیش مسلمان بیش از دیگران فعال است و اعضای آن در میان احزاب فراگیر کشور نیز حاضر بوده و بعضا کاندیدای نمایندگی در مجلس دهم خواهند بود. حال اگر سراغ پنج حزب مطرح در هریک از دو جریان سیاسی اصلی کشور برویم و میزان حضور و مشارکت زنان را در آنها بررسی کنیم نیز روشن میشود که زنان اصلاحطلب پیشروتر بوده و این جریان توجه بیشتری به مسائل زنان دارد.
شش نفر از میان جمع ٣٠نفره شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی زن هستند. حضور ٢٠ درصدی زنان در شورای مرکزی این حزب و همچنین بودن چهرههای شاخصی همچون فائزه هاشمی و شهربانو امانی در این، میان امید به موفقیت و توسعه فعالیت سیاسی زنان را در این حزب بیشتر میکند. ازهمینرو است که تلاشهای خود را برای کسب کرسیهای سبز بهارستان از حالا آغاز کردهاند و فرزانه ترکان یکی از اعضای شورای مرکزی آن بهتازگی برای کسب ٢٠ درصد از کرسیهای مجلس توسط زنان اظهار امیدواری کرده است.
او در گفتوگویی با پایگاه خبری جماران گفته بود: «اگر نمایندههای زن مجلس ما بیشتر از این چیزی که الان هست باشد و افرادی هم که به مجلس میروند با بینش درست سیاسی و اجتماعی وارد شوند، قطعا در تصمیمگیریهای کمیسیونهای مجلس بسیار موفقتر و پرنقشتر از افراد دیگر میتوانند کمک کنند... من فکر میکنم در هشت سال گذشته متأسفانه عدم انتخاب صحیح از بین افراد شایسته جامعه و برخوردهای صورتگرفته باعث شده نیروهای زبده و خانمهای توانمند از فضای سیاسی کنارهگیری کنند. بهعنوان فردی از جامعه زنان، خواهشم این است که نیروهای زبده، متخصص و زنان توانمندی که ضمن داشتن تحصیلات دانشگاهی و عالیه در زمینههای اجرائی خیلی خوب کار کردهاند، احساس مسئولیت کنند و برای انتخابات مجلس شورای اسلامی کاندیدا شوند؛ زیرا کاندیداشدنِ حجم زیاد افرادی که شایسته نیستند، در سالهای گذشته به خاطر این است که افراد شایسته کنار نشستهاند». یکی دیگر از احزاب مطرح اصلاحطلبان که در سالهای اخیر فرازونشیبهای بسیاری داشته است حزب اعتماد ملی است.
در میان ١٤ نفر هیأت مؤسس این حزب یک زن قرار دارد و در میان شورای ٥٥ نفره مرکزی آن نیز نام پنج زن را میبینیم. شاخه زنان در این حزب به دلیل مسائلی که بعد از انتخابات ریاستجمهوری دهم پیش آمد، برای ادامه فعالیت سیاسی خود با چالشهایی مواجه بود و چندان فعال نیست، اما حضور ٩ درصدی زنان در شورای مرکزی نشان میدهد در صورت فراهمبودن فضای باز سیاسی و توسعه تحزب در کشور، بانوان عضو این حزب نیز بر میزان مشارکت سیاسی خود خواهند افزود.
حزب تازهتأسیس اتحاد ملت نیز یکی دیگر از احزاب قابلتوجه جریان اصلاحات است که چندی قبل فعالیت خود را آغاز کرد. در نخستین کنگره این حزب، شورای ٣٠ نفره مرکزی مشخص شدند و زنان در این شورا سهمی ١٦,٦ درصدی داشتند. میزان آرا برای انتخاب دبیرکلی- رقابت میان آذر منصوری و علی شکوریراد که با کنارهگیری منصوری به دبیرکلی شکوریراد و جانشینی منصوری ختم شد- نیز نشان داد که زنان حاضر در این حزب از توان رأیآوری بالایی برخوردارند.
گفتنی است که در برخی از احزاب اصلاحطلب نیز شاهد سهم اندک زنان هستیم. بهعنوان نمونه فقط یک زن در شورای مرکزی ٣١ نفره حزب مردمسالاری دیده میشود و خبری هم از شاخه زنان فعال در این حزب نیست. در حزب اسلامی کار، اوضاع زنان کمی بهتر است و چهار نفر از جمع ٤٥ نفره شورای مرکزی را زنان تشکیل میدهند. گفتنی است در هیچکدام از این احزاب زنان دبیرکل نشدهاند و تنها اتحاد ملت است که جانشین دبیرکل آن زن است.
سهم زنان از احزاب اصولگرا
نگاهی به پنج حزب مطرح اصولگرا نیز نشان میدهد که زنان بیشترین فعالیت و مشارکت سیاسی را در حزب مؤتلفه اسلامی دارند. چهار نفر از ٢٩ عضو شورای مرکزی این حزب زن هستند و در اولین نشست تأسیس خانه احزاب آسیایی - سال ٩٢ - با حضور نمایندگان شاخهها و سازمانهای زنان بیش از ٤٠ حزب برجسته آسیایی در باکو، این حزب با رأی قاطع اعضای اجلاس بهعنوان معاون شاخه زنان احزاب آسیایی انتخاب شد. در جمع ٢٣ نفری شورای مرکزی و هیأت مؤسس جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی نیز دو زن حضور دارند و فعالیت ویژهای تحتعنوان شاخه زنان صورت نمیگیرد. فاطمه آلیا و زهره طبیبزاده نیز دو عضو زن در شورای مرکزی جبهه پایداری هستند. دیگر حزب اصولگرایی که میتوان به آن توجه کرد جامعه اسلامی مهندسین به دبیرکلی محمدرضا باهنر است که هیچ زنی در شورای مرکزی ٢٠نفره آن حاضر نیست.
جبهه ایستادگی ایران اسلامی نیز یکی دیگر از احزاب فعال اصولگرایان است که اواخر سال ۱۳۸۹ به پیشنهاد محسن رضایی تأسیس شد و یک زن در میان ١٠ عضو شورای مرکزی خود دارد.
براساس این نگاه گذرا به نظر میرسد زنان اصلاحطلب بیش از رقبای اصولگرای خود به فعالیت در چارچوب احزاب تمایل دارند و احزاب این جریان نیز بستر مناسبتری برای حضور زنان است. ناگفته نماند که ٩,٦ درصد از اعضای شورای مرکزی حزب اعتدال و توسعه که بهعنوان جریان اعتدالی و نزدیک به دولت شناخته میشود، نیز زن هستند. به عبارتی فاطمه هاشمیرفسنجانی، زهرا پیشگاهیفرد و اعظم ناصریپور بهاضافه ٢٨ فعال سیاسی مرد، شورای مرکزی این حزب را تشکیل دادهاند لذا اگر میزان حضور زنان در احزاب اصلاحطلب و اعتدالگرا و تأکید و توجهی که آنان به کسب کرسیهای بیشتر از مجلس دهم دارند را کنار هم قرار دهیم، میتوان به این نتیجه رسید که حتی اگر اکثریت مجلس آتی نصیب اصلاحطلبان نشود هم اکثر نمایندگان در آن مجلس زن خواهند بود.
با این حال جامعه زنان باید فارغ از اینکه میزان حضور زنان در احزاب و گروههای سیاسی در انتخابات آتی چه نتیجهای داشته باشد؛ ضرورت توسعه تحزب در کشور را در نظر داشته و در جهت ارتقای سطح مشارکت زنان در احزاب بکوشد. اینکه زنان نیاز به تشکلهای مستقل و مختص به زنان دارند یا میتوانند در چارچوب احزاب فراگیر فعالیت کرده و به عرصه قدرت و تصمیمگیری وارد شوند، بحث ثانویهای است که باید بعد از رسیدن سطح مشارکت سیاسی زنان به حد مناسب به آن پرداخت. اکنون لازم است که بدانیم سهم اندک زنان از فعالیت حزبی بهدلیل عدم اقبال زنان به تشکل و حزب است یا عدم اقبال احزاب و تشکلها به زنان؟ همچنین باید دانست که چرا شاخههای زنان در احزاب مختلف اغلب منفعل است و زنان حتی به پستهای درونحزبی نیز دست پیدا نکردهاند؟