اوین نامه ی کیهان یکشنبه 8 شهریور ماه سال 1394
يادداشت روز اوین
نامه ی کیهان "روزنه هاي نفوذ"
برخلاف آنچه دشمن مي کوشد به
عنوان واقعيت ايران اسلامي نشان دهد، مردم در ضرورت دشمني با آمريکا و ستيز با
مستکبراني که هم و غمشان نابودي انقلاب اسلامي و ثمره خون فرزندان آنهاست، کمترين
ترديدي ندارند. اين واقعيت را دشمن بهتر از هرکسي مي داند چون بارها و بارها از
مردم سيلي خورده و به فضل خدا خواهد خورد. اما همه تلاش آنها اين است که اين خط
نادرست را با به کارگيري دستگاه رسانه اي خود در داخل و خارج کشور، به جامعه و در
مدلي بالاتر به مديران نظام القا کنند و اينگونه وانمود کنند که مردم از حمايت
انقلاب خويش دست برداشته اند! آنها مي کوشند راي مردم در هر انتخابات را با اين
نگاه ارزيابي کرده و آن را در همين مضمون نادرست تحليل و تفسير کنند و روي ابر
آرزو هاي خام خويش پرواز کنند! خيالي خام و سودايي ناتمام که به فضل الهي هرگز
محقق نشده است.
اما با اينکه هم امام راحل عظيم الشان و هم رهبر عزيز انقلاب بر وفاداري و ايستادگي مردم بر سر اصول انقلاب صحه گذاشته و از آن تجليل کرده اند، بايد گفت اين تنها يک روي سکه - و البته روي مهم آن - است و لاجرم همه ماجرا نيست و دشمن را از تلاش- مذبوحانه - براي نفوذ در صف به هم فشرده مردم نااميد نکرده و نمي کند. روي ديگر اين سکه، تلاش آنها براي نفوذ در مسئولان و از آن طريق نفوذ در شبکه مديريتي کشور است. عده اي با شنيدن و خواندن اين سخنان، بلافاصله چهره در هم کشيده و ناراحت مي شوند که چرا برخي مسئولان کشور را نفوذي قلمداد کرده و زحمات آنها را ناديده مي گيريد!؟ اما اساسا سخن بر سر اين نيست که دشمن عوامل خود را به داخل کشور گسيل کرده يا با ترفندهاي متعارف و معمول از آنها در شبکه مثلاجاسوسي خود بهره مي گيرد! برعکس مراد اين است که تا حد ممکن راه هاي نفوذ دشمن در بين مسئولان بسته شده و روزنه اي که آنها بدان دل بسته اند کور شود. رهبر انقلاب در ديدار اخير خود با هيئت دولت، صراحتا به خطر نفوذ دشمن اشاره کردند و فرمودند: «اينها درصدد نفوذند، درصدد رخنه کردنند؛ اين رخنه از جاهاي مختلفي ممکن است باشد؛ مواظب باشيد. يک وقت آدم خبر مي شود که فرض بفرماييد فلان سازمان آمده يک بخشي از مجموعه فرهنگي ما را ... به يک شکل خاصّي دارد هدايت مي کند؛ اين را آدم مي فهمد، بعد که نزديک مي شود مي بيند کار خطرناکي و کار بزرگي است امّا آدم توجّه نداشته؛ اينها رخنه است؛ در زمينه هاي گوناگون؛ در زمينه هاي اقتصادي، در رفت و آمدها، در همه دستگاه ها...» در اين مدل از پروژه نفوذ، کساني هدف قرار مي گيرند که علي الظاهر- و البته باطنا نيز- هيچ وابستگي به دشمن ندارند، نه مستقيم نه غيرمستقيم. نه از کسي و جايي فرمان مي گيرند و نه نسبت به آرمان هاي انقلاب اظهار پشيماني مي کنند، اما نقاط ضعف و معايبي در کارشان هست که دشمن از آنها به عنوان پل پيروزي استفاده مي کند و از آن طريق به داخل شبکه مديريتي کشور نفوذ مي کند. در اين مسير علل و موضوعات مختلفي قابل شرح و طرح است:
يکي از اصلي ترين نشانه هاي اين مدل ها، ناديده گرفتن دشمني دشمنان و فراموشي خيانت ها و خباثت هاي آنان در حق مردم است. اينکه يک مقام مسئول در نظام جمهوري اسلامي، آمريکا را دشمن نداند و در قول و فعل به اين باور باشد که آمريکا هم کشوري است مثل ساير کشورها و مي توان با او مثل فلان کشور همسايه يا فلان کشور آفريقايي مراوده داشت، آغاز انحراف و نقطه شروع پروژه نفوذ است. اين فرايند لزوما به فرمان آمريکا شکل نگرفته اما فارغ از علت و ريشه اين باور غلط، بايد آن را مهم ترين رخنه نفوذ دانست. در همين ديدار اخير حضرت آقا فرمودند: «يک نکته اي را من ... در ذهنم هست که جزو نگراني هاي من است، جزو دغدغه هاي بنده است و آن اين است که ما توجّه کنيم به هدف هايي که دشمنان صريح جمهوري اسلامي در ذهن خودشان دارند مي پرورانند و کارهايي که مي خواهند انجام بدهند. مسلّم است که دشمني هاي دشمنان جمهوري اسلامي از اوّل انقلاب تا حالاکاسته نشده؛ ... همان کارهايي که از روز اوّل انقلاب مي کردند، امروز هم مي کنند؛ منتها خب کارها تطوّر پيدا کرده، شيوه هاي کاري آنها تحوّل پيدا کرده... يک وقت يک جور دشمني مي کردند، ضربه مي زدند، حالابا ابزار ديگري، با وسيله ديگري؛ اين را نبايد از نظر دور داشت... ممکن است اظهارات آنها جور ديگري باشد امّا واقعيت هاي خارجي همان دشمني را نشان مي دهد و شاخص هاي دشمني است؛ منتها با شيوه هاي خاصّ خودش... عمده اين است که فراموش نکنيم که در مقابل ما يک جبهه اي وجود دارد - جبهه دشمن- که بناي بر دشمني دارد... (قرار داريم)» صراحت اين سخنان - که پيش تر نيز بارها و بارها از سوي ايشان مورد تاکيد قرار گرفته بود- حاکي از جدي بودن خطر دشمن و هشدار درباره خطر غفلت از دشمني دشمنان قسم خورده نظام است.
اما ممکن است افرادي به دشمني دشمن اذعان داشته و حتي آن را ابراز کنند اما در عمل، جدول دشمن را تکميل کنند! چگونه!؟ مي دانيم و بارها هم ثابت شده که دشمن درصدد نااميد کردن مردم از آينده است، درصدد اثبات ناتواني ايراني در اداره کشور است، درصدد اثبات اين نکته است که هر پيشرفت و ترقي و رفاهي، تنها و تنها از مسير کرنش در برابر غرب و گردن کج کردن پيش آمريکا مي گذرد. مي دانيم که اصلا، اصلي ترين نبرد ما با آنها در همين ساحت قابل ارزيابي است که ما مدعي برافراشتن پرچم تمدن توحيدي هستيم که مقابله با ظلم و غارتگري لازمه آن است و آنها درصدد به پايين کشيدن اين پرچمند. حال اگر مسئولي رسما و علنا اعلام کند که متوجه دشمني آمريکا هست ولي در عمل مردم را از توان داخلي نااميد کند، گشايش را در لبخند آمريکا خلاصه کند، اقتصاد مقاومتي و تامين زيرساخت هاي حياتي به دست مردم را در حد شعار بپذيرد اما نه تنها هيچ اقدام عملي براي تحقق آن نکند بلکه همه راه ها را به سوي آن مسدود کند، قطعا و بي ترديد، دشمن شناسي اش به کار نيامده و مواضعش نقطه اميد دشمن براي نفوذ به حساب مي آيد. مسئولي که در عمل و تصميم گيري معتقد باشد خودکفايي شعار و آرزويي غيرقابل تحقق است، يا جرات نداشته باشد که از امکان تمدن سازي و ايفاي نقش مديريتي ايران در جهان آينده سخن بگويد و تصميماتش به گونه اي باشد که صنعت و دانش و تمدن و فرهنگ ايراني و اسلامي ما را در برابر تمدن غرب حقير و ناچيز قلمداد کند و به دنبال همه چيز در آن سوي آب ها بگردد و آمريکا را ابرقدرت مطلق العنان در همه عرصه هاي تمدني بداند و ناچار به اقتضائات اين باور مسموم تن دهد، عملاهمه ابزارهاي نفوذ دشمن را پذيرفته و بهترين سرپل براي گسيل باور مسموم «ما نمي توانيم» قلمداد مي شود و عملاجدول دشمن را تکميل مي کند. رهبر انقلاب در خصوص هوشياري و پرهيز از اين لغزش فرمودند: «اين را مطلقاً همه مسئولين مختلف ... دستگاه هاي اقتصادي، دستگاه هاي فرهنگي توجّه داشته باشند که ما در داخلِ نقشه طرّاحي شده دشمن قرار نگيريم و بازي نکنيم؛ که فلان تصميمي که ما مي گيريم، چه در زمينه سياست، چه در زمينه اقتصاد، چه در زمينه تجارت، چه در زمينه فرهنگ، کمک بکند به آن بسته تعيين شده دشمن که براي خودشان هست.»
اما گروه سومي داريم که ظاهري موجه تر و رفتاري باورپذيرتر و در عين حال خطرناک تر دارند! اينها کساني هستند که ممکن است دشمني آمريکا را قبول داشته باشند، معتقد باشند ايراني مسلمان توان و عرضه همه کاري دارد و مي تواند در همه عرصه ها نقش آفريني کند، اما با محاسبات و مناسبات - به ظاهر منطقي- به اين باور رسيده اند که ما -علي رغم ميل باطنيمان- توان رقابت و رويارويي با ابرقدرت ها و ارائه مدلي نوين و تمدني اسلامي به جهان را نداريم، پس بهتر است همچون شهروندي سر به زير و سر به راه، به کنجي خزيده و از ادعاها و آرمان هاي خود دست برداريم! چرا که آرمان هاي ارزشمندمان با واقعيت هاي موجود تناسبي نداشته و ما ناگزيريم که به واقعيت تن دهيم! نبرد ذهني اين دسته، جدال «آرمان» و «واقعيات» است. جدال خطرناکي که براساس آن که نشات گرفته از «عقل محاسب غربي» است، نه تنها اصل انقلاب اسلامي،که قيام و بعثت انبياء الهي در برابر طاغوت هاي زمانشان، از اساس امري خطا و بر خلاف واقعيات و بديهيات عقلي تلقي مي شود و نبايد در آن راه پاي مي نهادند! بارزترين نقطه انحرافي ذهن اين گروه «ايمان نداشتن به غيب» و فراموشي امداد هاي غيبي است، آنها در عين مسلمان بودن، همه چيز را صرفا در چارچوب «دو دو تا چهارتاي مادي» محاسبه مي کنند و هيچ وزن و سهمي براي اراده الهي و نصرت و ياري او قائل نيستند. قطعا اگر اين گزاره به عنوان اعتقاد اين افراد به آنها ياد آوري شود، برآشفته مي شوند و آن را از اساس رد مي کنند! اما اينجا سخن از باور است نه گفتار. ترديدي نيست که هر مسلمان مومن و باورمند به غيب هم براي امور خود محاسبه مي کند و با تدبير و برنامه ريزي آن را به پيش مي برد، اما تفاوت اينجاست که مومن، افزون بر توان ظاهري و مادي خود، به نصرت الهي هم اعتقاد و بالاتر از آن اعتماد دارد و براي آن حساب ويژه اي باز مي کند. مومن، با عقل و خرد جمعي برنامه ريزي مي کند، به نظر ديگران اهميت مي دهد و خود را در دانش آنها شريک مي کند، در مقام عمل، سختکوش ترين فرد از بين همگنان خود است، خواب و آسايش را بر خود حرام مي کند، کمر همت مي بندد و از رفاه و آرزو هاي خود چشم مي پوشد تا گره اي از کار مردم باز کند و در همه اين لحظه ها نصرت الهي را مي طلبد. اما افراد اين گروه اخير، حال فکر کردن ندارند، حوصله حرکت جهادي و شب بيداري ندارند، خسته اند! و چون چنينند با محاسبه اي فوري به اين نتيجه مي رسند که «ما نمي توانيم»! البته آنها همه اين تسليم و ذلت پذيري را در قالب توجيهات زيبا و به ظاهر منطقي و طرح دوگانه «آرمان- واقعيت» ابراز مي کنند تا امکان نقد را از مخالفان سلب و عوام را با خود همراه کنند. رهبر عزيز انقلاب درباره نسبت آرمان ها و واقعيات در ماه مبارک رمضان اخير فرمودند: «يک عدّه اي تبليغ مي کنند و وانمود مي کنند که آرمان خواهي مخالف واقع گرايي است؛ نه آقا، آرمان خواهي مخالف محافظه کاري است، نه مخالف واقع گرايي. محافظه کاري يعني شما تسليم هر واقعيتي - هرچه تلخ، هرچه بد- باشيد و هيچ حرکتي از خودتان نشان ندهيد؛ اين محافظه کاري است. معناي آرمان گرايي اين است که نگاه کنيد به واقعيت ها و آنها را درست بشناسيد؛ از واقعيت هاي مثبت استفاده کنيد، با واقعيت هاي سلبي و منفي مقابله کنيد و مبارزه کنيد. اين معناي آرمان گرايي است. چشمتان به آرمان ها باشد.» نويسنده: حسين شمسيان
اما با اينکه هم امام راحل عظيم الشان و هم رهبر عزيز انقلاب بر وفاداري و ايستادگي مردم بر سر اصول انقلاب صحه گذاشته و از آن تجليل کرده اند، بايد گفت اين تنها يک روي سکه - و البته روي مهم آن - است و لاجرم همه ماجرا نيست و دشمن را از تلاش- مذبوحانه - براي نفوذ در صف به هم فشرده مردم نااميد نکرده و نمي کند. روي ديگر اين سکه، تلاش آنها براي نفوذ در مسئولان و از آن طريق نفوذ در شبکه مديريتي کشور است. عده اي با شنيدن و خواندن اين سخنان، بلافاصله چهره در هم کشيده و ناراحت مي شوند که چرا برخي مسئولان کشور را نفوذي قلمداد کرده و زحمات آنها را ناديده مي گيريد!؟ اما اساسا سخن بر سر اين نيست که دشمن عوامل خود را به داخل کشور گسيل کرده يا با ترفندهاي متعارف و معمول از آنها در شبکه مثلاجاسوسي خود بهره مي گيرد! برعکس مراد اين است که تا حد ممکن راه هاي نفوذ دشمن در بين مسئولان بسته شده و روزنه اي که آنها بدان دل بسته اند کور شود. رهبر انقلاب در ديدار اخير خود با هيئت دولت، صراحتا به خطر نفوذ دشمن اشاره کردند و فرمودند: «اينها درصدد نفوذند، درصدد رخنه کردنند؛ اين رخنه از جاهاي مختلفي ممکن است باشد؛ مواظب باشيد. يک وقت آدم خبر مي شود که فرض بفرماييد فلان سازمان آمده يک بخشي از مجموعه فرهنگي ما را ... به يک شکل خاصّي دارد هدايت مي کند؛ اين را آدم مي فهمد، بعد که نزديک مي شود مي بيند کار خطرناکي و کار بزرگي است امّا آدم توجّه نداشته؛ اينها رخنه است؛ در زمينه هاي گوناگون؛ در زمينه هاي اقتصادي، در رفت و آمدها، در همه دستگاه ها...» در اين مدل از پروژه نفوذ، کساني هدف قرار مي گيرند که علي الظاهر- و البته باطنا نيز- هيچ وابستگي به دشمن ندارند، نه مستقيم نه غيرمستقيم. نه از کسي و جايي فرمان مي گيرند و نه نسبت به آرمان هاي انقلاب اظهار پشيماني مي کنند، اما نقاط ضعف و معايبي در کارشان هست که دشمن از آنها به عنوان پل پيروزي استفاده مي کند و از آن طريق به داخل شبکه مديريتي کشور نفوذ مي کند. در اين مسير علل و موضوعات مختلفي قابل شرح و طرح است:
يکي از اصلي ترين نشانه هاي اين مدل ها، ناديده گرفتن دشمني دشمنان و فراموشي خيانت ها و خباثت هاي آنان در حق مردم است. اينکه يک مقام مسئول در نظام جمهوري اسلامي، آمريکا را دشمن نداند و در قول و فعل به اين باور باشد که آمريکا هم کشوري است مثل ساير کشورها و مي توان با او مثل فلان کشور همسايه يا فلان کشور آفريقايي مراوده داشت، آغاز انحراف و نقطه شروع پروژه نفوذ است. اين فرايند لزوما به فرمان آمريکا شکل نگرفته اما فارغ از علت و ريشه اين باور غلط، بايد آن را مهم ترين رخنه نفوذ دانست. در همين ديدار اخير حضرت آقا فرمودند: «يک نکته اي را من ... در ذهنم هست که جزو نگراني هاي من است، جزو دغدغه هاي بنده است و آن اين است که ما توجّه کنيم به هدف هايي که دشمنان صريح جمهوري اسلامي در ذهن خودشان دارند مي پرورانند و کارهايي که مي خواهند انجام بدهند. مسلّم است که دشمني هاي دشمنان جمهوري اسلامي از اوّل انقلاب تا حالاکاسته نشده؛ ... همان کارهايي که از روز اوّل انقلاب مي کردند، امروز هم مي کنند؛ منتها خب کارها تطوّر پيدا کرده، شيوه هاي کاري آنها تحوّل پيدا کرده... يک وقت يک جور دشمني مي کردند، ضربه مي زدند، حالابا ابزار ديگري، با وسيله ديگري؛ اين را نبايد از نظر دور داشت... ممکن است اظهارات آنها جور ديگري باشد امّا واقعيت هاي خارجي همان دشمني را نشان مي دهد و شاخص هاي دشمني است؛ منتها با شيوه هاي خاصّ خودش... عمده اين است که فراموش نکنيم که در مقابل ما يک جبهه اي وجود دارد - جبهه دشمن- که بناي بر دشمني دارد... (قرار داريم)» صراحت اين سخنان - که پيش تر نيز بارها و بارها از سوي ايشان مورد تاکيد قرار گرفته بود- حاکي از جدي بودن خطر دشمن و هشدار درباره خطر غفلت از دشمني دشمنان قسم خورده نظام است.
اما ممکن است افرادي به دشمني دشمن اذعان داشته و حتي آن را ابراز کنند اما در عمل، جدول دشمن را تکميل کنند! چگونه!؟ مي دانيم و بارها هم ثابت شده که دشمن درصدد نااميد کردن مردم از آينده است، درصدد اثبات ناتواني ايراني در اداره کشور است، درصدد اثبات اين نکته است که هر پيشرفت و ترقي و رفاهي، تنها و تنها از مسير کرنش در برابر غرب و گردن کج کردن پيش آمريکا مي گذرد. مي دانيم که اصلا، اصلي ترين نبرد ما با آنها در همين ساحت قابل ارزيابي است که ما مدعي برافراشتن پرچم تمدن توحيدي هستيم که مقابله با ظلم و غارتگري لازمه آن است و آنها درصدد به پايين کشيدن اين پرچمند. حال اگر مسئولي رسما و علنا اعلام کند که متوجه دشمني آمريکا هست ولي در عمل مردم را از توان داخلي نااميد کند، گشايش را در لبخند آمريکا خلاصه کند، اقتصاد مقاومتي و تامين زيرساخت هاي حياتي به دست مردم را در حد شعار بپذيرد اما نه تنها هيچ اقدام عملي براي تحقق آن نکند بلکه همه راه ها را به سوي آن مسدود کند، قطعا و بي ترديد، دشمن شناسي اش به کار نيامده و مواضعش نقطه اميد دشمن براي نفوذ به حساب مي آيد. مسئولي که در عمل و تصميم گيري معتقد باشد خودکفايي شعار و آرزويي غيرقابل تحقق است، يا جرات نداشته باشد که از امکان تمدن سازي و ايفاي نقش مديريتي ايران در جهان آينده سخن بگويد و تصميماتش به گونه اي باشد که صنعت و دانش و تمدن و فرهنگ ايراني و اسلامي ما را در برابر تمدن غرب حقير و ناچيز قلمداد کند و به دنبال همه چيز در آن سوي آب ها بگردد و آمريکا را ابرقدرت مطلق العنان در همه عرصه هاي تمدني بداند و ناچار به اقتضائات اين باور مسموم تن دهد، عملاهمه ابزارهاي نفوذ دشمن را پذيرفته و بهترين سرپل براي گسيل باور مسموم «ما نمي توانيم» قلمداد مي شود و عملاجدول دشمن را تکميل مي کند. رهبر انقلاب در خصوص هوشياري و پرهيز از اين لغزش فرمودند: «اين را مطلقاً همه مسئولين مختلف ... دستگاه هاي اقتصادي، دستگاه هاي فرهنگي توجّه داشته باشند که ما در داخلِ نقشه طرّاحي شده دشمن قرار نگيريم و بازي نکنيم؛ که فلان تصميمي که ما مي گيريم، چه در زمينه سياست، چه در زمينه اقتصاد، چه در زمينه تجارت، چه در زمينه فرهنگ، کمک بکند به آن بسته تعيين شده دشمن که براي خودشان هست.»
اما گروه سومي داريم که ظاهري موجه تر و رفتاري باورپذيرتر و در عين حال خطرناک تر دارند! اينها کساني هستند که ممکن است دشمني آمريکا را قبول داشته باشند، معتقد باشند ايراني مسلمان توان و عرضه همه کاري دارد و مي تواند در همه عرصه ها نقش آفريني کند، اما با محاسبات و مناسبات - به ظاهر منطقي- به اين باور رسيده اند که ما -علي رغم ميل باطنيمان- توان رقابت و رويارويي با ابرقدرت ها و ارائه مدلي نوين و تمدني اسلامي به جهان را نداريم، پس بهتر است همچون شهروندي سر به زير و سر به راه، به کنجي خزيده و از ادعاها و آرمان هاي خود دست برداريم! چرا که آرمان هاي ارزشمندمان با واقعيت هاي موجود تناسبي نداشته و ما ناگزيريم که به واقعيت تن دهيم! نبرد ذهني اين دسته، جدال «آرمان» و «واقعيات» است. جدال خطرناکي که براساس آن که نشات گرفته از «عقل محاسب غربي» است، نه تنها اصل انقلاب اسلامي،که قيام و بعثت انبياء الهي در برابر طاغوت هاي زمانشان، از اساس امري خطا و بر خلاف واقعيات و بديهيات عقلي تلقي مي شود و نبايد در آن راه پاي مي نهادند! بارزترين نقطه انحرافي ذهن اين گروه «ايمان نداشتن به غيب» و فراموشي امداد هاي غيبي است، آنها در عين مسلمان بودن، همه چيز را صرفا در چارچوب «دو دو تا چهارتاي مادي» محاسبه مي کنند و هيچ وزن و سهمي براي اراده الهي و نصرت و ياري او قائل نيستند. قطعا اگر اين گزاره به عنوان اعتقاد اين افراد به آنها ياد آوري شود، برآشفته مي شوند و آن را از اساس رد مي کنند! اما اينجا سخن از باور است نه گفتار. ترديدي نيست که هر مسلمان مومن و باورمند به غيب هم براي امور خود محاسبه مي کند و با تدبير و برنامه ريزي آن را به پيش مي برد، اما تفاوت اينجاست که مومن، افزون بر توان ظاهري و مادي خود، به نصرت الهي هم اعتقاد و بالاتر از آن اعتماد دارد و براي آن حساب ويژه اي باز مي کند. مومن، با عقل و خرد جمعي برنامه ريزي مي کند، به نظر ديگران اهميت مي دهد و خود را در دانش آنها شريک مي کند، در مقام عمل، سختکوش ترين فرد از بين همگنان خود است، خواب و آسايش را بر خود حرام مي کند، کمر همت مي بندد و از رفاه و آرزو هاي خود چشم مي پوشد تا گره اي از کار مردم باز کند و در همه اين لحظه ها نصرت الهي را مي طلبد. اما افراد اين گروه اخير، حال فکر کردن ندارند، حوصله حرکت جهادي و شب بيداري ندارند، خسته اند! و چون چنينند با محاسبه اي فوري به اين نتيجه مي رسند که «ما نمي توانيم»! البته آنها همه اين تسليم و ذلت پذيري را در قالب توجيهات زيبا و به ظاهر منطقي و طرح دوگانه «آرمان- واقعيت» ابراز مي کنند تا امکان نقد را از مخالفان سلب و عوام را با خود همراه کنند. رهبر عزيز انقلاب درباره نسبت آرمان ها و واقعيات در ماه مبارک رمضان اخير فرمودند: «يک عدّه اي تبليغ مي کنند و وانمود مي کنند که آرمان خواهي مخالف واقع گرايي است؛ نه آقا، آرمان خواهي مخالف محافظه کاري است، نه مخالف واقع گرايي. محافظه کاري يعني شما تسليم هر واقعيتي - هرچه تلخ، هرچه بد- باشيد و هيچ حرکتي از خودتان نشان ندهيد؛ اين محافظه کاري است. معناي آرمان گرايي اين است که نگاه کنيد به واقعيت ها و آنها را درست بشناسيد؛ از واقعيت هاي مثبت استفاده کنيد، با واقعيت هاي سلبي و منفي مقابله کنيد و مبارزه کنيد. اين معناي آرمان گرايي است. چشمتان به آرمان ها باشد.» نويسنده: حسين شمسيان