يادداشت روز اوین نامه ی کیهان "دوش آب سرد وسط جنگ"

اوین نامه ی کیهان  2 شنبه ی 9 شهریور ماه سال 1394
يادداشت روز اوین نامه ی کیهان "دوش آب سرد وسط جنگ"
درادامه  جنگ موافقان ومخالفان توافق هسته ای بهانه ای دیگر برای قلم بردستان یادداشت روز نویس اوین نامه ی کیهان برای دراز ومتهم کردن روحانی به وجودآمده است.
آقاي روحاني سه شنبه گذشته در جمع مردم همدان گفت: «با مذاکره و توافق توانستيم سايه شوم جنگ را از سر مردم برداريم». اين گزاره درست باشد يا نادرست، يک پيش فرض مسلم را باخود دارد؛ «آمريکا دشمن ماست و مي خواسته به ملت ما شليک کند». در جبهه مقابل، باراک اوباما ضمن اينکه تصريح مي کند به اعتبار جنگ عراق و افغانستان، چشم انداز هر نوع جنگي آن هم با ايران، پر هزينه و تيره و تار است، تاکيد مي ورزد «مواضع انقلابي ايران آزار دهنده است... در بحبوحه جنگ سرد با شوروي وارد مذاکره شديم و ناچار بوديم در آن توافق موشکي، امتيازاتي بدهيم اما در نهايت ما بدون شليک يک گلوله به سمت شوروي، برنده جنگ سرد شديم». مفهوم ديگر اين سخن آن است که ما به شوروي، از موقعيت و گاردي که تصور نمي شد، ضربه زديم و نه از جبهه نظامي که امکان پيروزي فراهم نبود. عراق و سوريه و يمن کوچک، گواهاني بر ناتواني آمريکا و متحدان اوست.
    
رهبر معظم انقلاب در ديدار هيئت دولت چند دغدغه و اولويت را مورد تاکيد قرار دادند. 1- دشمني دشمن را فراموش نکنيم 2- حفظ شتاب علمي 3- فرهنگ 4- مسئله اقتصاد که از همه فعلي تر و نقدتر است. فرمودند «يک نکته در تمام شدن مسئله هسته اي جزو نگراني ها و دغدغه هاي بنده است و آن اين است که ما توجه کنيم به هدف هايي که دشمنان صريح جمهوري اسلامي در ذهن خودشان مي پرورانند... مسلم است که دشمني هاي دشمنان از اول انقلاب تا حالاکاسته نشده... منتها خب کارها تطور پيدا کرده، يک وقت يک جور دشمني مي کردند و ضربه مي زدند، حالابا ابزار ديگري. اين را مطلقاً همه مسئولين دستگاه هاي مختلف توجه داشته باشند که ما در داخل نقشه طراحي شده دشمن قرار نگيريم و بازي نکنيم؛ که فلان تصميمي که ما مي گيريم در زمينه سياست و اقتصاد و تجارت و فرهنگ، کمک بکند به آن بسته تعيين شده دشمن که ما از حرف ها و نوشته هاي اينها مي توانيم مقاصدشان را بفهميم... حالامادر مقابل اين دشمني چه کار بايد بکنيم، آن بحث ديگري است اما دشمني را فراموش نکنيم... عمده اين است که فراموش نکنيم در مقابل ما يک جبهه اي وجود دارد که بناي بر دشمني دارد... کاري که علي العجاله بايد کرد اين است که در اتخاذ مواضع انقلابي بايد صراحت داشت يعني رو دربايستي نکنيم... چند روز قبل از اين گفتم که اينها درصدد نفوذند، در صدد رخنه اند... مسئله ديگر مسئله فرهنگ است... گاهي اوقات مشکلات فرهنگي موجب شده که من شب خوابم نبرده؛ به خاطر مسائل فرهنگي. يعني اهميت مسائل فرهنگي اين جور است...». 
    به تعبيري، ترکيب خواب زدگي در برابر نقشه دشمن و شبيخون سياسي، فرهنگي و اقتصادي مي تواند آسيب ها و تخريب هايي به مراتب شوم تر از جنگ را براي يک ملت به همراه آورد و مهم تر از فروريختن خاکريز خودي در حمله نظامي دشمن باشد. اولين تهديد در اين عرصه، تحليل و ارزيابي جابه جا نسبت به دشمن، و دوست يا منجي معرفي کردن اوست يا دست کم اينکه، به مردم القا شود شيطان بزرگ و متحدانش به مرحله تنش زدايي و حل مسائل با ايران رسيده اند. اين در حالي است که مثلاً اوباما براي دومين بار مي گويد «اگر مي توانستيم حتي پيچ و مهره هاي تاسيسات اتمي ايران را هم باز مي کرديم اما حتي مخالفان جمهوري اسلامي نيز از برنامه هسته اي ]يعني پيشرفت علمي و فني[ پشتيباني مي کنند» و «ساختار تحريم ها را عليه ايران حفظ مي کنيم و تحريم هايي هم که پس از انجام همه تعهدات ايران تعليق مي شوند، به طور خودکار برگشت پذير هستند».
    آيا مي توان رفتار آينده جبهه استکبار را براساس رفتار ديرينه آنها پيش بيني کرد؟ يک نگاه، تلقي فلان روزنامه زنجيره اي- متهم به پايگاه مطبوعاتي دشمن بودن - است که درست در سالگرد کودتاي آمريکايي و انگليسي 28 مرداد از قول يک روشنفکر غربگرا نوشت «من بايد روي سرتان آب سرد بريزم چون اصلاً اين را که بايد از تاريخ درس عبرت بگيريم، قبول ندارم». در مقابل اين تلقي غير انساني و نابخردانه، تلقي انساني و خردمندانه قرار دارد که از زبان امير مومنان و در سفارش به امام حسن - عليهما السلام- بيان شده است. «فرزندم! درست است که من به اندازه پيشينيان عمر نکرده ام اما در کردار آنها نظر افکندم و در اخبار آنان انديشيدم و در آثارشان سير کردم تا اينکه مانند يکي از آنان شدم بلکه گويا از اولين تا آخرين آنها را همراهي کرده و با آنان زيسته ام... براي امور پيش نيامده، به واسطه آن چه واقع شده استدلال کن چرا که امور دنيا شبيه هم هستند و از کساني نباش که اندرز و موعظه سودي به آنان نمي بخشد مگر زماني که به آزار و رنج برسد؛ که عاقل با آموختن و تربيت پند مي پذيرد و چهارپايان، اندرز نمي پذيرند جز با زدن... و الهَوي شريک العَمي. و هواپرستي شريک کوري و نابينايي است» (نامه 31 نهج البلاغه).
    آمريکا و انگليس چموش از اشغال ايران در شهريور 1320 تا کودتاي 1332 و سپس انواع کودتاها و ترورها و عمليات خرابکاري و تحميل جنگ 8 ساله و تحريم هاي گوناگون اقتصادي و سنگ اندازي در برابر پيشرفت علمي و... چند بار بايد به خواب زدگان تاريخ ما لگد بزنند تا باور کنند آنها دشمنند و به دشمن، سر سوزني نبايد اعتماد کرد يا نبايد با آنها از موضع ضعف و نرمش و مداهنه -و بدتر از همه همرازي و محرم اسراري- سخن گفت؟! چگونه مي توان فراموش کرد در حالي که رئيس جمهور سوداي ارتقاي اعتبار پاسپورت ايراني را داشت، همين دولتمردان آمريکايي، پاسپورت سفير برگزيده وي براي دفتر نمايندگي ايران در سازمان ملل را پس زدند و معاون سياسي دفتر آقاي روحاني را رسماً «تروريست» خواندند؟! اگر آمريکا دشمن است- که در دشمني او ترديدي نيست- چگونه است که وقتي همين دشمن يک طيف سياسي را در داخل نشان مي کند و با صداي بلند مي گويد ترجيح ما، روي کارآمدن اين طيف است و توافق بايد به آنان در اين مسير کمک کند، رئيس جمهور و سخنگوي دولت يا وزارت امور خارجه کوچک ترين اعتراضي نمي کنند؟ آيا اين مصداق «با دف و آهنگ خواب کردن شکار» در تعبير امير مومنان(ع) نيست و دام گذار را به طمع بيشتر نمي اندازد؟!
    16-17
سال پيش زنجيره اي از مطبوعات، احزاب و گروهک ها، و برخي دولتمردان در وزارتخانه هاي ارشاد، کشور و علوم شرايطي را فراهم آوردند که از درون آن هجوم مغول وار به تمام ارزش هاي ملت ايران و سپس آشوب نيابتي تير ماه 78 سر برآورد. برخي از متهمان اول آن رويدادها- در حد وزير و معاون وزير و نماينده مجلس- اکنون در آمريکا يا اروپا پناهندگي گرفته اند، برخي به اعتبار تکرار خيانت در سال 1388 در بازداشت به سر مي برند، بعضي ديگر مشغول بازسازي روند گذشته اند و شماري هم به مراکز دولتي در حد مدير کل و معاون و... بازگشته اند. آقاي روحاني 23 تير 78 اين جماعت را به صراحت مزدوران آمريکا و اسرائيل که بايد سرکوب شوند معرفي کرد و پرسش اين است که چگونه همين جماعت، موتلف و شريک دولت شده و با صراحت دولت آقاي روحاني را- با عرض پوزش- «رحم اجاره اي» براي پروژه خود توصيف مي کنند. بارگذاري آنها در دولت، جز به معناي باز توليد راديکاليسم، آشوب افکني، غوغاپردازي و حاشيه سازي، و ايجاد غفلت نسبت به دشمني دشمن يا بزک کردن و به جاي دوست جا زدن اوست؟! آقاي وزير ارشاد يا وزيران کشور و اطلاعات و علوم و آموزش و پرورش و... پس از شنيدن هشدار صريح رهبر انقلاب و رصد تحرکات ميداني خيانت پيشگاني که به دولت نظر سوء دارند و دست درازي مي کنند، کدام حرکت را به استقبال از اين هشدار يا براي صيانت از ناموس و حيثيت دولت آغاز کرده اند؟ آيا تجديد فعاليت اتاق هاي فتنه و آشوبي نظير خانه احزاب و خانه سينما- و تحرکات مشابه براي انجمن صنفي روزنامه نگاران- يا فعاليت دوباره احزاب راديکال و منحله با اسامي جديد (نظير اتحاد ملت و...) در کنار بزک کاري 24 ساعته نشريات و رسانه هاي زنجيره اي نسبت به آمريکا و انگليس - و ايجاد حاشيه و جنجال براي موضوعات مبتذل- نبايد گوشي را دست برخي دولتمردان بدهد؟ يا اينکه خداي نکرده با مديران آلوده جديدي شبيه مهاجراني ها و رمضان پورها روبرو هستيم که صداي سقوط آنان بعداً بلند خواهد شد؟
    دي ماه 1379 در حالي که جريان رخنه و نفوذ، تحرکات خود را در دولت وقت سامان مي داد، استراوب تالبوت معاون وزير خارجه آمريکا خاطرات خود را منتشر کرد. او که در گذشته مدير دفتر مطبوعاتي مجله تايم در مسکو بوده، در خاطرات خود در زمينه رخنه به شوروي مي نويسد «نقش ها بين کارکنان دفتر رياست جمهوري آمريکا تقسيم شده بود. عده اي با گورباچف و برخي ديگر با يلتسين در تماس مداوم بودند؛ به گورباچف اطمينان مي دادند که در نهايت، غرب طرف او را خواهد گرفت و همزمان يلتسين را تشويق مي کردند که اگر او بر ضعف هاي ساختاري جماهير شوروي تاکيد کند، غرب از او حمايت خواهد کرد... اکثر کشورهاي عضو ناتو با آمريکا در فروپاشي هم عقيده بودند». اين، راز پيروزي بدون شليک حتي يک گلوله است که اوباما مي گويد و بايد ديد پروژه آن روز چه شباهتي با برخي تبادل پيام ها دارد، از جنس سخناني که جان کري و فيليپ هاموند و... مي گويند مبني بر اينکه فلان طيف يا گروه ياچهره هاي سياسي را در ايران ترجيح مي دهند؟! اگر بگوييم براي بدنام کردن و ترور شخصيت است، پس چرا افراد نشان شده، به صراحت، شعارهاي انقلاب و امام را در برابر شيطان بزرگ سردست نمي گيرند و بر سينه آمريکا و انگليس نمي کوبند؟! گير کار کجاست؟ آيا آتويي در دست دشمن است يا صرفاً از سر غفلت و نشناختن نقشه دشمن است که باعث مي شود در زمين و نقشه او بازي کنند؟ حکايت اين دو طيف خارجي و داخلي حکايت «ريل گذار» و «لکوموتيوران» است. ممکن است لکوموتيوران ادعا کند که قطار را من مي رانم که بيراه هم نيست اما اين قطار، لاجرم روي ريلي حرکت مي کند که ريل گذار چيده است. هرکس دشمني دشمن را انکار يا رقيق مي کند يا بدتر، دوستي و تنش زدايي و تعامل نشان مي دهد، لاجرم روي ريل دشمن حرکت مي کند؛ همچنان که هرکس جبهه و خط اصلي را از استکبار به داخل منتقل مي کند و رقابت هاي سياسي را چنان فربه مي کند که منافع و امنيت ملي را به حاشيه پرت مي کند، او هم به مقصد دشمن راه مي برد.
    مذاکرات پايان يافته است اما دشمني دشمن، نه. استفاده از ظرفيت ديپلماسي حتي در قبال دشمن يک بحث است و بار کردن همه مسئوليت ها و مشکلات بر دوش مذاکره و معامله با دشمن سر موضع، يک موضوع کاملاً متفاوت. انفعال در حدي که مثلاً وزير خارجه انگليس در بازگشت از سفر تهران ادعا کند موضع دولت ايران نسبت به اسرائيل اندکي تغيير يافته، دادن آدرس غلط به حريف است. اشکال کار اين است که به جاي استفاده از ظرفيت هاي داخلي براي مقابله با فشار و تهديد و چالش خارجي، کساني برآنند که از ظرفيت فشار (دوپينگ) خارجي براي رقابت و تسويه حساب در داخل بهره بگيرند؛ درست مانند کاري که يک مقام اصلاح طلب دولت در مصاحبه با بي بي سي- آن هم در شب سالگرد کودتاي 28 مرداد - مرتکب شد و تصريح کرد «توافق هسته اي، اهرمي در اختيار اصلاح طلبان در مقابل ساير گروه ها قرار مي دهد». اين طيف به جاي اينکه مقابل بيگانگان عايق باشند و از فشار خارجي بکاهند، کاملاً «رسانا» عمل مي کنند بلکه ايستگاه تقويت فشار خارجي در داخل مي شوند. بخشي از اين طيف به حيات انگلي و غوغا زيستي خو کرده اند و اگر شرّ آنان از سر دولت کم نشود، مي توانند مصيبت و سرشکستگي دولت موسوم به اصلاحات را بازسازي کنند؛ جايي که حتي کسي با مختصات خاتمي، «اردک لنگ» و «شاه سلطان حسين» نام گرفت و در شيپور عبور از او دميدند و وسط دانشگاه هو کردند. آنها به حساب هاشمي و... هم رسيدند هر چند که حالاادبيات خود را عوض کرده باشند. آيا دولتمردان، امروز به اين عبرت ها به ديده اعتبار مي نگرند؟ ما اکثر العبر و اقل الاعتبار. عبرت ها چه بسيارند و عبرت پذيران چه اندک! نويسنده: محمد ايماني