فابيوس؛ هفتمين جنايتكار جنگي

فابيوس؛ هفتمين جنايتكار جنگي  12 مرداد -94
سربازجو شریعت نداری برای تقویت موضع مخالفتش با توافق هسته ای و نخست وزیر فرانسه  به ویژه پس ازو رودش به تهران همکار قلمزن جدیدی در اوین نامه ی کیهان استخدام یا فعال کرده است .چون در این شماره ی اوین نامه دومطلب علیه ی توافق هسته ای از این همکارش بازتاب داده است.
نويسنده: سعيد مستغاثي

از منظر حقوق بين الملل، جنايتکار جنگي کسي است که در زمان وقوع جنگ ما بين دو نيروي متخاصم (صرف نظر از عادلانه يا ناعادلانه بودن آن)، قواعد انساني جنگ مانند عدم تعرض به بيماران و غيرنظاميان و عدم استفاده از سلاح هاي کشتار جمعي و ... را رعايت نکرده و از روش هاي غيرانساني و به اصطلاح ناجوانمردانه مانند شايع نمودن بيماري هاي کشنده و ايجاد قحطي و استفاده از سلاح هاي زجر دهنده و شکنجه و آزار اسيران و ... براي غلبه در جنگ استفاده کند.
    
از اين منظر في المثل امثال هيتلر و صدام و ترومن (رئيس جمهوري آمريکا در زمان استفاده از بمب اتمي عليه هيروشيما و ناکازاکي) جنايتکار جنگي به شمار مي آيند. جنايتکاراني که بعضا در دادگاه هاي بين المللي نيز مجرم شناخته شدند و بعضا مانند ترومن (که خود از تشکيل دهندگان همان دادگاه ها بودند) اگر چه هيچ گاه در دادگاهي محاکمه نشدند اما در افکار عمومي جهانيان و در دادگاه تاريخ، جنايتکار جنگي به شمار آمدند.
    
به جز ترومن، جنايتکاران ديگر جنگي نيز وجود دارند که هيچ گاه در دادگاه هاي مشابه محاکمه و محکوم نشدند. مانند ريچارد نيکسون (که با ادامه جنگ ويتنام فقط در يک فقره جنايت، 75 ميليون گالن عامل شيميايي فاکتور نارنجي را بر سر مردم ويتنام ريخت)، موشه دايان (که در مقام فرماندهي کل ارتش اسرائيل، صدها مرد و زن و کودک بي گناه را قتل عام کرد)، گلداماير (که مدت پنج سال در مقام نخست وزيري رژيم صهيونيستي جنايات بيشماري انجام داد از جمله دستور ترور همه رهبران مخالف يا حمله به هواپيماي ليبيايي و کشتار 107 مسافر بي گناه آن)، جوزف استالين (که در جريان جنگ با روس هاي سفيد، تنها در يک فقره با ايجاد قحطي مصنوعي، حدود 10 ميليون اوکرايني را قتل عام کرد) و يا ژنرال مک نامارا (از عوامل اصلي ارتش آمريکا در جنگ جهاني دوم و وزير دفاع آمريکا در جنگ ويتنام که خودش در فيلم «غبار جنگ» به دليل بمباران ناپالمي توکيو در جنگ دوم، خود و ديگر سران آمريکا را جنايتکار جنگي خواند!) و ليندون جانسون (رئيس جمهوري اسبق ايالات متحده آمريکا که دستور يورش وحشيانه آمريکا به مردم ويتنام و هزاران جنايت جنگي در آنجا از جمله فروريختن هزاران تن بمب ناپالم و شيميايي بر سر مردم آن سرزمين را صادر کرد) و ...
    
بعضا اين جنايتکاران جنگي جايزه صلح هم دريافت کردند؛ امثال مناخيم بگين (که در گروه تروريستي ايرگون صدها زن و کودک را از جمله در دهکده ديرياسين سلاخي کرده بود)، اسحاق رابين (عضو گروه تروريستي هاگانا و فرمانده کل ارتش اسرائيل که صدها فلسطيني را قتل عام کرد)، هنري کيسينجر (وزير امور خارجه نيکسون و يکي از مجرمين اصلي در جنايات آمريکا در ويتنام، بمباران مخفيانه مردم کامبوج و کودتاهاي دهه 70 ايالات متحده در آمريکاي لاتين مانند شيلي که منجر به قتل عام و مفقود الاثر شدن هزاران نفر گرديد) و ...
    
اگر چه هيتلر هرگز به تهران مسافرت نکرد و ترومن و کيسينجر نيز عليرغم روابط نزديک و دوستانه با شاه، هيچ گاه براي ديدارش به تهران نيامدند اما از ميان اين جنايتکاران جنگي در مقام رسمي برخي در دوران شاه به ايران آمدند و با شاه ملاقات و ديدار و مذاکره داشتند؛ بعضي پيش از اينکه دست به جنايت جنگي بزنند و برخي پس از اينکه جنايتکار جنگي شناخته شدند.
    
ريچارد نيکسون نيز دوبار به ايران سفر کرد، يک بار در آذر 1332 و به عنوان معاون رئيس جمهوري ايالات متحده که حدود چهار ماه بعد از کودتاي 28 مرداد اتفاق افتاد و موجب تظاهرات دانشجويان و برخورد پليس شاه و شهادت سه دانشجوي مبارز در 16 آذر 1332 شد که امروزه به روز دانشجو معروف است. اين در زماني بود که ريچارد نيکسون علي رغم شرکت در جنايات متعدد، هنوز دستانش به خون مردم ويتنام آلوده نشده بود.
    
بار دوم نيکسون در خرداد 1351 (در اوج جنگ ويتنام) و به عنوان رياست جمهوري آمريکا به تهران آمد که باز هم با تظاهرات مردم و دانشجويان مبارز ايراني مواجه شد و حتي در مسير عبور اتومبيل وي علي رغم همه تمهيدات امنيتي و پليسي، مورد سنگباران تظاهرکنندگان قرار گرفت. ليندون جانسون نيز پيش از اينکه به عنوان جنايتکار جنگي در کشتار مردم ويتنام شناخته شود (با اينکه از مسئولين حضور سربازان آمريکايي در همان زمان در ويتنام بود) به عنوان معاون کندي، رئيس جمهوري وقت آمريکا در چهار شهريور 1341 به تهران آمد و با شاه ملاقات کرد.
    
اما جوزف استالين به عنوان يک جنايتکار جنگي از 6 تا 9 آذرماه 1322 در تهران بود. ولي او به دعوت شاه و يا ديگر مقامات حکومتي وقت به ايران نيامده بود، بلکه به عنوان يکي از سران دولت هاي اشغالگر خاک ايران براي شرکت در يک کنفرانس مهم با روزولت و چرچيل در تهران حضور داشت و به جز يک ديدار دوستانه در کاخ مرمر آن هم با خواهش و التماس احمد علي سپهر (مورخ الدوله) که از مسئولين سفارت شوروي در تهران بود، هيچ ملاقات رسمي با شاه ايران نداشت!
    
موشه دايان و گلدماير هر دو به طور مخفيانه به تهران آمدند و با مقامات رژيم طاغوت از جمله شاه ديدار داشتند. موشه دايان به عنوان وزير کشاورزي اسرائيل در حالي که از فرماندهان ارتش اسرائيل هم به شمار مي رفت، 27 شهريور تا پنج مهر 1341 در تهران بود. گلداماير هم به عنوان نخست وزير رژيم صهيونيستي 29 ارديبهشت 1351 در تهران بود و مدت سه ساعت در فرودگاه مهرآباد با شاه ديدار و مذاکره داشت.
    
حتما در دوران طاغوت، جنايتکاران جنگي ديگري هم به تهران رفت و آمد داشتند؛ از جمله نظاميان اسرائيلي و آمريکايي يا مسئولين اطلاعاتي و امنيتي CIA و MI6 و موساد و يا سران ارتش هاي اشغالگر و ... اما يا نامشان به ثبت نرسيده يا مقام رسمي نبوده اند، يا به نقاط ديگر ايران به جز تهران رفت و آمد داشته اند (مانند اشغالگران انگليسي و روسي در طي جنگ جهاني اول) و يا از حيطه پژوهش هاي نگارنده به دور مانده اند که ان شاءالله دوستان در اين مورد به ذهن بنده ياري خواهند رساند و البته پيشاپيش از مساعدت اين دوستان سپاسگزارم.
    
اما تازه ترين و منحصر به فردترين و حيرت برانگيز ترين حضور يک جنايتکار جنگي در تهران به سال هاي پس از انقلاب اسلامي و همين روزهاي اخير برمي گردد. حضوري شگفت آور و سوال برانگيز! شايد از آن روي که وي در دادگاهي مجرم شناخته نشده است اگرچه برخلاف بسياري از جنايتکاران جنگي ياد شده، در دادگاه محاکمه شد و روند دادگاه هاي او و دوستانش نزديک به 10 سال به طول انجاميد.شايد هم از آن روي که وي ظاهرا در هيچ جنگ رسمي درگير نبوده است! و يا شايد از آن روي که وي در دادگاه هاي ياد شده که توسط هم پالکي هايش برگزار شد، علي رغم وجود تمامي دلايل متقن، محکوم شناخته نشد. دلايلي که بعدا نشريات و ژورنال هاي غربي و به خصوص فرانسوي بسيار در موردشان نوشتند و منتشر کردند.
    
روزنامه لوموند در همان زمان نوشت که از 15 نفر اعضاي ديوان عالي دادگستري که محاکمه فابيوس و همکارانش را به عهده داشتند، 12 تن آنها از اعضاي پارلمان و هم حزبي هاي فابيوس بوده اند و فرانسيس آوتن يکي از همان اعضا در سال دو هزار گفت که تبرئه فابيوس در آن دادگاه با انگيزه سياسي بوده است!!
    
بله سخن از لوران فابيوس، وزير امور خارجه فرانسه است، اما آيا مي توان به وي عنوان «جنايتکار جنگي» را اطلاق کرد؟
    
لوران فابيوس در طول سال هاي 1363 تا 1366 يعني سه سال در بحبوحه دوران جنگ تحميلي رژيم صدام عليه ايران، نخست وزير دولت فرانسوا ميتران بود. در طي اين دوران مهم، فرانسه از اصلي ترين متحدان و تامين کنندگان سلاح براي صدام بود؛ از جمله هواپيماهاي جنگي و فوق پيشرفته سوپراتاندارد، موشک هاي اگزوسه و سلاح هاي شيميايي.
    
يعني در واقع فرانسه در کنار صدام و ديگر متحدان وي به طور رسمي با ايران در حال جنگ بود و سلاح هاي ارسالي وي نه تنها رزمندگان ايراني بلکه هر روز و هر شب، مردم بي گناه شهرها و روستاهاي اين سرزمين را به خاک و خون مي کشيد. تا اينجاي کار اشکالي ديده نمي شود. به هر حال دولت فرانسه دل چندان خوشي از انقلاب اسلامي ايران نداشت و تهاجم صدام به ايران را فرصت مناسبي براي خالي کردن نفرت و کينه اش دانسته و وارد جنگ با ايران شد. اما کار از آنجايي اشکال پيدا مي کند که فرانسه از «ميدان جنگ» وارد عرصه «جنايت جنگي» مي شود.
    
کاربرد سلاح هاي شيميايي از سوي صدام از مصاديق آشکار جنايت جنگي محسوب شد که موجب شهادت و جراحت و نقص عضو صدها هزار ايراني شد و ضايعات آن هنوز در گوشه و کنار اين مملکت در برابر چشمان ما قرار دارد و شاهدان آن به عنوان مجروحان شيميايي، هر لحظه چون شمع آب مي شوند.
    
در اين صورت فرانسه (به عنوان يکي از اصلي ترين کشورهاي صادرکننده سلاح شيميايي براي صدام) و دولت آن و شخص لوران فابيوس که نخست وزير آن دولت بود، بالتبع جنايتکار جنگي به حساب مي آيند. به خاطر داشته باشيم در ايامي فابيوس پاي برگه هاي ارسال سلاح هاي شيميايي براي صدام را امضاء مي کرد که صدام در وسيع ترين شکل به کاربرد سلاح شيميايي پرداخته بود و فاجعه شيميايي در شهرهايي مانند سردشت و شهادت و جراحت حدود هشت هزار ايراني در اين شهر، بوسيله همين بمباران هاي شيميايي اتفاق افتاد.
    
اما اين، همه پرونده سياه فابيوس به عنوان جنايتکار جنگي نيست. ناجوانمردانه ترين و خباثت آميزترين عمل دولت فابيوس در دوران جنگ تحميلي صدام، ارسال خون هاي آلوده به ويروس HIV (ويروس ايدز) به عنوان فاکتورهاي خوني به ايران بود. شايد سابقه چنين جنايتي تنها در دوران جنگ جهاني اول و تهاجم انگليسي ها به شيراز و بوشهر به ثبت رسيده باشد که ارتش انگليس وقتي دريافت که امکان پيروزي بر عشاير غيور و مردم مسلمان ايران وجود ندارد با شيوع ويروس «آنفلوانزاي اسپانيايي» (که بسيار مرگ آور و خطرناک بود) در ميان مردم استان فارس و جلوگيري از رسيدن واکسن و سرم مداواي آن، هزاران تن از مردم آن ديار را به سوي مرگ فرستاد و مقاومت را در آن خطه شکست.
    
اسنادي که از سوي روزنامه ها و نشريات فرانسوي منتشر شد، نشان مي دهد خون هايي که از افراد معتاد و همجنس باز براي آزمايشگاه ها گرفته شده بوده به دستور شخص لوران فابيوس به عنوان فاکتورهاي خوني بيماران هموفيلي به ايران و چند کشور ديگر مانند آرژانتين و يونان و تونس فرستاده شده و هزاران نفر را به ويروس HIV و بيماري مرگبار ايدز دچار ساخت.
    
سند ديگري که در فوريه 1994 توسط يک روزنامه فرانسوي فاش گرديد، نشان مي دهد که فابيوس در اواخر سال 1993 از توزيع يک تست HIV براي آزمايش خون هاي آلوده جلوگيري کرده و در اين مورد فرانسيس گروس، مشاور علمي وي طي نامه اي در 4 ژانويه هشدار داده بود که در اين صورت خون هاي آلوده به بازار راه پيدا خواهند کرد.فابيوس و ادموند هروه (وزير سلامت) و ژرژينا دوفوا (وزير امور اجتماعي) در سال 1990 در ديوان عالي دادگستري فرانسه (که تنها مرجع رسيدگي به تخلفات مسئولين دولت هاي پيشين است) محاکمه شدند. اين به غيراز محاکمه چهار مقام مرکز ملي انتقال خون و بانک خون فرانسه بود که طي آن مايکل گارتا از بانک خون به چهار سال و ژان پير آلن به دو سال و دو نفر ديگر به حبس هاي تعليقي محکوم شدند.
    
در دادگاه دوم، تنها ادموند هروه به جرم قتل مقصر شناخته شد ولي تا امروز مجازاتي برايش در نظر گرفته نشده است! و فابيوس حتي يک عذرخواهي ساده هم از قربانيان اين فاجعه نکرد. اما علي رغم همه سياست بازي هايي که براي تبرئه فابيوس انجام شد، بدنامي شديدي که گريبان وي را گرفت مانع از آن شد تا پس از ميتران به عنوان «ميتران دوم» به رياست جمهوري انتخاب شود و نفرت مردم فرانسه از او و هم پالکي هايش، موجب شکست مفتضحانه حزب سوسياليست در انتخابات و برکناري فابيوس از دبير کلي آن شد.به هرحال پرونده خون هاي آلوده به HIV و جنايت فابيوس و دار و دسته اش، همچنان نزد مردم ما و ملت هاي آزاده و مستقل جهان باز است و صدها انساني که در ايران از اين طريق به ايدز مبتلاشدند، قرباني و شاکي اين پرونده و تمامي ملت ايران، خونخواه آنها هستند.