گزیده ها 19 دی - 96

گزیده ها 19 دی - 96
یک روانپزشک یکی از شایع‌ترین علل دمانس را دمانس آلزایمر دانست و گفت: آلزایمر، نوعی بیماری است که می‌تواند ایجاد دمانس کند؛ ولی همه کسانی که فراموشی گرفته‌اند مبتلا به آلزایمر نیستند.
به گزارش فارس ، رضا دانشمند، روانپزشک درباره زوال عقل که مترادف لاتین آن دمانس است افزود: زوال عقل، به مجموعه ای از اختلالات عمده عصب شناختی مغز گفته می شود که علامت بارز آن اختلال در حافظه است. حافظه، سه جزء دارد: فوری ـ اتفاقات و حوادثی که در کوتاه مدت و دراز مدت اتفاق افتاده است.
وی با بیان اینکه در بیمارانی که به دمانس مبتلا هستند اجزاء مختلفی در حافظه شان دچار اختلال می شود، ادامه داد: معمولا اولین جزئی از حافظه که صدمه می بیند، حافظه کوتاه مدت است به این معنا که فرد به طور مثال ممکن است یادش برود که امروز ناهار خورده یا صبحانه چه خورده یا چه کسی با او تماس تلفنی برقرار کرده است؟
وی با بیان اینکه دمانس، به عنوان یک طبقه عمقی از اختلالات روانشناسی و عصب شناسی و عصب روانشناسی و روانپزشکی با دلایل مختلفی مرتبط است، بیان کرد: بیماری های مختلفی سبب دمانس می شوند که به طور کلی به همه این بیماری ها دمانس یا زوال عقل گفته می شود؛ اما علل آن ها می تواند متفاوت از یکدیگر باشد.
دانشمند، یکی از شایع ترین علل آن را دمانس آلزایمر دانست و گفت: آلزایمر، نوعی بیماری است که می تواند ایجاد دمانس کند؛ ولی همه کسانی که فراموشی گرفته اند مبتلا به آلزایمر نیستند و ممکن است دمانس داشته باشند. البته معمولا آلزایمر در سن های بالا خود را نشان می دهد و زمینه ژنتیکی و علائم دیگری دارد .
وی بیماری های مغزی را از دیگر علل دمانس نام برد و افزود: از شایع ترین علل بیماری دمانس، ورود سم به مغز است که باعث برهم خوردن تعادل شیمیایی و به دنبال آن، ساختار آناتومیک مغز می شود. الکل، یکی از شایع ترین سم هاست. در واقع، الکل، یکی از سمومی است که می تواند باعث تغییر در ساختار شیمیایی مغز و زمینه ساز دمانس شود.
این روانپزشک با بیان اینکه یکی از ویژگی‌هایی که می تواند باعث تشخیص دمانس شود شرایط سنی و خانوادگی بیمار است، در برنامه رادیویی سلامت گفت: دمانس هایی که با بیماری های عروقی مغز مرتبط هستند در سنین پایین تر، خود را نشان می دهند. البته برای بروز دمانس در سنین پایین، باید به عللی غیر از آلزایمر فکر کنیم که یکی از آن ها می تواند سموم و بیماری های متابولیک، از جمله الکل باشد .
وی در پایان با بیان اینکه دمانس در حافظه کوتاه مدت، اختلال پایدار ایجاد می کند نه موقت، اظهار داشت: درواقع، فرد در سراسر روز و ماه های متوالی از اختلال حافظه رنج می برد. البته در کسی که دچار اختلال کوتاه مدت شده باید علل دیگر اختلال حافظه را نیز بررسی کنیم. برای مثال اختلالات اضطرابی به طور جدی می توانند باعث اختلال در تمرکز شوند و کسی که اختلال در حافظه داشته باشد ثبت وقایع برایش بسیار دشوار است و یادآوری آن ها نیز، به درستی صورت نمی گیرد.
قضات دیوانعالی کشور حکم دوبار قصاص مرد جنایتکاری را تأیید کردند که برای پنهان ماندن راز قتل پدر، برادر خود را هم کشته ‌بود. همسر وی نیز به شش سال زندان محکوم شده است.
به گزارش ایران، راز جنایت هولناک خانوادگی از سال ٩٢ و در پی مراجعه زن جوانی به یکی از کلانتری‌های پایتخت فاش شد. او گفت: «چند روز پیش شوهرم برادر خودش را کشت و جسدش را به شمال کشور برد و کنار دریا دفن کرد.» با اعلام این خبر، مأموران بلافاصله با در دست داشتن نشانی محل مورد نظر تحقیقات خود را آغاز کردند. آنها با مراجعه به محل دفن مقتول توانستند جسد را کشف کنند. پس از آن نیز شاهین - عامل جنایت - بازداشت شد. اما مأموران پلیس در ادامه پی بردند شاهین نه‌تنها برادرش بلکه پدرش را نیز یک سال‌ پیش به قتل رسانده است. کارآگاهان همچنین متوجه شدند این مرد در هر دو قتل قربانیانش را مسموم کرده و در کشتن پدرش از همسر خود نیز کمک گرفته است. شاهین در بازجویی‌ به کارآگاهان گفت: سال‌ها پیش مادرم خودکشی کرد که البته آن روز یکی از تلخ‌ترین روز‌های عمرم بود. مادرم قبل از خودکشی از من خداحافظی کرد و به طبقه چهارم ساختمان رفت و خودش را به پائین انداخت. هنگامی که بالای سرش رفتم هنوز نفس می‌کشید و درحالی‌که سرش روی پای من بود، جان داد. چند روز پس از این واقعه هولناک در تلفن همراه پدرم پیامکی دیدم که نشان می‌داد مادرم به خاطر اختلافاتی که با پدرم داشته خودکشی کرده است. با دیدن این پیامک از پدرم کینه به دل گرفتم و به فکر انتقام افتادم. برای عملی‌کردن نقشه‌ام اول او را با خوراندن شیرینی مسموم، بیهوش کردم و سپس شیر گاز را باز کردم تا همه فکر کنند مرگش یک اتفاق بوده است.
اما یک سال پس از قتل پدرم، برادرم همه‌چیز را فهمید. دیدم درباره قتل پدرم حرف‌‌هایی می‌زند و ممکن است من را لو بدهد؛ برای همین او را هم مانند پدرم با شیرینی مسموم کشتم. بعد از آن جسدش را داخل چمدانی گذاشتم و در شهر محمودآباد، کنار یک ویلای ساحلی اجاره‌‌ای دفنش کردم.» ژاله - همسر عامل جنایت - نیز به کارآگاهان گفت: زمانی که با شاهین ازدواج کردم، از قتل پدرش خبر نداشتم اما زمانی متوجه این موضوع شدم که شوهرم تصمیم گرفت برادرش را هم به قتل برساند. همان موقع من را تهدید کرد درباره این موضوع به کسی حرفی نزنم. ولی من ترسیدم قربانی بعدی خودم باشم و برای همین به پلیس مراجعه کردم و همه چیز را لو دادم. ولی در این ماجرا هیچ نقشی نداشتم.به‌این‌ترتیب پرونده مرد جنایتکار و همسرش با صدور کیفرخواست در اختیار شعبه دهم دادگاه کیفری استان تهران - به ریاست قاضی قربان‌زاده - قرار گرفت. در جلسه دادگاه خواهر شاهین او را بخشید. در ادامه متهم با قبول اتهاماتش گفت: «قبول دارم اشتباه کردم اما همسرم نیز گناهکار است. او به‌جای این‌که جلوی من را بگیرد، در قتل برادرم به من کمک کرد. بعد هم حساب بانکی برادرم را با جعل امضا خالی کردیم. امضا از سوی همسرم جعل شد، چون من می‌ترسیدم و حالم بد بود. به همین خاطر زنم امضای برادرم را جعل کرد.» هنگامی که نوبت به همسر شاهین رسید او منکر جعل امضا شد و گفت: در قتل برادرشوهرم نقشی نداشتم، البته قبول دارم با شوهرم جسد را به محمودآباد بردیم. اما باورکنید همسرم من را تهدید کرده بود و از ترس جانم این کار را کردم.»با پایان جلسه دادگاه، قضات با توجه به درخواست سایر اولیای دم، شاهین را به دو بار قصاص محکوم کردند. ژاله ضمن تبرئه از قتل به شش سال حبس محکوم شد. این حکم صبح دیروز از سوی قضات دیوانعالی کشور مهر تأیید خورد.
شاید خیلی‌ها که قبلا از او خرده‌ می‌گرفتند بعد از انتخابات ٩٢ که ردصلاحیت شد به او احساس نزدیکی بیشتری می‌کردند
به گزارش شهروند، «یک‌سال است که بنزش را ندیده‌ایم. دیگر صبح زود نمی‌رود بیرون و شب برگردد. یا پیاده‌روی کند در آن پارکِ بالای خانه‌اش. خانه‌اش می‌خواهد موزه شود، شاید اگر شد ما هم بتوانیم آن‌جا را ببینیم. یک عمر همسایه‌اش بودیم و حالا دیگر خیلی‌ها مهمترین همسایه‌شان را از دست داده‌اند. یک‌سال است که دیگر او را ندیده‌ایم.»
امروز یک‌سال است که خیابان جماران و سنگفرهایش، یکی از مهمترین ساکنانش را از دست داده؛‌ سال گذشته در همین روز بود که ساکنان این محله قدیمی تهران با بهت خبر فوت آیت‌الله را با یکدیگر رد و بدل و بغض کردند؛ با قدیمی‌هایشان که حرف می‌زدی، بغض در گلو روایت می‌کردند خاطرات یک عمر هم‌نشینی با مردی را که شهریورماه ۱۳۱۳ در بهرمان رفسنجان به دنیا آمد و ٨٤‌سال بعد صبح زود پایش را از خانه قدیمی‌اش در خیابان حسنی‌کیا بیرون گذاشت، به جلسه مجمع تشخیص مصلحت رفت و شب دیگر به خانه برنگشت.

دلمان به او گرم بود...
حالا همسایگان و کسبه یکی از سیاسی‌ترین مناطق تهران راوی روزهای هم‌نشینی با اویند؛ هم‌نشینی با آیت‌الله‌ هاشمی‌رفسنجانی در یکی از سیاسی‌ترین مناطق تهران. خیابانی در منطقه شمیران که روزگاری شاهد رفت‌وآمدهای زیادی بود؛ از روزهای خاطره‌ساز سکونت امام(ره) در آن تا رفت‌وآمد سیاسیونی همچون رهبر معظم انقلاب، آیت‌الله بهشتی، آیت‌الله مطهری، شهید باهنر، شهید رجایی و آیت‌الله‌ هاشمی‌رفسنجانی.
روایت‌ها از چندین ‌سال همسایگی با او شروع شد؛ بعد از یک‌سال از درگذشت آیت‌الله‌ هاشمی‌رفسنجانی، کسبه و همسایگان «آیت‌الله» از روزهایی می‌گویند که یک عمر او را از نزدیک می‌دیدند و «دلشان گرم بود»؛ این را نانوای ٨٢ساله جماران می‌گوید؛ می‌گوید بچه جماران است و آیت‌الله‌ هاشمی برایش «آقای ‌هاشمی» است؛ «بارها آقای ‌هاشمی را از نزدیک دیده بودم. هیچ‌وقت نشد که از نزدیک با هم حرف بزنیم اما در مواقعی که به حسینیه می‌آمد یا مراسمی بود او را می‌دیدم که با خوشرویی با همسایگان سلام و احوالپرسی می‌کرد.»
پیرمرد از ١٩ دی‌ماه ٩٥ می‌گوید؛ از آن روزی که خیابان جماران غلغله بود و به قول خودش از همه جای ایران این‌جا بودند. «آقای ‌هاشمی بیشتر از خیابان یاسر رفت‌وآمد می‌کرد و زیاد در محله جماران نمی‌آمد اما خیلی‌ها در همین محله او را دوست داشتند، خیلی‌ها در همین محله بعد از ارتحال امام(ره) به حضور آقای‌ هاشمی دلشان گرم بود. پارسال در روز فوت ایشان همه ما کسبه و ساکنان این‌جا دلمان خالی شده بود. او یار باوفای امام(ره) بود و حالا دیگر نیست. با این‌که زیاد او را نمی‌دیدیم اما جایش از آن روزی که نیست خیلی بین ما خالی است.»

ماجرای باغی که خانه «آیت‌الله» شد
«آن‌جا را می‌بینی، آن‌جا خانه آیت‌الله‌ هاشمی است. زمین این باغ را که به باغ بالاسر معروف بود از یک ارتشی که دکتر هم بود خریداری کردند. امام این را می‌خواست؛ می‌خواست آیت‌الله‌ هاشمی نزدیکش باشد. خود ‌هاشمی هم همین‌طور، می‌خواست به امام نزدیک باشد. به خاطر همین با خانواده‌اش آمدند ساکن شدند در این‌جا.»
این روایتی است از حسین آقای ٧٠ساله؛ روایتی از چگونگی ساکن شدن آیت‌الله‌ هاشمی به همراه خانواده‌اش در خیابان حسنی‌کیا که محسن‌ هاشمی فرزند بزرگ خانواده ‌هاشمی پارسال این‌گونه درباره‌اش روایت کره بود: «در زمانی که حضرت امام‌خمینی(ره) در جماران اسکان پیدا کردند، صاحب منزل که فردی شخصی بود به دلیل مسائل امنیتی و رفت‌وآمدهای زیادی که در همسایگی منزل امام انجام می‌گرفت، مورد اذیت قرار می‌گرفت. به همین جهت امام(ره) دستور فرمودند تا منزل این فرد به قیمت مناسبی خریداری شود تا او بتواند خانه خوبی برای خود مهیا کند و دیگر اذیت نشود. وقتی منزل خریداری شد از امام(ره) پرسیدند از این منزل چه استفاده‌ای کنیم که حضرت امام(ره) فرمودند، بگویید آقای‌ هاشمی بیایند این‌جا زندگی کنند.»
حسین آقا هم بعد از روایتی در همین‌باره، می‌گوید: «آیت‌الله ‌هاشمی همیشه برای من و بچه‌هایم الگو بود. او در تمام عمرش هیچ‌وقت از پا ننشست. همیشه مشغول کار بود، تا روز آخر عمرش در ٨٤سالگی سر کار می‌رفت. من همان روز یعنی ١٩ دی‌ماه پارسال او را سوار بر ماشینش دیدم. همان روز آمدم خانه و به همسرم گفتم آقای‌ هاشمی هنوز هم صبح زود سر کار می‌رود و شب برمی‌گردد، خیلی از جوان‌ها باید از او یاد بگیرند. خیلی مواقع به جوان‌های محله از آقای‌ هاشمی مثال می‌زدم، به خاطر همین هم همیشه سالم بود. روز مرگش هم سرحال بوده و خبرهایی که همان زمان منتشر شد نشان می‌داد که ایشان ناهارش را ظهر بعد از جلسه مجمع تشخیص خورده و بعد به استخر رفته است اما ما هم مانند بسیاری از مردم از مرگ ایشان
شوک‌زده شدیم.»

«او» و ما جمارانی‌ها
عرفاتی، ٦٥ساله است؛ درست روبه‌روی خانه آیت‌الله‌ هاشمی ایستاده و از صبح‌هایی می‌گوید که او را سوار بر بنزش می‌دیده که راهی خیابان یاسر انتهای خیابان حسنی‌کیا بوده؛ «من صبح‌ها زود از خواب بیدار می‌شوم و برای پیاده‌روی راهی همین خیابان می‌شوم. بارها آیت‌الله‌ هاشمی را دیده بودم که سوار بر ماشینش و به همراه اسکورت‌هایش به سرکارش می‌رفت و یک‌بار هم او را در همین پارکی که نزدیک خانه‌اش است دیدم. کسبه و محلی‌های این‌جا همیشه از آیت‌الله خوب روایت می‌کنند.
من هم از کودکی ساکن جماران بودم و از زمانی که آیت‌الله‌ هاشمی همسایه ما شد از این‌که او هم در کنار بیت امام(ره) همسایه ما شده بود خوشحال بودم. من هیچ وقت از او و خانواده‌اش در عالم همسایگی بدی ندیدم. خیلی‌ها در این محله اگر می‌دانستند که آقای ‌هاشمی قرار است در یک مراسمی سخنرانی کند سعی می‌کردند حتما در آن مراسم حضور داشته باشند اما خیلی‌ها هم از زندگی تجملاتی و اشرافی او می‌گفتند اما ما که زندگی او را می‌دیدیم به نظرمان اینطوری نمی‌آمد. من عکس‌هایی از داخل خانه‌اش دیده‌ام که به نظر از خیلی‌ها ساده‌تر بود و تجمل‌گرایانه هم نبود. شاید خیلی‌ها در عالم سیاست با او اختلاف نظر داشتند اما ما جمارانی‌ها که او را خیلی دوست داشتیم.»او ادامه می‌دهد: «آقای ‌هاشمی چند سالی می‌شد که از نظر سیاسی تغییر کرده بود و فکر کنم این را همه مردم می‌دانستند. به اصطلاح اصلاح‌طلب شده بود و شاید خیلی‌ها که قبلا از او خرده‌هایی می‌گرفتند بعد از انتخابات ‌سال ٩٢ و زمانی که ردصلاحیت شد به او احساس نزدیکی بیشتری می‌کردند. او یار واقعی نظام بود. بعد از فوت ایشان خیلی‌ها نگران شدند اما خدا را شکر مشکلی برای کشور به وجود نیامد. من می‌دانم حتی اگر او الان زنده بود درباره اعتراضات اخیر قطعا عملکرد خوبی داشت.»

خانه پدری
خانه ساکت است؛ دیگر انگار نه کسی می‌آید نه کسی می‌رود. از آن روزی که اعلام شد خانه آیت‌الله‌ هاشمی قرار است با تصویب دولت، تبدیل به خانه - موزه شود، خیلی‌ها می‌گویند عفت خانم مرعشی هم از این خانه به آپارتمانی در خیابان پاسداران نقل‌مکان کرده اما پاسداری که نگهبان خانه پدری «هاشمی‌ها» است، می‌گوید عفت خانم هنوز در همین خانه ساکن است و فرزندانش در همین خانه او را ملاقات می‌کنند؛ می‌گوید: «من حدود ٤سالی هست که از این خانه حفاظت می‌کنم، آقای ‌هاشمی هر وقت به خانه داخل یا خارج می‌شد شیشه را پایین می‌کشید و سلام و علیک کرد. او مرد خوشرویی بود. روز فوت ایشان این خیابان خیلی شلوغ بود، بعد از درگذشت ایشان خیلی‌ها در این محله برایش اشک ریختند و حالا جای او در این محله خالی است.»
نفتکش ایرانی در دریای طوفانی چین می‌سوزد. همچنان از سرنوشت ٣٠ ایرانی و ٢ بنگلادشی خبری نیست.
به دلیل وجود لکه نفتی ١٠٠٠متری اطراف کشتی، عملیات اطفای حریق با کندی صورت می‌گیرد.
به گزارش شهروند، نفتکش ایرانی در دریای طوفانی چین می‌سوزد. همچنان از سرنوشت ٣٠ ایرانی و ٢ بنگلادشی خبری نیست.
پس از گذشت دو روز از حادثه تنها یک جسد سوخته پیدا شد؛ آن هم با لباس ویژه نجات در دریا که نشان می‌دهد سرنشینان این کشتی نفتکش فرصت کافی برای پوشیدن لباس نجات داشته‌اند. دیگر هیچ اثر یا نشانه‌ای از این ٣١ سرنشین و پرسنل این کشتی در دست نیست. این در حالی است که نیروهای امدادی با تمام توان و استفاده از مجهزترین امکانات کار اطفاي حریق را ادامه می‌دهند تا هر چه زودتر این آتش وسیع را خاموش کنند.
این‌گونه شاید خبری شود از ناپدیدشدگان این نفتکش ایرانی؛ حالا تعدادی از خانواده‌های ٣٠ ایرانی هم به شرکت ملی نفتکش در تهران آمده‌اند و منتظر خبری از مردان دریا هستند. با این‌که نگرانی در چهره‌های تک‌تک‌شان موج می‌زند، اما سعی می‌کنند به خودشان مسلط باشند و هرگز نمی‌خواهند امیدشان را از دست بدهند. با این‌که ابعاد حادثه خیلی وسیع است، اما در همه جملاتشان توکل بر خدا و امید به نجات وجود دارد. سعی می‌کنند اشک نریزند، اما با شنیدن نام عزیزشان بغض می‌کنند.
چشم انتظار پسر
میلاد آروی یکی از خدمه‌های نفتکش ایرانی است. پسر ٣١ ساله‌ای که به عنوان روغن‌کاری موتورخانه نفتکش ایرانی کار می‌کند. پدرش مسعود آروی که یکی از کارمندان شرکت ملی نفتکش است در یکی از اتاق‌های شرکت ملی نفتکش نشسته و منتظر یک خبر امیدبخش است. پدری که خودش هم چندین ‌سال دریانوردی کرده و حالا کارمند شرکت ملی نفتکش است.
روز یکشنبه صبح بود که خبر تلخ و نگران‌کننده را شنید. درست لحظه‌ای که می‌خواست مثل هر روز سرکارش برود. وقتی تلفنی خبر حادثه را به او دادند، باور نکرد. تصور می‌کرد پسرش در این نفتکش حضور نداشته است؛ اما وقتی وارد محل کارش شد و چهره نگران همکاران و نگاه‌های معنی‌دار آنها را دید، خبردار شد.
او در این‌باره چنین می‌گوید: «من خودم نزدیک به ٢٩‌سال است که در شرکت ملی نفتکش کار می‌کنم. ما خانوادگی اصالتا آبادانی هستیم. ‌سال ٦٠ بود كه وقتی جنگ شد از آبادان به اصفهان نقل مکان کردیم. میلاد در اصفهان به دنیا آمد. حدودا ٥ سالی می‌شد که به استخدام شرکت ملی نفتکش درآمده بود.
در قسمت روغن‌کاری موتورخانه؛ روز ٢٥ آذر از عسلویه حرکت کرد. در جریان سفرش بودم. یکشنبه صبح بود، می‌خواستم به محل کارم بیایم. پسر خواهرم در قسمت مدیریت بحران سازمان بنادر و کشتیرانی کار می‌کند. در راه بودم که او تماس گرفت. گفت شنیدی چه اتفاقي افتاده. وقتی ماجرا را تعریف کرد، گفتم نه میلاد و همکارانش تا الان به کره رسیده و بارشان را خالی کرده‌اند و تو راه برگشت هستند. باورم نمی‌شد. گفتم قطعا این نفتکش با نفتکشی که پسرم با آن رفته است و نام قبلی‌اش سپید بود، فرق می‌کند. در راه باز هم یکی دو نفر دیگر تماس گرفتند و من هم همین حرف‌ها را به آنها زدم؛ اما وقتی رسیدم به اداره و چهره همکارانم را دیدم، دلم ریخت. متوجه شدم که اتفاق بدی افتاده است؛ درنهایت هم به من گفتند همان نفتکش سپید برایش حادثه رخ داده و نام پسرم هم در لیست ناپدیدشدگان است.»
او ادامه می‌دهد: «من خودم چون سال‌ها روی آب کار می‌کردم، شرایط را درک می‌کنم و می‌دانم که می‌توان برای نجات امیدی داشت. برای همین توکلم به خداست. میلاد چهار ‌سال است که ازدواج کرده است. ساکن شاهین‌شهر اصفهان است و همسرش دو ماهه باردار است.
من خودم موضوع را به عروسم اطلاع دادم. او خیلی بی‌تابی می‌کند؛ اما من آنها را آرام می‌کنم. منتظر خبر خوب هستم. به جز میلاد، یک پسر دیگر به نام رضا دارم. رضا هم به عنوان افسر در کشتی نفتکش کار می‌کند. او بورسیه شرکت ملی نفتکش‌ها شده بود و در دانشگاه علوم دریایی چابهار تحصیل کرده است. رضا هم به هند رفته بود و الان در راه برگشت است. به او هم خبر داده‌ایم. یک پسر دیگر هم دارم که از رضا و میلاد کوچکتر است.
رضا و میلاد به خاطر این‌که کار مرا دیده بودند، علاقه‌مند شده بودند. برای همین این شغل را انتخاب کردند. میلاد پیش از این سفر به ترکیه رفته بود. او خیلی به کارش علاقه داشت و خیلی حرفه‌ای بود. برای همین منتظرم تا خبر امیدبخشی از میلاد و همکارانش بشنوم. سعی می‌کنم امیدم را از دست ندهم.»
مسعود آروی در ادامه به یکی دیگر از سرنشینان نفتکش ایرانی اشاره می‌کند و می‌گوید: «غنی سامری هم از همکاران و دوستان قدیمی من است. او سرملوان است، ٥٠‌ سال دارد و در کرج زندگی می‌کند. من پیگیر او هم هستم؛ چراکه از دوستان صمیمی و قدیمی‌ام است و امیدوارم که اتفاقی برایش نیفتاده باشد.»
امید به بازگشت برادر
محمد ابولی قاسم‌آبادی برادر احسان است. احسان به‌ عنوان افسر دوم این نفتکش راهی سفر شد. مرد ٣٧ ساله‌ای که ١٨سالی می‌شود مرد دریا است.
محمد که حالا او نیز در شرکت ملی نفتکش پیگیر خبری از برادرش است، در این‌باره می‌گوید: «برادرم دانشجو بود و در دانشگاه علوم و فنون دریایی چابهار تحصیل کرد. در همان دوران دانشجویی، استخدام شرکت ملی نفتکش شد. من خودم مهندس برق هستم. زمانی که برادرم داشت انتخاب‌رشته می‌کرد، من بشدت مخالفت می‌کردم. می‌دانستم که مرتب باید روی دریا باشد و به سفر برود. برای همین به او گفتم که یا در رشته برق یا عمران درس بخوان؛ اما قبول نکرد. می‌گفت این کار را دوست دارد. ‌سال ٧٨ بود که در دانشگاه بورسیه شد. به‌ عنوان افسر دوم مشغول به کار شد. درواقع بخشی از ناوبری نفتکش و اقدامات پزشکی بر عهده افسر دوم است. برادرم ١٨‌سال است که تهران زندگی می‌کند. ما اصالتا بمی هستیم. برادرم دو سالی می‌شود که ازدواج کرده است. او مرتب به دریا و سفر می‌رفت. سه ماه روي آب و دو ماه روي خشکی می‌ماند. ‌سال ٢٠٠٤ بود که به یک سفر در لیسبون پرتغال رفته بود. احسان وقتی از آن سفر برگشت با آب و تاب ماجرای یک تصادف ترسناک را برایمان تعریف کرد.
گویا نفتکش آنها با یک قایق باری تصادف کرده بود. زیاد شدید نبود؛ اما همه ما را ترساند. آن‌جا باز هم به او گفتم که به دنبال کار دیگری باشد، اما قبول نکرد. قبل از این سفر هم دو سفر به هند داشت. روز ٢٥ آذر بود که از عسلویه حرکت کردند. برادرم با پرواز به بوشهر رفت و از آن‌جا با قایق به خارک رفت و حرکت کردند. او دوست صمیمی کاپیتان عروجی بود. کاپیتان عروجی را همه می‌شناختند.بین همه همکارن خوش‌نام بود. یکشنبه صبح بود که عمویم با من تماس گرفت و گفت که شبکه خبر زیرنویس کرده و اطلاع داده که چنین حادثه‌اي اتفاق افتاده است.
من هم بشدت ترسیدم. تماس گرفتم و وقتی پیگیر شدم، متوجه شدم که همان نفتکشی است که برادرم داخل آن بوده؛ الان هم منتظریم. دعا کنید خبر خوبی برسد. این اخبار غیرموثق و شایعات واقعا روح و روان ما خانواده‌ها را تحت ‌تأثیر قرار می‌دهد. برای همین این‌جا نشسته‌ام تا از طریق همین شرکت ملی نفتکش اخبار را دنبال کنم.»
اشک‌های مادر
مهدی سادگی هم یکی دیگر از خدمه‌های نفتکش ایرانی است. مادرش با چشمانی اشکبار به شرکت ملی نفتکش آمده و چشم انتظار پسرش است. با عروسش در خانه تنها بود که این خبر را شنید. وقتی نام پسرش را در لیست ناپدیدشدگان دید، دنیا برایش تیره و تار شد. عروسش هم بیهوش شد و حالا در بیمارستان بستری است. زهرا ابراهیمی حالا در میان خانواده‌ها از همه بیشتر نگران است؛ اما سعی می‌کند امید داشته باشد.
او می‌گوید: «پسرم ٣٨‌سال دارد؛ ٨ ماه پیش ازدواج کرد. او مهندس مکانیک بود و لیسانس این رشته را داشت اما در قسمت موتورخانه نفتکش کار می‌کند. از ‌سال ٨٥ وارد شرکت ملی نفتکش شد. به این کار علاقه داشت. از طریق آگهی روزنامه به سراغ این کار رفت. من مخالف بودم. می‌گفتم مرتب باید بروی سفر؛ اما قبول نمی‌کرد و خیلی علاقه داشت. اصرار کرد. من هم درنهایت راضی شدم. تنها همین یک پسر را دارم.
یک دختر دیگر هم دارم که در خارج از کشور زندگی می‌کند. او هم خبر را از طریق فضای مجازی متوجه شده و در کشور غریب مرتب بی‌تابی می‌کند. دو روز است که فقط اشک می‌ریزیم. هیچ خبری از پسرمان نداریم. آن روز من و عروسم در خانه تنها بودیم.
عروسم وقت‌هایی که پسرم به سفر می‌رود یا به خانه ما می‌آید و یا به خانه مادرش می‌رود. آن روز در خانه ما بود که از طریق تلویزیون متوجه ماجرا شدیم؛ بلافاصله با همسرم تماس گرفتم، او گفت که مهدی به کره رفته و با چین کاری نداشته است. با این حال عروسم با شرکت ملی نفتکش تماس گرفت، اسم پسرم را گفت و آنها هم گفتند که مهدی جزو ناپدیدشدگان است.
هردویمان حالمان بد شد. من هم به این‌جا آمدم. عروسم که زیر سِرُم است، حالش اصلا خوب نیست و فقط گریه می‌کند. نمی‌دانم چرا این اتفاق افتاد. پسرم چهارشنبه یا پنجشنبه بود که تماس گرفت و گفت دیگر ایمیل نزنیم. ما از طریق ایمیل با هم در ارتباط بودیم. او گفت یکشنبه صبح به کره می‌رسد و تماس می‌گیرد. قرار بود یکشنبه در کره باشد اما نمی‌دانیم چرا این اتفاق برایشان افتاد. من خودم فرهنگی هستم و همسرم هم کارمند بازنشسته فولاد ذوب‌آهن اصفهان است. همگی ما بی‌تابیم و منتظر یک خبر هستیم. این‌جا خیلی‌ها امید دارند. ما هم سعی می‌کنیم امیدمان را از دست ندهیم.»
جزییات امدادرسانی
عملیات امدادرسانی کُند پیش می‌رود. یک لکه نفتی ١٠٠٠متری اطراف کشتی را فرا گرفته است و کشتی‌های امدادرسان نمی‌توانند برای اطفای حریق به آن نزدیک شوند. سرکنسول ایران در شانگهای با اعلام این خبر گفت: «ساعت ٨ عصر روز شنبه در شرایط جوی نامساعد و تاریکی هوا و مه شدید این حادثه اتفاق افتاده و روند بررسی و علت‌یابی اکنون درحال بررسی است. کشتی‌ای که با نفتکش ایرانی اصابت کرده است، به یکی از جزایر نزدیک به شانگهای هدایت خواهد شد تا مورد بررسی قرار بگیرد تا شاید بتوان از شواهد و شاهدان زنده، اطلاعات بیشتری کسب کنیم.»
اما حالا همه کشتی‌های امدادرسان در صحنه حضور دارند و منتظر شرایط مساعد برای انجام عملیات اطفای حریق هستند. لازمه انجام عملیات اطفای حریق آن است که کشتی‌های امدادرسان بتوانند به فاصله ١٥٠متری کشتی درحال سوختن برسند که لکه نفتی هم‌اکنون حدود ١٠٠٠متر اطراف کشتی را فرا گرفته است، بنابراین دسترسی به کشتی بسیار دشوار است، با این وجود شرایط باید مساعد شود تا تیم‌های امدادی بتوانند نزدیک شوند و عملیات اطفا را آغاز کنند.
سرکنسول ایران در شانگهای در مورد افراد بازمانده و جانباختگان نفتکش ایرانی افزود: «در ساعت ١١:٣٠ صبح به ما اطلاع دادند که جسدی در ٤ مایلی محل حادثه پیدا شده که بنا به شواهد متعلق به نفتکش ایرانی است. این جسد درحال انتقال به شانگهای برای تشخیص هویت و انجام تشریفات قانونی برای انتقال به ایران است.»
اینها درحالی است که با پیداشدن پیکر یک دریانورد که مجهز به لباس ویژه نجات بوده است احتمال می‌رود کارکنان کشتی فرصت استفاده از وسایل نجات را داشتهاند.
مدیرعامل شرکت ملی نفتکش ایران درخصوص وضع کشتی نفتکش حادثه‌دیده تحت مدیریت این شرکت در آب‌های منطقه چین گفت: «عملیات اطفای حریق و مهار آتش کشتی به‌طور مداوم و مستمر ادامه دارد، به‌طوری که با اعزام سه فروند کشتی آتش‌خوار بزرگ به محل حادثه از شدت آتش کاسته شده است. درحال حاضر ٢ فروند کشتی شرکت ملی نفتکش و یک فروند کشتی کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران با نظارت و مدیریت مرکز جست‌وجو و نجات شانگهای به‌طور مستمر عملیات جست‌وجو و یافتن دریانوردان مفقودشده را ادامه میدهند».
کیان‌ارثی ادامه داد: «با وجود حضور تیم کارشناسی شرکت ملی نفتکش ایران از زمان وقوع حادثه در شانگهای، شب گذشته تیم جدیدی متشکل از کارشناسان این شرکت و سازمان بنادر و دریانوردی به منظور پیگیری امور مربوط به کشتی حادثه‌دیده به منطقه اعزام شد.»