شایعهسازان ازلی و ابدی 11بهمن-96
گفته
می شود هر که باد بکارد طوفان درو می کند . شایعه سازی واتهام زنی ودروغ گویی
ووعده های وارونه دادن ... زیر پوشش چتر دین ابزاری اساس و بنیان رژیم ولایت فقیه
را تشکیل می دهد بنابراین شایعه سازان ازلی و ابدی محصول 39 ساله شرایط ذکرشده است
.
گاهی اوقات به دلیل این که منابع
رسمی عدد کوچک را بزرگ و بزرگ را کوچک کرده، مردم اعتمادشان را نسبت به این رسانهها
از دست دادهاند. اما همیشه بیاعتمادی نیست. ما به طور کلی بزرگنمایی را دوست
داریم. برای ما خبر کشته شدن بهطور مثال ٢٠٠ نفر در ایذه جذابتر از خبر کشتهشدن
دو نفر است.
به گزارش ایسنا، روزنامه شهروند
نوشت: «داستان به ٨٨سال قبل برمیگردد. در استان آذربایجان، سیل مهیبی رخ داد که
به واسطه آن بسیاری از منازل ویران و تعدادی نیز کشته شدند. در آن سال برخی چهرهها
از جمله وکیلی، موسس سینما در ایران درآمد یک شب سینماهای خود را به این موضوع
اختصاص داد. در همین سال زلزله بخشهایی از قوچان را با خاک یکسان کرد و رسانههایی
مانند شفق سرخ، ایران، طوفان و اطلاعات در رسانههای خود از مردم درخواست کمک برای
ارسال به مناطق سیلزده و زلزلهزده کردند. سال ١٣٠٩ نیز در سلماس زلزلهای رخ
داد و باز هم افراد شاخص و رسانهها به کمک مردم زلزلهزده آمدند. در همه این سالها
و در زمان وقوع بحران شخصیتها و رسانهها یک پای کمک به مردم بحرانزده بودند.
شاید بتوان مهمترین رخداد کمکرسانی قبل از انقلاب را کشکول به دستی غلامرضا تختی
بعد از زلزله بویینزهرا عنوان کرد. جایی که مردم به واسطه پهلوانبودن تختی کمکهای
زیادی را از طریق او به افراد زلزلهزده بویینزهرا رساندند. بعد از انقلاب این
رخداد بارها تکرار شده و مهمترین همدلی رسانهها و شخصیتهای محبوب مردمی در
ماجرای زلزله پنجم دی ١٣٨٢ بم نمایان شد. جایی که به اصطلاح سلبریتیها و رسانهها
با همدیگر به کمک نهادهایی مانند هلالاحمر آمدند و کمکهای زیادی را به مردم
زلزلهزده بم رساندند. اما موضوع جالب در این سالها تغییر نوع کارکرد رسانهها و
سلبریتیها در زمان بحرانهاست. در زلزله اخیر کرمانشاه نیز باز سلبریتیها به کمک
مردم آمدند، اما این بار از رسانههای رسمی کمتر استفاده شد و تب فضای مجازی به
آنها کمک شایانی کرد. این استفاده از فضای مجازی در زمان بحران و حضور سلبریتیها
در مناطق بحرانزده چه تبعاتی دارد؟
برای بررسی این موضوع سراغ محمد
مهاجری، فعال رسانهای و از وبلاگنویسان قدیمی رفتیم. او هم با فضای مجازی آشناست
و هم در فضای رسمی رسانهای کشور مشغول به فعالیت است. مهاجری معتقد است حضور
سلبریتیها در بحرانها به واسطه سیاست ایجاد شده است. از سویی نیز او کارکرد
رسانهها بهخصوص رسانه ملی را در زمان بحران نقد میکند و میگوید باید به سمت
حرفهایترشدن رسانهای در زمان بحران رفت. مشروح گفتوگوی «شهروند» با این فعال
رسانهای در ادامه میآید:
موضوعی که در زلزله اخیر
باعث تمایز این حادثه بود، بکارگیری و کمک فضای مجازی به عنوان یک بازوی اطلاعرسانی
در کنار فضای رسمی کشور بود. از سویی برخی از چهرههای معروف که با اصطلاح سلبریتی
این روزها بین مردم و در فضای مجازی شناخته میشوند، در زلزله کرمانشاه از این
ابزار برای کمک به زلزلهزدهها استفاده کردند. موضوع دیگر به انتقادها از ساختار
اطلاعرسانی رسمی کشور در مواجهه با بحرانهای طبیعی برمیگردد. بهعنوان نخستین
سوال، شما روند کلی اطلاعرسانی رسانههای رسمی کشور در زلزله اخیر کرمانشاه را
چگونه دیدید؟
به نظرم تفکیک بین وظایف رسانههای رسمی و نقش این رسانهها با رسانههای مجازی و فضای مجازی قابل انجام نیست. میخواهم بگویم صدا و سیما به عنوان رسمیترین و فوریترین رسانه رسمی کشور خودش هم تحتتأثیر شبکههای اجتماعی و رسانههای مجازی قرار میگیرد. رسانههای جدیدی که بهخصوص در تلگرام، اینستاگرام و توییتر به وجود آمدند و امروز با نام فضای مجازی در ایران شناخته میشوند، با پدیدهای به نام شهروند خبرنگار روبهرو هستند. صرفنظر از این موضوع که آیا تعریفی برای شهروند خبرنگاربودن وجود دارد یا نه، باید قبول کنیم که سرعت انتشار اخبار توسط این شهروند خبرنگارها بسیار بیشتر از رسانههای رسمی کشور است. متاسفانه فضا در رسانههای مجازی ترکیب اخبار درست و غلط به گونهای است که گاهی اوقات تشخیص خبر درست از غلط امکانپذیر نباشد.
به نظرم تفکیک بین وظایف رسانههای رسمی و نقش این رسانهها با رسانههای مجازی و فضای مجازی قابل انجام نیست. میخواهم بگویم صدا و سیما به عنوان رسمیترین و فوریترین رسانه رسمی کشور خودش هم تحتتأثیر شبکههای اجتماعی و رسانههای مجازی قرار میگیرد. رسانههای جدیدی که بهخصوص در تلگرام، اینستاگرام و توییتر به وجود آمدند و امروز با نام فضای مجازی در ایران شناخته میشوند، با پدیدهای به نام شهروند خبرنگار روبهرو هستند. صرفنظر از این موضوع که آیا تعریفی برای شهروند خبرنگاربودن وجود دارد یا نه، باید قبول کنیم که سرعت انتشار اخبار توسط این شهروند خبرنگارها بسیار بیشتر از رسانههای رسمی کشور است. متاسفانه فضا در رسانههای مجازی ترکیب اخبار درست و غلط به گونهای است که گاهی اوقات تشخیص خبر درست از غلط امکانپذیر نباشد.
چقدر میتوان روی آوردن
مردم به فضای مجازی را به دلیل انتقاداتی که از شیوه اطلاعرسانی این رسانهها
دارند، دانست؟
این انتقاد حرف نو و تازهای
نیست. همیشه این فضای غیررسمی در کنار اطلاعرسانی رسمی بوده است. الان نام این
فضای غیر رسمی را فضای مجازی گذاشتهایم، یک دهه قبل نامش را «فضای شایعه» گذاشته
بودیم، یعنی در آن زمان با این که تلگرام و رسانههای امروزی وجود نداشتند، اما
شایعه وجود داشت و دهانبهدهان میچرخید. رسانههای غیر رسمی همیشه وجود داشتند.
زمانی دهانبهدهان این شایعات منتقل میشد و امروز با پیشرفت تکنولوژی به شکل
دیگری در حال منتقلشدن است. من فکر میکنم کمی طول میکشد تا ما بتوانیم مانند
بسیاری از کشورهای پیشرفته جایگاه رسانههای رسمی و شبکههای اجتماعی را از
یکدیگر تفکیک کنیم. امروزه در بسیاری از کشورهای غربی به فضای مجازی به اندازه
خودش بها میدهند. این که رسانههای رسمی نیز وقتی میخواهند حرفی با اعتبار کمتر
از یک خبر رسمی بزنیم، آن حرف را در شبکه مجازی و صفحات شخصی خودمان مطرح میکنیم،
یعنی خود ما نیز به این رسانههای غیررسمی با زدن حرفهای کماعتبار بها میدهیم.
به موضوع بحران اخیر در
کرمانشاه بپردازیم. شما روند اطلاعرسانی رسانهها در این زلزله را چگونه ارزیابی
کردید؟
در ماجرای زلزله کرمانشاه به نظرم
هیچ قضیه متفاوتی نسبت به زلزله ورزقان اتفاق نیفتاده بود. تنها فرق این زلزلهها
با یکدیگر این بود که سرعت انتشار اخبار و شایعهها به دلیل پدیدهای به نام
تلگرام افزایش پیدا کرد. برخی از رسانههای مجازی نیز در همین زلزله اخیر
عکسهایی را منتشر میکردند که ربطی به زلزله کرمانشاه نداشت. از آن طرف، رسانههای
رسمی ما نیز برای مقابله با چنین فضا و اتفاقاتی در کشور گیوهاش ورکشیده نیست.
این یعنی فضای رسانههای رسمی ما آمادگی اطلاعرسانی در بحران را ندارد. البته
اعتقادی هم ندارم فضای مجازی قرار باشد به رسانههای رسمی کشور حمله کند یا فضای
رسمی بخواهد فضای مجازی را مقصر شایعات جلوه دهد.
دقیقا چه نقشی این دو فضای
رسمی و غیر رسمی اطلاعرسانی کشور در مقابل یکدیگر دارند؟
این دوفضا مکمل یکدیگرند، اما
رسانههای رسمی کشور باید نقش ایجابی خودشان را زودتر انجام دهند. چنانچه زلزلهای
در کشور رخمیدهد، اگر کسی در شیراز خبر زلزله کرمانشاه را با استفاده از منابعی
مانند سایت زلزلهنگاری و با اطلاعاتی دستوپا شکسته منتشر میکند، دلیلش عدم
استفاده رسانههای رسمی از نقش ایجابی خود با سرعت و دقت لازم است. سیاستگذاریهایی
که در رسانههای رسمی کشور وجود دارد، چون از فضای اجتماعی و سیاسی نشأت میگیرد،
کمی دست سیاستگذاران را برای سیاستگذاری بهتر در زمان چنین وقایعی میبندد. وقتی
در بحرانهای طبیعی و غیر طبیعی رسانهها به دلیل شرایطی که در کشور وجود دارد، در
انتشار برخی از خبرها احتیاط میکنند تا شخص اول منتشرکننده خبری که هنوز صحتش
مشخص نیست، نباشند و از سویی گاهی انتشار برخی خبرها با سیاستگذاریهای بعضی
رسانهها همخوانی ندارد یا رسانهها احتیاط میکنند که به عنوان منبع خبر باشند،
برای همین برخی از رسانهها نمیخواهند در بعضی از اتفاقات خبر اولی باشند و در
همین فرصت دست به دعا برمیدارند که یک رسانه این خبر را منتشر کند تا آنها از او
نقل کنند. این پدیده محافظهکاری رسانههای رسمی که باعث میشود دست به عصا راه
بروند خودبهخود فضای خبری را به فضای غیررسمی و شبکههای اجتماعی تحویل میدهد.
به نکته مهمی اشاره کردید.
بحث منبع خبر در اخبار رسانههای رسمی بسیار مهم است. رسانههای مهم و معتبر دنیا
معمولا از چند منبع خبری تایید خبر را میگیرند و بعد به انتشار خبر اقدام میکنند.
اما در ایران این اتفاق زیاد مرسوم نیست و ما حتی در پیشپاافتادهترین اخبار با
واژههایی مثل «منبع آگاه» روبهرو میشویم.
من همیشه از خبرهایی که در آن «یک
منبع آگاه» سخن میگوید بشدت متنفرم، چون یک منبع آگاه یا اینقدر شخصیت مهمی است
که میتواند به عنوان منبع خبر معرفی شود یا شخصیت معتبری ندارد. اگر منبع معتبر
نیست، من به عنوان یک رسانه رسمی حق انتشار خبر آن منبع را ندارم. اگر اینقدر
معتبر است که صحبتش درست است، باید حتما اسم آن فرد آورده شود.
شاید دلیلش محافظهکاری
برخی از مسئولان به دلیل ترس از موقعیتشان است.
اگر این منبع آگاه معتبر اینقدر
آدم ترسویی است که حاضر نمیشود اسمش معرفی شود، به نظرم آن شخص اصلا شخصیت خبری
نیست. بسیاری از رسانههای ما از صداوسیما تا خبرگزاریها از اینگونه کلمات منبع
آگاه و مطلع زیاد استفاده میکنند. در اخباری مانند زلزله و ناآرامیهای اخیر مردم
منتظر اخبار بعدی از این حوادث هستند و در این شرایط به هیچ عنوان نقل خبر از یک
منبع آگاه صحیح نیست. در زمان وقوع زلزله اخیر در کرمانشاه چند خبرگزاری و روزنامه
در منطقه زلزلهزده نماینده داشتند؟ احتمال این که رسانهها در زمان وقوع زلزله
در آن منطقه خبرنگار داشته باشند، خیلی کم است. راههای دیگری هم برای بررسی صحت
اخبار مثل تماس با مسئولان محلی وجود دارد، اما متاسفانه شاهد بودیم که بسیاری از
رسانههای ما در بحرانهای اخیر خبرهایی منتشر میکردند که وقتی اصل خبر منتشر میشد،
هیچ همخوانی با خبر اولیه نداشت. این اصالت کار یک رسانه را زیر سوال میبرد. این
عملکرد غلط رسانههای رسمی است که فضا را برای رسانههای غیررسمی و شبکههای
اجتماعی فراهم میکند.
پس خبرهای ضد و نقیض
روزهای ابتدایی زلزله درباره خسارات و کشتهشدگان از اینجا ناشی میشد؟
بیخبری خبرسازی میآورد. وقتی یکحادثه
در منطقهای رخ میدهد، نخستین خبر که منتشر میشود، ذهن جویای خبرنگاران را به
کار میاندازد تا به خبرسازی دست بزنند. خبرنگار میگوید اگر در این حادثه ویرانی
رخ داده، پس احتمال مرگ و زخمیشدن افرادی نیز وجود دارد. نفر بعد از این خبرنگار
کلمه «احتمال» را از خبر حذف میکند. پس از آن گمانهها به میزان ویرانیها میرسد
و این روند تا جایی که به دست فضای شایعه در فضای غیررسمی انتقال داده شود، ادامه
پیدا میکند. آن زمان فاجعه آنجاست که رسانههای رسمی منبع خبرشان فضای غیررسمی
میشود. دلیل اینکه برخی رسانهها بعضی اخبار را منتشر میکنند و بعد از آن
تکذیبیه آن خبر منتشر میشود، عدماشراف اطلاعاتی به آن موضوع است.
بنابر گفته شما گاهی اتفاق
میافتد که منبع رسانههای رسمی کشور، اخبار غیررسمی در فضای مجازی میشود. این از
دید آموزههای رسانهای سمی مهلک است. قبول دارید؟
اگر صاحب خبری را که در فضای غیر
رسمی منتشر میشود، نشناسید، بله این یک سم مهلک است. اما زمانی که این خبر در
رسانه مجازی یک مسئول منتشر میشود، دیگر گوینده خبر در آن فضا مشخص و معتبر است.
بسیاری از مسئولان ما الان از توییتر و تلگرام برای ارتباط مستقیم استفاده میکنند.
در این زمان نمیتوان گفت منبع خبر نامشخص است.
این که رسانهها به خصوص
رسانههای ملی گاهی برای انتشار خبر به سمت منابع کماعتبار میروند، چگونه توجیه
میشود؟
در کار رسانهای تشخیص خبر درست
از نادرست بسیار سخت است. وقتی یک رسانه به دنبال منابع معتبر برای تأیید خبر میرود،
دید جامعه به آنها این است که مثلا صداوسیما منفعل شده است. البته من قبول دارم که
صداوسیما منفعل است، اما بین این که یک رسانه رسمی خبر غلط منتشر کند یا برای
انتشار خبر درست منتظر منابع درست تایید خبر باشد که کدام را انتخاب کند، روشهای
رسانهای دارد که باید رسانهها به دنبال آن بروند.
به فضای رسانهای غیر رسمی
در زمان قدیم اشاره کردید. زمان زلزله بم اوج فعالیت وبلاگها در ایران بود. شما
خودتان سالها وبلاگ داشتید و نظراتتان را در وبلاگتان مینوشتید. در آن زمان
آیا به خاطر دارید که وبلاگها در امر خبرسازی و نشر شایعات دخیل بوده باشند؟
امروزه چیزی که مهم است سرعت
انتشار اخبار است. من در آن زمان یادم نمیآید که آیا وبلاگ داشتم یا نه. اما نکته
اینجاست که در آن زمان نیز فضای شایعه به همین میزان فعلی وجود داشت، ولی ابزارش
متفاوت بود. در آن زمان به خاطر دارم که باز هم بازار شایعات داغ بود، حتی در
زلزله طبس که قبل از انقلاب بود هم به خاطر دارم که این فضای شایعه در کشور خیلی
زیاد بود. یادم هست در آن مقطع هم تعداد کشتهها را تا ١٥٠هزار نفر اعلام میکردند.
اما الان به دلیل گسترش فضای مجازی، این فضای غیر رسمی و شایعهسازی گسترش پیدا
کرده، در صورتی که این فضای شایعه همیشه وجود داشته است.
در موضوعی به منبع خبر
اشاره کردید. در بحث زلزله کرمانشاه نکتهای که به اخبار ضد و نقیض دامن میزد،
اعلام تعداد کشتهشدههای زلزله بود. آمار صداوسیما با آمار یک خبرگزاری متفاوت
بود و این آمار در فضای مجازی متفاوت از هر دو منبع رسمی اعلام میشد. اما نکته
جالب اینجاست که مردم به منابع تلگرام بیشتر اعتماد میکردند. به نظر شما چرا
چنین اتفاقی افتاد؟
تفاوت اخبار همیشه در طول این سالها
در حوادث و بلایای مختلف بوده است. قبلتر درباره آمار زلزله طبس به شما گفتم. اصل
کارکرد شایعه تغییری نکرده، بلکه ابزار آن فقط تغییر کرده است. با این که رسانههای
رسمی ما در امر اطلاعرسانی عملکرد درستی ندارند، اما این دلیلی بر درست بودن
اخبار منابع تلگرامی و بهطورکلی مجازی نیست. در همین موضوع ناآرامیهای اخیر برخی
کانالها مینوشتند در فلان شهر کشور دهها نفر کشته شدند. زمانی که اصل خبر منتشر
میشد، تعداد کشتهها دو نفر بود. در رابطه با این که چرا مردم به منابع تلگرامی
اعتماد میکنند، باید بگویم گاهی اوقات به دلیل این که منابع رسمی عدد کوچک را
بزرگ و بزرگ را کوچک کرده، مردم اعتمادشان را نسبت به این رسانهها از دست دادهاند.
اما همیشه بیاعتمادی نیست. ما به طور کلی بزرگنمایی را دوست داریم. برای ما خبر
کشته شدن بهطور مثال ٢٠٠ نفر در ایذه جذابتر از خبر کشتهشدن دو نفر است.
به بحث حضور سلبریتیها در
بحرانها بپردازیم. در زلزله اخیر برخی از شخصیتها، هنرمندان و بازیگران به حضور
در مناطق زلزلهزده و جمعآوری روی آوردند. سوال نخستم این است که نفس این کار را
از دید یک فعال رسانهای درست میدانید؟
بیاییم این سوال را مطرح کنیم چه
اتفاقی افتاد که سلبریتیهای غیرسیاسی وارد این فضاها شدند. به نظر من سیاست این
افراد را وارد گود کرده است. بخشی از این ورود از سال ٨٨ آغاز شد و بخشی دیگر در
سال ٩٢. در این دو انتخابات برای رأیآوری کاندیداهای انتخاباتی سراغ هنرمندان،
ورزشکاران و به طور کلی سلبریتیها رفتند. البته این مسأله در سالهای قبل حتی
دوم خرداد ٧٦ و بعد از آن هم بود. اما در آن زمان شاید تا این حد پررنگ نبود. در
انتخابات ٩٦ هم این اتفاق افتاد. بازی سیاست، این افراد را وارد دنیای کنشگری کرد.
کارکرد این افراد ابتدا در سیاست و در یک سری مسائل خیریه مانند گلریزانها بود،
اما با وقوع این حوادث این افراد از میزان تأثیرگذاری خود استفاده کردند و جامعه
نیز حضور و ورود این افراد به عرصههای مختلف را به رسمیت شناخته است. بیخود نیست
که به یکباره شخصی به نام تتلو در فضای سیاسی به اندازه یک چهره سیاسی مطرح میشود.
چرا واقعا؟ مگر امیر تتلو قبل از آن کیلویی چند بود؟ سیاست به آن وزن داد. این
قاعده برای بسیاری از هنرمندان دیگر نیز به وقوع میپیوندد. در زلزله سرپل ذهاب
مشاهده کردیم که تعدادی از این سلبریتیها به جمعآوری کمک پرداختند. تعدادی هم
برای روحیهدهی به آن منطقه رفتند. من شروع بروز و ظهور سلبریتیها را از دنیای
سیاست میدانم.
به سیاست اشاره کردید. یکی
از افرادی که در زلزله اخیر توانست مبلغ زیادی پول از مردم جمع کند، دکترصادق
زیباکلام بود. شما درباره این رخداد در توییتر نوشتید که «زیباکلام توانست یکمیلیاردو٢٥٩هزار
تومان از مردم پول جمع کند. کاش ما اصولگرایان هم دست به چنین کاری میزدیم تا
ببینیم چند مرده حلاجیم.» این کاربردهای سیاسی هم در این ماجرای زلزله مطرح
شد. دلیل بکارگیری سیاست در مسأله زلزله چه بود؟
از نظر من به کاربردن همه ظرفیتها
حتی سیاست برای اینکه همه مردم را پای کار بیاوریم، هیچ اشکالی ندارد. هر سلبریتی
که پای کار بیاید، هیچ ایرادی ندارد. پدیده آقای زیباکلام، یک پدیده منحصربهفرد
است. ماجرای آقای زیباکلام نشان داد که بخشی از جامعه به سلبریتیهای سیاسی هم
علاقهمندند و به برخی سیاستمداران اعتماد دارند. من اصل حضور سلبریتیها را مبارک
میدانم. از طرفی بعضی از تعابیری که درباره حضور سلبریتیها به کار برده میشد را
قبول ندارم.
چه
نوع تعابیری؟
مثلا اینکه گفته میشود روی
آوردن مردم به سلبریتیها نشانه عدم اعتماد آنها به نظام است را قبول ندارم. شما
اگر به حجم کمکها و خدماتی که نهادهایی مانند هلالاحمر، ارتش و سپاه به مردم
مناطق زلزلهزده کردند، نگاه کنید میبینید حجم کمکهای سلبریتیها در مقابل آن،
درصدی نزدیک به صفر است. من کار سلبریتیها را مکمل کار نهادهای حاکمیتی میدانم،
نه جایگزین این نهادها. اما به دلیل حضور در رسانههای مردمی و اجتماعی حضور
سلبریتیها پر رنگ میشود که این اصلا بد نیست. به لحاظ جامعهشناسی ما نباید از
این حضور بترسیم. اتفاقا باید از این ظرفیت استفاده کرد. باید این هنرمندان در
قالب یک سازمان مردمنهاد یا نهادهای داوطلبانه بهطور مثال در هلالاحمر بتوانند
در زمان بحرانها به کمک این نهادها و دستگاهها بیایند.
مسأله سر این است که برخی
از این سلبریتیها در گفتار و رفتار خود به گونهای اطلاعرسانی میکردند که به
نهادها اعتماد نکنید. شاید این مسأله ناخودآگاه بوده باشد، اما این جو در جامعه و
حتی در مناطق زلزلهزده ایجاد شده بود که کمکهای مردمی پررنگتر از کمک نهادها و
سازمانها بود.
تجربه زلزله کرمانشاه، تجربهای
منحصربهفرد در مسائلی از این دست در کشور بود. امیدوارم هیچ وقت در هیچ جای ایران
زلزلهای باعث خرابی نشود، اما اگر باز زلزلهای رخ دهد، قطعا این مسائل جبران و
روندها اصلاح خواهد شد. من شخصا نه نگران حضور سلبریتیها و نه وقوع اشتباهات
هستم. نگران عدما عتماد عمومی هم نیستم، چون این موضوع هم مقطعی است. من معتقدم
حکومت بیش از اینکه به کمکهای ریالی مردم نیاز داشته باشد، به همدلی آنها نیاز
دارد تا در مواقع بحران با همبودن را بتوان تمرین کرد. حضور سلبریتیها از این
جهت بهعنوان یک حلقه واسط بین مردم و داغدیدهها ارزشمند است. باقی روندها بهخصوص
ایراداتی که در حوزه اطلاعرسانی بحران داشتیم بهخودیخود جبران میشود.
بعد از زلزله کرمانشاه
تجربه دو زلزله متوسط در تهران و شلوغیهای اطلاعرسانی این ماجرا را داشتیم.
اخبار زلزله تهران تحتتأثیر جو
زلزله کرمانشاه بود. بههرحال مردم یک رخداد را تجربه کرده بودند که تعدادی از
هموطنانمان را از دست داده بودیم. بعد از آن هم زلزله کرمان بود، به همین دلیل
خبر زلزله در تهران بسیار پررنگ شد. البته موضوع زلزله تهران به نظرم یک مانور
برای تمام دستگاهها ازجمله رسانهها بود تا میزان آمادگی خود را در یک بحران
مانند زلزله تهران بسنجند.
رسانهها را چقدر آماده
دیدید؟
بیشتر از اینکه رسانهها را
آماده ببینیم، رسانهها سردرگم بودند. به نظرم نیاز اساسی خبرنگاران به دورههای
خبرنگاری بحران و مدیریت رسانهها در بحران بیش از پیش حس میشود. مثلا انتقادی که
من در فضای مجازی میدیدم و به رسانهها میشد این بود که بعد از زلزله کرمانشاه
حضور رسانهها کمرنگ شد. این حضور رسانهای الزاماتی دارد. رسانهها باید بتوانند
از فضای موجود خبرسازی کنند یا موضوعی ارزش خبری داشته باشد که آن را بیان کنند.
من گاهی در روزنامه شما میبینم که خوب به مسائل و اتفاقات کوچکی که در مناطق بهخصوص
در مناطق زلزلهزده رخ میداد، پروبال میدادند و اتفاقا شهروند عملکرد خوبی هم در
زمان زلزله داشت. هنوز هم گاهی میبینم از زلزلهزدهها مینویسید. اما باید یک
خبر باشد که به آن پروبال داد یا از زندگی این افراد باید بتوان خبرسازی کرد. این
اصل خبرسازی موضوع دیگری است که رسانهها به جای اینکه خبرخوان و تحلیلگر خبر
باشند، باید خبرساز شوند.
به طور کلی عملکرد
صداوسیما را در زمان بحران چگونه دیدید؟
واقعیت این است که من از صداوسیما
انتظاراتی دارم و براساس آن از عملکرد صداوسیما در زلزله بم، ورزقان و کرمانشاه
گلایه زیادی ندارم. من معتقدم صداوسیما به لحاظ سیاسی و رفتار سیاسی بسیار بد و
ناامیدکننده رفتار میکند. از نظر خبری در زمان بحران صداوسیما؛ خبرنگاران و
رسانههای آماده در زمان بحران را ندارد که حالا بخواهیم توقع داشته باشیم در زمان
بحران اطلاعرسانی خاصی برای ما انجام دهد. نباید به صداوسیما نگاهی حرفهای داشت
یا حتی توقع داشت.
مگر میتوان از صداوسیما با
این بودجه کلان و امکانات توقع نداشت؟ اگر از رسانه ملی توقع نداشته باشیم، چه کسی
میتواند این نقش را بازی کند؟
این سطح از دغدغه شما به لحاظ ملی
قابل درک است، اما از دیدگاه حرفهای کسی که صداوسیما را بشناسد، توقع حرفهای
خاصی از صداوسیما ندارد. توقعی که من از سیستم خبر و اطلاعرسانی صداوسیما دارم،
متفاوت از سایر رسانهها نیست. آدمهایی که در صداوسیما حضور دارند، فرقی از لحاظ
آموزشی و اطلاعاتی با افراد حاضر در خبرگزاریها و روزنامهها ندارند. پس توقعی
نباید از این رسانه داشته باشیم. در بحث سیاسی هم افرادی که در صداوسیما فعال
هستند، همه آن طور که از خروجی صداوسیما نشان داده میشود، به یک شکل فکر نمیکنند.
اما ما سردبیرها گاهی با خودکار قرمزی که داریم به نوشتهها، اخبار و تحلیلهایی
که خبرنگاران مینویسند، واکنش نشان میدهیم.
در روزهایی که گذشت کشور با
یک ناآرامی در حوزه اجتماعی روبهرو شد. در این مدت بیشترین انتقاد در میان رسانهها
به صداوسیما میشد. شما عملکرد رسانههای رسمی را در مورد اعتراضات مردمی و
ناآرامیهای بعد از آن چگونه دیدید؟
در ابتدای مصاحبه یک جمله گفتم.
وقتی چنین بحرانی در کشور رخ میدهد، صداوسیما نمیداند کجاست. آیا باید طرف مردم
را بگیرد یا طرف نظام را یا بین این دو قرار بگیرد. به همین دلیل صداوسیما در یک
بلبشو قرار میگیرد. در اینجا باز نگاهم به عملکرد صداوسیما متفاوت است. در این که
در انتشار اخبار باید به منافع ملی توجه شود، هیچ شکی نیست. اما امروز دیگر زمان
سانسور و سکوت در برابر اتفاقات گذشته است. هر شهروند با هر تلفن همراهی که دارد
یک رسانه شده است. در اعتراضات اخیر چقدر فیلم و عکس از اعتراضات منتشر شد؟ من
انتظار ندارم که صداوسیما بیاید و اعلام کند که مردم در خیابان چه شعارهایی میدادند.
اما اعلام اصل این خبر که عدهای در فلان شهر یا فلان خیابان دست به اعتراض زدند و
شعارهایی را مطرح کردند، یک وظیفه برای رسانهای است که نام ملی را با خود یدک میکشد.
صحبتم این است که میتوان اصل خبر را منتشر اما درباره جزییاتش با تامل برخورد
کرد. من معتقدم هر عقلی بر صداوسیما حاکم باشد، باید این کار را انجام دهد.
راهکار چیست؟ نه در بحران
اجتماعی و نه در بحران طبیعی رسانههای ما عملکرد درستی ندارند.
باید این نقیصههای صداوسیما توسط
رسانههای دیگر جبران شود، یعنی رسانههای دیگر در اطلاعرسانی به کمک رسانه ملی
بیایند. منظور این است برخی از رسانهها که به بخشهایی از حاکمیت وصل هستند و در
روز نخست تظاهرات اعلام کردند در مشهد تظاهرات شد و مردم شعار مرگ بر رئیسجمهوری
سر دادند، رفتاری به مراتب حرفهایتر نسبت به صداوسیما انجام دادند، چون اصل خبر
را حتی با جهت منتشر کردند. اگر ما در خبرگزاریها و رسانههای خودمان این اخبار
را پوشش دهیم، در واقع اجازه ندادهایم که بیبیسی نخستین منبع خبر اتفاقات داخل
کشور باشد. ما باید کلاژی از اطلاعاتی که در رسانههای داخلی پیدا کنیم، قطعا کار
به بیبیسی و زیرپله نیوزهایی که در این سالها در خارج راه افتاده نخواهد رسید.
انتشار این اخبار در رسانهها خودبهخود واکسن ایجاد میکند. این احساس که با
اطلاعرسانی اخبار اعتراضات مردم در صداوسیما جامعه ملتهب میشود، توهم است.
اتفاقا عدمپوشش این اتفاقات یا پوششهای اشتباه جامعه را عصبانی میکند. این
موضوعات همه باعث بیاعتمادی عمومی میشود و نباید از اینکه مردم نسبت به رسانهها
در ایران بیاعتماد هستند، گلهای داشت.