پاسخ به فرخ نگهداربه جواب سئوالات علی اکبر شالگونی، در سایت روشنگری


پاسخ به فرخ نگهداربه جواب سئوالات علی اکبر شالگونی، در سایت روشنگری
قسمت اول
گفته می شود سلمانی ها وقتی که بیکار می شوند شروع می کنند به تراشیدن سر همدیگر تا به رهگذران در جلوی مغازه ی خود، نشان دهند که خیلی هم بیکار وبی مشتری نمی باشند تا که با این شگرد هم نتوانسته باشند سر خود را اصلاح کرده باشند وهم اینکه تبلیغ کرده باشند که بیکار نمی باشند وموجب شود تا که مشتریان بیشتری را از دست بدهند و بیشتر بیکار نگردند. یا اینکه دیده شده است که وقتیکه زمانیکه پیرزنان بهم دیگر می رسند چگونه افسوس دوران جوانی را می خورند و بلافصله با کشیدن آهی عمیق شروع به درد دل کردن های آن دوران جوانی اشان می افتند وبابازگو کردن آن تلاش می کنند تا اینکه خود را قانع وراضی کنند و عجیب وقتی که سرشان گرم حرف زدن می شود با چه شور وعلاقه ای هم از خطرات خوش گذشته ی دوران آن ایام جوانی خود برای همدیگر تعریف وگفتگو می کنند. حال داستان بازگوئی خاطرات دوران جوانی یا به حساب مبارزاتی طول و دراز و نیاز کردن هاست که علی اکبر شالگونی راه کارگری را وادار کرده تاکه با پوشش سئوال وپرسش ها با یک خائن تابلو وستاره دار بد سابقه، به نام فرخ نگهدار در سایت روشنگری انجام گرفته است و زیر عنوان جهت اطلاع می نویسم! فرخ نگهدار خائن پاسخ های دراز وکلیومتری در این گفتگو به سئوال پرسش های زنجیره ای مخاطب خود داده است که دقیقاً به همان سبک سر تراشی سلمانی ها از همدیگر و یادرد و دل کردن های پیرزنان می باشد . چونکه هر یک تلاش کرده که از چهره ی اعجوزه ی زشت ودرم وداغان شده، با آرایش وتزئین کردن یک دوشیزه ی جوان وخوشگل بسازد تاکه بگوید بله نه زشت که خیلی هم جذاب وتودل برو می باشد و چشمان زیادی نیز به تعقیب وشکار اینان می باشد. به خصوص بچه آخوند فرخ نگهدار خائن که ثابت کرده است از همان خصلت بچه آخوندی توبره وآخوری آموخته شده برخوردار است. خلاصه تا توانسته اند سئوال وپرسش های تکراری را کش داده اند تا اینکه برای همکار سابق لاجوردی قصاب اوین فرخ نگهدار فرصت مناسب فراهم شده است تا که ماهیت کثیف وپلید وجاسوس و آد م فروش خود را بطور آشکا ر رو کند وبه همان سبک وزبان مهره های وزراتی همکاران 28 ساله گذشته ی دستگاه آدمکش بد نام وزارت بد نام اطلاعات اش، اتهامات به مجاهدین به خصوص به رهبران آن بزند. ناگفته نماند که هدف اصلی از اینگونه راه اندازی گفتگو وجنگ زرگری کردن ها، زمینه سازی اتهام زنی به مجاهدین ورهبران آنان می باشد . اگر نه مگر برای هر عنصر صادق مخالف رژیم جنایتکار آخوندی که واقعاً ئوی صحنه ی مبارزه است و دارد با این رژیم جنایتکار مبارزه می کند وبا آن مرز دارد و هنوز آلوده نشده است . ولی هنوز نکته یانکات ابهامی برایش باقیمانده است که نمی داند سازمان اکثریت وحزب توده و فرخ نگهدار و کیانری چه کرده اند واینان چه رابطه ی تگاتنگی با سران حاکمیت داشته وهنوز هم دارند که باز نیاز به سئوال وپرسش برای رفع ابهام زدائی داشته باشد؟! که اکنون علی اکبر شالگونی که معلوم نیست همان محمد رضا شالونی می باشد ویانه اخوی ایشان است که متأسفانه نمی داند که فرخ نگهدار کیست وچه عملکردی داشته است که ایشان نیاز دارد از طریق سئوال وپرسش کردن واتهام وتوهین به مجاهدین زدن اشراف به آگاهی بیشتر نسبت به فرخ نگهدار و سازمان اکثریت از طریق واسطه یا کاتالیزور سایت روشنگری متعلق به راه کارگر دست یابد؟!
در هر صورت در قسمتی در این گفتگو و سئوال وپرسشی که پیراون انشعاب یا تسویه ی حساب درون سازمان شده ، فرخ نگهدار خائن تلاش مذبوحانه کرده است تا که پرسش کننده را در گازانبر فشار بگذارد تا به پذیرد که در مورد وی اشتباه فکر می کرده است. چونکه فرخ نگهدار جواب یا توضیح توجیه گرایانه به این سئوال داده که چنین است:
"من شواهدی در دست ندارم که ترا متهم کنم که داری به خاطر تسويه حساب سياسی داری عالمانه، عامدانه و ظالمانه، شک و شبهه پراکنی می کنی. من کاملا قانع هستم که تو باورت آمده که ,شخص نگهدار با امضای خود، در نشريه کار شماره 120 ، 7 مرداد 1360 به اعضا و هواداران سازمان شان رهنمود ميدهد که کشتارهای هولناکی را که جمهوری اسلامی به راه انداخته، ,نه صرفا از جنبه عاطفی و اخلاقی - که به نوبه خود حائز اهميت است ـ- آن چنان که ضد انقلاب سعی در عمده کردن آن دارد، بلکه از زاويه مصالح ومنافع انقلاب بررسی کنند,. (اين عين نقل از نوشته توست). وقتی تو از من می پرسی: , آقای نگهدار، سازمان شما در سال 1360 از سرکوب و کشتاری که جمهوری اسلامی عليه مخالفان اش به راه انداخت، با صراحت غير قابل انکاری حمايت کرديد ؛ در باره آن حمايت اکنون چه ميگوئيد؟ , - من کاملا قانع هستم که در اين که خطاب - برخلاف رفتاری که من و ما با گروه انشعابی 16 آذر داشتيم - اصلا آلوده به بد ديدن نيست و تو بعد از گذشت 25 سال، هنوز با تمام وجود باور داری که حقيقت همين است که بيان می کنی. "
فرخ نگهدار خائن باز هم در بخشی دیگر برای تبرئه کردن خود و پاک کردن صورت مسئله و اثبات عدم شریک بودن دستان آلوده اش در خون مبارزان راه آزادی که چگونه حتی چهره ی پلید وی و سازمان اکثریت چگونه نفرت وکینه و وحشتی در دل سار مخالفان ایجاد کرده بود . برای برجسته کردن این نقش و البته با کوشش کردن برای یافتن راه فرار و د ست وپا کردن توجیه کاری که واقعیت اینگونه نبوده است که سئوال شده و بیهوده ونادرست چنین قیافه دژخیم از چهره وی ترسیم شده بود . بنابراین در مورد بیان آن شرایط پس از 30 خرداد سال 60 ونقش جاسوسی و آدمفروشی که فرخ نگهدار ها وسازمان اکثریت وحزب توده بر عهده داشتند، فرخ نگهدار اینگونه اعتراف آشکار وغیر قابل انکار به مخاطب پرسشگر خود داده است:
"تو اولين کسی نيستی که اين طور فکر می کنی. من نگاه هايی وحشتناک تر از تو، اما به همين اندازه باورمندانه، هم ديده ام. رفيق مهران شهاب الدين يکی عزيزترين، يکی از خوش فکرترين، يکی از قابل اعتمادترين، و عليرغم نقص بدني، يکی از فعال ترين رفقای ما در سخت ترين سال های زندان بود. در سال های 54 و 55 من يکی از صميمی ترين رفقای او و او يکی از صميمی ترين رفقای من بود. در سال های آخر زندان ما را از هم جدا کردند. در آخرين ماه ها مهران ,مشی چريکی, را رد کرد و به کسانی پيوست که بعدها راه کارگر را تشکيل دادند. افزوده در کمر کش کشتارها و بگير و ببندهای دهشتناک تابستان 60 روزی داشتم با اتوموبيل از بر جنوبی کريم خان می گذشتم. در آن سوی خيابان مهران را ديدم که در مسير ما دارد راه ميرود. او را مدت ها بود که نديده بودم. حس کردم دلم برايش پر ميزند. به رفيق همراهم گفتم از جلوتر دور بزنيم تا با يکی از بچه ها چاق سلامتی کنم. زديم کنار. از ماشين پريدم بيرون. با چشمان خندان جلوی مهران سبز شدم. يکهو ديدم تا چشم مهران به چشمان من افتاد رنگش شد مثل گچ. يک قدم عقب گذاشت. معلوم بود زبانش بند آمده. همين طور مات و مبهوت به من خيره ماند. حس کردم فکر می کند کارش تمام است. من سرجايم خشکم زده بود. چشمانم سياهی رفت. صحنه آخر را اصلا يادم نيست. اما چشمان از وحشت دريده و رنگ گچ گونه ی او از 25 سال پيش تا حالا همانطور جلوی چشمم سنگ شده. "
فرخ نگهدار خائن در دنباله بدون آنکه بگوید که وی و سازمان اکثرت چه کرده بودنذ که حتی دیدنش در خیابان موجب زنگ پریدن وزبان بند آمدن دیگران می شده است و برای اینکه تیغ بر زیر دم پرسشگر بگذارد و به حساب از موضع حلوا وچماق و شیوه ی بازجویان زندان اوین برخورد کرده باشد . در دنباله دست به سیاه با زی برای قانع کردن مخاطب خود زده است تا که بزعم خویش شاید بتواند در ذهن مخاطب خود جای نفوذی برای پاک کردن عملکرد پرونده ی خود اینگونه باز کند:
" به کمک تجربه زندگی و با شناختی که تا همين جا از منش علی اکبر به دست آورده ام قاعدتا علی اکبر نبايد خودش با چشمان خودش نشريه کار شماره 120 مورخ 7 مرداد 1360 را خوانده باشد. قاعدتا بايد آنچه را که از نشريه کار نقل کرده از منابع دست دوم بوده باشد و اين خيلی طبيعی است. وقتی شما با تمام وجود به صحت حديثی باور داريد آن را فقط به کار می بريد و لزومی به امتحان صحت آن نمی بينيد. حتی از اين هم فراتر ميروم. اگر علی اکبر نشريه کار 120 را می ديد و می ديد که اصلا چنين مطلبی در آن نيست، باز هم باور می کرد که سياست سازمان اکثريت و نوشته های فرخ نگهدار، همان بوده است که او به اشتباه فکر می کرده در کار 120 درج شده است. علی اکبر عزيز حتی اگر سرمقاله معروف کار شماره 117 مورخ 17 تيرماه 1360، تحت عنوان "اقدامات خشونت آميز و اعدام ها مغاير مصالح انقلاب است" را می ديد و می خواند باز هم باور نمی کرد که سازمان اکثريت از اعدام های سال 60 حمايت نکرده و صريحا آن را مورد انتقاد قرار داده است."
فرخ نگهدار باز هم بدون آنکه بگوید که چگونه شد که 30 خرداد به وجود آمد و چرا سازمان اکثریت در کنار سرکوبگران حاکم ایستاد واز امام ضد امپریالیست در سرکوبی صدای آزادیخواهان از موضع ضد امپریالیستی دروغین وقلابی دفاع کرد وچگونه شد که مکان سعید سلطانپور شناسائی شد ولورفت. اما برای اینکه پرونده ی خود را سفید کند ودستان ونین خود را بشوید وبوید که نه اینکه با زندانبان ولو دادن ها وجاسوسی کردن ها با دادستانی ضد انقلاب و جلاد اوین لاجوردی همکاری نکرده و در رابطه نبوده است، بلکه حتی مخالف اعدام ها نیز بوده است. پس با پیوند زدن ریش به سبیل چنین در مورد محکوم کردن اعدام سعید سلطانپورگفته است ودر ادامه جواب پرسش را به مجاهدین مرتبط کرده است. یعنی اینکه همکاری با آدمکشان دادستان وزندان اوین وسایر زندان های سراسر کشور را اینگونه اثبات کرده است :
مطمئنم که او مقاله کار شماره 115، مورخ 3 تير، را نخوانده که اعدام سعيد سلطان پور را محکوم می کنيم، و سرمقاله همان شماره تحت عنوان "باز هم مجاهدين را به سوی انقلاب فرا می خوانيم" را می خواند باز هم فکر می کرد اين ها سياست فرخ نگهدار و سازمان اکثريت نيست و حقيقت همان است که او فکر می کرده در کار 120 نوشته شده است. همچنین مقالات اساسی کار شماره 128، تحت عنوان ,حرف هايی که زديم و مجاهدين نشنيدند,، ,به جمهوری اسلامی در برخورد با نيروهای مجاهد چه می گوئيم؟, و نيز ,در حاشيه فاجعه ای به نام تظاهرات مسلحانه: همبسته ای از جنون و خيانت, اين مقالات در واقع مواضع سازمان در قبال سمت گيری مجاهدين و حرکات گروه های چپ جمع بندی می کند.
پاسدار واقعی ووظیفه شناس فرخ نگهدار خائن برای اینکه زنگار های حلقه بسته بر عمق باور شالگونی نسبت به خودش را بزاید بازهم از سایه ی شوم شکنجه آورش حتی برای رفقای همرزم زندانی اش در زمان شاه وترس ووحشتی که بر اندام وسراسر وجودش در اثر دیدن این کمک بازجو وجاسوس پس از 30 خرداد سال 60 در خیابان برای دیگران مستولی شده را دوباره اینگونه در برابر پاسخ شالگونی، اعتراف وآشکار کرده ومهر لاجوردی گونه ی خود را اینگونه نمایان وابراز کرده است.
ادامه دارد....
هوشنگ – بهداد
سال 85,اسفندماه26