پاسخ به جواب سئوالات علی اکبر شالگونی از فرخ نگهدار، در سایت روشنگری
قسمت دوم
در هر صرت فرخ نگهدار به پرسشگر می گوید حال به نظر ميرسد علی اکبر شالگونی عزيز به اسناد فوق دسترسی نداشته است. چنانچه او مايل باشد معلومات خود در باره سياست سازمان در قبال اعدام های دهشتناک سال 60 را تصحيح کند، می توان نسخه اسکن شده ی آنها را برای وی توسط پست الکترونيک ارسال کرد. اما برای من جای شک بسيار باقی است که او قادر شود پايه های ايمانش به صحت باورهايش را تصحيح کند. عمق يقينی که او نسبت به صحت باورهای خود دارد، من را تا اين جا به اين نتيجه رسانده که حتی پس از مطالعه دقيق تمام سندهای فوق باز هم بعيد است شکی در "وجود" علی اکبر عزيز در باره آن چه که او آن ها را "حقيقت محض" می داند رسوخ کند. حد و سنگينی مقاومتی که در وجود علی اکبر عزيز در قبال استدلال، در قبال اسناد و شواهد، از جمله در برابر علت احضار مدير مسوول (يا نويسنده مقاله) نشريه کار – که هر دو بعدا اعدام شدند – موج ميزند، عقل را قانع می کند که او، پس از ديدن تمام شواهد، باز هيچ شک نخواهد کرد که نادرست انديشيده است. تو گويی او اصلا تشکيک را گناه می شمارد. تو گويی هستی او تماما با شک نکردن در آميخته است. تو گويی شک نکردن خود ضامن هستی اوست. من در آن روزهای دهشت و مرگ تابستان 60، در آن کنج پياده رو، گزش تلخ آن چشمان از وحشت دريده ی مهران شهاب الدين را عميقا فهميدم و با آن که تمام تلخی آن را درتک تک ذرات وجودم حس کردم، اما در من جز احساس مهر هيچ حس ديگری توليد نشد. آخر او اصلا فرصت دانستن نداشت. کوران تند حوادث فرصتی برای شک کردن، برای انديشيدن، برای باز ديدن حقيقت برای او باقی نگذاشت.
فرخ نگهدار که کلمه عزیز را به جای رفیق نشانده است . عصبی است که چرا مخاطب خود همچون ایشان در باور های خود شک نکرده تا شبیه وی شود ، یعنی تبدیل به یک جارچی ومبلغ عریان رژیم شود. یعنی در حقیقت همانگونه شود که فرخ نگهدار در کنار حزب پدرخوانده توده و مصباح زدی و بهشتی و... در میز گرد تلویوزیونی نشست و شروع به تمرین وآموختن خیانت کرد وتخته گاز به خدمت رژیم جنایتکار وآدمکش در آمد وآنگونه آلوده ومعتاد شده است که هرگز اعتیاد مزمنش درمان وترک پذیر نمی باشد. که بقول خودش لحظه ای در آن شک کند که نکند زیر پایش سست شود واز حرکت وادامه ی راه باز ایستد. برای همین است که بدون اینکه پس از 25 سال توضیح دهد که مگر ایشان وسازمان اکثریت د ر ز مان دو ساله به حساب فاز سیاسی فعالیت احزاب و سازمان های سیاسی ، مرتکب چه اعمال جنایتکارانه ای شده بودند که هم سلولی وهم بند وبهترین دوست ویار زندان وهم رژیم سابقش مهران شهاب الدین ، پس از دیدن وی چنین در خیابان دچار وحشت وبند آمدن زبان شده بود که از ترس رنگش پریده و همچون گچ شده بود . یعنی با توصیفی که شده است درست شبیه حالت ها رو برو شدن قربانی در بند سیاهچال با بازجوی شکنجه گر خودش بوده است. سئوال است که این چگونه علاقه ومهری در وجود فرخ نگهدار بوده ونهادینه شده بود که اینگونه ایجاد و وحشت وبد بینی در ضمیر رفیق همرزم سابق وهم سلولی وهم زندانی خودش کرده بود و ایشان را به آن واکنش کشانده بوده است؟ این رفیق سابقش که بازهم بقول خودش پس از آزادی از زندان به سازمان کارگر پیوست و جزو تشکیل دهندگان این جریان بوده است . اینکه دیگر هوادار احساسی وناآگاه مجاهدین نبوده است که گول رهبران مجاهدین را خورده بود . یا اینکه در فهم ودرک وشناخت وارزیابی خودش نسبت به فرخ نگهدار وسازمان اکثریت دچار مشکل شده بود که با دیدن وی در خیابان این چنین طبق گفته ی خودش دجار دلهره ووحشت از مرگ شده بود ؟ ا لبته به ریشه ی عملکرد فرخ نگهدار و عملکرد اکثریت وهمکاری اش در لو دان بر می گشته است . همچین اختلاف وفرق فرخ نگهدار با خمینی اینجاست که فرخ نگهدار تلاش مذبوحانه می کند شخصیت وماهیت خود را کتمان کند . در صورتیکه خمینی پس از 15 سال تبعید زمانی که به تهران وارد شد. در برابر خبرنگار پرسشگری که پر سیده بود چه احساسی دارید گفته بود هیچی! باید گفت که خمینی بسیار صادق تر از این فرخ نگهدار بود که اینگونه ساده حقیقت گوئی کرده بود وکفت که هیچگونه احساسی نداشت . ولی فرخ نگهدار می خواهد وحشتی که ناشی از همکاری وی وسازمان اکثریت با جنایتکاران زندان اوین ولاجوردی ولو دادن مخالفین بود ه است که چهره ای خبیث از فرخ نگهدار ساخته بود که ا ینگونه ایجاد ترس و وحشت مرگ در وجود دیگران کرده بود را وارونه به مهر ورزیدن همچون صدور عدالت ودانش هسته ای مهرورزانه ی پاسدار احمدی نژاد در سازمان قالب کند که اکنون این هم جنس وهمکار آخوند های جنایتکار وعوامفریب ولاجوردی قصاب مدعیست که این ایجاد ترس و وحشت ودلهره ورنگ پریدگی در ضمیز مهران شهاب الدین در یک خیابان تهران پس از 30 خرداد سال 60 نه از ترس بلکه به خاطر لبریز از عشق وعلاقه ومحبت ومهر به مهران شهاب الدین راه کارگری بوده ومی باشد که چون درک نکرده ومتوجه نشده بود چنین واکنش و بازتابی را بهمراه داشت که خودش ملزم به اعتراف وبازگوئی آن شده و کوشش کرده است چنین احساسی که در وجود علی اکبر شالگونی نسبت به ایشان به وجود آمده را می خواهد تغییر دهد تا همون احساس مهران شهاب الدین در سال 60 نباشد. جالب است که فرخ نگهدار خائن وجاسوس در دنباله ی اجرای شوی خود و با نمایش نشان دادن جای دوست ودشمن چنین از جسارت داشتن وشهامت خود به شالگونی گزارش ارائه داده است:
"می خواهم شهامت کنم و با گزارش مواضع سازمان اکثريت در قبال رويدادهای تکان دهنده سال 60، که همه برگرفته از متن نشريه کار است، خودآزمايی کنم: -مطالبه اصلی و مرکزی سازمان از زمستان سال 59 تا اواخر سال 60، که نشريه کار را توقيف کردند، مصرانه اين بوده است که مجاهدين خلق را به اجتناب از عمليات مسلحانه و حکومت را به اجتناب از انتقام جويی و اعدام های شتابزده تشويق کند. -سازمان به صراحت و به تکرار به حکومت اعلام می کند که ,کسانی که عامل ترور يا قتل نيستند و در عمليات مسلحانه شرکت مستقيم نداشته اند، نبايد اعدام شوند,. -سازمان مدام اصرار می کند که "حساب هواداران مجاهدين از رهبران آنان جداست و حکومت بايد در قبال هوادران مجاهد سياست ارشادی در پيش گيرد"-سازمان مکرر به ,اعدام های بدون محاکمه و شتاب زده, اعتراض و تاکيد می کند ,برای صدور حکم بايد دادگاه تشکيل شود و بر اساس قانون رفتار شود,. -سازمان مکرر اشاره می کند که ,اکثر کسانی که اعدام می شوند بنا به گزارش های رسمی در هيچ عمل مسلحانه شرکت نداشته اند,.سازمان تاکيد می کند اکثر اعدام شدگان دانش آموزان کم سن و سال، بی تجربه و احساساتی هستند. آنها اگر زنده بمانند به زندگی عادی باز خواهند گشت. -سازمان مکرر تاکيد می کند که اين نوع مقابله با ,هواداران ره گم کرده گروه ها به اعتبار انقلاب و جمهوری اسلامی ايران لطمه ميزند,. سازمان تاکيد می کند که ,اين شتابزدگی و اعدام ها در ذهن بسياری جمهوری اسلامی را حکومتی ضعيف و نا استوار ترسيم می کند و اين همان چيزی است که رهبری مجاهدين اصرار به القاء آن به ذهن هوادارانشان دارد"
برتولت برشت روزی نوشته بود آنکس که حقیقت را نمی داند احمق است وآنکس که حقیقت را می داند وانکار می کند جنایتار است. مجاهدین که در زمستان 59 فصل شورا را در نشریه ی مجاهد دنبال می کردند که بعداً مشخص شد مبتکر وپیگر آن زنده یاد شکرالله پاک نژاد بود. مسعود رجوی در نشریه ی مجاهد فکر کنم شماره 114 اسفند ماه 59 بود خطاب به جبهه ی مشترک ارتجاع که شامل حزب توده و اکثریت و جنبش حبیب الله پیمان می شد. آنان را مخا طب قرار داد وگفته بود با شناختی که ما مجاهدین از حاکمیت وسرانش در زندان داریم . وقتی که اینان مارا که مسلمان می باشیم تحمل نمی کنند، بدانید با همه خوشرقصی هائی که شما دارید می کنید روزی نیز نوبت شما خواهد رسید که طناب دار اینان بر گردن شما نیز خواهد افتاد و آن را احساس خواهید کرد. ( نقل به مضمون) اتفاقاً دوسال بعد در سال 61 این پیش بینی در مورد حزب توده واکثریت اتفاق افتاد و سالیان بعد در مورد ملی مذهبی ها وحیب اله پیمان تجربه شد. اکنون خائن وخادم ارتجاع پس از آن پرونده ی ننگین وکثیفی که در اختیار دارد اعتراف کرده است که مجاهدین از 59 در شرف مبارزه ی مسلحانه بودند. ولی معلوم نیست که چرا اینان در تظاهرات مسالمت آمیز 500 هزار نفره ی 30 خرداد سال 60 خود در تهران، بااینکه از قبل طبق ادعای فرخ نگهدار در شرف تدارک مبارزه مسلحانه بودند دست بر سلاح نبردند که بهترین شرایط ممکن برای مبارزه ی مسلحانه همان روز 30 خرداد بود ؟ در صورتیکه مجاهدین باور داشتند که هرچه فضای تحمل پذیری نیم بند وخفقان فعالیت سیاسی در جامعه ادامه یابد به نفع اینان است . زیرا که هرچه از بدنه ی ارتجاع کنده می شد بلافاصله ی جذب مجاهدین می شد. یورش به دانشگاهها در اردیبهشت سال 59 و تعطیل کردن برگزاری تبیین های جهان مسعود رجوی در دانشگاه تهران نیز به همین دلیل بود واین رژیم وحشت زده بود که بالاخره پس از به خاک وخون کشیدن تظاهرات مسالمت آمیز 30 خرداد سال 60 مقاومت مسلحانه را به اینان تحمیل کرد ولی این پادو وجاسوس ومأمور آخوندها فرخ نگهدار خائن است که اعتراف کرده است در همان زمان وی نگران افزایش اعدام ها بوده است .چونکه باور داشت اعدام ها به اعتبار جمهوری اسلامی لطمه می زند نه اینکه چرا اینان اعدام می شوند ؟! همچنانکه که نمی گوید که سازمان اکثریت که احساساتی و نوجوان وکم تجربه نبودند و نه اینکه اهل مبارزه مسلحانه نبودند ، بلکه با رژیم جنایتکار مرز نداشتند وحامی ومبلغ وجاسوس آن بودند ودر جنگ ضد ی و ضد میهنی در کنار اعضای حزب توده وسپاه پاسداران حضو فعال داشتند. چرا عاقبت اینان به موضع خیانت وبی آبروئی کشانده شد وبه زائده ای رژیم آخوندی آلوده تبدیل شدند و سپس به یرون پاب شدند؟ از طرف دیگر، مگر فرخ خان چه تخم دو زرده ای برای اخوندهای جانی گذاشته بود که نه اینکه رژیم ودستگاه طلاعاتی - امنیتی کاری با ایشان نداشتند ، بلکه می بایست که موعظه ونصیحت وی را نیز قبول می کردند؟ در صورتیکه اینان که در اید ئولوژی با هم یکسان وهمکار نبودند وخمینی هم تأکید کرده بود که عقد اخوت با کسی نبسته است و قطب زاده را اعدام کرد وبنی صدر را از ریاست جمهوری بر کنار کرد ومنتظری را نیز خانه نشین نمود. پس حلقه ی پیوست یا در حقیقت حلقه ی مفقوده چه بوده است؟ گو اینکه فرخ نگهدار در مورد نقش خود توضیح داد وگفته است که در دیدن مهران شهاب الدین در خیابان چه حالتی به وی دست داده بودو تکرار آن پرسش چند باره وبی جاست. این ادعا دیگر فرخ نگهدار نیز خیلی مسخره وبیش از حد کمدیست که چنین ادعای سخفیف کرده است. یعنی پس از 28 سال که از تجربه ی این رژیم آدمکش و ضدبشری آخوندی می گذرد که بیش از 26 سال بطور پیوسته فرخ نگهدار واکثریت از این رژیم جنایتکار بطور علنی دفاع وحمایت کرده است . یعنی اینکه همیشه به یک جناح آن آن آویزان بوده است واکنون نبز همچنان همان موضع سابق حمایت کردن از رژیم جنایتکار و افتخار به ابراز نه مخالفت که دشمنی با مجاهدین را جزو وظایف ومأموریت خویش می داند که در ادامه به این موضوع پرداخته خواهد شد که چطور شفاف به مزدور بودن خود فرخ نگهدار اعتراف کرده است . اما اکنون به عنوان فاکت ودر جواب به سئوال علی اکبر شالگونی مدراکی اراده داده است که موجب بیشتر زیر سئوال رفتنش شده ه است که چگونه است جائی که همه سازمان های مخالف یا مخفی بودند یا فراری یا دستگیر وزندانی و شکنجه واعدام ی شدند ولی فرخ نگهدار آزاد بوه ودر خیابان ها به دنبال شناسائی وشکار مخالفین بوده و اینگونه نشریه ی کارش آزادانه منتشر و توزیع می شده است و به حکومت نیز رهنمود می داده است :
"- -سازمان مکرر اعلام می کند که گرچه کاملا مطابق قوانين جمهوری اسلامی ايران عمل می کند، اما روزی نيست که فعالين سازمان مورد تهاجم قرار نگيرد. نشريه کار در طول سال 60 مملو از عکس ها و وصيت نامه های اعضای اعدام شده سازمان است. نشريه کار مکرر می نويسد که اعدام اعضاء و هواداران سازمان بارزترين نشانه اشتباه بودن سياست حکومت است . -سازمان مکرر خواهان آنست که چنانچه هر يک از گروه ها مفاد اطلاعيه 10 ماده دادستانی انقلاب اسلامی را پذيرند بايد از حق فعاليت علنی و قانونی صلح آميز برخوردار شوند. "
ادامه دارد....
هوشنگ – بهداد
سال 85,اسفندماه26
قسمت دوم
در هر صرت فرخ نگهدار به پرسشگر می گوید حال به نظر ميرسد علی اکبر شالگونی عزيز به اسناد فوق دسترسی نداشته است. چنانچه او مايل باشد معلومات خود در باره سياست سازمان در قبال اعدام های دهشتناک سال 60 را تصحيح کند، می توان نسخه اسکن شده ی آنها را برای وی توسط پست الکترونيک ارسال کرد. اما برای من جای شک بسيار باقی است که او قادر شود پايه های ايمانش به صحت باورهايش را تصحيح کند. عمق يقينی که او نسبت به صحت باورهای خود دارد، من را تا اين جا به اين نتيجه رسانده که حتی پس از مطالعه دقيق تمام سندهای فوق باز هم بعيد است شکی در "وجود" علی اکبر عزيز در باره آن چه که او آن ها را "حقيقت محض" می داند رسوخ کند. حد و سنگينی مقاومتی که در وجود علی اکبر عزيز در قبال استدلال، در قبال اسناد و شواهد، از جمله در برابر علت احضار مدير مسوول (يا نويسنده مقاله) نشريه کار – که هر دو بعدا اعدام شدند – موج ميزند، عقل را قانع می کند که او، پس از ديدن تمام شواهد، باز هيچ شک نخواهد کرد که نادرست انديشيده است. تو گويی او اصلا تشکيک را گناه می شمارد. تو گويی هستی او تماما با شک نکردن در آميخته است. تو گويی شک نکردن خود ضامن هستی اوست. من در آن روزهای دهشت و مرگ تابستان 60، در آن کنج پياده رو، گزش تلخ آن چشمان از وحشت دريده ی مهران شهاب الدين را عميقا فهميدم و با آن که تمام تلخی آن را درتک تک ذرات وجودم حس کردم، اما در من جز احساس مهر هيچ حس ديگری توليد نشد. آخر او اصلا فرصت دانستن نداشت. کوران تند حوادث فرصتی برای شک کردن، برای انديشيدن، برای باز ديدن حقيقت برای او باقی نگذاشت.
فرخ نگهدار که کلمه عزیز را به جای رفیق نشانده است . عصبی است که چرا مخاطب خود همچون ایشان در باور های خود شک نکرده تا شبیه وی شود ، یعنی تبدیل به یک جارچی ومبلغ عریان رژیم شود. یعنی در حقیقت همانگونه شود که فرخ نگهدار در کنار حزب پدرخوانده توده و مصباح زدی و بهشتی و... در میز گرد تلویوزیونی نشست و شروع به تمرین وآموختن خیانت کرد وتخته گاز به خدمت رژیم جنایتکار وآدمکش در آمد وآنگونه آلوده ومعتاد شده است که هرگز اعتیاد مزمنش درمان وترک پذیر نمی باشد. که بقول خودش لحظه ای در آن شک کند که نکند زیر پایش سست شود واز حرکت وادامه ی راه باز ایستد. برای همین است که بدون اینکه پس از 25 سال توضیح دهد که مگر ایشان وسازمان اکثریت د ر ز مان دو ساله به حساب فاز سیاسی فعالیت احزاب و سازمان های سیاسی ، مرتکب چه اعمال جنایتکارانه ای شده بودند که هم سلولی وهم بند وبهترین دوست ویار زندان وهم رژیم سابقش مهران شهاب الدین ، پس از دیدن وی چنین در خیابان دچار وحشت وبند آمدن زبان شده بود که از ترس رنگش پریده و همچون گچ شده بود . یعنی با توصیفی که شده است درست شبیه حالت ها رو برو شدن قربانی در بند سیاهچال با بازجوی شکنجه گر خودش بوده است. سئوال است که این چگونه علاقه ومهری در وجود فرخ نگهدار بوده ونهادینه شده بود که اینگونه ایجاد و وحشت وبد بینی در ضمیر رفیق همرزم سابق وهم سلولی وهم زندانی خودش کرده بود و ایشان را به آن واکنش کشانده بوده است؟ این رفیق سابقش که بازهم بقول خودش پس از آزادی از زندان به سازمان کارگر پیوست و جزو تشکیل دهندگان این جریان بوده است . اینکه دیگر هوادار احساسی وناآگاه مجاهدین نبوده است که گول رهبران مجاهدین را خورده بود . یا اینکه در فهم ودرک وشناخت وارزیابی خودش نسبت به فرخ نگهدار وسازمان اکثریت دچار مشکل شده بود که با دیدن وی در خیابان این چنین طبق گفته ی خودش دجار دلهره ووحشت از مرگ شده بود ؟ ا لبته به ریشه ی عملکرد فرخ نگهدار و عملکرد اکثریت وهمکاری اش در لو دان بر می گشته است . همچین اختلاف وفرق فرخ نگهدار با خمینی اینجاست که فرخ نگهدار تلاش مذبوحانه می کند شخصیت وماهیت خود را کتمان کند . در صورتیکه خمینی پس از 15 سال تبعید زمانی که به تهران وارد شد. در برابر خبرنگار پرسشگری که پر سیده بود چه احساسی دارید گفته بود هیچی! باید گفت که خمینی بسیار صادق تر از این فرخ نگهدار بود که اینگونه ساده حقیقت گوئی کرده بود وکفت که هیچگونه احساسی نداشت . ولی فرخ نگهدار می خواهد وحشتی که ناشی از همکاری وی وسازمان اکثریت با جنایتکاران زندان اوین ولاجوردی ولو دادن مخالفین بود ه است که چهره ای خبیث از فرخ نگهدار ساخته بود که ا ینگونه ایجاد ترس و وحشت مرگ در وجود دیگران کرده بود را وارونه به مهر ورزیدن همچون صدور عدالت ودانش هسته ای مهرورزانه ی پاسدار احمدی نژاد در سازمان قالب کند که اکنون این هم جنس وهمکار آخوند های جنایتکار وعوامفریب ولاجوردی قصاب مدعیست که این ایجاد ترس و وحشت ودلهره ورنگ پریدگی در ضمیز مهران شهاب الدین در یک خیابان تهران پس از 30 خرداد سال 60 نه از ترس بلکه به خاطر لبریز از عشق وعلاقه ومحبت ومهر به مهران شهاب الدین راه کارگری بوده ومی باشد که چون درک نکرده ومتوجه نشده بود چنین واکنش و بازتابی را بهمراه داشت که خودش ملزم به اعتراف وبازگوئی آن شده و کوشش کرده است چنین احساسی که در وجود علی اکبر شالگونی نسبت به ایشان به وجود آمده را می خواهد تغییر دهد تا همون احساس مهران شهاب الدین در سال 60 نباشد. جالب است که فرخ نگهدار خائن وجاسوس در دنباله ی اجرای شوی خود و با نمایش نشان دادن جای دوست ودشمن چنین از جسارت داشتن وشهامت خود به شالگونی گزارش ارائه داده است:
"می خواهم شهامت کنم و با گزارش مواضع سازمان اکثريت در قبال رويدادهای تکان دهنده سال 60، که همه برگرفته از متن نشريه کار است، خودآزمايی کنم: -مطالبه اصلی و مرکزی سازمان از زمستان سال 59 تا اواخر سال 60، که نشريه کار را توقيف کردند، مصرانه اين بوده است که مجاهدين خلق را به اجتناب از عمليات مسلحانه و حکومت را به اجتناب از انتقام جويی و اعدام های شتابزده تشويق کند. -سازمان به صراحت و به تکرار به حکومت اعلام می کند که ,کسانی که عامل ترور يا قتل نيستند و در عمليات مسلحانه شرکت مستقيم نداشته اند، نبايد اعدام شوند,. -سازمان مدام اصرار می کند که "حساب هواداران مجاهدين از رهبران آنان جداست و حکومت بايد در قبال هوادران مجاهد سياست ارشادی در پيش گيرد"-سازمان مکرر به ,اعدام های بدون محاکمه و شتاب زده, اعتراض و تاکيد می کند ,برای صدور حکم بايد دادگاه تشکيل شود و بر اساس قانون رفتار شود,. -سازمان مکرر اشاره می کند که ,اکثر کسانی که اعدام می شوند بنا به گزارش های رسمی در هيچ عمل مسلحانه شرکت نداشته اند,.سازمان تاکيد می کند اکثر اعدام شدگان دانش آموزان کم سن و سال، بی تجربه و احساساتی هستند. آنها اگر زنده بمانند به زندگی عادی باز خواهند گشت. -سازمان مکرر تاکيد می کند که اين نوع مقابله با ,هواداران ره گم کرده گروه ها به اعتبار انقلاب و جمهوری اسلامی ايران لطمه ميزند,. سازمان تاکيد می کند که ,اين شتابزدگی و اعدام ها در ذهن بسياری جمهوری اسلامی را حکومتی ضعيف و نا استوار ترسيم می کند و اين همان چيزی است که رهبری مجاهدين اصرار به القاء آن به ذهن هوادارانشان دارد"
برتولت برشت روزی نوشته بود آنکس که حقیقت را نمی داند احمق است وآنکس که حقیقت را می داند وانکار می کند جنایتار است. مجاهدین که در زمستان 59 فصل شورا را در نشریه ی مجاهد دنبال می کردند که بعداً مشخص شد مبتکر وپیگر آن زنده یاد شکرالله پاک نژاد بود. مسعود رجوی در نشریه ی مجاهد فکر کنم شماره 114 اسفند ماه 59 بود خطاب به جبهه ی مشترک ارتجاع که شامل حزب توده و اکثریت و جنبش حبیب الله پیمان می شد. آنان را مخا طب قرار داد وگفته بود با شناختی که ما مجاهدین از حاکمیت وسرانش در زندان داریم . وقتی که اینان مارا که مسلمان می باشیم تحمل نمی کنند، بدانید با همه خوشرقصی هائی که شما دارید می کنید روزی نیز نوبت شما خواهد رسید که طناب دار اینان بر گردن شما نیز خواهد افتاد و آن را احساس خواهید کرد. ( نقل به مضمون) اتفاقاً دوسال بعد در سال 61 این پیش بینی در مورد حزب توده واکثریت اتفاق افتاد و سالیان بعد در مورد ملی مذهبی ها وحیب اله پیمان تجربه شد. اکنون خائن وخادم ارتجاع پس از آن پرونده ی ننگین وکثیفی که در اختیار دارد اعتراف کرده است که مجاهدین از 59 در شرف مبارزه ی مسلحانه بودند. ولی معلوم نیست که چرا اینان در تظاهرات مسالمت آمیز 500 هزار نفره ی 30 خرداد سال 60 خود در تهران، بااینکه از قبل طبق ادعای فرخ نگهدار در شرف تدارک مبارزه مسلحانه بودند دست بر سلاح نبردند که بهترین شرایط ممکن برای مبارزه ی مسلحانه همان روز 30 خرداد بود ؟ در صورتیکه مجاهدین باور داشتند که هرچه فضای تحمل پذیری نیم بند وخفقان فعالیت سیاسی در جامعه ادامه یابد به نفع اینان است . زیرا که هرچه از بدنه ی ارتجاع کنده می شد بلافاصله ی جذب مجاهدین می شد. یورش به دانشگاهها در اردیبهشت سال 59 و تعطیل کردن برگزاری تبیین های جهان مسعود رجوی در دانشگاه تهران نیز به همین دلیل بود واین رژیم وحشت زده بود که بالاخره پس از به خاک وخون کشیدن تظاهرات مسالمت آمیز 30 خرداد سال 60 مقاومت مسلحانه را به اینان تحمیل کرد ولی این پادو وجاسوس ومأمور آخوندها فرخ نگهدار خائن است که اعتراف کرده است در همان زمان وی نگران افزایش اعدام ها بوده است .چونکه باور داشت اعدام ها به اعتبار جمهوری اسلامی لطمه می زند نه اینکه چرا اینان اعدام می شوند ؟! همچنانکه که نمی گوید که سازمان اکثریت که احساساتی و نوجوان وکم تجربه نبودند و نه اینکه اهل مبارزه مسلحانه نبودند ، بلکه با رژیم جنایتکار مرز نداشتند وحامی ومبلغ وجاسوس آن بودند ودر جنگ ضد ی و ضد میهنی در کنار اعضای حزب توده وسپاه پاسداران حضو فعال داشتند. چرا عاقبت اینان به موضع خیانت وبی آبروئی کشانده شد وبه زائده ای رژیم آخوندی آلوده تبدیل شدند و سپس به یرون پاب شدند؟ از طرف دیگر، مگر فرخ خان چه تخم دو زرده ای برای اخوندهای جانی گذاشته بود که نه اینکه رژیم ودستگاه طلاعاتی - امنیتی کاری با ایشان نداشتند ، بلکه می بایست که موعظه ونصیحت وی را نیز قبول می کردند؟ در صورتیکه اینان که در اید ئولوژی با هم یکسان وهمکار نبودند وخمینی هم تأکید کرده بود که عقد اخوت با کسی نبسته است و قطب زاده را اعدام کرد وبنی صدر را از ریاست جمهوری بر کنار کرد ومنتظری را نیز خانه نشین نمود. پس حلقه ی پیوست یا در حقیقت حلقه ی مفقوده چه بوده است؟ گو اینکه فرخ نگهدار در مورد نقش خود توضیح داد وگفته است که در دیدن مهران شهاب الدین در خیابان چه حالتی به وی دست داده بودو تکرار آن پرسش چند باره وبی جاست. این ادعا دیگر فرخ نگهدار نیز خیلی مسخره وبیش از حد کمدیست که چنین ادعای سخفیف کرده است. یعنی پس از 28 سال که از تجربه ی این رژیم آدمکش و ضدبشری آخوندی می گذرد که بیش از 26 سال بطور پیوسته فرخ نگهدار واکثریت از این رژیم جنایتکار بطور علنی دفاع وحمایت کرده است . یعنی اینکه همیشه به یک جناح آن آن آویزان بوده است واکنون نبز همچنان همان موضع سابق حمایت کردن از رژیم جنایتکار و افتخار به ابراز نه مخالفت که دشمنی با مجاهدین را جزو وظایف ومأموریت خویش می داند که در ادامه به این موضوع پرداخته خواهد شد که چطور شفاف به مزدور بودن خود فرخ نگهدار اعتراف کرده است . اما اکنون به عنوان فاکت ودر جواب به سئوال علی اکبر شالگونی مدراکی اراده داده است که موجب بیشتر زیر سئوال رفتنش شده ه است که چگونه است جائی که همه سازمان های مخالف یا مخفی بودند یا فراری یا دستگیر وزندانی و شکنجه واعدام ی شدند ولی فرخ نگهدار آزاد بوه ودر خیابان ها به دنبال شناسائی وشکار مخالفین بوده و اینگونه نشریه ی کارش آزادانه منتشر و توزیع می شده است و به حکومت نیز رهنمود می داده است :
"- -سازمان مکرر اعلام می کند که گرچه کاملا مطابق قوانين جمهوری اسلامی ايران عمل می کند، اما روزی نيست که فعالين سازمان مورد تهاجم قرار نگيرد. نشريه کار در طول سال 60 مملو از عکس ها و وصيت نامه های اعضای اعدام شده سازمان است. نشريه کار مکرر می نويسد که اعدام اعضاء و هواداران سازمان بارزترين نشانه اشتباه بودن سياست حکومت است . -سازمان مکرر خواهان آنست که چنانچه هر يک از گروه ها مفاد اطلاعيه 10 ماده دادستانی انقلاب اسلامی را پذيرند بايد از حق فعاليت علنی و قانونی صلح آميز برخوردار شوند. "
ادامه دارد....
هوشنگ – بهداد
سال 85,اسفندماه26