يادداشت روز اوین نامه ی کیهان "فرزند يا فرمانده؟"

اوین نامه ی کیهان  2 شنبه 31 فروردین ماه سال 1394
     يادداشت روز  اوین نامه ی کیهان "فرزند يا فرمانده؟"
هم لهجه سربازجو شریعت نداری برای اینکه رفسنجانی راد راز ومتهم ومحکوم کرده باشد ابتدا سرمنبر رفته و با گریز به 1400 سال پیش زدن بعنوان پیش مقدمه اشاره کرده    به راستي اگر اسامه بن زيد و زبير و سعدوقاص و نظاير آنها از صحابه رسول خداپاي جانشين حضرت مي ايستادند يا اگر صحابه، پايمردي و اطاعت روز بدر را در روز احد نشان مي دادند، آيا تاريخ بشر و امت اسلامي به غمباري روزها و سال هاي اخير رقم مي خورد؟! 35 سال تاريخ انقلاب ما و پيروزي ها و ناکامي هاي آن بي شباهت به اين فراز و فرودها نيست. از موهبت جنگ خانمانسوز 8 ساله تا بحران هاي سياسي و اقتصادي و آخرين آن، چالش هسته اي. وقتي دشمن از رفتار برخي نخبگان ما آدرس غلط مي گيرد و بد محاسبه مي کند، آنگاه گستاخي او بيشتر مي شود؛ در اين سو هزينه ها بالامي رود حتي اگر آن نخبگان، مدعي تدبير براي کاستن از هزينه ها باشند.در ادامه  هم لهجه  ی یادداشت روزنویس  اوین نامه ی کیهان سربازجو شریعت نداری  پس از مقدمه چینی برای اینکه تضاد رفسنجانی با خامنه ای را برجسته  کرده باشد قبرستان کهنه شکافته  و گفته قابل تحسين و تامل برانگيز بود عبارات  رفسنجانی  4 آذر 84 در همايش «30 سال انقلاب، دستاوردها و آسيب ها و فرصت ها» در دانشگاه شريف، مبني بر اينکه «عشق من خامنه اي است. در موارد اختلاف ميان من و رهبري، قانوناً و شرعاً بايد از رهبرم اطاعت کنم. من نمي توانم صرفاً به نظر خود عمل کنم، زيرا حجت دارم و بايد قانوناً و شرعاً تبعيت کنم» همچنان که 7 مرداد 1387 در مصاحبه با روزنامه جام جم تصريح کرد «زير آسمان آبي به هيچ کس به اندازه خامنه اي اعتماد ندارم... ايشان بر من حق ولايت دارند... به ياد دارم در زمان رياست جمهوري يک بار در نماز جمعه اعلام کردم حاضرم کاغذهاي سفيدي را امضا کنم و به ايشان بدهم تا هرچه خواستند در اين کاغذها ]درباره من[ بنويسند... من معتقدم اگر در کشور بحراني پيش بيايد باز هم ولي فقيه است که مي تواند بن بست شکني کند». قبيل همين جملات را رفسنجانی درباره  خمینی شیاد دارد که خطاب به ايشان و با عنوان «امام و رهبر و مرجع تقليد عزيز و معظم» مي نويسد «اينجانب جنابعالي را مثل جانم دوست دارم». در عين حال چنين اظهار محبت هايي لوازمي دارد که البته مختص آقاي هاشمي نيست و براي هر نخبه همراه انقلاب و ولايت فقيه الزام آور است. بي تعارف بايد نوشت جناب زبير و جناب سلمان دو صحابي خاص پيامبربودند که درباره شان از زبان اولياي دين گفته شد «منا اهل البيت» و در عين حال دو صحابه، عاقبت کاملاً متفاوتي پيدا کردند. واقعيت اين است که درباره هيچ يک از صحابي انقلاب اسلامي تعبير «منا اهل البيت» به کار نرفته اما حتي همين تعبير، چک سفيد امضا و ضمانت نامه عاقبت به خيري جناب زبير نبود و نشد.
بالاخره پس از گذر از بازگویی  1400 سال پیش و گزینه برداری سال 84 و87  به سخنرانی  هفته گذشته  رفسنجانی در همايش بزرگداشت  همسر خمینی شیاد رسیده  که گفت  «دلواپسان، امام را هم اذيت مي کردند... هوش امام بالاتر از نبوغ بود و به عمق موضوعات مي رسيد... گروه سطحي نگر به وجود چند زن بي حجاب در خيابان مي پردازند اما نمي گويند ظلم ها چه مي شود؟ زندان ها چه مي شود؟ سرکوب ها چه مي شود؟ و حق مردم خوردن ها چه مي شود؟... در سال 84 واقعاً يک موي بدنم راضي نبود که وارد انتخابات شوم. همسر امام گفتند که امام اين انقلاب را به دست شما داد و شما مي خواهيد به دست چه کساني بدهيد و اصلاً مي دانيد اينها چه کساني هستند؟». تعبير بي راهي نيست که دلواپسان امام را هم اذيت مي کردند. نمونه اش نامه بدون سلام به امام در تاريخ 25 اسفند 1359 است که متاسفانه بوي بي ادبي و اهانت و اتهام مي دهد و اگر نفس نامه بي ادبي است، انتشار آن از سوي سايت  رفسنجانی بي ادبانه تر است. کلمات را با دقت مرور کنيد....
1-
مالک اشتر و اشعث بن قيس و عمار ياسر، ژنرال ها و سرلشکرهاي سپاه امير مومنان(ع) در جنگ صفين هستند که هر کدام فرماندهي بخشي از لشکر را برعهده دارند. همه منصوب امام هستند اما هر يک کارنامه اي متفاوت از خدمت يا خيانت برجاي مي گذارند. در حوزه حکومت داري نيز همين سياق جاري است. مالک اشتر و کميل بن زياد و اشعث بن قيس و عثمان بن حنيف و محمد بن ابي بکر و زيادبن ابيه و عبداله بن عباس هر يک فرمانداران حضرت براي مصر و آذربايجان و هيت و فارس و بصره محسوب مي شوند اما کارنامه اي به غايت متفاوت بر جاي گذاشته اند. از منظري ديگر فرمانده کل قوا در دو جنگ جمل و صفين، امير مومنان عليه السلام بود اما نوع عملکرد سرلشکرها و فرماندهان مياني در اين دو جنگ پيچيده - به ويژه در برابر عمليات رواني و خدعه و فريب دشمن- باعث شد پيروزي جنگ جمل در صفين رقم نخورد؛ همچنان که رفتار متفاوت سران لشکر خودي در دو جنگ بدر و احد باعث شد پيروزي بدر در معرکه احد تکرار نشود حال آن که در هر دو ميدان پيامبر اعظم(ص) فرمانده کل قوا بود و در جنگ احد از همه به دشمن نزديک تر و در محاصره اعداء! ماجراي عافيت طلبي و تن آسايي يهوديان که به موسي عليه السلام گفتند تو و خدايت برويد با دشمنان بجنگيد، ما اينجا مي نشينيم، به شکلي ديگر در قالب غنيمت طلبي در روز احد و در قالب خيانت در روز صفين بازتوليد شد؛ يعني اينکه کار اولياي الهي با همه شجاعت و سلامت و تدبير، لنگ مي ماند اگر که شماري از کارگزاران و متنفذان، کج بازي و خودرايي کنند.
    2- فرمود «في تقلب الاحوال علم جواهر الرّجال». در دگرگوني روزگار است که گوهر باطني رجال بيرون مي افتد. دنيا يک لابراتور بزرگ است. شرايط تغيير مي کند و لاجرم عيار افراد محک زده مي شود. جناب اسامهًْ بن زيد جوان در آخرين ماه هاي حيات پيامبر اعظم(ص) مامور تشکيل سپاه براي جنگ با روميان مي شود که همين، بهانه آزمون و رفوزگي برخي از شيوخ نسبت به رسول خدا(ص) مي گردد. خود اسامه زماني از سوي پيامبر مامور جمع آوري خراج از غير مسلمان ها مي شود و در اين ماموريت غير مسلماني را که شهادتين گفته- به خيال اينکه مي خواهد از خراج دادن فرار کند- از پا در مي آورد و آيه اي در مذمت همين شتابزدگي نازل مي شود. چند سال بعد هنگامي که سران فتنه جمل شورش مي کنند و آدم مي کشند و حاکميت اسلامي را دو شقه مي کنند، امير مومنان(ع) از جناب اسامه دعوت مي کند که به سپاه ايشان بپيوندد. اما اسامه متحير، عذر مي آورد که يک بار در خون مسلمان شريک شده و براي نوبت دوم نمي خواهد چنين خطايي مرتکب شود؛ و امام را در آن معرکه بزرگ تنها مي گذارد.

    يک سوي همين معرکه در مقابل امام سپاهي فراهم آمده که نخ تسبيح آن زبير بن عوام است. زبير که اکنون مقابل امام اولين صف آرايي جنگي را ترتيب داده، همين چند ماه پيش- برخلاف نظر امام- به خانه خليفه سوم يورش برده و پس از قتل او به همراه همه مردم ناراضي به در خانه اميرمومنان (ع) آمده و با اصرار بيعت کرده است. او 25 سال قبل از آن نيز جزو معدود صحابي رسول خدا(ص) بود که در فتنه سقيفه پاي امير مومنان(ع) ايستاده بود اما... امروز در دگرگوني 25-6 ساله مقابل مولاايستاده است؛ «ما زال الزّبير منّا اهل البيت حتي نشا ابنه المشئوم عبداله... زبير پيوسته با ما اهل بيت بود تا اينکه پسر شوم او عبداله رشد کرد و به سن جواني رسيد». (حکمت 453 نهج البلاغه). امام در بحبوحه معرکه جمل بود که طلحه و زبير را خطاب قرار داد و فرمود «فارجعا ايها الشيخان عن رايکما...». پير مردها (سني از شما گذشته) برگرديد از تصميم خويش که امروز فقط اين بازگشت عار براي شما دارد اما فردا - در روز قيامت- هم عار و هم نار با هم است. يک بار هم تا پيش جناب زبير رفت و جمله اي گفت که آه از نهاد زبير بلند شد و «انالله و انا اليه راجعون» گفت؛ يعني که زبير بر از دست رفتگي خود شهادت مي دهد. امام فرمود يادت هست روزي مرا ديدي و در آغوش کشيدي و بوسيدي و پيامبر (ص) شاهد اين صحنه بود و پرسيد آيا علي را دوست داري و تو گفتي بله که علي را دوست دارم، او برادر و پسر دايي من است؟! يادت هست پيامبر فرمود ولي تو با او مي جنگي در حالي که ستمکاري؟!... 

    به راستي اگر اسامه بن زيد و زبير و سعدوقاص و نظاير آنها از صحابه رسول خدا(ص) پاي جانشين حضرت مي ايستادند يا اگر صحابه، پايمردي و اطاعت روز بدر را در روز احد نشان مي دادند، آيا تاريخ بشر و امت اسلامي به غمباري روزها و سال هاي اخير رقم مي خورد؟! 35 سال تاريخ انقلاب ما و پيروزي ها و ناکامي هاي آن بي شباهت به اين فراز و فرودها نيست. از دفاع مقدس تا بحران هاي سياسي و اقتصادي و آخرين آن، چالش هسته اي. وقتي دشمن از رفتار برخي نخبگان ما آدرس غلط مي گيرد و بد محاسبه مي کند، آنگاه گستاخي او بيشتر مي شود؛ در اين سو هزينه ها بالامي رود حتي اگر آن نخبگان، مدعي تدبير براي کاستن از هزينه ها باشند.
    3- قابل تحسين و تامل برانگيز بود عبارات آقاي هاشمي 4 آذر 84 در همايش «30 سال انقلاب، دستاوردها و آسيب ها و فرصت ها» در دانشگاه شريف، مبني بر اينکه «عشق من آقاي خامنه اي است. در موارد اختلاف ميان من و رهبري، قانوناً و شرعاً بايد از رهبرم اطاعت کنم. من نمي توانم صرفاً به نظر خود عمل کنم، زيرا حجت دارم و بايد قانوناً و شرعاً تبعيت کنم» همچنان که 7 مرداد 1387 در مصاحبه با روزنامه جام جم تصريح کرد «زير آسمان آبي به هيچ کس به اندازه آيت الله خامنه اي اعتماد ندارم... ايشان بر من حق ولايت دارند... به ياد دارم در زمان رياست جمهوري يک بار در نماز جمعه اعلام کردم حاضرم کاغذهاي سفيدي را امضا کنم و به ايشان بدهم تا هرچه خواستند در اين کاغذها ]درباره من[ بنويسند... من معتقدم اگر در کشور بحراني پيش بيايد باز هم ولي فقيه است که مي تواند بن بست شکني کند». قبيل همين جملات را آقاي هاشمي درباره امام دارد که خطاب به ايشان و با عنوان «امام و رهبر و مرجع تقليد عزيز و معظم» مي نويسد «اينجانب جنابعالي را مثل جانم دوست دارم». در عين حال چنين اظهار محبت هايي لوازمي دارد که البته مختص آقاي هاشمي نيست و براي هر نخبه همراه انقلاب و ولايت فقيه الزام آور است. بي تعارف بايد نوشت جناب زبير و جناب سلمان دو صحابي خاص پيامبر(ص) بودند که درباره شان از زبان اولياي دين گفته شد «منا اهل البيت» و در عين حال دو صحابه، عاقبت کاملاً متفاوتي پيدا کردند. واقعيت اين است که درباره هيچ يک از صحابي انقلاب اسلامي تعبير «منا اهل البيت» به کار نرفته اما حتي همين تعبير، چک سفيد امضا و ضمانت نامه عاقبت به خيري جناب زبير نبود و نشد.
    4- آقاي هاشمي هفته گذشته در همايش بزرگداشت بانوي انقلاب تصريح کرد «دلواپسان، امام را هم اذيت مي کردند... هوش امام بالاتر از نبوغ بود و به عمق موضوعات مي رسيد... گروه سطحي نگر به وجود چند زن بي حجاب در خيابان مي پردازند اما نمي گويند ظلم ها چه مي شود؟ زندان ها چه مي شود؟ سرکوب ها چه مي شود؟ و حق مردم خوردن ها چه مي شود؟... در سال 84 واقعاً يک موي بدنم راضي نبود که وارد انتخابات شوم. همسر امام گفتند که امام اين انقلاب را به دست شما داد و شما مي خواهيد به دست چه کساني بدهيد و اصلاً مي دانيد اينها چه کساني هستند؟». تعبير بي راهي نيست که دلواپسان امام را هم اذيت مي کردند. نمونه اش نامه بدون سلام به امام در تاريخ 25 اسفند 1359 است که متاسفانه بوي بي ادبي و اهانت و اتهام مي دهد و اگر نفس نامه بي ادبي است، انتشار آن از سوي سايت آقاي هاشمي بي ادبانه تر است. کلمات را با دقت مرور کنيد:

    «موضع نسبتاً سخت مکتبي امروز ما دنباله نظرات قاطع شما از اول انقلاب تا به امروز است. بعد از پيروزي ما معمولاً مسامحه هايي در اين گونه موارد داشتيم و جنابعالي مخالف بوديد اما نظرات شما را با تعديل هايي]![ اجرا مي کرديم. شما اجازه ورود افراد تارک الصلوهًْ يا متظاهر به فسق را در کارهاي مهم نمي داديد، شما روزنامه ]صهيونيستي[ آيندگان را تحريم کرديد، شما از حضور زنان بي حجاب در ادارات مانع بوديد... همين ها موارد اختلاف ما با آنهاست. آيا رواست که به خاطر اجراي نظرات جنابعالي ما درگير باشيم و متهم و جنابعالي در مقابل اينها موضع بيطرف بگيريد؟ آيا بي خط بودن و آسايش طلبي را مي پسنديد؟.... اينجانب که جنابعالي را مثل جانم دوست دارم و روي زمين کسي را صالح تر از شما سراغ ندارم گاهي به ذهنم خطور مي کند که تبليغات ديگران شما را تحت تاثير قرار داده]![ و قاطعيت و صراحت لازم را در موارد فوق الذکر ضعيف تر از گذشته نشان مي دهيد... واقعاً و حقاً انتظار داريم در مقام رهبري و مرجع تقليد اگر تعديلي در شيوه حرکت ما لازم مي دانيد صراحتاً امر بفرماييد که مطيعيم؛ ما انتظار نداريم که نصايح ذوجوهي از رسانه هاي جمعي بشنويم، احضار کنيد و امر بفرماييد

    5- آيا دلواپسي - مخدوش- و اذيت در بحبوحه يک بحران، بزرگ تر از اين؟ بالاخره امام قاطع (تند) بود که به زعم آقاي هاشمي بايد تعديل مي شد و يا قاطع نبود و بايد قاطعيت و صراحت به خرج مي داد؟! آيا مخالفت با تصدي کارهاي مهم از سوي افراد فاسق و تارک الصلوهًْ نيازمند تعديل(!) بود؟ آيا صبر حکيمانه امام را بايد حمل به تاثيرپذيري امام از ديگران حمل کرد؟ و آيا اين آسان گيري آقاي هاشمي تا آنجا پيش نرفت که امثال عيسي سحرخيز (حامي نامزدي بهائيان و هم جنس بازان) را با وساطت خانم فائزه هاشمي به ملاقات ايشان بردند و آيا همين فرد چند ماه بعد تصريح نکرد «اغلب اصلاح طلبان برخلاف اول انقلاب ديگر علاقه اي به آقاي خميني ندارند»؟! آيا همين آسان گيري نبود که موجب شد فرد هتاک به حضرت امام که از کشور گريخته بود- عبدالحسين هراتي- به کشور باز گردد و رئيس مرکز اسناد دانشگاه آزاد شود و به عنوان دستيار و مشاور در ملاقات آقاي هاشمي با هيئت پارلماني ايتاليا حضور خاص داشته باشد سرانجام هاشمي بگويد که من او را نمي شناختم؟! 
    همچنين مي توان به زعم ناظران اگر همسر حضرت امام (رضوان الله تعالي عليهما- در قيد حيات بود و مي شنيد که توهين کننده علني به امام اين چنين در دفتر و مجموعه زير نظر آقاي هاشمي قدر مي بيند و بر صدر مي نشيند چه مي گفت؟ نمي پرسيد که «انقلاب را به چه کساني مي سپاريد»؟ يا آن روز که آشوبگران مورد حمايت فتنه گران کف خيابان فرياد زدند «انتخابات بهانه است اصل نظام نشانه است»، «مرگ بر اصل ولايت فقيه»، «نه غزه نه لبنان» و... سرنوشت انقلاب چه قدر براي برخي سياستمداران ما مهم بود که نازک تر از گل به آشوبگران نگفتند و جز به حمايت آنان زبان نگشودند؟ برخي از آشوبگران البته غريبه نبودند، نظير فائزه هاشمي که بعدها در 2 مصاحبه با روزنامه بهار و فيگارو از دستگيرشدگان عضو سازمان منافقين و بهائيت به عنوان دوستان خود که روابط خوبي با آنان دارد و آنان را افرادي بزرگ مي شمارد که براي باورهايشان مبارزه مي کنند، ياد کرد. آيا مي شود عمق ماجرا و شومي آن را درک نکرد؟! آيا دستبرد به بيت المال مسلمين و ريختن آن در حلقوم فتنه گراني که انتخابات صرفاً بهانه اي براي زدن اصل نظام است مستوجب مواخذه نيست و اگر يکي از منسوبان به اين جرم و جرايم مشابه بازخواست شد، بايد ترديدافکني و ياس پراکني کرد؟!
    6- مصاف امروز در اهميت کم از مصاف هاي صدر اسلام ندارد. جبهه همان جبهه و دشمن همان دشمن عنود است. بايد ديد خواص که ژنرال ها و فرماندهان مياني محسوب مي شوند به سيره کدام صحابه اقتدا مي کنند؟ سلمان يا زبير؟ مالک و عمار يا اشعث و اسامه؟
محمد ايماني