روزی نامه ی حکومتی جمهوری اسلامی 3 شنبه 25فروردین
ماه سال 1394
سرمقاله ی روزی نامه ی جمهوری " فردای
برگشتناپذیر آل سعود "
ادامه ی روضه
خوانی های ضد عربستانی قبلی مقالات همچنان
پیگیری شده و ادامه یافته است.
محمد حسنین هیکل، سیاستمدار برجسته مصری در یک
اظهارنظر صریح، آن دسته از کشورهای عرب را که در تجاوز به یمن مشارکت دارند یا
خواهند داشت، به باد انتقاد گرفت و این اقدام را یک خطای استراتژیک دانست. هیکل،
ارتجاع عرب را از عواقب این اقدام نسنجیده برحذر داشت و نسبت به پیامدهای آن هشدار
داد.
تقریباً بلافاصله پس از انتشار این دیدگاه، بوقهای تبلیغاتی و برخی عناصر رژیمهای مرتجع عرب دست به کار شدند تا با جوسازی علیه هیکل، وی را مرعوب نمایند و آثار و تبعات اظهاراتش را مهار و بلکه خنثی نمایند.
اینکه اظهارنظر هیکل تا این اندازه موجب تشویش و اعتراض جنگ طلبان و متجاوزین شده، از یکطرف نشانگر موضع دقیق و تاثیرگذار هیکل است و از طرف دیگر ابعاد بیاعتباری و سستی مواضع متجاوزین را به نمایش میگذارد، چرا که هیکل به تنهائی مواضع متجاوزین با آنهمه ابزارهای سیاسی – تبلیغاتی را مخدوش ساخت و در یک تقابل نابرابر، بر نکتهای تاکید ورزیده که اساس مشروعیت، مقبولیت و درستی اقدام آنها را به زیر سئوال برده است.
اکنون به دور از هرگونه پیشداوری، خوبست به این نکته بپردازیم که دیدگاه و موضع کدام طرف منطقیتر است؟ آیا اعرابی که میخواهند «طوفان» به پا کنند، برحقند یا معترضین به این عملکرد؟ با مروری بر کارنامه ارتجاع عرب در قبال تحولات منطقه در طول دوران معاصر، بهتر میتوان دریافت که تقریباً بدون استثنا، شاهد تلاش، سرمایهگذاری و حمایت ارتجاع عرب از اقدامات و سیاستهائی بودهایم که نه تنها در جهت تامین و تضمین منافع و مصالح دنیای عرب و دنیای اسلام نبوده، بلکه دقیقاً در یک مسیر انحرافی به این منافع و مصالح، زیان رسانیده و بر ضد آن وارد عمل شده است.
1 – ملتهای عرب و مسلمان به خاطر دارند که ارتجاع عرب هرگز به طور موثر و صادقانه در جهت حل و فصل مسئله فلسطین و تامین منافع فلسطینیها عمل نکرد و حتی در بسیاری موارد با همدستی آمریکا و برخی کشورهای اروپائی و صهیونیستها، راهکارهای تحقیرآمیز و بدون پشتوانهای را به زیان فلسطین، تحمیل و با آن همراهی نمود. بررسی دستاوردهای توافقات «اسلو»، «مادرید» و پیامدهای توافقات بعدی در مسیر تضعیف مواضع فلسطینیها و تقویت مواضع رژیم صهیونیستی به خوبی نشان میدهد این پدیده از ابتدا یک حرکت انحرافی بود که نهایتاً امروزه ارتجاع عرب را به طرز آشکاری به «متحد اسرائیل» تبدیل نموده است.
2 – اشغال لبنان توسط ارتش صهیونیستی در سال 1382 نه تنها با واکنش قابل ذکری از جانب ارتجاع عرب مواجه نگردید بلکه به عکس، آنها را به دشمن همیشگی نیروهای مقاومت در لبنان تبدیل کرد بطوری که «ایهود اولمرت» نخستوزیر وقت اسرائیل در جنگ 33 روزه علیه حزبالله لبنان بارها گفت این جنگ به درخواست برخی رژیمهای عرب و با موافقت آنها شکل گرفته و ادامه یافته است.
عربستان از شکست اسرائیل در جنگ 33 روزه و پیروزی نیروهای مقاومت اسلامی لبنان بقدری عصبانی شد که با ماموریت دادن به شاهزاده «بندربن سلطان» و «ترکی الفیصل» برای اعطای چک سفید به نخستوزیر اسرائیل از صهیونیستها رسماً درخواست ورود مجدد به جنگ با حزبالله لبنان را مطرح کرد که با مخالفت جدی تلآویو مواجه شد مخالفتی که البته ناشی از ناتوانی و غافلگیری ارتش صهیونیستی در قبال نیروهای مقاومت بود و در گزارش رسمی «کمیته وینوگراد» به تصریح مورد تاکید رسمی قرار گرفته است.
3 – فجایع سالهای اخیر در سوریه به اعتراف برخی مقامات خشمگین ریاض، با هدف انتقام از دمشق به خاطر عدم همراهی با سیاستهای ضدانسانی ریاض در قبال منافع و مصالح واقعی اعراب صورت گرفته و همچنان استمرار دارد.
اصرار جنون آمیز ریاض برای حمله نظامی آمریکا به سوریه به عنوان یک واقعیت آشکار و البته غیرقابل درک و باور، در حافظه تاریخی ملتهای منطقه باقی مانده است.
4 – نقش آشکار ریاض در شکل گیری «داعش» و سایر گروههای جنایتکار تکفیری و سلفی موضوع قابل انکاری نیست که ریاض بتواند از آن تبری جوید و از عواقب سرمایهگذاری بدفرجام در این فجایع بزرگ در امان بماند.
5 – شروع جنگ در یمن و تلاش برای تداوم آن، بدترین اشتباه تاریخی ریاض محسوب میشود که از نظر ابعاد، تاثیرات و پیامدهای منتظره و غیرمنتظره، هیچ یک از جنایات گذشته و حال ریاض، قابل مقایسه نیست.
ریاض با دستهای خود، بذر کینه و خشونت را در پشت مرزهای طولانی با یمن شاید برای همیشه میکارد و یک ملت مظلوم اما مجاهد را علیه خود میشوراند. تاریخ معاصر یمن در این زمینه گواهی میدهد که ریاض در طول چندین دهه از یکطرف دولتمردان مزدور و دست نشانده را بر مقدرات یمن حاکم نموده و از طرف دیگر علیه مردم یمن از طریق همین دست نشاندگان خود وارد عمل شده است.
چگونه میتوان باور کرد که رئیسجمهور یمن با فرار به عدن و سپس گریختن به عربستان و پناه آوردن به دربار سعودی آااااددآاز آنها بخواهد که با تجاوز و کشتار علیه مردم یمن، او را مجدداً به قدرت باز گردانند تا به خیانتها و جنایات خود علیه آن ملت ادامه دهد؟ ریاض هنوز هم از دعوت عام برای پیوستن دیگران به جنایتکاران جنگی ناکام مانده ولی هنوز مایوس نشده و با توسل به دلارهای نفتی و با فریب دیگران سعی دارد شرکای جرم خود را در یمن بیشتر کند تا بلکه اندکی احساس آرامش نماید. شاید رهبران ریاض نتوانند گذشتههای تاریخی را به خاطر بیاورند ولی تاریخ معاصر نشان میدهد که حتی حمایت بیچون و چرا از سردار نگون بخت قادسیه هم به زیان آنها پایان یافت و صدام به جنایات خود درون مرزهای عربستان به شاهزادگان عیاش سعودی ثابت کرد که هر کس شمشیر طغیان را تیز کند، با همان سلاح کشته خواهد شد.
ریاض نه با جنگ عراق، نه با جنگ سوریه و نه با همدستی صهیونیستها در لبنان نتوانست چیزی را به نفع خود تغییر دهد ولی در جنگ یمن، اوضاع به همین صورت ختم نخواهد شد بلکه باید بداند که با تداوم این جنگ نابرابر، مجبور خواهد شد تاوان سنگینی را بپردازد که عقلای قوم در دنیای عرب و دنیای اسلام از آن بعنوان یک خطای استراتژیک و چه بسا غیرقابل جبران و با آثاری برگشت ناپذیر، یاد میکنند. هر چند امروز بوقهای تبلیغاتی از سخنان «حسنین هیکل» برآشفته شدند و بر او خرده گرفتند ولی فردای تاریخ، صحت ارزیابی و پیشبینی وی را تایید خواهد کرد.
تقریباً بلافاصله پس از انتشار این دیدگاه، بوقهای تبلیغاتی و برخی عناصر رژیمهای مرتجع عرب دست به کار شدند تا با جوسازی علیه هیکل، وی را مرعوب نمایند و آثار و تبعات اظهاراتش را مهار و بلکه خنثی نمایند.
اینکه اظهارنظر هیکل تا این اندازه موجب تشویش و اعتراض جنگ طلبان و متجاوزین شده، از یکطرف نشانگر موضع دقیق و تاثیرگذار هیکل است و از طرف دیگر ابعاد بیاعتباری و سستی مواضع متجاوزین را به نمایش میگذارد، چرا که هیکل به تنهائی مواضع متجاوزین با آنهمه ابزارهای سیاسی – تبلیغاتی را مخدوش ساخت و در یک تقابل نابرابر، بر نکتهای تاکید ورزیده که اساس مشروعیت، مقبولیت و درستی اقدام آنها را به زیر سئوال برده است.
اکنون به دور از هرگونه پیشداوری، خوبست به این نکته بپردازیم که دیدگاه و موضع کدام طرف منطقیتر است؟ آیا اعرابی که میخواهند «طوفان» به پا کنند، برحقند یا معترضین به این عملکرد؟ با مروری بر کارنامه ارتجاع عرب در قبال تحولات منطقه در طول دوران معاصر، بهتر میتوان دریافت که تقریباً بدون استثنا، شاهد تلاش، سرمایهگذاری و حمایت ارتجاع عرب از اقدامات و سیاستهائی بودهایم که نه تنها در جهت تامین و تضمین منافع و مصالح دنیای عرب و دنیای اسلام نبوده، بلکه دقیقاً در یک مسیر انحرافی به این منافع و مصالح، زیان رسانیده و بر ضد آن وارد عمل شده است.
1 – ملتهای عرب و مسلمان به خاطر دارند که ارتجاع عرب هرگز به طور موثر و صادقانه در جهت حل و فصل مسئله فلسطین و تامین منافع فلسطینیها عمل نکرد و حتی در بسیاری موارد با همدستی آمریکا و برخی کشورهای اروپائی و صهیونیستها، راهکارهای تحقیرآمیز و بدون پشتوانهای را به زیان فلسطین، تحمیل و با آن همراهی نمود. بررسی دستاوردهای توافقات «اسلو»، «مادرید» و پیامدهای توافقات بعدی در مسیر تضعیف مواضع فلسطینیها و تقویت مواضع رژیم صهیونیستی به خوبی نشان میدهد این پدیده از ابتدا یک حرکت انحرافی بود که نهایتاً امروزه ارتجاع عرب را به طرز آشکاری به «متحد اسرائیل» تبدیل نموده است.
2 – اشغال لبنان توسط ارتش صهیونیستی در سال 1382 نه تنها با واکنش قابل ذکری از جانب ارتجاع عرب مواجه نگردید بلکه به عکس، آنها را به دشمن همیشگی نیروهای مقاومت در لبنان تبدیل کرد بطوری که «ایهود اولمرت» نخستوزیر وقت اسرائیل در جنگ 33 روزه علیه حزبالله لبنان بارها گفت این جنگ به درخواست برخی رژیمهای عرب و با موافقت آنها شکل گرفته و ادامه یافته است.
عربستان از شکست اسرائیل در جنگ 33 روزه و پیروزی نیروهای مقاومت اسلامی لبنان بقدری عصبانی شد که با ماموریت دادن به شاهزاده «بندربن سلطان» و «ترکی الفیصل» برای اعطای چک سفید به نخستوزیر اسرائیل از صهیونیستها رسماً درخواست ورود مجدد به جنگ با حزبالله لبنان را مطرح کرد که با مخالفت جدی تلآویو مواجه شد مخالفتی که البته ناشی از ناتوانی و غافلگیری ارتش صهیونیستی در قبال نیروهای مقاومت بود و در گزارش رسمی «کمیته وینوگراد» به تصریح مورد تاکید رسمی قرار گرفته است.
3 – فجایع سالهای اخیر در سوریه به اعتراف برخی مقامات خشمگین ریاض، با هدف انتقام از دمشق به خاطر عدم همراهی با سیاستهای ضدانسانی ریاض در قبال منافع و مصالح واقعی اعراب صورت گرفته و همچنان استمرار دارد.
اصرار جنون آمیز ریاض برای حمله نظامی آمریکا به سوریه به عنوان یک واقعیت آشکار و البته غیرقابل درک و باور، در حافظه تاریخی ملتهای منطقه باقی مانده است.
4 – نقش آشکار ریاض در شکل گیری «داعش» و سایر گروههای جنایتکار تکفیری و سلفی موضوع قابل انکاری نیست که ریاض بتواند از آن تبری جوید و از عواقب سرمایهگذاری بدفرجام در این فجایع بزرگ در امان بماند.
5 – شروع جنگ در یمن و تلاش برای تداوم آن، بدترین اشتباه تاریخی ریاض محسوب میشود که از نظر ابعاد، تاثیرات و پیامدهای منتظره و غیرمنتظره، هیچ یک از جنایات گذشته و حال ریاض، قابل مقایسه نیست.
ریاض با دستهای خود، بذر کینه و خشونت را در پشت مرزهای طولانی با یمن شاید برای همیشه میکارد و یک ملت مظلوم اما مجاهد را علیه خود میشوراند. تاریخ معاصر یمن در این زمینه گواهی میدهد که ریاض در طول چندین دهه از یکطرف دولتمردان مزدور و دست نشانده را بر مقدرات یمن حاکم نموده و از طرف دیگر علیه مردم یمن از طریق همین دست نشاندگان خود وارد عمل شده است.
چگونه میتوان باور کرد که رئیسجمهور یمن با فرار به عدن و سپس گریختن به عربستان و پناه آوردن به دربار سعودی آااااددآاز آنها بخواهد که با تجاوز و کشتار علیه مردم یمن، او را مجدداً به قدرت باز گردانند تا به خیانتها و جنایات خود علیه آن ملت ادامه دهد؟ ریاض هنوز هم از دعوت عام برای پیوستن دیگران به جنایتکاران جنگی ناکام مانده ولی هنوز مایوس نشده و با توسل به دلارهای نفتی و با فریب دیگران سعی دارد شرکای جرم خود را در یمن بیشتر کند تا بلکه اندکی احساس آرامش نماید. شاید رهبران ریاض نتوانند گذشتههای تاریخی را به خاطر بیاورند ولی تاریخ معاصر نشان میدهد که حتی حمایت بیچون و چرا از سردار نگون بخت قادسیه هم به زیان آنها پایان یافت و صدام به جنایات خود درون مرزهای عربستان به شاهزادگان عیاش سعودی ثابت کرد که هر کس شمشیر طغیان را تیز کند، با همان سلاح کشته خواهد شد.
ریاض نه با جنگ عراق، نه با جنگ سوریه و نه با همدستی صهیونیستها در لبنان نتوانست چیزی را به نفع خود تغییر دهد ولی در جنگ یمن، اوضاع به همین صورت ختم نخواهد شد بلکه باید بداند که با تداوم این جنگ نابرابر، مجبور خواهد شد تاوان سنگینی را بپردازد که عقلای قوم در دنیای عرب و دنیای اسلام از آن بعنوان یک خطای استراتژیک و چه بسا غیرقابل جبران و با آثاری برگشت ناپذیر، یاد میکنند. هر چند امروز بوقهای تبلیغاتی از سخنان «حسنین هیکل» برآشفته شدند و بر او خرده گرفتند ولی فردای تاریخ، صحت ارزیابی و پیشبینی وی را تایید خواهد کرد.