اوین نامه ی کیهان یکشنبه 9 خرداد ماه سال 1395
يادداشت روز اوین نامه ی کیهان "تكدر خاطر!"
«اجازه نمي دهيم با جنجال سازي با آبروي مديران خدوم دولتي بازي
شود… نبايد اجازه دهيم که شهرت و اعتماد افراد بازيچه سياسي و بازيچه جنجال هاي
رسانه اي شود و از مسير اصولي رسيدگي خارج گردد… عملکرد رسانه هاي عمومي در اين
زمينه کاملاغيراخلاقي و غيرانساني بود...از رسانه ها انتظار داريم که در اينگونه
موارد با صداقت و اخلاق اسلامي عمل کنند و اعتبار افراد شريف را در معرض آسيب قرار
ندهند » (وزير اقتصاد در مراسم توديع رئيس مستعفي بيمه مرکزي)
«رئيس جمهور به صراحت نسبت به اينکه برخي مجوزها لغو مي شود، مراتب نارضايتي و تکدر خود را اعلام کرده است. لغو اين مجوزها آثار فرهنگي سوئي دارد و گاهي اوقات نسبت به برخي افرادي صورت مي گيرد، که جاي تاسف است .» (واکنش سخنگوي دولت به عدم برگزاري کنسرت در شهر نيشابور)
عبارات بالا، دو روي سکه مديريت در دولت يازدهم است ؛ روي اول، انکار و پنهان کردن نقايص و کوتاهي هاي ناشي از بي برنامگي و حتي بالاتر از آن است و روي دوم، به حاشيه ها پرداختن و بي خيال درد و مصيبت اصلي مردم شدن! و متاسفانه هيچ سکه اي روي سومي ندارد تا بتوانيم اميدوار به يک راهکار و راهبرد ديگر باشيم!
هرچند که گذشت سه سال از عمر دولت يازدهم و به قهقرا رفتن اقتصاد و توليد ملي و حاکم شدن رکود عميق و بي سابقه بر تمامي اجزاي اقتصاد، آشکارترين کارنامه دولت و گوياي همه چيز است ، اما براي دريافت بهتر راهبرد دولتمرداني که با بيش از هزار وعده شيرين، راي مردم راگرفتند، لازم است توضيح مختصري در خصوص هر دو روي سکه بيان شود:
1- افشاي فيش هاي حقوقي برخي مديران دولتي در بيمه ايران- که حقيقتا مشتي از خروار و اندکي از بسيار بود و همين حالامي توان ده ها نمونه ديگر مشابه آن را نشان داد- واکنش هاي برخي دولتمردان را به همراه داشت که نهايتا به استعفاي طلبکارانه و توام با توهين رئيس بيمه مرکزي - که چندين برابر حقوق مصرح قانوني از بيت المال برداشت مي کرد- خاتمه يافت. اما وزير اقتصاد در مراسم توديع اين شخص، نسبت به غيرانساني بودن اقدام رسانه ها هشدار داد و از آبروي افراد محترم سخن گفت! وي البته طبق انتظار ، اين ظلم آشکار به مردم را هم ناشي از عملکرد دولت قبل دانست و فراموش کرد که مديران متعددي به بيت المال، منصوب دولت يازدهم هستند! اين همان روي سکه اي است که به رغم بي برنامگي و بي هنري، طلبکارانه سعي در پنهان کردن مشکلات دارد و مردم را نامحرم براي آگاهي از حقوق خودشان مي داند!
2- مهمترين نکته در اين روي سکه - همانگونه که در سخنان جناب وزير هم آشکار است- بي اطلاعي از اوضاع حقيقي جامعه است. تا آنجا که مقامات دولتي از وضعيت نزديکترين افراد منصوب شده توسط خودشان هم خبري ندارند و نمي دانند آنها چه مي کنند و چه دريافتي دارند! اين بي خبري ، مادامي که تنها به پرداخت حقوق چند ده ميليوني مديران محدود باشد، تنها باعث هدر رفت بيت المال مي شود و آسيب ديگري ندارد. اما وقتي کسي از نزديکترين افراد خودش خبر ندارد، چگونه از وضع معيشت مردم عادي و مرزنشين و دور افتاده و روستايي خبر دارد!؟ چگونه خبر دار مي شود که بر سر فلان صنعت چه آمد؟ و اينگونه مي شود که بانک مرکزي ، تورم را روي کاغذ کم و کمتر اعلام مي کند و دولتمردان هم با افتخار از آن دم مي زنند! آيا ميزان اطلاع آنها در آنجا هم به اندازه همين فيش هاي حقوقي نيست!؟
3- تلاش براي بستن دهان منتقد و مطلع هم ،وجه ديگر دکترين رسمي دولت يازدهم است. حملات بي سابقه و فراموش نشدني رئيس دولت يازدهم در ماجراي برجام هنوز در يادها زنده است. طبيعي است که وزير او هم از لفظ «غير انساني» براي حمله به رسانه اي استفاده کند که گناهي ندارند جز اينکه «جرمش اين بود که اسرار هويدا مي کرد»! آيا جز اين است!؟ البته اين حملات در دولتي انجام مي شود که شعار «جريان آزاد اطلاعات» را بالاي دست گرفته بود و تا آنجا به آن وفادار است که حاضر نيست سامانه هاي پيام رسان بي در و پيکري که به پمپاژ شبهات و اکاذيب و توهين به مقدسات مشغولند را مسدود کند! آنجا بايد جريان آزاد اطلاعات ادامه داشته باشد، اما اينجا، سخن از کار غيرانساني در ميان است!
4- حفظ آبروي متعديان به حقوق مردم و حتي بر صدر نشاندن آنها و مسلط کردنشان بر مناصب حساس، وصف ديگري از اين روش است.روزهاي دولت کارگزاران ، گواهي بر صدق اين مدعاست و مديران ارشدي که با حکم دستگاه قضايي يکي پس از ديگري به فساد مالي محکوم شدند. در اين روش،يک مجرم يقه سفيد،يک قانون دان قانون شکن- که با رديف کردن سطرهاي مختلف در يک فيش حقوقي ، حقوقي بيش از هشتاد انسان شريف و زحمتکش در يک ماه را دريافت مي کند- آبرو دارد و همه کشور موظف به حفظ آبروي اويند اما فلان سرپرست خانوار که به خاطر سياست هاي غلط اقتصادي دولت يازدهم، شرمنده زن و فرزنش شده، هيچ آبرويي ندارد ! بيش از يک ميليون نفري که در دولت يازدهم بيکار شده اند، انسان نيستند و نبايد براي آبروي آنها فکري کرد! صاحبان بيش از شصت درصد صنايع کشور که در دولت يازدهم کارشان به تعطيلي و ورشکستگي کشيده شده، هيچ آبرويي ندارند و بايد به خاطر چک هاي برگشتي و سرمايه نابود شده ، به زندان بروند اما مديران بي هنري که با تکبر خود را لايق سه چهار برابر اين رقم هنگفت مي دانند، آبرو دارند و بايد به گلوي هرکه عليه آن دردانه ها سخني گفته، سرب داغ ريخت!
5- و بالاخره آنکه انداختن تقصير به گردن دولت قبل، آن هم در آستانه چهارمين سال دولت يازدهم، نشانه دست خالي و نداشتن پاسخ براي مردم است و گرنه کيست که نداند دولت يازدهم در همان نخستين روزهاي روي کار آمدنش، هرکس و هرچيز که سر سوزني با آن مشکل داشت را از سر راه برداشت و با داس دولت يازدهم کار آن را يکسره کرد! برکناري رئيس دانشگاه علامه طباطبايي ، پيش از آنکه وزارت علوم وزير داشته باشد، تعطيل مسکن مهر و نااميد کردن جمع زيادي از مردم و دهها نمونه ديگر، عزم دولت براي برخورد با هرچه ميراث دولت قبل بود را نشان مي دهد. پس چطور حالامدعي ميراث حقوق هاي چند ده ميليوني شده اند!؟
اين چند نشانه به روشني گواه آن است که سه سال از عمر کشور، بي برنامه هدر شد و وعده ها، يکي پس از ديگري، پوچ و توخالي از آب در آمد
6- اما اين همه بي برنامگي و به قهقرا رفتن اقتصاد، چگونه در برابر افکار عمومي چاره سازي مي شود!؟ اينجاست که روي ديگر سکه دولت يازدهم بکار مي آيد. به حاشيه پرداختن و فراموش کردن اصل! سخنان سخنگوي دولت، مصداق تام و تمام اين روش است. تکدر رئيس جمهور محترم به خاطر عدم برگزاري يک کنسرت! سناريويي طراحي شده توسط برخي دوستان دولت که قرار است از آن براي سرگرم کردن چند روزه جامعه استفاده شود! کسي تا به حال ، از تکدر جناب ايشان براي بيکاري ميليون ها جوان چيزي شنيده!؟ به خاطر فقر و نداري بيکار ها چطور!؟ به خاطر مستاجران خانه بدوشي که نمي دانند در پايان موعد اجاره، مي توانند سرپناه ديگري تهيه کنند يا نه چطور!؟ به خاطر کودکان خياباني و کودکان کار چطور!؟ اساسا درک و دريافت و اطلاعي از اين امور وجود دارد که انتظار تکدر خاطر عالي را داشته باشيم!؟ يا نه همين که براي يک کنسرت در شهر نيشابور مکدر شوند و چند روزي هياهو باشد کافيست!؟ آيا در همان نيشابور، مشکل ديگري نبوده که خاطر رئيس دولت را مکدر کند!؟ مي دانيم- و به زودي جزئيات دقيقي از ماجرا را منتشر مي کنيم - که اساسا در نيشابور، مجوزي براي کنسرتي صادر نشده بود که لغو شده باشد! اساسا اتفاقي نيفتاد که غبار آن چهره اي را مکدر کند! مردم به خوبي مي فهمند که دغدغه هاي فانتزي، براي رد گم کردن و به فراموشي سپردن مشکلات اصلي است.
اما چرايي اين رفتار دولتمردان، خود حکايتي ديگر دارد. في الجمله و مختصر آن را بايد در اين عبارت گفت که؛ وقتي اشرافيت، برخورداري از سطح خاصي از ثروت و تعلق به طبقه اي خاص و سبکي متفاوت از زندگي، معيار و ملاک براي انتخاب مديران شود، وقتي مديران هزار ميلياردي بر سرنوشت مردم حاکم شوند، وقتي عضويت در هيئت مديره ده ها شرکت بزرگ بر خلاف عقل و قانون، براي يک مقام دولتي عادي و حلال باشد! وقتي ...! اساسا درک شرايط فرودستان و بيچارگان جامعه ،براي آن مديران ممکن است!؟ به راستي چرا انتظار داريم مديري که بيش از هزار ميليارد تومان ثروت اعلام شده دارد، درک کند که کارگر زحمتکش راه آهن، چند ماه است حقوق نگرفته است!؟ چطور ممکن است درک کند که کارگران هزاران واحد صنعتي تعطيل شده، شرمنده زن و فرزندانشان هستند!؟ از نظر آنها مسکن مهر مزخرف است! چون نمي فهمند زندگي در پنجاه متر آپارتمان يعني چه!؟ آنها به درستي فهميده اند که زندگي در قصر ها و ويلاهاي آن چناني بهتر است! براي آنها مشکل يک پدر رنجديده براي پرداخت شهريه دانشگاه معنا ندارد، چون فرزندانشان در گرانترين دانشگاه هاي دنيا مشغول تحصيل اند و پدران زحمتکش شان، با حقوق اندکي! که از بيت المال مي گيرند، شهريه ناقابل آنها را مي دهند! واقعا انتظار درک شرايط محرومين و حتي طبقه متوسط از مديران اشرافي، انتظار بي جايي است ! از نظر آنها ، همه چيز مرتب است و تنها چيزي که باقي مي ماند، عدم برگزاري کنسرت است که خاطر عالي را مکدر مي کند! نويسنده: حسين شمسيان
«رئيس جمهور به صراحت نسبت به اينکه برخي مجوزها لغو مي شود، مراتب نارضايتي و تکدر خود را اعلام کرده است. لغو اين مجوزها آثار فرهنگي سوئي دارد و گاهي اوقات نسبت به برخي افرادي صورت مي گيرد، که جاي تاسف است .» (واکنش سخنگوي دولت به عدم برگزاري کنسرت در شهر نيشابور)
عبارات بالا، دو روي سکه مديريت در دولت يازدهم است ؛ روي اول، انکار و پنهان کردن نقايص و کوتاهي هاي ناشي از بي برنامگي و حتي بالاتر از آن است و روي دوم، به حاشيه ها پرداختن و بي خيال درد و مصيبت اصلي مردم شدن! و متاسفانه هيچ سکه اي روي سومي ندارد تا بتوانيم اميدوار به يک راهکار و راهبرد ديگر باشيم!
هرچند که گذشت سه سال از عمر دولت يازدهم و به قهقرا رفتن اقتصاد و توليد ملي و حاکم شدن رکود عميق و بي سابقه بر تمامي اجزاي اقتصاد، آشکارترين کارنامه دولت و گوياي همه چيز است ، اما براي دريافت بهتر راهبرد دولتمرداني که با بيش از هزار وعده شيرين، راي مردم راگرفتند، لازم است توضيح مختصري در خصوص هر دو روي سکه بيان شود:
1- افشاي فيش هاي حقوقي برخي مديران دولتي در بيمه ايران- که حقيقتا مشتي از خروار و اندکي از بسيار بود و همين حالامي توان ده ها نمونه ديگر مشابه آن را نشان داد- واکنش هاي برخي دولتمردان را به همراه داشت که نهايتا به استعفاي طلبکارانه و توام با توهين رئيس بيمه مرکزي - که چندين برابر حقوق مصرح قانوني از بيت المال برداشت مي کرد- خاتمه يافت. اما وزير اقتصاد در مراسم توديع اين شخص، نسبت به غيرانساني بودن اقدام رسانه ها هشدار داد و از آبروي افراد محترم سخن گفت! وي البته طبق انتظار ، اين ظلم آشکار به مردم را هم ناشي از عملکرد دولت قبل دانست و فراموش کرد که مديران متعددي به بيت المال، منصوب دولت يازدهم هستند! اين همان روي سکه اي است که به رغم بي برنامگي و بي هنري، طلبکارانه سعي در پنهان کردن مشکلات دارد و مردم را نامحرم براي آگاهي از حقوق خودشان مي داند!
2- مهمترين نکته در اين روي سکه - همانگونه که در سخنان جناب وزير هم آشکار است- بي اطلاعي از اوضاع حقيقي جامعه است. تا آنجا که مقامات دولتي از وضعيت نزديکترين افراد منصوب شده توسط خودشان هم خبري ندارند و نمي دانند آنها چه مي کنند و چه دريافتي دارند! اين بي خبري ، مادامي که تنها به پرداخت حقوق چند ده ميليوني مديران محدود باشد، تنها باعث هدر رفت بيت المال مي شود و آسيب ديگري ندارد. اما وقتي کسي از نزديکترين افراد خودش خبر ندارد، چگونه از وضع معيشت مردم عادي و مرزنشين و دور افتاده و روستايي خبر دارد!؟ چگونه خبر دار مي شود که بر سر فلان صنعت چه آمد؟ و اينگونه مي شود که بانک مرکزي ، تورم را روي کاغذ کم و کمتر اعلام مي کند و دولتمردان هم با افتخار از آن دم مي زنند! آيا ميزان اطلاع آنها در آنجا هم به اندازه همين فيش هاي حقوقي نيست!؟
3- تلاش براي بستن دهان منتقد و مطلع هم ،وجه ديگر دکترين رسمي دولت يازدهم است. حملات بي سابقه و فراموش نشدني رئيس دولت يازدهم در ماجراي برجام هنوز در يادها زنده است. طبيعي است که وزير او هم از لفظ «غير انساني» براي حمله به رسانه اي استفاده کند که گناهي ندارند جز اينکه «جرمش اين بود که اسرار هويدا مي کرد»! آيا جز اين است!؟ البته اين حملات در دولتي انجام مي شود که شعار «جريان آزاد اطلاعات» را بالاي دست گرفته بود و تا آنجا به آن وفادار است که حاضر نيست سامانه هاي پيام رسان بي در و پيکري که به پمپاژ شبهات و اکاذيب و توهين به مقدسات مشغولند را مسدود کند! آنجا بايد جريان آزاد اطلاعات ادامه داشته باشد، اما اينجا، سخن از کار غيرانساني در ميان است!
4- حفظ آبروي متعديان به حقوق مردم و حتي بر صدر نشاندن آنها و مسلط کردنشان بر مناصب حساس، وصف ديگري از اين روش است.روزهاي دولت کارگزاران ، گواهي بر صدق اين مدعاست و مديران ارشدي که با حکم دستگاه قضايي يکي پس از ديگري به فساد مالي محکوم شدند. در اين روش،يک مجرم يقه سفيد،يک قانون دان قانون شکن- که با رديف کردن سطرهاي مختلف در يک فيش حقوقي ، حقوقي بيش از هشتاد انسان شريف و زحمتکش در يک ماه را دريافت مي کند- آبرو دارد و همه کشور موظف به حفظ آبروي اويند اما فلان سرپرست خانوار که به خاطر سياست هاي غلط اقتصادي دولت يازدهم، شرمنده زن و فرزنش شده، هيچ آبرويي ندارد ! بيش از يک ميليون نفري که در دولت يازدهم بيکار شده اند، انسان نيستند و نبايد براي آبروي آنها فکري کرد! صاحبان بيش از شصت درصد صنايع کشور که در دولت يازدهم کارشان به تعطيلي و ورشکستگي کشيده شده، هيچ آبرويي ندارند و بايد به خاطر چک هاي برگشتي و سرمايه نابود شده ، به زندان بروند اما مديران بي هنري که با تکبر خود را لايق سه چهار برابر اين رقم هنگفت مي دانند، آبرو دارند و بايد به گلوي هرکه عليه آن دردانه ها سخني گفته، سرب داغ ريخت!
5- و بالاخره آنکه انداختن تقصير به گردن دولت قبل، آن هم در آستانه چهارمين سال دولت يازدهم، نشانه دست خالي و نداشتن پاسخ براي مردم است و گرنه کيست که نداند دولت يازدهم در همان نخستين روزهاي روي کار آمدنش، هرکس و هرچيز که سر سوزني با آن مشکل داشت را از سر راه برداشت و با داس دولت يازدهم کار آن را يکسره کرد! برکناري رئيس دانشگاه علامه طباطبايي ، پيش از آنکه وزارت علوم وزير داشته باشد، تعطيل مسکن مهر و نااميد کردن جمع زيادي از مردم و دهها نمونه ديگر، عزم دولت براي برخورد با هرچه ميراث دولت قبل بود را نشان مي دهد. پس چطور حالامدعي ميراث حقوق هاي چند ده ميليوني شده اند!؟
اين چند نشانه به روشني گواه آن است که سه سال از عمر کشور، بي برنامه هدر شد و وعده ها، يکي پس از ديگري، پوچ و توخالي از آب در آمد
6- اما اين همه بي برنامگي و به قهقرا رفتن اقتصاد، چگونه در برابر افکار عمومي چاره سازي مي شود!؟ اينجاست که روي ديگر سکه دولت يازدهم بکار مي آيد. به حاشيه پرداختن و فراموش کردن اصل! سخنان سخنگوي دولت، مصداق تام و تمام اين روش است. تکدر رئيس جمهور محترم به خاطر عدم برگزاري يک کنسرت! سناريويي طراحي شده توسط برخي دوستان دولت که قرار است از آن براي سرگرم کردن چند روزه جامعه استفاده شود! کسي تا به حال ، از تکدر جناب ايشان براي بيکاري ميليون ها جوان چيزي شنيده!؟ به خاطر فقر و نداري بيکار ها چطور!؟ به خاطر مستاجران خانه بدوشي که نمي دانند در پايان موعد اجاره، مي توانند سرپناه ديگري تهيه کنند يا نه چطور!؟ به خاطر کودکان خياباني و کودکان کار چطور!؟ اساسا درک و دريافت و اطلاعي از اين امور وجود دارد که انتظار تکدر خاطر عالي را داشته باشيم!؟ يا نه همين که براي يک کنسرت در شهر نيشابور مکدر شوند و چند روزي هياهو باشد کافيست!؟ آيا در همان نيشابور، مشکل ديگري نبوده که خاطر رئيس دولت را مکدر کند!؟ مي دانيم- و به زودي جزئيات دقيقي از ماجرا را منتشر مي کنيم - که اساسا در نيشابور، مجوزي براي کنسرتي صادر نشده بود که لغو شده باشد! اساسا اتفاقي نيفتاد که غبار آن چهره اي را مکدر کند! مردم به خوبي مي فهمند که دغدغه هاي فانتزي، براي رد گم کردن و به فراموشي سپردن مشکلات اصلي است.
اما چرايي اين رفتار دولتمردان، خود حکايتي ديگر دارد. في الجمله و مختصر آن را بايد در اين عبارت گفت که؛ وقتي اشرافيت، برخورداري از سطح خاصي از ثروت و تعلق به طبقه اي خاص و سبکي متفاوت از زندگي، معيار و ملاک براي انتخاب مديران شود، وقتي مديران هزار ميلياردي بر سرنوشت مردم حاکم شوند، وقتي عضويت در هيئت مديره ده ها شرکت بزرگ بر خلاف عقل و قانون، براي يک مقام دولتي عادي و حلال باشد! وقتي ...! اساسا درک شرايط فرودستان و بيچارگان جامعه ،براي آن مديران ممکن است!؟ به راستي چرا انتظار داريم مديري که بيش از هزار ميليارد تومان ثروت اعلام شده دارد، درک کند که کارگر زحمتکش راه آهن، چند ماه است حقوق نگرفته است!؟ چطور ممکن است درک کند که کارگران هزاران واحد صنعتي تعطيل شده، شرمنده زن و فرزندانشان هستند!؟ از نظر آنها مسکن مهر مزخرف است! چون نمي فهمند زندگي در پنجاه متر آپارتمان يعني چه!؟ آنها به درستي فهميده اند که زندگي در قصر ها و ويلاهاي آن چناني بهتر است! براي آنها مشکل يک پدر رنجديده براي پرداخت شهريه دانشگاه معنا ندارد، چون فرزندانشان در گرانترين دانشگاه هاي دنيا مشغول تحصيل اند و پدران زحمتکش شان، با حقوق اندکي! که از بيت المال مي گيرند، شهريه ناقابل آنها را مي دهند! واقعا انتظار درک شرايط محرومين و حتي طبقه متوسط از مديران اشرافي، انتظار بي جايي است ! از نظر آنها ، همه چيز مرتب است و تنها چيزي که باقي مي ماند، عدم برگزاري کنسرت است که خاطر عالي را مکدر مي کند! نويسنده: حسين شمسيان