چرايي مخالفت با مميزي از نگاه ديگر

    چرايي مخالفت با مميزي از نگاه ديگر  3 مرداد – 95
نوچه وپرورش یافته دخمه اوین نامه ی سربازجو شریعت نداری پاسدار اطلاعاتی سپاه که نه فعال بودن قلم وامدارش مدیون همکاری بااوین نامه کیهان است که  دفاع عریانش از سانسور و رژیم بغایت ارتجاعی قلم شکن وآرادی وآزادیخواه کش جنگ افروز تروریست پرور  می باشد . برای همین بدون واهمه  مجاز است تا تیغ کشی علیه ی  اهل قلم غیر خودی و دگر اندیشان کند که چرا همچون وی ومرشدش سربازجو شریعت نداری نمی  اندیشند وقلمزنی نمی کنند ویا  به حای شعر گفتن نوجه ومرثیه وتعزیه خوانی ومداعی  وثناگویی وستایش گری نمی کنند؟ بدتر اینکه چراا نتقاد به شیوه ممیزی چاپ کتاب و سانسور می کنند؟
نويسنده: پژمان كريمي
«آيش» نام نشريه ادبي کانون پرورش فکري کودکان و نوجوانان بود که در دهه 60 منتشر مي شد.
    در اين نشريه استاد جعفر ابراهيمي (شاهد)در خصوص «شعر» مطالبي آموزشي تاليف مي کرد.

    در يکي از اين مطالب،استاد با بيان اينکه نوپردازان «وزن» را براي خلاقيت و انديشه شاعر دست و پا گير معرفي مي کنند، مي پرسد «معلوم نيست چرا وزن براي شاعران بزرگي مثل حافظ و سعدي دست و پا گير نبوده است.»!

    اين مطلب وقتي به يادم آمد که مدتي پيش برهان (!) يکي از نويسندگان شبه روشنفکر سکولار را در رد مميزي خواندم.

    اين نويسنده که دبيري بخش ادب و هنر روزنامه زنجيره اي «اعتماد ملي» را در کارنامه خود دارد، در مناظره و تقابلي نظري با با برادر گرامي هنرمندم و نويسنده متعهد احمد شاکري، مميزي را مانعي بر سر راه خلق آثار وزين و گرانمايه توصيف کرد.

    احمد شاکري نيز در پاسخ بر آمده بود؛ «اگر مميزي مانع است پس چرا همين نويسندگان شبه روشنفکر در بيرون از مرزها که قيد مميزي وجود ندارد آثار قابل توجهي خلق نکرده اند»!

    اين پاسخي در خور تامل است!

    دهه 60 يکي از مقاطع بحراني براي نظام ديني و جامعه ايراني بود.

    جنگ تحميلي در جريان بود. گروهکهاي ريز و درشت سلاح را به طرف مردم گرفته بودند و ديوانه وار هر مخالفي را از سر راه برمي داشتند. تحرکات تجزيه طلبان در هر گوشه اي از ميهن همچنان بچشم مي آمد. محاصره اقتصادي و تسليحاتي اعمال شده بدست جهانيان عليه ايران از يک سو و کارشکني هاي نفوذي هاي دشمن در قالب منافق و گروهک هايي همچون نهضت آزادي از ديگر سو، در پي شکست قامت نظم وپايداري ايرانيان بود. هنوز دستگاه ها و نهادهاي انقلابي چنان که بايد پا نگرفته بودند و عناصر متعهد، از مهارت اجرايي و پختگي لازم برخوردار نشده بودند.به دليل نبود دستگاه اطلاعاتي منسجم و کارآزموده، سرويس هاي جاسوسي براحتي فعاليت و توطئه چيني را سر و سامان مي دادند.ترورها و بمب گذاري ها مجال و حس امنيت را از کشور ستانده بود.

    در چنين شرايطي طبعا نخبگان و هنرمندان جامعه بايد در مسير گستراندن و يادآوري ارزشها، تحکيم رشته همبستگي ملي و تزريق مايه آرامش و اميد به جامعه خود همت کنند.    

    
اما چه اتفاقي افتاد؟
    بخشي بزرگ از همين هنرمندان و بطور مشخص فعالان به اصطلاح ادبي به وظيفه ياد شده، آگاهانه و به عمد، اعتنا و عمل نکردند. اگر دشمن اجنبي در مرزها سلاح گرم خود را رو به مدافعان ناموس وطن گرفته بود و برخي از ايادي شيطان دشنه تيز و مسموم تحريم و جاسوسي عليه ايرانيان کشيده بودند، مدعيان منورالفکري دقيقا سلاح قلمشان را به طرف انديشه و ارزشهاي هموطنانشان نشانه گيري کرده بودند.

    جماعت مدعي، بدون درک شرايط بحران، بدون اعتنا به ارزشها و مطالبات مردمي، بيانيه مي نوشتند و امضا مي کردند. هر بيانيه هم تبديل به مستمسکي عليه مردم ايران در مجامع بين المللي مي شد و بهانه اي مي گرديد تا بزرگترين ناقضان حقوق بشر ادعا کنند نظام ديني ايران حقوق انساني را پايمال مي کند!

    محورهاي اصلي بيانيه ها چه بود؟

    - «در ايران آزادي بيان وجود ندارد

    - «در ايران آزادي قلم وجود ندارد

    - «در ايران قلم ها را مي شکنند

    - «در ايران سزاي اعتراض هنرمند زندان است

    - «در ايران، سانسور (معادل مميزي) قدرت خلاقيت و اعتراض عليه پلشتي ها را ستانده است

        
چه کساني بيانيه ها را امضا مي کردند؟
    کساني که در طول زندگي خود يک بار براي مردم ايران قدمي برنداشتند.برخي ازآنها اگر هم عليه بيداد شاهي کلامي گفتند و چيزکي نوشتند نه از روي دينداري و حس وطن خواهي و مردم دوستي و عدالت طلبي که بر پايه القائات حزبي و الحادي بود.

       
آيا جز اين است؟
    آيا - مثلا- کانون منحله نويسندگان ايران ماهيتي جز ماهيت دين ستيزانه و اجنبي پرستانه و مردم گريزانه داشت؟

    کدام سند ساواک مدعيان روشنفکري را سازشکار و غيرخطرناک ارزيابي نکرد؟

    مثلاسياوش کسرايي - شاعر چپ - نبود که در اسناد ساواک به دليل زن بارگي،عنصري بي خطر از حيث سياسي معرفي مي شود؟

    آيا تعداد زيادي از همين شاعران و نويسندگان مانند احمد شاملو و سيمين بهبهاني و غلامحسين ساعدي و... نبودند که کاملادر خدمت دستگاه جاسوسي و تبليغاتي رژيم پهلوي در آمدند؟

    امضا کنندگان بيانيه هاي ياد شده، کدامشان - کدامشان - يک روز به جبهه رفتند و يک گلوله به سمت متجاوزان بعثي شليک کردند؟

    بهرام بيضايي، هوشنگ گلشيري، چنگيز پهلوان، يدالله رويايي، جواد مجابي، باقر پرهام، فرج سرکوهي و... اينها به کدام ارزش از ارزشهاي مردم ايران باور داشتند؟
    
    
چه فداکاري در حق مردم ايران و استقلال ميهن خود کردند؟
    در عوض تا جايي که در توان داشتند از شکيبايي انقلابي مردم ايران سوءاستفاده کردند، دروغ گفتند، دروغ نوشتند و دشمن را براي تهاجم تبليغاتي به نظام ديني تحريک و ياري کردند.

    گفتند سانسور است.اما به مردم ايران نگفتند چه کتابي و چه بخشهاي تهوع آوري از تراوشات ذهني شان هدف سانسور يا بهتر بگوييم مميزي قرار گرفته است!    

    
ادعا کردند نمي توانيم کتاب چاپ کنيم اما نگفتند اگر «نمي توانند» و «نمي گذارند» پس کتابهايشان کجا و چگونه در داخل کشور چاپ و منتشر مي شود؟
    اينان در هر دانشگاهي تدريس کردند، هر گاه که اراده کردند از مملکت رفتند و دوباره داخل شدند. در هر نشريه اي قلم زدند و غر زدند. به هر مسئولي و به هر نهادي اهانت کردند .با هر رسانه ضد ايراني دربرابر ارزشهاي ايراني و اسلامي مصاحبه کردند. دفاع مقدس را به جنگ طلبي تعبير نمودند و با کلمه اي، متجاوز و حاميان غربي اش را ننواختند. با اين حال همچنان از نبود آزادي و سرکوب با درفش مميزي سخن گفتند.

    به گفته بزرگي، «اگر آزادي نيست پس شما چگونه مي گوييد آزادي نيست و به اين شکل خود مکذب خود مي شويد

    بله!    

    
برخي از همين اصحاب قلم دستگير هم شدند و ممنوع القلم هم واقع گرديدند.اما به چه جرمي؟
    دقيقا نه به دليل اعتراض و قلم زدن! که به دليل و به جرم جاسوسي و فعاليت سياسي عليه امنيت ملي ما!

    مثال!

    
مدتي پيش يکي از هنرمندان اهل قلم و نمايش درگذشت!
    وي در سال 63 به جرم جاسوسي براي «کا.گ.ب» دستگاه اطلاعاتي و جاسوسي شوروي سابق دستگير شد. يعني وي درست در همان شرايط بحراني کشور براي بيگانه و به نفع بلوک چپ و مقر کمونيسم و الحاد، جاسوسي مي کرد.

    آيا درست و منصفانه است که برخي چشم به جرم اصلي وي ببندند و او را قرباني نبود آزادي بيان و مميزي معرفي کنند؟ آيا بايد جرم او را قلم زدن توصيف کنند؟ البته که چنين کردند و مي کنند!

    يکي از هنرمندان در آيين ترحيم وي گفته بود: «...وي مردم دوست بود و براي مردم کار مي کرد»!

    
جالب است که در نظر شبه روشنفکران، جاسوسي براي بيگانه يعني خدمت به مردم!
    گفتيم معترضان به مميزي همانان اند و مانند و دنباله آنان اند که با بيانيه هاي غليظ و شداد درنکوهش مميزي آب به آسياب دشمن مي ريختند و مي ريزند.
    اين طيف به گواه آثارشان و تعداد شمارگان کتابهايشان،از حيث جذابيت و مستدل بودن انديشه و قدرت قلم و خلاقيت،توان جذب مخاطب ندارند. يعني؛ چه در جامعه ايراني و چه بيرون از مرزهاي اين مملکت، با مميزي و بي مميزي - چنان که احمد شاکري تاکيد کرد - ناتوان از خلق اثر معتبر وشاهکاراند. بي گمان اينان، اگر به بند مميزي آويزان مي شوند و در بود مميزي ناله سر مي دهند و با ادعاي نبود آزادي گريبان مي درند تنها ناظر به چهار هدف است: نخست: سرپوش گذاشتن بر ناتواني قلم و انکار نداشتن انديشه و بي قدري قوه خلاقيت.

    دوم: جلب نگاه مردم، مطرح شدن و ارضاي شهوت شهرت که يکي از نقاط ضعف شبه روشنفکران به شمار مي آيد.

    سوم:بدست آوردن اهرم حمايت صاحبان قدرت و ثروت از ميان سياسيون سکولار داخلي و خارجي.

    چهارم: فعاليت در بستر دين ستيزي و عقده گشايي عليه نظام ديني.

    اين طيف اگر مميزي را برتابد بايد تعجب کنيم. آنها گاه مي نويسند تا قرباني مميزي واقع شوند.چون نبود مميزي و قرباني تلقي نشدن در سايه واقعيت مميزي، يعني ناکامي آنها در دستيابي به اهداف چهارگانه!

    وگرنه کدام خردمندي و کدام انسان ولو بي دين اما کمي عاقل، مي تواند مميزي را در هر شاني از شئون اجتماعي حکم ضرورت نداند؟

    در کدام کشور مميزي اعمال نمي شود؟ در ايالات متحده آمريکا مگر هر کتابي بخت انتشار مي يابد؟

    در همين کشور مدعي دموکراسي،آيا کتابي عليه صهيونيسم منتشر شده است؟ آيا سامانه مميزي آمريکا،حقي و مجالي براي انديشه ضد صهيونيسم قائل است؟...نيست!

    ترديد نکنيم مسئله مخالفان مميزي يا به تعبير جاهلانه و عوامانه خودشان - سانسور تنها نفس مميزي نيست. آنها مخالف انچه هستند که بي مايگي آنها را ثابت کند

    
    
اما يک نکته! 
    کاش طيف بي مايه اين پرسش را بي پاسخ نگذارند که : «شما که مخالف سانسور هستيد و آن را مخالف باروري خلاقيت و مانع انديشيدن و انديشه ورزي و سد راه تعالي معنوي انسان توصيف مي کنيد چرا در رسانه ها ي داخلي و خارجي حامي شما و يا متعلق به شما و در آثارتان، «انديشه مخالف کوچک ترين جايي ندارد؟