يادداشت روز اوین نامه ی کیهان "يادآوري چند واقعيت! "

 اوین نامه ی کیهان  شنبه  10 مهره ماه سال 1395
يادداشت روز  اوین نامه ی کیهان "يادآوري چند واقعيت! "
محور همه موضوعات مهم روز وتنش که بین جناح وباندهای درگیر جنگ قدرت وثروت شده است. همچون  حرکت  مخالفان برجام  که باروحانی می کنند به خصوص سخنرانی هایی که روحانی در سفرهای استانی اش می کند که بلافاصله به شدت از سوی مخالفان برجام به خصوص یادداشت روزی نویسان اوین نانه کیهان مورد انتقاد واقع می شود باید به 3  نام یاعنوان وموضوع ختم  شود که شامل برجام و تولید موشک  و  پاسداران می شود . البته اقتصاد وتورم و گرانی و بیکاری وصد البته مقوله ضدآمریکایی رادربرمی گیرد  . برای همین به نقش اقتصاد خری  و برنامه ی هسته ای وتحریم ها که نقش کلیدی دررشد  تورم وگرانی وفقرو بیکاری ورکود وبحران اقتصادی داشته است  اشاره نمی شود .چون قرارنیست جز متهم  کردن دولت روحانی به دولت های قبل اشاره شود . برای همین ضمن اعتراض به تعطیلی 80% واحدهای صنعتی کشور  اشاره شده که محصول برجام ودولت روحانی معرفی شده است . همچنین به اوضاع رشد بیکاری هم اشاره است . بنابراین در این موارد چنین تحلیل داده شده است:

  يک واقعيت ديگر، اوضاع بد صنعت کشور است که قريب هشتاد درصد آن تعطيل و راکد است! آن هم با وجود اينهمه متخصص در کشور و با وجود نياز دائمي جامعه. رهبر عزيز انقلاب، امسال به مناسبت روز کارگر فرمودند: «آيا ذهن ايراني که مي تواند موشک را پس از مسافتي ۲ هزار کيلومتري با خطايي کمتر از ۱۰ متر به هدف بزند، نمي تواند مشکل فناوري داخلي برخي عرصه ها از جمله صنعت خودرو را حل کند؟ پس چرا براي حل مشکلات به اين گونه جوانان مراجعه نمي کنيد؟» اما در عرصه عمل و آنچه به صورت واقعي تحقق يافت، عقد قرارداد با پژو فرانسه بود! واقعيت ديگر در اين عرصه،آرزوي وارد کردن مدير از خارج بود که توسط نفر اول صنعتي دولت بيان شد! اين واقعيت را مي توان بيان کرد يا نه!؟
    ج: يک واقعيت ديگر، آماري است که اخيرا بانک مرکزي ارائه کرده است. بر اساس اين آمار،در پايان سال نود وچهار 26/4 درصد خانوارهاي ايراني، فاقد حتي يک فرد شاغل هستند! اين يعني بيش از يک چهارم خانواده هاي کشورمان، در بيکاري مطلق فرورفته اند و اگر اين عدد را در کنار اظهارات مقام ارشد وزارت کار مبني براينکه «در هر پنج دقيقه يک ايراني بيکار مي شود» قرار دهيم، وضع اسفبارتر مي شود آيا اين واقعيت را هم مي توان گفت؟!
رئيس جمهور محترم در سفر به استان قزوين، ضمن گلايه از صدا و سيما و روزنامه ها گفته بود: «چرا بزرگان کشور، نويسندگان، روزنامه ها، صدا و سيما واقعيت را به مردم نمي گوييد!؟ مردم بدانيد در يک سالي که گذشت با افت قيمت نفت نه تنها ما از ذخيره برداشت نکرديم بلکه 20 درصد از درآمدمان را نيز به ذخيره ريختيم»
    اينکه مردم بايد از اقدامات مثبت دولت مطلع باشند، انتظار به حقي است که مطالبه آن از سوي رئيس جمهور محترم هم، منطقي و منصفانه است. بخصوص اگر دولتي به دليل فقدان رسانه هاي همسو، از سوي انبوه رسانه هاي مخالف و منتقد، نتواند حقيقت اقداماتش را به مردم اطلاع بدهد اين توقع، منطقي تر هم مي شود. 

    اينکه شرايط کنوني، همان شرايط است يا نه،اينکه دولت رسانه همسويي دارد يا ندارد، اينکه اقدامات دولت براي مردم ملموس است يا نه، اينکه کدام واقعيت ها را بايد به مردم گفت و کدام را نبايد گفت، اينکه کدام را بايد به مسئولان گفت و اينکه چرا و چه مقدار بايد به رسانه ها و نويسندگان فشار آورد که واقعيت ها را براي مردم بگويند و... همه و همه چيزهايي است که با شنيدن سخنان رئيس جمهور به ذهن متبادر مي شود و اين نوشتار به برخي از آنها مي پردازد.

    1- واقعيت هاي جامعه، دقيقا همان چيزهايي است که مردم با آن زندگي مي کنند نه آن چيزهايي که گفته و نوشته مي شود. شايد به خاطر همين است که گفته اند: «مُشک آن است که ببويد...» بيش از سي و پنج سال قبل که دولت مکتبي و خدمتگزار شهيد رجايي، زمام امور اجرايي کشور را برعهده داشت، جرياني هوشمند و هدفمند، کمر به تخريب آن بسته بود و همه توان خود را براي تضعيف و نابودي آن بکار مي بست تا جايي که شخص رئيس جمهور نيز، رئيس آن دولت مکتبي و انقلابي يعني شهيد رجايي را بي سواد مي خواند! اما آن همه تبليغ اثري نکرد و چه آن روز چه امروز، نام نوراني رجايي و باهنر بر قله افتخارات ايران و انقلاب اسلامي مي درخشد. بنابراين، اگر همه دنيا عليه خدمات دولت يازدهم بنويسند، مردمي که آن خدمت را دريافت کرده اند، قدرشناسند و اگر همه دنيا در توصيف آن خدمات بنويسند، مردمي که خدمتي دريافت نکرده باشند، آن همه توصيف را شعار و سفارشي نويسي مي دانند.

    ۲- پيش از اين رئيس جمهور محترم از اساتيد دانشگاه خواسته بود درباره برجام و خدمات دولت و ... به ميدان بيايند. اين دعوت و موارد مشابه آن خوب است و مغتنم ، چرا که نويد همراهي با دولت را مي دهد. اما چرا آن دعوت تاکنون اجابت نشده است!؟ صرفنظر از دلايل متعدد،شايد يک دليل آن اين است که هرکه واقعيتي را گفت، به جمله يا و کلامي نواخته شد.بي سواد، کاسب تحريم، بزدل، حواله داده شده به جهنم و ...!طبيعتا اين رفتار - که هيچ نسبتي با آداب کشورداري اسلامي ندارد- بخش عظيمي از جريان فرهيخته کشور را از دولت دور کرد و حالانمي توان با بخشنامه و دستور و سخنراني، از نخبگان جامعه خواست که واقعيت ها را به مردم بگويند.
    3- اما فرض کنيم نه قرار است مشک،خود ببويد و نه قرار است فرهيختگان جامعه، آن نيش و کنايه ها را به ياد بياورند! بلکه قرار است فقط و فقط از واقعيات با مردم سخن بگويند. آيا دولتمردان آمادگي و تحمل آن را دارند!؟ يا بعد از آن، بازهم لبه تيز حملات نثار کساني مي شود که مخلصانه برخي واقعيات را براي مردم بازگو کرده اند و بازهم اين بيان کنندگان واقعيات هستند که به سياه نمايي و به تخريب دولت متهم مي شوند!؟ 

    4- اگر منظور از واقعيات، مدح و منقبت براي کارهاي کرده و نکرده دولت است، اسم اين کار قطعا بيان واقعيات نيست و بايد به دنبال نامي ديگر براي آن بود. چرا که انتظار از فرهيختگان جامعه براي تبديل شدن به ثناگويان و يک بخش يا ايفاي نقش روابط عمومي،نه منطقي است و نه شدني. نيم نگاهي به کارنامه ارائه شده در سه هفته دولتي که بر دولت يازدهم گذشته،گوياي اين حقيقت است که خود دستگاه ها نيز به سختي اقدامي براي جاي دادن در کارنامه عملکردشان پيدا مي کنند و اين را مردم، بهتر از هر کس ديگري درک و لمس مي کنند. 
    5- اما اگر بنا بر بيان واقعيات باشد، واقعيات بسياري براي گفتن وجود دارد و برخي از آنها هم بيان شده است. منتها کمتر گوش شنوايي براي رسيدگي به آن وجود داشته است. با اينحال و با حسن اعتماد بيش از پيش به رئيس جمهور محترم، چند نمونه از واقعيات جاري که مردم با آن دست و پنجه نرم مي کنند بيان مي شود تا آنان که بايد،پند گيرند. 

    الف: يکي از واقعيت هاي تلخ موجود، حضور مديران اشرافي با حقوق هاي نجومي در دولت بود. اينکه بالاخره چند مدير نجومي بودند و با آنها چه رفتاري شد و الان چه وضعي دارند، واقعياتي بود که بر مردم پوشيده ماند! حتي حالاکه تنها چند ماه به پايان دولت يازدهم باقي مانده، هنوز برخي وزرا برخلاف قانون اساسي ثروت خود را اعلام نکرده اند اين واقعيت ها هم بايد بيان شود!؟

    ب: يک واقعيت ديگر، اوضاع بد صنعت کشور است که قريب هشتاد درصد آن تعطيل و راکد است! آن هم با وجود اينهمه متخصص در کشور و با وجود نياز دائمي جامعه. رهبر عزيز انقلاب، امسال به مناسبت روز کارگر فرمودند: «آيا ذهن ايراني که مي تواند موشک را پس از مسافتي ۲ هزار کيلومتري با خطايي کمتر از ۱۰ متر به هدف بزند، نمي تواند مشکل فناوري داخلي برخي عرصه ها از جمله صنعت خودرو را حل کند؟ پس چرا براي حل مشکلات به اين گونه جوانان مراجعه نمي کنيد؟» اما در عرصه عمل و آنچه به صورت واقعي تحقق يافت، عقد قرارداد با پژو فرانسه بود! واقعيت ديگر در اين عرصه،آرزوي وارد کردن مدير از خارج بود که توسط نفر اول صنعتي دولت بيان شد! اين واقعيت را مي توان بيان کرد يا نه!؟
    ج: يک واقعيت ديگر، آماري است که اخيرا بانک مرکزي ارائه کرده است. بر اساس اين آمار،در پايان سال نود وچهار 26/4 درصد خانوارهاي ايراني، فاقد حتي يک فرد شاغل هستند! اين يعني بيش از يک چهارم خانواده هاي کشورمان، در بيکاري مطلق فرورفته اند و اگر اين عدد را در کنار اظهارات مقام ارشد وزارت کار مبني براينکه «در هر پنج دقيقه يک ايراني بيکار مي شود» قرار دهيم، وضع اسفبارتر مي شود آيا اين واقعيت را هم مي توان گفت؟!

    د: پس از کارشکني ها و بدعهدي هاي متعدد آمريکا در روند اجراي برجام- آن هم درست هنگامي که ما همه تعهداتمان را سخاوتمندانه و غيرهوشيارانه اجرا کرده بوديم- رئيس جمهور کشورمان در آخرين سفر به سازمان ملل و در سخنراني رسمي،از جانب آمريکايي ها اعلام کرد:«آمريکايي ها قول دادند به تعهداتشان عمل کنند». حالاجان کري رسما اعلام کرده ما به همه تعهداتمان عمل کرده ايم و کاري باقي نمانده است! ارنست مونيز هم چندروز قبل گفته بود: «ايران ديگر حق ندارد درباره مسئله لغو تحريم ها اعتراض کند» اين يعني غروب آفتاب برجام به وقت واشنگتن! يعني پايان زودهنگام ظرفيت برجام و فروکش کردن تب تند و هياهو بر سر هيچ. آيا اگر کسي درباره اين واقعيت به مردم سخن بگويد،مورد حمله قرار نمي گيرد و به او کاسب تحريم گفته نمي شود!؟

    ه : و بالاخره يک واقعيت مغفول، ايده مترقي و طرح نجات بخش «اقتصاد مقاومتي»بود که خوب است با واقعيت عيني اجراي آن مقايسه شود تا معلوم شود کجاي کار هستيم! سياست هاي اقتصاد مقاومتي در تاريخ 30 بهمن ماه سال 92، از سوي رهبر معظم انقلاب ابلاغ شد و بايد تا کنون آثار و نتايج اوليه آن آشکار مي شد. اما براي اينکه اين واقعيت را هم بهتر بدانيم،خوب است به يکي دو عدد رسمي توجه کنيم؛ سياست هاي اقتصاد مقاومتي در مردادماه سال 93 (شش ماه پس از ابلاغ)در قالب 19 مصوبه، 181 سياست اجرايي و 687 برنامه عملياتي در شوراي اقتصاد تصويب شد.اما کسي اطلاعي از سرانجام 687 برنامه عملياتي ندارد! مدتي بعد 687 برنامه عملياتي به 70 طرح و 233 برنامه اجرايي تبديل مي شود . سال 94 بدون کمترين تحرکي سپري مي شود. در ابتداي سال نود و پنج 121 پروژه به عنوان پروژه هاي ملي اقتصاد مقاومتي براي اجراء تعيين شد. حالاو با گذشت شش ماه از سال و در حالي که قبلا121 پروژه اولويت دار تعيين شده بود، دولت از کارشناسان خواسته نسبت به اولويت بندي 200 پروژه مربوط به اقتصاد مقاومتي اقدام کنند!

    اين چند واقعيت - که تماما مبتني بر آمار رسمي دولتي بود- نشان مي دهد اگر قرار باشد به درخواست رئيس جمهور محترم درباره بيان واقعيات عمل شود،ممکن است چندان خوشايند دولت نباشد. اي کاش دولتمردان، با اذعان به مشکلات مردم و ناتواني هايشان در عمل به وعده هاي متعدد و فراموش نشدني به مردم، باب سخنراني و امر و نهي فرهيختگان و دانايان جامعه را مي بستند و در عوض ، کمر به کار و تلاش مي بستند تا کارنامه درخشانشان، بدون مروج و مبلّغ،پيش چشم مردم جلوه کند و اسباب سربلندي و روسفيدي آنها گردد. نويسنده: حسين شمسيان