يادداشت روز اوین نامه ی کیهان "ترامپ - روحاني رابطه حرف و عمل"

اوین نامه ی کیهان شنبه 6 آبان ماه سال 1396
يادداشت روز  اوین نامه ی کیهان "ترامپ - روحاني رابطه حرف و عمل"
به دلیل اینکه تیلرسون وزیر امور خارجه آمریکا اذعان کرده که رژیم قرون وسطایی ولایت فقیه باید تغییر کند  برای همین منظور  به عربستان سفر کرد تا باهم پیمانی بیشتر با عربستان مبارزه روشنگرانه با سیاست صدور تروریسم وبحران و ارتجاع رژیم قرون وسطابی به برون مرز به خصوص  نقش پاسداران مبارزه مشترک کنند . زیرا سیاست جنگ افروزی وتروریستی رژیم ولایت فقیه خامنه ای که تبدیل به عامل اصلی ناامن وبی ثباتی منطقه شده است .
همینطور تیلرسون پس از عربستات به بغداد سفر کرد  تادیدار با حیدر عبادی داشته باشد  واز وی درخواست کند تا از تهران فاصله بگیرد وبه ریاض نزدیک شود .
همچنین  تیلرسون تأکید برخروج مزدوران الحشد الشعبی ازکردستان عراق کرد .
جالب تر اینکه تیلرسون گفته است که درآینده سوریه جایی برای خاندان بشار اسد جنایتکار وجودندارد . بهمین دلیل قلم بردستان وجارچیانی که دررسانه های خبری ومطبوعات در خدمت خامنه ای وپاسداران اند سنفونی مشترک علیه تیلرسون و عربستان  می نوازند . در  همین رابطه  همکار وهم قلم سربازجو شریعت نداری در یادداشت خوددراین مورد قلمفرسایی کرده است.

سفر «رکس تيلرسون» به عربستان قاعدتاً در ادامه برنامه اي است که رئيس جمهور آمريکا روز جمعه 21 مهرماه از آن به عنوان «استراتژي جديد آمريکا درباره ايران» ياد کرد. ترامپ در آن اظهارات از بازسازي جبهه اي غربي- عربي عليه ايران سخن گفته بود که همه مي دانستند مصداق واژه عربي او فقط «عربستان سعودي» است. تيلرسون در اين سفر وانمود کرد که به راه حل «محدودسازي ايران» نزديک شده است اما واقعيت آن است که سفر او در نهايت يکي از چندين سفري بود که مقامات آمريکايي طي ماه هاي اخير به رياض داشته اند و نه چيزي بيش از آن. در خصوص اين موضوع نکاتي وجود دارد:
    1-
برخلاف آنچه تصور مي شود، سخنان ترامپ مبني بر ايجاد جبهه اي جديد مرکب از کشورهاي سطح بين الملل و کشورهاي سطح منطقه از يک سو سخن جديدي نبود چرا که اصل جبهه سازي فراگير عليه ايران از زمان رونالد ريگان در دستور کار مقامات آمريکا بوده است و براي موفقيت سخنان ترامپ، کافي است نگاهي به کارنامه آمريکا در مواجهه با ايران بياندازيم. وقتي مقامات آمريکايي، پس از چهار دهه خصومت و جبهه سازي ضدايراني اعتراف مي کنند که بايد براي مهار قدرت رو به افزايش ايران فکري کرد به اين معناست که اين سياست ها موفق نبوده اند. از سوي ديگر امروز تجديد جبهه سازي گذشته تا حد زيادي دور از دسترس آمريکا قرار دارد. امروز حتماً اعضاي جبهه اي که ترامپ مي خواهد عليه ايران تشکيل بدهد از اعضاي جبهه اي که بطور متناوب در زمان هاي ريگان، کلينتون، بوش و اوباما عليه ايران همداستان شدند، کمتر است.
    
امروز وقتي آمريکا مي گويد جبهه اي بين المللي حول محور آمريکا، منظورش فقط سه کشور اروپايي است؛ انگليس، فرانسه و آلمان. کما اينکه وقتي از جبهه اي منطقه اي عليه ايران سخن مي گويد دقيقاً منظورش رژيم صهيونيستي و دولت سعودي است. بر اين اساس مي توان گفت امروز به نسبت دوره بوش «محيط خطر» براي ايران کوچکتر است و به همين ميزان هم «محيط عمل» براي آمريکايي ها کوچک مي باشد. اگر بخصوص به وضع منطقه نگاه بياندازيم درمي يابيم که رژيم هاي صهيونيستي و سعودي بشدت درگير بحران نظامي- امنيتي هستند و حال آنکه ايران طي 30 سال گذشته درگير بحران نظامي- امنيتي نشده است.
    2-
برخلاف آنچه تصور و تبليغ مي شود و در بعضي از محافل ايراني هم بازتاب پيدا کرده، ترامپ به هيچ وجه در مقايسه با جرج بوش- رئيس جمهور سالهاي 2008-2000 آمريکا- خطرناک به حساب نمي آيد و استراتژي و عملکرد او براي ايران به هيچ روي خطرناک تر از استراتژي و عمل بوش نيست. جرج بوش در سخنراني اول سال 2001 خود در کنگره، ايران را يکي از سه محور شرارت ناميد و متعاقباً به نيروهاي خود در عراق که در آن زمان، نزديک به 300 هزار نفر بودند دستور شليک به هر ايراني که در عراق ديده شود داد و پس از آن ظرفيت بزرگي را در دو سطح منطقه اي و بين المللي عليه ايران پاي کار آورد و البته به زودي از آنچه گفته بود عقب نشست. اين در حالي است که امروز ترامپ پس از مدت ها واژه پراکني عليه ايران، حرف هاي درشت را کنار مي گذارد و تنها از تحريم سپاه و تلاش براي اعمال کنترل بر موشک هاي ايران سخن مي گويد و از همگنان اروپايي و منطقه اي خود ملتمسانه مي خواهد که فکري براي مهار نفوذ پرسرعت ايران در منطقه بکنند. البته آمريکايي ها هميشه عليه ايران عمل کرده و از هيچ اقدام ممکني عليه ما فروگذار نکرده اند و از اين پس هم نخواهند کرد. اما در اينجا سخن بر سر دشمني ورزيدن آمريکا نيست که در اين نه ترديدي وجود دارد و نه علاجي. پرسش اين است که آيا ما در مواجهه با آنچه دونالد ترامپ بعنوان استراتژي آمريکا مي نامد، توان مقابله داريم يا خير؟ بعضي با ارجاع مخاطب به «روانشناسي ترامپ» و شخصي کردن استراتژي اعلام شده از سوي او وانمود مي کنند که ما با وضع جديدي که تاکنون سابقه نداشته مواجه شده ايم و از اين رو بايد تجديدنظري در روش هاي پيشين خود بنمائيم تا از خطرات دوره 4 يا 8 ساله رياست جمهوري يک فرد محاسبه ناپذير و جسور مصون بمانيم! اما واقعيت اين است که ما در مقايسه با شرايط سال هاي 2001 تا 2004 و فضاي رواني که ماجراي انفجار برج هاي دو قلوي منهتن پديد آورده بود و آمريکا و انگليس چند صد هزار نيروي نظامي جديد وارد کشورهاي هم مرز با ايران کرده بودند، شرايط امروز براي ما خيلي آسان تر است و استراتژي ترامپ از اثربخشي کمتري برخوردار است.
    3-
در جريان سفر تيلرسون به رياض و در جريان مکالمه هاي متعدد و اعلام شده مقامات وزارت خارجه آمريکا با مقامات منطقه بويژه مقامات بغداد، رابطه ايران و عراق در زير ذره بين قرار گرفت و بصورتي اعلام نشده معلوم شد که آمريکا، عربستان، رژيم صهيونيستي و اروپا، رمز مهار قدرت منطقه اي ايران را «عراق» قرار داده اند. بر اين اساس ديروز راديو فردا در جمعبندي سفر 29 مهرماه وزير خارجه آمريکا به رياض را به گونه اي که در تيتر آن نيز آمد «تلاش براي ايجاد محور سعودي-عراق در برابر ايران» اعلام کرد. کما اينکه ديروز وزير امور خارجه آمريکا گفت از عبادي خواسته تا از ايران فاصله گرفته و به عنوان يک کشور عرب به همکاري با عربستان و محور عربي بينديشد. چرا؟
    
عراق از چند جهت در استراتژي مهار ايران اهميت ويژه دارد. عراق تنها کشور منطقه است که دوبار در پنجاه سال گذشته با ايران درگير شده و به صورت يک محور اساسي در مهار ايران عمل کرده است به همين ميزان واقعا ظرفيت دارد تا عليه مجموعه مقابل خود که هم اينک خواه ناخواه عربستان است عمل کند. بر اين اساس آنان مي خواهند با نزديک کردن روابط بغداد- رياض تا حد زيادي از اثرگذاري عراق بر عربستان- به خصوص به بخش شرقي شيعه نشين آن- ايمن شوند و از سوي ديگر اگر بتوانند آن را از ايران دور نمايند.
    
يک جنبه مهم ديگر عراق جنبه ژئو استراتژيکي و ژئو فرهنگي عراق براي ايران است از جنبه جغرافياي طبيعي اين عراق است که ايران را به مناطق غربي مسلمانان و منطقه عربي وصل مي کند و اين امکان را پديد مي آورد که در يک دوره کوتاه رابطه ايران و عراق به رابطه اي راهبردي تبديل شود. از جنبه جغرافياي فرهنگي، عراق نزديک ترين فرهنگ به ايران داشته و عناصر همساز و همساني نظير تشيع، مرجعيت، حوزه علميه، عتبات عاليات و اربعين، وحدت راهبردي ايران و عراق را نويد مي دهد.
    
در اين ميان جداي از اظهارات مقامات، سخن اين است که آيا مي توان جلوي راهبردي شدن روابط تهران - بغداد را گرفت؟ آيا در عمل مي توان مانع نفوذ راهبردي ايران در عراق شد؟ براي رسيدن به پاسخ کافي است که وضع کنوني عراق و روند وضع امنيتي سياسي، آن را مورد ملاحظه قرار دهيم. در همين روزها عراق با کمک ايران بر يک فتنه قوي تجزيه طلبانه پيروز شد و توانست با هزينه اي بسيار اندک تماميت ارضي و اقتدار سياسي خود را حفظ کند و اين در حالي است که آنان که امروز در سخنان و وعده هاي چرب و نرم خود از امثال «حيدر العبادي» مي خواهند از ايران فاصله بگيرد در همين فتنه در کنار مسعود بارزاني بوده و تنها زماني که آن فتنه شکست خورد، از تماميت ارضي عراق دم زدند؛ خب مگر عراقي ها قدرت تشخيص ندارند که دوست و دشمن خود را از يکديگر باز شناسند بنابراين مي توان گفت توطئه جداسازي عراق از ايران و سد نفوذ معنوي و حمايت آميز ايران در عراق به شکست مي انجامد.
    4-
هميشه در بحث مهار قدرت ايران، تکيه اصلي روي وضع داخلي ايران بوده است. از زمان ناصرالدين شاه تا زمان پيروزي انقلاب اسلامي، انگليسي ها و سپس آمريکايي ها در بسط سيطره خود بر ايران بيش از استفاده از زد و بندهاي خارجي به چهره هايي نظير «ميرزاآقاخان نوري»، «سيدضياء طباطبايي» و «اسداله علم» متکي بودند. در دوره اخير نيز آمريکايي ها بيش از استفاده از اهرم هاي بين المللي و منطقه اي به وضع داخلي ايران و شخصيت هاي موثر و نهادهاي ذي نفوذ آن چشم دوخته اند. بر اين اساس براي به شکست کشاندن طرح هاي ضدايراني آمريکا و وابستگان بين المللي و منطقه اي آن، استحکام مواضع مسئولين ارشد و حفظ محوريت رهبري نظام کاملا موضوعيت دارد. وقتي غرب سپاه را که کليد اقتدار مسلمانان و به ويژه ايران اسلامي است هدف مي گيرد، مي داند که سپاه را در محيط بيروني نمي توان تضعيف کرد، تضعيف آن فقط در داخل امکان پذير است. وقتي آمريکا از ضرورت مهار قدرت نظامي و به خصوص توان موشکي ايران سخن مي گويد نمي تواند با کمک عربستان و رژيم صهيونيستي و سه کشور اروپايي که هيچ گاه جدا از آمريکا ديده نشده اند، به اين آرزو دست پيدا کند. تکيه آمريکا به بعضي از مسئولان ايراني است که با تحليل خطا نشان مي دهند آماده پذيرش تحميل تازه هستند. نويسنده: سعدالله زارعي