دروغ نامه ی کیهان
13 دی -96
گفت و شنود
معلومات!
گفت و شنود
معلومات!
سربازجو
شریعت نداری همانگونه که جوک تکراری اش را باز سازی ودستکاری کرده است چون بابای
راننده سابق مشغول کار دگری شده است .خودش نیز هویت امت پاسداری داشتن حامی عراق
وسوریه ولبنان و یمن و... را به ایران وایرانی بودن تغییر داده است تا همراه جوکش
بیشتر خنده دارشود.
گفت: شهر«
ايذه» کجاست؟
گفتم: يکي از شهرستان هاي استان خوزستان است... حالا چرا به فکر اين شهر افتاده اي؟
گفت: ايذه در ساحل دريا و يا ساحل اقيانوس واقع شده؟
گفتم: مرد حسابي! اين شهرستان وسط استان خوزستان است و صدها کيلومتر با دريا فاصله دارد. چطور مگر؟!
گفت: شبکه تلويزيوني ضدانقلاب که تحت مديريت بهايي ها اداره مي شود در جريان آشوب هاي اخير با آب و تاب خبر داده بود که آشوبگران شهر ايذه را تسخير کرده اند ولي سپاه با حمله از طريق دريا اين شهر را از آنها پس گرفته است!!
گفتم: تازه ادعا مي کنند که ايراني هم هستند! کاش اول مي پرسيدند ايذه کجاست و بعد اين دروغ شاخدار را مي ساختند و منتشر مي کردند؟
گفت: حيوونکي ها از کي بپرسند؟! بقيه شان هم بويي از ايران و ايراني نبرده اند و همه شان مثل هم هستند!
گفتم: دانش آموزي از باباش پرسيد؛ هيماليا کجاست؟ باباش گفت چه مي دانم؟ پرسيد؛ پايتخت ايران کجاست؟ جواب داد از کجا بدانم؟ پرسيد؛ نام پدرت چه بود؟ گفت؛ دقيق يادم نيست!... در اين هنگام مادرش نهيب زد که بچه حواس پدرت را پرت نکن! بگذار به کارش برسد و پدرش گفت؛ خانم بذار بچه سوالش را بکند و به معلوماتش اضافه شود!!
گفتم: يکي از شهرستان هاي استان خوزستان است... حالا چرا به فکر اين شهر افتاده اي؟
گفت: ايذه در ساحل دريا و يا ساحل اقيانوس واقع شده؟
گفتم: مرد حسابي! اين شهرستان وسط استان خوزستان است و صدها کيلومتر با دريا فاصله دارد. چطور مگر؟!
گفت: شبکه تلويزيوني ضدانقلاب که تحت مديريت بهايي ها اداره مي شود در جريان آشوب هاي اخير با آب و تاب خبر داده بود که آشوبگران شهر ايذه را تسخير کرده اند ولي سپاه با حمله از طريق دريا اين شهر را از آنها پس گرفته است!!
گفتم: تازه ادعا مي کنند که ايراني هم هستند! کاش اول مي پرسيدند ايذه کجاست و بعد اين دروغ شاخدار را مي ساختند و منتشر مي کردند؟
گفت: حيوونکي ها از کي بپرسند؟! بقيه شان هم بويي از ايران و ايراني نبرده اند و همه شان مثل هم هستند!
گفتم: دانش آموزي از باباش پرسيد؛ هيماليا کجاست؟ باباش گفت چه مي دانم؟ پرسيد؛ پايتخت ايران کجاست؟ جواب داد از کجا بدانم؟ پرسيد؛ نام پدرت چه بود؟ گفت؛ دقيق يادم نيست!... در اين هنگام مادرش نهيب زد که بچه حواس پدرت را پرت نکن! بگذار به کارش برسد و پدرش گفت؛ خانم بذار بچه سوالش را بکند و به معلوماتش اضافه شود!!
