گزیده خبرهای 6 آذر -93 قسمت -2
اعضای مجمع عالی بسیج مستضعفین با رهبر معظم انقلاب اسلامی دیدار کردند.در آخرین روز از هفته بسیج، اعضای مجمع عالی بسیج مستضعفین با حضرت آیت الله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی دیدار کردند.مشروح خبر متعاقباً منتشر خواهد شد.
فرمانده انتظامی استان هرمزگان گفت: دو شرور مسلح، هنگام انتقال محموله بزرگ مواد مخدر از کهنوج به میناب، در درگیری با ماموران به هلاکت رسیدند و بیش از 800 کیلوگرم مواد مخدر بدست آمد.به گزارش ایرنا، سردار 'رضا محمدی یگانه' روز پنجشنبه در تشریح این خبر افزود: در راستای مقابله با سوداگران مرگ، ماموران مبارزه با مواد مخدر شهرستان میناب با انجام کار اطلاعاتی از جابه جایی و انتقال محموله بزرگ مواد مخدر از مسیر کهنوج به میناب مطلع شدند و موضوع را دستور کار قرار دادند.وی گفت: ماموران با تشکیل تیم عملیاتی به محل اعزام و حین کنترل راهها به دو دستگاه خودرو پژو 405 مشکوک شدند و به آنها دستور توقف دادند.فرمانده انتظامی هرمزگان افزود: قاچاقچیان بدون توجه به دستور پلیس با تیراندازی به سمت ماموران، قصد فرار داشتند که حین درگیری متقابل به هلاکت رسیدند.و ی افزود: در این عملیات 804 کیلو و 200 گرم تریاک و دو قبضه اسلحه جنگی بدست آمد.سردار محمدی یگانه با تاکید بر مقابله قاطع و بی امان پلیس با سوداگران مرگ و برهم زنندگان نظم و امنیت، تصریح کرد: شهروندان می توانند با گزارش هرگونه موارد مشکوک از طریق شماره تلفن 110 پلیس را در انجام ماموریت یاری کنند.شهرستان میناب در 90کیلومتری شرق بندرعباس مرکز استان هرمزگان واقع است
امير بدری؛ عضو گروه بدلکاری 13 در روزنامه اعتماد نوشت: در همين ابتدا بهتر است اين سوال را از خودمان بپرسيم كه آيا ميشود يك بدلكار جانش در خطر نباشد؟ در واقع اين تصويري است كه بقيه از بيرون از يك بدلكار دارند. اينكه هميشه جانش در خطر است، من خودم شخصا جانم را خيلي دوست دارم و به جرات ميگويم كه بدلكارها كساني هستند كه كارشان به نحوي پرخطر به چشم ميآيد و به همين دليل بيشتر قدر زندگي و جان خود را ميدانند.من خودم سعي ميكنم از كوچكترين لحظات زندگيام لذت ببرم و خيلي بيشتر مراقب سلامتيام باشم چون ما بدلكارها ميدانيم كه خطر چقدر به آدمها نزديك است. ميدانيم كه كوچكترين اشتباه ميشود بزرگترين اشتباه زندگي و باارزشترين چيزها را از دست ميدهيم. (باارزشتر از سلامتي هيچ چيز وجود ندارد) ما ياد گرفتيم كه در لحظه تصميمِ درست بگيريم، چرا كه هميشه همهچيز طبق پيشبينيهاي انجام شده ممكن است پيش نرود، و هميشه يك درصد احتمال اتفاق پيشبيني نشده را در زمان كار كردن در نظر ميگيريم و بايد براي همين يك درصد، صد درصد تصميم درست بگيريم كه همهچيز خوب پيش برود. من زندگيام را دوست دارم، ارزشهاي زندگي يك بدلكار ممكن است با ارزشهاي زندگيِ يك آدم معمولي تفاوتهايي داشته باشد، اما ما بدلكارها در كنار عشق به كارمان، عاشق خانوادهمان هم هستيم و آنقدر زندگي برايمان ارزش دارد كه ميخواهيم هميشه اين ارزش را حفظ كنيم. البته بعضيها ميگويند بدلكارها بايد نترس باشند، براي خود من بارها پيش آمده كه افراد مختلفي گفتهاند پسر نميترسي بميري؟ اين اشتباهترين فكري است كه در مورد كار ما ميشود، من خودم آدمي هستم كه شغلم باعث شده بيشتر حواسم به سلامتيام باشد و به زنده ماندنم اهميت بيشتري بدهم. چون ميدانم چقدر خطر نزديك ما است، يعني نزديك به همه است. خيلي از روزها به خاطر ترافيك شديد تهران با موتور تردد ميكنم و كارهاي روزانهام را با موتور انجام ميدهم، ولي هميشه از سرعت ۶۰ كيلومتر بيشتر نميروم و هميشه از كلاه ايمني استفاده ميكنم چون نگران سلامتيام هستم. در مورد رانندگي با ماشين هم خيلي با احتياط رانندگي ميكنم. ما خيلي بيشتر مراقب هستيم و از خيلي چيزها بيشتر از افراد معمولي جامعه ميترسيم، چون بدلكاري هم مثل شعبدهبازي تكنيك و فن خودش را دارد و صد البته علم مختص به خودش را دارد. ما براي فيلمها كارهاي هيجانانگيز زيادي از نظر خودمان انجام ميدهيم كه شايد از نظر ديگران خطرناك باشد، اما براي ما هيجانانگيز است، زيرا ما بدلكارها صد درصد طبق برنامهريزي و تمرين، كارها را پيش ميبريم. ميزان تمريني كه ما براي پريدن از ارتفاع ۲۰ متري انجام ميدهيم، گاهي راحتتر از ديالوگ گفتنِ يك بازيگر است، معمولا يك پلانِ به همراه ديالوگ چندين بار تكرار ميشه اما در كار ما تكرار كم پيش ميآيد. معمولا صددرصد انرژيمان را براي برداشت اول ميگذاريم كه پلانِ اول ضبط بشود. خلاصه اينكه به نظر من بدلكارها و كساني كه با هيجان و ورزشهاي پرهيجان زندگي ميكنند خيلي زندگيشان را دوست دارند و انگيزه زيادي براي زندگي دارند، خود من كه اين طور هستم. من رويايي از زندگي كردن دارم كه قلبم براي اين رويا ميتپد و تا وقتي كه قلب من خواهد تپيد به دنبال روياي زندگيام هستم و اميدوارم خوب و مفيد زندگي كنم.
فرمانده نیروی انتظامی استان البرز از دستگیری دو شرور که یکم آذرماه در مهرشهر کرج پسر 13 ساله ای را به گروگان گرفته بودند، خبر داد.به گزارش ایرنا، 'بخشعلی کامرانی صالح' روز پنجشنبه در این باره گفت: ساعت 15 یکشنبه یکم آذر ماه دو شرور با یک خودرو پراید ، پوریای 13 ساله را که در مسیر بازگشت از مدرسه به خانه بود در مهرشهر کرج ربودند.وی اظهارکرد: این دو شرور 22 و 24 ساله که برای آزادی پوریا از خانواده وی درخواست یک هزار سکه بهار آزادی داشتند بعد از چند مرحله جا به جایی در استان و حتی عزیمت به شمال کشور در اقدام هوشمندانه ماموران انتظامی در کمتر از 40 ساعت دستگیر شدند.کامرانی صالح ادامه داد: این گروگان گیری از طریق تماس با فوریت های پلیسی 110 به اطلاع ماموران رسید که با ورود تیم های مجرب تحقیقاتی و عملیاتی پلیس آگاهی استان ، کار پیگیری آغاز شد.وی بیان کرد: بعد از بررسی های اولیه مشخص شد این دو فرد گروگان گیر ، پوریا را در راه برگشت از مدرسه به خانه در حالی که با سرایدار مدرسه بود ، دزدیده و با یک خودرو پراید متواری شده اند.فرمانده نیروی انتظامی استان البرز گفت: بعد از انجام اقدامات فنی و تحقیقاتی لازم و شناسایی محل گروگان گیران در شمال کشور و با علم به این موضوع که نباید خطری پوریا را تهدید کند در اقدامی هماهنگ در محل ایست و بازرسی منطقه منجیل ، خودرو گروگان گیران متوقف و این افراد دستگیر شدند. کامرانی صالح با هشدار به افراد شرور و مجرمین، گفت: پلیس با اقتدار و در کمترین زمان ممکن با هرگونه هنجارشکنی و برهم زنندگان امنیت جامعه بشدت برخورد خواهد کرد. وی یادآورشد که برای داشتن شهری ایمن و عاری از هر گونه ناهنجاری و زشتی ، بایستی همه افراد جامعه تلاش کنند و این مهم با همکاری همه سازمان ها و نیروی انتظامی میسر خواهد بود.
محمد دلبری شهردار قم از سمت خود استعفا داد.به گزارش «تابناک» شهردار قم به دلیل پاره ای از مشکلات استعفای خود را تقدیم شورای شهر قم کرده است.محمد دلبری دانش آموخته دوره كارشناسي ارشد رشته مديريت بازرگاني گرايش تحول دانشگاه تهران از مهرماه 1390 سمت شهردار قم را بر عهده دارد.
احتمال بازگشت جريان راديكال به قدرت وجود دارد؛ اين جملهيي است كه اين روزها در ميان اخبار جا باز كرده است. با توجه به نارضايتيهايي كه نسبت به رفتارهاي افراطي در جامعه وجود دارد، ممكن است در نگاه اول احتمال حضور مجدد اين تفكر بعيد و دور از ذهن به نظر برسد. احسان شريعتي در گفتوگو با ايلنا به تحلیل احتمال بازگشت جزیان های رادیکال پرداخت. او می گوید: هر جرياني براي اينكه برگردد اميد دارد اما به طور كلي اينكه جريانات موسوم به اصولگرا يا اصلاحطلب برميگردند دقيقا به نحوه عملكرد جريان حاكم بستگي دارد؛ اگر اصلاحطلبان بد عمل كنند، آنها برميگردند. در تاريخ بشر هيچ چيز غيرقابل برگشت نيست. توهمي كه پيشرفت هميشه خطي است و ما رو به جلو ميرويم و شكستها برنميگردند، اشتباه است. بشر هر لحظه ميتواند به قهقرا برگردد و دچار انحطاط شود. جوامعي مثل آلمان يا يوگسلاوي كه مردمي پيشرفته و متمدن داشتند به يكباره برگشتند به جنگهاي داخلي و حوادثي كه تعجببرانگيز بود. بنابراين هيچ تضميني وجود ندارد و اگر جريانهاي قبلي بد عمل كنند، هر جرياني ميتواند برگردد و اين به عنوان يك قاعده كلي مطرح است؛ مقصود من هيچ جريان خاصي نيست. خيلي بديع و مشخص است كه تغييراتي شكل گرفته و قطعا شرايط بهتر شده اما حركت، بسيار كند است. در مجموع علت آن مقاومتي است كه در سطوح مختلف انجام ميشود و اين به روش تيم جديد بستگي دارد كه پراگماتيستي است و مصلحتانديشانه عمل ميكند و در نتيجه تغيير و تحولي كه خواست ملت است، به كندي پيش ميرود.
معمولا در كشورهاي پيشرفته و نظامهاي موسساتي مثل فرانسه، زماني كه دولت جديد انتخاب ميشود همه نهادها را يكپارچه ميكنند براي نمونه مجلس را منحل ميكنند اما ما در قانون اساسي چنين اصلي را نداريم و اين يك ايراد ساختاري است؛ دكتر مصدق اين كار را كرد. براي اينكه نظام اجرايي يكدست باشد، دو دولت نميتواند وجود داشته باشد. به اين دليل كه در هر دورهيي انتخاب مردم عوض ميشود زماني كه انتخاب عوض شد بايد خواست مردم اجرا شود و براي اينكه خواست مردم اجرا شود بايد موسساتي كه از قبل انتخاب شده بودند با شرايط جديد هماهنگ شوند. در پاسخ به اين سوال كه يك تفكر چگونه ميتواند بماند ضمن اينكه با تغييرات روز خود را وفق بدهد بايد بر فن پداگوژي تمركز كرد؛ پداگوژي در عرصه آموزش و تعليم و تربيت، رشتهيي مستقل است و بحثي مفصل دارد.براي توضيح ميتوان از تفكر دكتر علي شريعتي ياد كرد؛ دكتر شريعتي به اين دليل كه خودش معلم بود و از آموزش و پرورش گرفته تا دانشگاه دايما تدريس كرده بود، اين فن را ميدانست؛ او برخلاف چيزي كه گفته ميشود شاگردان بسياري ولو گمنام يا نامدار، تربيت كرد اما اينكه عقيده او توسط شاگرداني مشخص ادامه داده نشد، به اين دليل نبود كه در آموزههاي او از نظر فن پداگوژي ضعفي وجود داشت بلكه به اين دليل بود كه گاهي برداشتهاي متفاوتي از شريعتي شد يا شاگردان، كه خود داراي ضعفهايي بودند، همهجانبه نبودند؛ يا مطلب را به شكل كامل نگرفته بودند يا آن را اجرا نكرده بودند وگرنه توسط شريعتي به نسل بعدي انتقال يافته بود.به نظر ميرسد برخي جريانهاي فكري در ايران با برخي آدمها تمام ميشوند و در نهايت چنين ميشود كه جريانهايي كه در برهه زماني خاصي تاثيرات بسيار بر جاي گذاشته ادامهدار نميشوند. علت كمرنگ شدن فعاليت برخي جريانها مانند ملي- مذهبيها، ضعيف شدن پيوند نسلي و تاريخي است. اين پديدهيي است كه در ميان نسل جوان شاهد آن هستيم؛ بايد گفت در مورد ملي- مذهبيها يا اصولا نسل مليون و مبارزان ادوار مختلف از مشروطه تا كنون هم چنين مشكلي وجود داشته و دارد.
دكتر شريعتي نقدي را به مجاهدين داشت و در اثري به نام «دريغها و آرزوها» اينگونه بيان كرده كه جنبش با سر راه ميرود؛ وقتي اينها ايثار و شهادت ميكنند، نميتوانند حضور موثر داشته باشند و رهبري فكري كنند و اين ميشود كه كار به دست گروههاي غير ذيصلاح و ناشايست ميافتد همانطور كه بعدها جرياني كه محمد حنيفنژاد، سعيد محسن و علي اصغر بديع زادگان پيشرو آن بودند، توسط افرادي كه خود اعضاي اين سازمان بودند به انحراف كشيده شد. بايد بازماندهها را ارج بنهيم و از آنها انتظار داشته باشيم كه اطلاعات و تجارب تاريخي خود را منتقل كنند. شيوه كار بايد به اين شكل باشد كه بدون اينكه به دام گذشتهگرايي بيفتيم، به طوري كه حال در خدمت گذشته باشد. به بيان ديگر گذشته را در خدمت حال قرار دهيم. در حال حاضر حافظه تاريخي نسل جوان ما ضعيف است؛ اين سبب ميشود كه گسست نسلي پيش بيايد؛ مشكلاتي كه ما در فرزندان خود شاهد آن هستيم، در وهله اول بايد ارتباطي ذهني برقرار كرد كه متوجه شويم حساسيتهاي نسل جديد چيست. ما نبايد از موضع بالا نگاه كنيم كه گويي حقيقت نزد ما است؛ ممكن است گاهي عكس قضيه مطرح باشد؛ در بخشهايي نسل جديد قويتر هستند براي نمونه در زمينه تكنولوژيها و گاهي هم نسل گذشته برتري دارد بنابراين بايد نوعي ديالوگ و بدهبستان وجود داشته باشد. نسل گذشته بايد از نسلهاي جوان بياموزد تا نقاط قوت و ابتكار آنها را به دست بياورد و در مقابل، به آنها تجربه و حافظه تاريخي خود را بدهد؛ متاسفانه اين ديالوگ برقرار نميشود به اين دليل كه نسل گذشته از موضع بالا نگاه ميكند و نسل جديد هم به نسل گذشته به عنوان نسلهاي ناكام و شكست خورده و فرتوت نگاه ميكند و نميداند كه حتي در آن ناكاميها و شكستها تجارب گرانبهايي نهفته است كه ميتوان از آنها درس گرفت.
معمولا در كشورهاي پيشرفته و نظامهاي موسساتي مثل فرانسه، زماني كه دولت جديد انتخاب ميشود همه نهادها را يكپارچه ميكنند براي نمونه مجلس را منحل ميكنند اما ما در قانون اساسي چنين اصلي را نداريم و اين يك ايراد ساختاري است؛ دكتر مصدق اين كار را كرد. براي اينكه نظام اجرايي يكدست باشد، دو دولت نميتواند وجود داشته باشد. به اين دليل كه در هر دورهيي انتخاب مردم عوض ميشود زماني كه انتخاب عوض شد بايد خواست مردم اجرا شود و براي اينكه خواست مردم اجرا شود بايد موسساتي كه از قبل انتخاب شده بودند با شرايط جديد هماهنگ شوند. در پاسخ به اين سوال كه يك تفكر چگونه ميتواند بماند ضمن اينكه با تغييرات روز خود را وفق بدهد بايد بر فن پداگوژي تمركز كرد؛ پداگوژي در عرصه آموزش و تعليم و تربيت، رشتهيي مستقل است و بحثي مفصل دارد.براي توضيح ميتوان از تفكر دكتر علي شريعتي ياد كرد؛ دكتر شريعتي به اين دليل كه خودش معلم بود و از آموزش و پرورش گرفته تا دانشگاه دايما تدريس كرده بود، اين فن را ميدانست؛ او برخلاف چيزي كه گفته ميشود شاگردان بسياري ولو گمنام يا نامدار، تربيت كرد اما اينكه عقيده او توسط شاگرداني مشخص ادامه داده نشد، به اين دليل نبود كه در آموزههاي او از نظر فن پداگوژي ضعفي وجود داشت بلكه به اين دليل بود كه گاهي برداشتهاي متفاوتي از شريعتي شد يا شاگردان، كه خود داراي ضعفهايي بودند، همهجانبه نبودند؛ يا مطلب را به شكل كامل نگرفته بودند يا آن را اجرا نكرده بودند وگرنه توسط شريعتي به نسل بعدي انتقال يافته بود.به نظر ميرسد برخي جريانهاي فكري در ايران با برخي آدمها تمام ميشوند و در نهايت چنين ميشود كه جريانهايي كه در برهه زماني خاصي تاثيرات بسيار بر جاي گذاشته ادامهدار نميشوند. علت كمرنگ شدن فعاليت برخي جريانها مانند ملي- مذهبيها، ضعيف شدن پيوند نسلي و تاريخي است. اين پديدهيي است كه در ميان نسل جوان شاهد آن هستيم؛ بايد گفت در مورد ملي- مذهبيها يا اصولا نسل مليون و مبارزان ادوار مختلف از مشروطه تا كنون هم چنين مشكلي وجود داشته و دارد.
دكتر شريعتي نقدي را به مجاهدين داشت و در اثري به نام «دريغها و آرزوها» اينگونه بيان كرده كه جنبش با سر راه ميرود؛ وقتي اينها ايثار و شهادت ميكنند، نميتوانند حضور موثر داشته باشند و رهبري فكري كنند و اين ميشود كه كار به دست گروههاي غير ذيصلاح و ناشايست ميافتد همانطور كه بعدها جرياني كه محمد حنيفنژاد، سعيد محسن و علي اصغر بديع زادگان پيشرو آن بودند، توسط افرادي كه خود اعضاي اين سازمان بودند به انحراف كشيده شد. بايد بازماندهها را ارج بنهيم و از آنها انتظار داشته باشيم كه اطلاعات و تجارب تاريخي خود را منتقل كنند. شيوه كار بايد به اين شكل باشد كه بدون اينكه به دام گذشتهگرايي بيفتيم، به طوري كه حال در خدمت گذشته باشد. به بيان ديگر گذشته را در خدمت حال قرار دهيم. در حال حاضر حافظه تاريخي نسل جوان ما ضعيف است؛ اين سبب ميشود كه گسست نسلي پيش بيايد؛ مشكلاتي كه ما در فرزندان خود شاهد آن هستيم، در وهله اول بايد ارتباطي ذهني برقرار كرد كه متوجه شويم حساسيتهاي نسل جديد چيست. ما نبايد از موضع بالا نگاه كنيم كه گويي حقيقت نزد ما است؛ ممكن است گاهي عكس قضيه مطرح باشد؛ در بخشهايي نسل جديد قويتر هستند براي نمونه در زمينه تكنولوژيها و گاهي هم نسل گذشته برتري دارد بنابراين بايد نوعي ديالوگ و بدهبستان وجود داشته باشد. نسل گذشته بايد از نسلهاي جوان بياموزد تا نقاط قوت و ابتكار آنها را به دست بياورد و در مقابل، به آنها تجربه و حافظه تاريخي خود را بدهد؛ متاسفانه اين ديالوگ برقرار نميشود به اين دليل كه نسل گذشته از موضع بالا نگاه ميكند و نسل جديد هم به نسل گذشته به عنوان نسلهاي ناكام و شكست خورده و فرتوت نگاه ميكند و نميداند كه حتي در آن ناكاميها و شكستها تجارب گرانبهايي نهفته است كه ميتوان از آنها درس گرفت.