اين گزارش عكس ندارد

اين گزارش عكس ندارد 6آذر-93
صبح و ظهر و شب ندارد؛ اين بچه‌ها هميشه در خيابان هستند؛ نه اين كه همه‌شان هميشه در خيابان باشند، نه، اما باز هم خيابان از آنها خالي نمي‌شود. اين گوشه‌اي از صنعت پردرآمد "آشغال جمع‌كني" است. آن‌هايي كه شب كار مي‌كنند هم همان چيزهايي را برمي‌دارند كه بچه‌ها صبح تا شب جمع مي‌كنند، اما شانس با آشغال جمع‌كن‌ها يار است كه سطل آشغال‌ها هميشه پر هستند، ظاهراً ماشين‌هاي شهرداري چندان هم سر موقع سطل‌هاي آشغال را خالي نمي‌كنند و تازه مردم هم تمام طول روز و شب مشغول توليد زباله‌اند

صبح و ظهر و شب ندارد؛ اين بچه‌ها هميشه در خيابان هستند؛ نه اين كه همه‌شان هميشه در خيابان باشند، نه، اما باز هم خيابان از آنها خالي نمي‌شود. اين گوشه‌اي از صنعت پردرآمد "آشغال جمع‌كني" است. بچه‌هايي كه ميانگين سنشان به 15 نمي‌رسد، ولي هر كدام سرقفلي خودشان را در خيابان‌هاي شهر دارند، گاري خودشان را اگر داشته باشند كه "نانشان توي روغن است"، اگر نه، هر كسي صبح كه بيدار مي‌شود با همان كيسه بزرگي كه معمولاً از الياف پلاستيك است، معمولاً جاي دست رويشان مانده، معمولاً گوشه و كنارشان خورده و ساييده شده، راه مي‌افتد كه برود سر كار.
اين بچه‌ها اگر براي يك خريدار مشخص كار كنند، اگر منطقه‌اي كه مي‌روند در آن كار كنند دور باشد، اگر تعدادشان بيشتر از دو - سه نفر باشد، اگر صاحب كارشان ماشين داشته باشد، آن وقت همه‌شان، با كيسه‌هاي سپيد نايلوني يك شكل، سر صبح جمع مي‌شوند سر قرار، صاحب كارشان با وانت سپيدش آن‌ها را مي‌رساند، مقصد اين گروه پنج نفري كه همراهشان شدم، محله ميرداماد تهران است، سطل آشغال‌هاي تمام خيابان ميرداماد و خيابان‌هاي فرعي‌اش، صبح تا ظهر در اختيار اين پسربچه‌هاست.
كار را با هم تقسيم مي‌كنند، پخش مي‌شوند، گاهي دو نفري، خيابان‌هاي فرعي را مي‌گردند، يكي سمت پلاك‌هاي زوج، يكي سمت پلاك‌هاي چپ، تك‌تك سطل‌هاي بزرگ زباله را مي‌گردند، چه مي‌خواهند؟ نه لباس كهنه و نه كاغذ، بطري‌هاي نوشابه و ظرف‌هاي پلاستيكي را جدا مي‌كنند و ظرف‌هاي فلزي را هم جدا. اگر كيسه‌هاي نان خشك را هم ببينند برمي‌دارند و آن‌قدر سطل‌هاي آبي و سياه را مي‌گردند تا ظهر كيسه‌هايي كه معمولاً از قدشان هم بلندتر است، كاملاً پر شود و وانت پيكان سفيدي كه صبح با آن تا اينجا آمده‌اند، برگردد دور ميداني كه محل قرارشان است. كيسه‌ها را بار وانت كند و بچه‌ها را هم؛ برمي‌گردند.
بعضي‌هايشان بعدازظهر مي‌روند مدرسه، بعضي‌هاي ديگر روز را مي‌گذرانند تا فردا شود و برگردند، بعضي‌ها هم عصر دوباره برمي‌گردند توي خيابان، همان طرف‌هاي خانه خودشان. با گاري يا بدون آن فرقي نمي‌كند. برمي‌گردند كه پول بيشتري در بياورند. مي‌گويند تهران اين‌طور است، پول روي زمينش ريخته، فقط بايد خم شد و جمعش كرد. اين بچه‌ها هم همين كار را مي‌كنند؛ خم مي‌شوند، منتها توي سطل‌هاي زباله و پول هم درمي‌آورند. زباله‌هاي خشك را كيلويي 500 تومان مي‌فروشند. مي‌گويند مي‌شود روزي 20 - 30 هزار تومان. اگر هر روز هفته را كار كرده باشند، جمعه‌ها ديگر توي شهر نمي‌چرخند: "كارگاه‌ها جمعه تعطيل مي‌كنند، ما هم فوتبال بازي مي‌كنيم" كارگاه‌ها، همان جاهايي هستند كه اين زباله‌هاي خشك را از بچه‌ها مي‌خرند و ماشين‌هاي بازيافت پلاستيك دارند كه زندگي‌شان را با آن‌ها مي‌گذرانند. كارشان غير رسمي است.
مي‌خواهم از بچه‌ها عكس بگيرم. به هركدامشان كه مي‌رسم،مي‌گويد: "دوست ندارم عكسم را بگيري." با اين حال خوشحال و خندانند، همديگر را با سوت صدا مي‌زنند و براي گفتن اينكه چه‌كار مي‌كنند، كي بيرون مي‌زنند و كي برمي‌گردند، حرف را از هم مي‌دزدند. قبل از حرف زدن مدام مي‌گويند "خانم اجازه؟!": "همين كه كاري داشته باشيم، خوبه"، "با خنده: من كه صبح‌ها با لگد مامانم بيدار مي‌شم"، "ما همه‌اش دستامون سياهه،‌ كتابامون سياه مي‌شه"،‌" وقت نمي‌كنيم بريم خونه لباس عوض كنيم، همينجوري مي‌ريم مدرسه"، "فوتبال خوبه، عصرها با بچه‌ها گاهي بازي مي‌كنيم"، "نصف روز بيشتر كار نمي‌كنيم، پنجشنبه و جمعه هم كار نمي‌كنيم، ولي باز از بابا و مامانمون بيشتر كار مي‌كنيم"، "كيسه‌هامون رو مي‌كشن، بعد آخر هفته يا آخر ماه پولش رو به بابامون مي‌دن"، "اگه گاري داشتيم برا خودمون كار مي‌كرديم، ديگه هر وقت دلمون مي‌خواست" و...
اما چيزهاي ديگري هم هست كه به هم نزديكشان مي‌كند. توي يكي از همين خيابان‌ها، وقتي يك بطري نوشابه خانواده را كه تا نيمه پر بود، از توي سطل آبي زباله درآوردند، سه تايي ايستادند و نوشابه را جرعه جرعه تقسيم كردند، بعد هم بطري سهم كسي شد كه آن را پيدا كرده بود.
قد بعضي از اين بچه‌ها هنوز از سطل آشغال‌ها كوتاه‌تر است، بايد از آن آويزان شوند و تا كمر در آن فرو بروند تا چيزي گيرشان بيايد، از توي سطل‌هاي آشغال غذا برنمي‌دارند، اما اگر چشمشان به لباسي، يا كيفي كه قابل استفاده باشد بيفتد، برش مي‌دارند، "بالاخره شايد به درد يك كسي بخورد."
يك چيزهايي هم هست كه اذيتشان مي‌كند. بوي غذاي فاسد و آشغال‌هاي گنديده يا كثيفي ته‌مانده ميوه‌ها و آشغال‌هايي كه گربه كيسه‌شان را پاره كرده ديگر آزارشان نمي‌دهد. مي‌گويند: "عادت كرده‌ايم". مايه اذيت شدن چيز ديگريست، يكي از اين بچه‌ها كه اسمش محسن است و دوازده ساله، مي‌گويد:"مامان‌هاي بچه‌ها، بچه‌هايشان را مي‌ترسونن، اگر بچه‌شون توي خيابون گريه كنه، منو با دست نشون مي‌دن و ميگن مي‌دم نمكي ببردت!، بچه‌ها از ما مي‌ترسن، بعد بچه‌هايي كه ما رو توي خيابون مي‌بينن فرار مي‌كنن، مي‌دوند اون طرف خيابون." فقط بچه‌ها نيستند كه توي خيابان‌ها آشغال جمع مي‌كنند، آفتاب كه مي‌افتد، آشغال جمع‌كن‌هايي كه شب‌كارند هم به خيابان مي‌آيند، كمتر با گاري، بيشتر با كيسه‌هاي روي دوش، مردان جوان و ميانسال، يكي‌شان كه غذايي تعارفي گرم را هم رد مي‌كند، مي‌گويد: "گرسنه نيستم، سر كارم!" آن وقت زود دور مي‌شود تا مجبور نشود به سوال ديگري جواب بدهد و در كوچه‌اي گم مي‌شود. آن‌هايي كه شب كار مي‌كنند هم همان چيزهايي را برمي‌دارند كه بچه‌ها صبح تا شب جمع مي‌كنند، اما شانس با آشغال جمع‌كن‌ها يار است كه سطل آشغال‌ها هميشه پر هستند، ظاهراً ماشين‌هاي شهرداري چندان هم سر موقع سطل‌هاي آشغال را خالي نمي‌كنند و تازه مردم هم تمام طول روز و شب مشغول توليد زباله‌اند.
به گزارش ا?سنا، سازمان مديريت پسماند شهرداري تهران مي‌گويد هر شهروند تهراني بطور متوسط سالانه شش برابر وزن خود زباله توليد مي‌كند. متوسط سرانه زباله توليد شده در شهر تهران 320 كيلوگرم در سال و ارزش روزانه زباله توليد شده در آن 180 ميليون تومان است.
سرانه توليد روزانه زباله در جهان 250 تا 300 گرم است. اين عدد در ايران 600 گرم و در شمال تهران 1200 گرم است. سرانه توليد زباله در مناطق مختلف شهرداري تهران طي يك دوره يك ساله به ازاي هر نفر از 21 كيلوگرم در مناطق شهر تهران تا 883 كيلوگرم در منطقه 20 بوده است. زباله توليد شده در شمال شهر تهران طبق مطالعات انجام شده حداقل دو برابر ميانگين آن در سطح كشور و چهار برابر استاندارد جهاني است.
راست مي‌گويند، پول در تهران ريخته است، براي بعضي‌ها روي زمين، براي بعضي‌ها هم توي سطل‌هاي زباله.
اين گزارش عكس ندارد، و اين اصلاً حرف كمي نيست