اوین نامه ی کیهان 12ا ردیبهشت ماه سال 1395
يادداشت روز اوین نامه ی کیهان "زير آن چتر نور
"
1- چند روزي از شهادت آيت الله سعيدي گذشته بود و اين خبر هنوز منتشر نشده بود. آن روز باتفاق چند تن از دوستان، آيت الله امامي کاشاني را با يک سواري کرايه براي سخنراني در جلسه هفتگي خود به دماوند مي برديم. در ميان راه پرسيد؛ آيا اخيرا از آيت الله سعيدي خبري داريد؟ پاسخ ما منفي بود و ايشان که از روابط نزديک ما با آيت الله سعيدي باخبر بود، گفت؛ فعلابه مسجد و يا خانه ايشان مراجعه نکنيد! پرسيديم، آيا آزاد شده اند و تحت مراقبت ساواک هستند؟ آيت الله امامي کاشاني به جاي پاسخ، با صداي بلند گريست و گفت؛ «سيدخدا را شهيد کرده اند»، بغض همه ما ترکيد و راننده که از افراد مومن و متدين بود، ماشين را کنار جاده متوقف کرد. بعد از دقايقي، آيت الله امامي کاشاني توضيح داد که ساواک آيت الله مطهري را احضار کرده و خبر شهادت آيت الله سعيدي را به ايشان داده است پرسيديم آقاي مطهري چه گفته اند؟ آيت الله کاشاني فرمودند؛ آقاي مطهري مي گويند، ساواک نيازي به احضار من نداشت و تصور مي کنم مرا احضار کرده بود تا به علماي روحاني پيرو حضرت آقا (امام خميني (ره)) اين پيام را بدهد که از اين پس روحانيون مخالف رژيم را به قتل مي رسانيم. آقاي امامي کاشاني در حالي که اشک از چشمان خود پاک مي کرد گفت؛ آيت الله مطهري مي فرمودند؛ آنها نمي توانند درک کنند که «شهادت در راه خدا آرزوي ماست» و خطاب به ساواک خوانده بود «محبوب من است آن که به نزديک تو زشت است»!
2- آن شب، در ايام جواني و دانشجويي به روال همه هفته ها در جلسه درس هاي مرحوم علامه محمدتقي جعفري که در منزل ايشان - خيابان زيبا، کوچه حاج قاضي - تشکيل مي شد، شرکت کرده بودم. در پايان جلسه، يکي از حاضران که براي ما غريبه به نظر مي رسيد، نظر علامه را درباره استاد مطهري پرسيد و ما به دلشوره افتاديم که مبادا در پي تفرقه افکني باشد. مرحوم علامه با همان لهجه شيرين و بيان دوست داشتني فرمودند؛ و اما، آقاي مطهري، ايشان يکي از استوانه هاي اسلام و از افتخارات حوزه علميه هستند ... مبادا به علت آن که سخنان و درس هاي ايشان بعدها به صورت جزوه و کتاب منتشر مي شود از حضور در جلسات درس و سخنراني استاد محروم شويد... جلسات درس آقاي مطهري زير چتري از نور تشکيل مي شود. زير اين چتر نور برويد و اعتقادات ديني خود را بيمه کنيد.
3- فروردين سال 1357 بود. جرقه هاي انقلاب اسلامي زده شده بود و رژيم شاه تلاش مي کرد فضاي سياسي کشور را باز جلوه دهد. آن سال براي چند روز در ايام نوروز به بستگان درجه دوم زندانيان سياسي نيز اجازه ملاقات داده بودند و بسياري از دوستان با استفاده از شناسنامه برادرزاده ها وخواهرزاده ها به ملاقات مي آمدند. آقاي مرتضي الويري با شناسنامه يکي از برادرزاده ها به ملاقاتم آمده بود. پرسيد؛ مي داني چند روز قبل کجا بودم؟ به مزاح گفتم: مي دانم که چند سال است اينجا هستم! گفت؛ هفته گذشته در نجف خدمت آقا - منظور از آقا، امام خميني(ره) بود- رسيده بودم و به ايشان عرض کردم که دوستان در ايران به حضرتعالي دسترسي ندارند و نمي دانند پاسخ پرسش هاي عقيدتي و انقلابي خود را چگونه از شما جويا شوند. ايشان فرمودند؛ به دوستان بگوئيد؛ نظرات آقاي مطهري بدون استثناء مورد تائيد و قبول من است. الويري مي گفت؛ پرسيدم بدون استثناء؟ و آقا فرمودند بله، بدون استثناء.
وقتي اين خبر را به درون بند بردم و با جمع دوستان در ميان گذاشتم، همه به وجد آمدند. تا آنجا که به خاطر دارم، آقايان محمود اشجع، ابوالقاسم سرحدي زاده، جواد منصوري، عزت مطهري، شهيد حقاني، شهيد حسن حسين زاده، رضا و مرحوم احمد منصوري و... از جمله دوستاني بودند که اين پيام حضرت امام(ره) را به آنها رساندم.
4- در نخستين روزهاي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي که کميته استقبال از حضرت امام(ره) به کميته انقلاب و محل مراجعه براي تمامي امور کشور تبديل شده بود، همراه با برخي از دوستان، از جمله شهيد حاج صادق اسلامي، شهيد کچويي، محمد محسني نيا، يوسف فروتن، بهزاد نبوي، مرحوم مهندس اسماعيل نژاد، مرحوم حاج حسن ميرزايي و... به فکر افتاديم که از حضرت امام(ره) بخواهيم يکي از آقايان روحاني مورد وثوق خود را به عنوان نماينده خويش در کميته انقلاب اسلامي منصوب فرمايند. موضوع را با استاد مطهري در ميان گذاشتيم. بعد از چند روز در مدرسه علوي - محل استقرار حضرت امام(ره) - براي پيگيري ماجرا نزد آيت الله مطهري رفتيم. ايشان فرمودند همين حالابه ديدن امام مي روم و در همان حال عمامه را بر سر گذاشته و در حالي که مقابل آيينه کوچکي که روي طاقچه اتاق بود، عمامه را روي سر مرتب مي کردند، به گونه اي که براي ما عجيب مي نمود و انگار غير از ايشان کس ديگري در اتاق نيست، چندبار پشت سرهم و با حالتي ذوق زده تکرار مي کردند که «بله به ديدن امام مي روم- بله به ديدن امام مي روم...» من و آقاي محمد محسني نيا و مرحوم حاج حسن ميرزايي با تعجب به يکديگر نگاه مي کرديم و از حالت استاد سردرنمي آورديم. بعدها که مرحوم علامه طباطبايي در وصف استاد فرمودند؛ وقتي ايشان در درس ما حاضر مي شد، من به رقص مي آمدم! اگرچه هنوز هم مفهوم معنوي آن برايمان ناشناخته است ولي شکل ظاهري آن حالت را ديده بوديم...
گفتني است چند روز بعد حضرت امام(ره) مرحوم آيت الله مهدوي کني را به عنوان نماينده خويش در کميته انقلاب اسلامي معرفي فرمودند.
5- سال هاي اوليه دهه 60 بود. مرحوم احسان طبري، يکي از چند نظريه پرداز بلندآوازه مارکسيسم درآکادمي علوم شوروي سابق که شهرتي جهاني داشت، در پي خيانت حزب توده که طبري نيز عضو مرکزيت آن بود، دستگير شده بود. او بعد از مدتي مورد لطف و عنايت خداي مهربان قرار گرفت و به آغوش اسلام بازگشت. نگارنده همراه با دو تن ديگر از دوستان و به دستور حضرت امام(ره) که از سوي شهيد محلاتي نماينده حضرت امام در سپاه و برادر محسن رضايي فرمانده وقت سپاه ابلاغ شده بود براي گفت وگو با مرحوم احسان طبري و برخي ديگر از اعضاي مرکزيت حزب توده دعوت شده بوديم.
نظرات و ديدگاه هاي مطرح شده از سوي مرحوم احسان طبري درباره استاد مطهري، بسيار فراوان و تمامي آنها نيز عبرت انگيز و درس آموز است ولي در اين نوشته، تنها به چند نمونه از آن ميان بسنده مي شود؛
طبري مي گفت؛ «من و دوستانم در حزب توده و نيز در آکادمي علوم شوروي از آثار استاد مطهري استفاده فراواني مي کرديم» و در مقابل پرسش همراه با تعجب نگارنده توضيح مي داد «آقاي مطهري از جمله دانشمنداني بود که وقتي مي خواست يک نظريه و عقيده مخالف اسلام را نقد و رد کند، عقيده مخالف را به گونه اي ناقص مطرح نمي کرد که نقد و نفي آن به آساني ممکن باشد. او مارکسيسم را دقيقا همان گونه که بود مطرح مي کرد و تمامي دلايل و شواهدي را که ما براي اثبات مارکسيسم مي آورديم، بدون کم و کاست ارائه مي کرد و نکته درخور توجه آن که علاوه بر آنچه نظريه پردازان مارکسيسم به عنوان دليل براي اثبات نظر خود آورده بودند، استاد به دلايل جديد و تازه ديگري هم که به ذهن ما خطور نکرده بود اشاره مي کرد و سپس با نگاهي دقيق به نقد آن مي پرداخت» طبري مي گفت؛ «ما به دلايل جديدي که استاد مطهري علاوه بر دلايل خودمان آورده بود به شدت نياز داشتيم و البته به منبع آن اشاره اي نمي کرديم زيرا باعث مراجعه اعضاء و هواداران به منبع اصلي مي شد و آنچه را که طي چند دهه رشته بوديم، پنبه مي کرد».
احسان طبري مي گفت؛ اگر استاد مطهري به اردوگاه مارکسيسم و يا اردوگاه امپرياليسم تعلق داشت، هرگز اجازه نمي داديم اوقات گرانبهاي اين کانون توليد فکر و انديشه براي انجام اموري نظير فيش برداري و امثال آن تلف شود. در کجاي دنيا براي توليد حرارت، به جاي هيزم، مبل هاي گرانقيمت را مي سوزانند»؟!
مرحوم طبري از استاد مطهري با عنوان کسي ياد مي کرد که مانند حضرت امام(ره)، مارکسيسم و امپرياليسم را يکجا نقد و نفي مي کند و مي گفت؛ من بعيد مي دانم که کسي پاورقي استاد بر کتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم را بخواند و پس از آن براي مکاتب مادي، چه مارکسيسم و چه امپرياليسم، پشيزي ارزش قائل باشد.
طبري با قاطعيت مي گفت که ترور استاد مطهري نمي تواند کار يک گروه نادان و حقير نظير فرقان باشد او به جد معتقد بود ترور استاد مطهري طرح و برنامه سازمان سيا و موساد بوده و صرفا با هدف خشک کردن يکي از چشمه هاي جوشان معارف اسلامي صورت پذيرفته است و مي گفت کا.گ.ب نيز به اندازه آمريکايي ها از ترور ايشان خشنود بود.
مرحوم طبري توضيح مي داد که مخالفت با استاد مطهري منحصر به حزب توده نبود آثار ايشان براي همه گروه ها و احزاب مخالف جمهوري اسلامي ايران و حتي برخي از احزاب به ظاهر مذهبي نظير حزب خلق مسلمان هم خطرناک بود و در اين مخالفت ميان گروه هاي مخالف نظام اسلامي يک توافق نانوشته وجود داشت.
گفتني است يک روز از نورالدين کيانوري، دبيرکل حزب توده پرسيدم «چرا بخش قابل توجهي از تبليغات حزب را به مخدوش کردن چهره و شخصيت استاد اختصاص مي داديد؟» در پاسخ گفت؛ پس انتظار داشتيد که اعضاء و هواداران را به مطالعه آثار ايشان تشويق کنيم؟
تمامي گفت وگوي چند ماهه با مرحوم احسان طبري ضبط شده و در اختيار سپاه و وزارت اطلاعات است که انتظار مي رود در انتشار نوارهاي صوتي و يا نوشته هاي پياده شده آن همت ورزند.
... و بالاخره 37 سال پيش در چنين روزي، استاد شهيد جامه شهادت پوشيد و به قول حضرت امام(ره) به ملااعلي پيوست.