گزیده ها قسمت چهارم
8 خرداد -96
حال این روزهای ٦ کودک گمشده گرمساری
حال این روزهای ٦ کودک گمشده گرمساری
سعیده به مدرسه میرود، ریحانه، سمیره،
موسی و سیده هم در خانه مشغول بازیهای کودکانه هستند و محمد ١٢ساله هم که این بچهها
را با خودش به سفر پرماجرایی برد، الان فقط به مدرسه میرود و از کاری که کرده
پشیمان است. این حال و روز ٦ کودک گرمساری است که اواسط روزهای فروردینماه به طرز
عجیبی ناپدید و پس از ٩روز در یکی از پارکهای تهران صحیح و سالم پیدا شدند.
به گزارش شهروند، گمشدن این ٦ دخترعمو
و پسرعمو و پیدا شدن آنها ماجرای عجیبی بود که در همان هفتههای نخست پس از
تعطیلات عید، خبرساز شد؛ روزها زندگی در خیابانها و پارکهای تهران بدون آنکه
حتی اسم و نشان آنها را بلد باشند. این کودکان همه این روزها را بدون پول و سرپناه
در خیابانهای تهران پرسه زدند. مقداری نان و چند بطری آب تنها چیزی بود که آنها
در آن مدت برای خوردن داشتند که پول خرید آنها را هم از دستفروشی درآوردند.
باورکردنی نیست اما آنها از پس همه این شرایط سخت برآمدند و درنهایت توسط پلیس در
یکی از پارکهای تهران پیدا و به خانوادهشان بازگردانده شدند. اما آنچه تاکنون
درباره این حادثه عجیب بازگو نشده یا کمتر به آن پرداخته شده، سرگذشت ٩روز زندگی
این کودکان و دلیل رفتن آنها از گرمسار به تهران است.
این ماجرا دوازدهم فروردینماه کلید
خورد؛ وقتی که عظیم دید از سعیده و سمیره خبری نیست. آنها آخرینبار با دختر عمو و
پسرعموهایشان مشغول بازی بودند، اما از آن به بعد هیچکس از آنها خبر نداشت. چند
ساعت پس از ناپدید شدن این کودکان پلیس در جریان قرار گرفت. تحقیقات پلیسی نشان میداد
که آنها از گرمسار خارج شدهاند. در همان روزهای نخست با بررسیهای انجام شده مشخص
شد که این بچهها روز دوازدهم فروردین سوار یکی از خطیهای گرمسار شده و به تهران
رفتهاند. در ادامه تحقیقات هم راننده همان خودرو به پلیس گفت که آن ٦ کودک را
حوالی سهراه افسریه تهران پیاده کرده و ٢٢هزار تومان کرایه هم از آنها گرفته
است. این آخرین سرنخی بود که از این ٦ کودک به دست آمد. از آن به بعد هیچکس از
این دخترعموها و پسرعموها خبر نداشت. خانوادهها به دنبال ردی از فرزندانشان
بودند. عظیم و همسرش برای سعیده ٨ ساله و سمیره ٤ساله نگران بودند. کمال، برادر
عظیم برای ریحانه، سیده، محمد و موسی بیتابی میکرد. این دو برادر برای پیدا شدن
فرزندانشان دست به دامن اقوامشان در تهران شدند تا شاید از این طریق بتوانند این ٦
کودک را پیدا کنند، اما هیچ ردی از آنها نبود.
روایت محمد از ٩ روز دستفروشی در خیابانهای
تهران
همزمان محمد و ٥ کودک دیگر روزها در خیابانها و پارکها مشغول دستفروشی بودند تا بتوانند با پول آن شکمشان را سیر کنند. درواقع این پیشنهاد محمد بود که آنها دستمال کاغذی بفروشند. محمد خودش را مسئول میدانست، چون خودش آنها را راهی تهران کرده بود. او درباره آن روزهای سخت و عذابآور به«شهروند» میگوید: «میخواستم بچهها را به خانه عمویم در تهران ببرم. من خانه آنها را بلد بودم. کرایه ماشین هم داشتم، اما وقتی به تهران رسیدیم، انگار همهچیز از ذهنم پاک شده بود. اصلا خانه عمویم یادم نمیآمد. فقط در خاطرم بود که خانه او نزدیک یک پارک است. شب اول در یک پارک ماندیم. تا صبح پلک نزدم، مراقب بچهها بودم. فردا صبح که هوا روشن شد دوباره راه افتادیم. هرچه میرفتیم بیشتر گم میشدیم، اصلا شبیه مسیر خانه عمویم نبود.» روز دوم هم به همین منوال گذشت و محمد و ٥کودک گرمساری دیگر شب را در یک پارک تا صبح سپری کردند. آنها گرسنه بودند و پول زیادی هم نداشتند. محمد با همان پول ناچیزی که برایش مانده بود، چندتایی دستمال کاغذی خرید و به هر کدام از بچهها چندتایی داد تا با فروش آنها بتوانند غذایی تهیه کنند: «پول زیادی نداشتیم، ولی با سود فروش دستمالکاغذی توانستیم نان و آب بخریم. البته چندباری هم مردم به ما غذا دادند. روزها را با پیادهروی و دستفروشی میگذراندیم و شبها در پارک یا جایی که فکر میکردم امن است استراحت میکردیم. این کار ما در آن مدت ٩ روز بود.»
همزمان محمد و ٥ کودک دیگر روزها در خیابانها و پارکها مشغول دستفروشی بودند تا بتوانند با پول آن شکمشان را سیر کنند. درواقع این پیشنهاد محمد بود که آنها دستمال کاغذی بفروشند. محمد خودش را مسئول میدانست، چون خودش آنها را راهی تهران کرده بود. او درباره آن روزهای سخت و عذابآور به«شهروند» میگوید: «میخواستم بچهها را به خانه عمویم در تهران ببرم. من خانه آنها را بلد بودم. کرایه ماشین هم داشتم، اما وقتی به تهران رسیدیم، انگار همهچیز از ذهنم پاک شده بود. اصلا خانه عمویم یادم نمیآمد. فقط در خاطرم بود که خانه او نزدیک یک پارک است. شب اول در یک پارک ماندیم. تا صبح پلک نزدم، مراقب بچهها بودم. فردا صبح که هوا روشن شد دوباره راه افتادیم. هرچه میرفتیم بیشتر گم میشدیم، اصلا شبیه مسیر خانه عمویم نبود.» روز دوم هم به همین منوال گذشت و محمد و ٥کودک گرمساری دیگر شب را در یک پارک تا صبح سپری کردند. آنها گرسنه بودند و پول زیادی هم نداشتند. محمد با همان پول ناچیزی که برایش مانده بود، چندتایی دستمال کاغذی خرید و به هر کدام از بچهها چندتایی داد تا با فروش آنها بتوانند غذایی تهیه کنند: «پول زیادی نداشتیم، ولی با سود فروش دستمالکاغذی توانستیم نان و آب بخریم. البته چندباری هم مردم به ما غذا دادند. روزها را با پیادهروی و دستفروشی میگذراندیم و شبها در پارک یا جایی که فکر میکردم امن است استراحت میکردیم. این کار ما در آن مدت ٩ روز بود.»
از سوی دیگر پلیس تهران هم از طریق
آگاهی گرمسار در جریان حادثه بود و در مناطق شرقی تهران به دنبال ردی از این
کودکان بود. تا اینکه درنهایت این ٦ کودک در یکی از پارکهای جنوبشرقی تهران
پیدا و به خانوادههایشان تحویل داده شدند. حالا حدود دوماه از آن روزها میگذرد و
این کودکان زندگی عادی خود را از سر گرفتهاند. پدر سعیده و سمیره به «شهروند» میگوید:
«سعیده به مدرسه میرود. البته الان موقع امتحانات است و درخانه درس میخواند.
سمیره هم در خانه پیش مادرش است. خدا را شکر حال آنها خوب است. آن روزی که سعیده و
سمیره پیدا شدند وقتی چشمم به آنها افتاد باورم نمیشد. روز بدون غذا و جای خواب
مناسب. دستشویی و حمام هم که نداشتند، اصلا باورم نمیشد که آنها پیدا شدند.»
این پدر که همراه با دو برادر دیگرش
گچکاری میکنند هنوز دلیل اصلی کار محمد برای رفتن به تهران را نمیداند و هنوز هم
از دست محمد ناراحت است و میگوید که از آن روز تاکنون حاضر نشده او را ببیند:
«کار خیلی خطرناکی کرد. من هنوز نمیدانم چرا بیخبر از گرمسار به تهران رفت. خودش
میگوید میخواسته به خانه برادرم برود، اما اینکه چرا این بچهها را دنبال خودش
تا آنجا برده است را نمیدانم. اگر اتفاقی برای آنها میافتاد چه میشد؟ ٦ کودک
کمسنوسال در تهران آن هم بدون هیچ سرپناهی واقعا ترسناک است. محمد الان مدرسه
میرود، مشکل مالی هم ندارد، برادرم هرچه محمد و بقیه بچههایش لازم دارند را در
اختیارشان قرار میدهد.»
سعیده به مدرسه میرود، ریحانه، سمیره،
موسی و سیده هم در خانه مشغول بازیهای کودکانه هستند و محمد ١٢ساله هم که این بچهها
را با خودش به سفر پرماجرایی برد، الان فقط به مدرسه میرود و از کاری که کرده
پشیمان است. این حال و روز ٦ کودک گرمساری است که اواسط روزهای فروردینماه به طرز
عجیبی ناپدید و پس از ٩روز در یکی از پارکهای تهران صحیح و سالم پیدا شدند.
به گزارش شهروند، گمشدن این ٦ دخترعمو
و پسرعمو و پیدا شدن آنها ماجرای عجیبی بود که در همان هفتههای نخست پس از
تعطیلات عید، خبرساز شد؛ روزها زندگی در خیابانها و پارکهای تهران بدون آنکه
حتی اسم و نشان آنها را بلد باشند. این کودکان همه این روزها را بدون پول و سرپناه
در خیابانهای تهران پرسه زدند. مقداری نان و چند بطری آب تنها چیزی بود که آنها
در آن مدت برای خوردن داشتند که پول خرید آنها را هم از دستفروشی درآوردند.
باورکردنی نیست اما آنها از پس همه این شرایط سخت برآمدند و درنهایت توسط پلیس در
یکی از پارکهای تهران پیدا و به خانوادهشان بازگردانده شدند. اما آنچه تاکنون
درباره این حادثه عجیب بازگو نشده یا کمتر به آن پرداخته شده، سرگذشت ٩روز زندگی
این کودکان و دلیل رفتن آنها از گرمسار به تهران است.
این ماجرا دوازدهم فروردینماه کلید
خورد؛ وقتی که عظیم دید از سعیده و سمیره خبری نیست. آنها آخرینبار با دختر عمو و
پسرعموهایشان مشغول بازی بودند، اما از آن به بعد هیچکس از آنها خبر نداشت. چند
ساعت پس از ناپدید شدن این کودکان پلیس در جریان قرار گرفت. تحقیقات پلیسی نشان میداد
که آنها از گرمسار خارج شدهاند. در همان روزهای نخست با بررسیهای انجام شده مشخص
شد که این بچهها روز دوازدهم فروردین سوار یکی از خطیهای گرمسار شده و به تهران
رفتهاند. در ادامه تحقیقات هم راننده همان خودرو به پلیس گفت که آن ٦ کودک را
حوالی سهراه افسریه تهران پیاده کرده و ٢٢هزار تومان کرایه هم از آنها گرفته
است. این آخرین سرنخی بود که از این ٦ کودک به دست آمد. از آن به بعد هیچکس از
این دخترعموها و پسرعموها خبر نداشت. خانوادهها به دنبال ردی از فرزندانشان
بودند. عظیم و همسرش برای سعیده ٨ ساله و سمیره ٤ساله نگران بودند. کمال، برادر
عظیم برای ریحانه، سیده، محمد و موسی بیتابی میکرد. این دو برادر برای پیدا شدن
فرزندانشان دست به دامن اقوامشان در تهران شدند تا شاید از این طریق بتوانند این ٦
کودک را پیدا کنند، اما هیچ ردی از آنها نبود.
روایت محمد از ٩ روز دستفروشی در خیابانهای
تهران
همزمان محمد و ٥ کودک دیگر روزها در خیابانها و پارکها مشغول دستفروشی بودند تا بتوانند با پول آن شکمشان را سیر کنند. درواقع این پیشنهاد محمد بود که آنها دستمال کاغذی بفروشند. محمد خودش را مسئول میدانست، چون خودش آنها را راهی تهران کرده بود. او درباره آن روزهای سخت و عذابآور به«شهروند» میگوید: «میخواستم بچهها را به خانه عمویم در تهران ببرم. من خانه آنها را بلد بودم. کرایه ماشین هم داشتم، اما وقتی به تهران رسیدیم، انگار همهچیز از ذهنم پاک شده بود. اصلا خانه عمویم یادم نمیآمد. فقط در خاطرم بود که خانه او نزدیک یک پارک است. شب اول در یک پارک ماندیم. تا صبح پلک نزدم، مراقب بچهها بودم. فردا صبح که هوا روشن شد دوباره راه افتادیم. هرچه میرفتیم بیشتر گم میشدیم، اصلا شبیه مسیر خانه عمویم نبود.» روز دوم هم به همین منوال گذشت و محمد و ٥کودک گرمساری دیگر شب را در یک پارک تا صبح سپری کردند. آنها گرسنه بودند و پول زیادی هم نداشتند. محمد با همان پول ناچیزی که برایش مانده بود، چندتایی دستمال کاغذی خرید و به هر کدام از بچهها چندتایی داد تا با فروش آنها بتوانند غذایی تهیه کنند: «پول زیادی نداشتیم، ولی با سود فروش دستمالکاغذی توانستیم نان و آب بخریم. البته چندباری هم مردم به ما غذا دادند. روزها را با پیادهروی و دستفروشی میگذراندیم و شبها در پارک یا جایی که فکر میکردم امن است استراحت میکردیم. این کار ما در آن مدت ٩ روز بود.»
همزمان محمد و ٥ کودک دیگر روزها در خیابانها و پارکها مشغول دستفروشی بودند تا بتوانند با پول آن شکمشان را سیر کنند. درواقع این پیشنهاد محمد بود که آنها دستمال کاغذی بفروشند. محمد خودش را مسئول میدانست، چون خودش آنها را راهی تهران کرده بود. او درباره آن روزهای سخت و عذابآور به«شهروند» میگوید: «میخواستم بچهها را به خانه عمویم در تهران ببرم. من خانه آنها را بلد بودم. کرایه ماشین هم داشتم، اما وقتی به تهران رسیدیم، انگار همهچیز از ذهنم پاک شده بود. اصلا خانه عمویم یادم نمیآمد. فقط در خاطرم بود که خانه او نزدیک یک پارک است. شب اول در یک پارک ماندیم. تا صبح پلک نزدم، مراقب بچهها بودم. فردا صبح که هوا روشن شد دوباره راه افتادیم. هرچه میرفتیم بیشتر گم میشدیم، اصلا شبیه مسیر خانه عمویم نبود.» روز دوم هم به همین منوال گذشت و محمد و ٥کودک گرمساری دیگر شب را در یک پارک تا صبح سپری کردند. آنها گرسنه بودند و پول زیادی هم نداشتند. محمد با همان پول ناچیزی که برایش مانده بود، چندتایی دستمال کاغذی خرید و به هر کدام از بچهها چندتایی داد تا با فروش آنها بتوانند غذایی تهیه کنند: «پول زیادی نداشتیم، ولی با سود فروش دستمالکاغذی توانستیم نان و آب بخریم. البته چندباری هم مردم به ما غذا دادند. روزها را با پیادهروی و دستفروشی میگذراندیم و شبها در پارک یا جایی که فکر میکردم امن است استراحت میکردیم. این کار ما در آن مدت ٩ روز بود.»
از سوی دیگر پلیس تهران هم از طریق
آگاهی گرمسار در جریان حادثه بود و در مناطق شرقی تهران به دنبال ردی از این
کودکان بود. تا اینکه درنهایت این ٦ کودک در یکی از پارکهای جنوبشرقی تهران
پیدا و به خانوادههایشان تحویل داده شدند. حالا حدود دوماه از آن روزها میگذرد و
این کودکان زندگی عادی خود را از سر گرفتهاند. پدر سعیده و سمیره به «شهروند» میگوید:
«سعیده به مدرسه میرود. البته الان موقع امتحانات است و درخانه درس میخواند.
سمیره هم در خانه پیش مادرش است. خدا را شکر حال آنها خوب است. آن روزی که سعیده و
سمیره پیدا شدند وقتی چشمم به آنها افتاد باورم نمیشد. روز بدون غذا و جای خواب
مناسب. دستشویی و حمام هم که نداشتند، اصلا باورم نمیشد که آنها پیدا شدند.»
این پدر که همراه با دو برادر دیگرش
گچکاری میکنند هنوز دلیل اصلی کار محمد برای رفتن به تهران را نمیداند و هنوز هم
از دست محمد ناراحت است و میگوید که از آن روز تاکنون حاضر نشده او را ببیند:
«کار خیلی خطرناکی کرد. من هنوز نمیدانم چرا بیخبر از گرمسار به تهران رفت. خودش
میگوید میخواسته به خانه برادرم برود، اما اینکه چرا این بچهها را دنبال خودش
تا آنجا برده است را نمیدانم. اگر اتفاقی برای آنها میافتاد چه میشد؟ ٦ کودک
کمسنوسال در تهران آن هم بدون هیچ سرپناهی واقعا ترسناک است. محمد الان مدرسه
میرود، مشکل مالی هم ندارد، برادرم هرچه محمد و بقیه بچههایش لازم دارند را در
اختیارشان قرار میدهد.»
خبر ويژه
آقاي روحاني ديديد فرانسوي ها فكر جوانان ايراني نبودند؟!
آقاي روحاني ديديد فرانسوي ها فكر جوانان ايراني نبودند؟!
رئيس
جمهور فرانسه آب پاکي را روي دست روحاني و طيف خوش گمان به اين کشور اروپايي ريخت.
امانوئل ماکرون در نشست اقتصادي پترزبورگ گفت: تصميم گيري درباره ادامه فعاليت در ايران و ارزيابي ريسک هاي ناشي از تحريم هاي آمريکا بر عهده خود شرکت هاي فرانسوي است. من نمي توانم از توتال بخواهم از بازار آمريکا بيرون بيايد.
مديرعامل توتال به تازگي با ابراز بدبيني درباره امکان ادامه فعاليت در ايران، گفت: «آيا واقعا فکر مي کنيد مايک پمپئو برود و معافيت بذل و بخشش کند؟»
رئيس جمهور فرانسه توضيح نداد که اگر قرار نبوده دولت هاي اروپايي در مقابل تحريم هاي آمريکا بايستند و براي شرکت هاي طرف همکاري با ايران حاشيه امنيت بسازند، پس اصلا براي چه پاي توافق برجام آمده و براي لغو تحريم ها و ممانعت از آن تعهد داده اند.
اظهارات روشن رئيس جمهور فرانسه در حالي است که آقاي روحاني 12 بهمن 1394 پس از سفر به پاريس و در نشستي مطبوعاتي گفته بود «رئيس جمهور فرانسه به من گفت يکي از اهداف روابط با ايران، اشتغال جوانان ايران است.»(!)
امانوئل ماکرون در نشست اقتصادي پترزبورگ گفت: تصميم گيري درباره ادامه فعاليت در ايران و ارزيابي ريسک هاي ناشي از تحريم هاي آمريکا بر عهده خود شرکت هاي فرانسوي است. من نمي توانم از توتال بخواهم از بازار آمريکا بيرون بيايد.
مديرعامل توتال به تازگي با ابراز بدبيني درباره امکان ادامه فعاليت در ايران، گفت: «آيا واقعا فکر مي کنيد مايک پمپئو برود و معافيت بذل و بخشش کند؟»
رئيس جمهور فرانسه توضيح نداد که اگر قرار نبوده دولت هاي اروپايي در مقابل تحريم هاي آمريکا بايستند و براي شرکت هاي طرف همکاري با ايران حاشيه امنيت بسازند، پس اصلا براي چه پاي توافق برجام آمده و براي لغو تحريم ها و ممانعت از آن تعهد داده اند.
اظهارات روشن رئيس جمهور فرانسه در حالي است که آقاي روحاني 12 بهمن 1394 پس از سفر به پاريس و در نشستي مطبوعاتي گفته بود «رئيس جمهور فرانسه به من گفت يکي از اهداف روابط با ايران، اشتغال جوانان ايران است.»(!)
اجرای چنین طرح سختگیرانه با معیارهای
دهه ۶۰ و ۷۰ (هرچند با تحلیل و تفسیرهایی از نص صریح قانون همراه شده است) آن هم
در شرایط فعلی که نظام با کنترل نارضایتیهای اجتماعی و اقتصادی دست به گریبان است
آن هم با چنین لحن تهاجمی (آن چه در فیلم میبینیم) منطقی است؟
فیلم در فضای مجازی منتشر شده بود. قطعهای
از یک گزارش خبری تلویزیونی از مشهد. طرح پیشگیری از تصادف. آنطور که در فیلم مشخص
است یکی از بخشهای این طرح مسئله بدحجابی در اتومبیل است. در قطعه
فیلمی که مشخص است از یک برنامه رسمی تلویزیون خراسان انتخاب شده یک سرهنگ
پلیس رانندهای را پیاده کرده و در مورد حجاب خانم همراه او تذکر میدهد و از
آن به عنوان بدحجابی شدید یاد میکند و به شکل مستقیم حتی گله میکند که
این خانم حتی بعد از این تذکر هنوز حجابش را درست نکرده است.
او در ادامه اعلام میکند که اتومبیل
توقیف میشود. سپس در ادامه فیلم اعلام میشود که دو سرنشین نسبتی با هم ندارند.
سپس تصاویری از یک چهره دیگر که احتمالا یک مقام قضایی است که او هم بر پرسش درباره نسبت سرنشینان خودروها تاکید میکند و در دیالوگ با خبرنگار صدا و سیما میگوید که حتی اگر والدین سرنشینان هم از معاشرت خبردار باشند باز هم دلیل کافی نیست و باید زن و مرد داخل اتومبیل نسبت به هم به لحاظ شرعی و قانونی محرم باشند و به غیر از این زن و مرد مرتکب یک عمل مجرمانه شده اند.
این مقام در فیلم میگوید که این برخورد طبق قانون است. این قطعه فیلم شگفت انگیز است. پرسش درباره نسبت آدمها سالهاست که از دایره برخوردهای پلیس در مکانهای عمومی حذف شده بود. حداقل پس از برنامههای انتخاباتی سال ۸۴. از آن پس با این موضوع رو به رو نبودیم.
برای اینکه درباره این فیلم جنجالی اطلاعات بیشتری کسب کنیم با مرکز اطلاع رسانی نیروی انتظامی تماس گرفتیم و پاسخ را اینگونه دریافت کردیم: این فیلم مربوط به زمستان گذشته است. از لباسها و چهرههای داخل فیلم هم این مسئله مشخص است.
دوم اینکه این بخشی از طرحی است که با دستور و ابتکار یک مقام قضایی شکل گرفته است. قاضی شریعتمدار. طبق این طرح در بلوار وکیل' آباد و شهید شوشتری به عنوان پایلوت طرحی بزرگتر انتخاب میشوند. طبق این طرح در این دو خیابان بزرگ و اصلی مشهد باید تمام قوانین چه اجتماعی و چه راهنمایی و رانندگی اجرا شود.
تمام قوانین! تمام استانداردهایی که به صورت قانون نوشته شده اند. مثل سرعت مجاز، توقف پشت خط عابر پیاده و البته حجاب سرنشینان و در کنار آنها نسبت اشخاص! در این پاسخ شفاهی به ما گفته شد که این طرح همچنان در این دو خیابان در حال اجراست، اما از شدت و حدت آن نسبت به این فیلم کمی کاسته شده است.
پرسیدیم شما در مورد سوال کردن از نسبت آدمهای داخل اتومبیل موافق هستید که پاسخ شنیدیم باید فیلم را دقیقتر ببینیم. ' مشخص است که این طرح بسیار اصولگرایانه است. بیش از حد لزوم. دیروز برای دقایقی فیلم این ماجرا را در اینستاگرام هفت صبح قرار دادیم، اما واکنشها به حدی خشمگینانه بود که ترجیح دادیم آن را به سرعت حذف کنیم.
اجرای چنین طرح سختگیرانه با معیارهای دهه ۶۰ و ۷۰ (هرچند با تحلیل و تفسیرهایی از نص صریح قانون همراه شده است) آن هم در شرایط فعلی که نظام با کنترل نارضایتیهای اجتماعی و اقتصادی دست به گریبان است آن هم با چنین لحن تهاجمی (آن چه در فیلم میبینیم) منطقی است؟
حاضریم قول بدهیم که اگر این فیلم را به بزرگان اصولگرا نشان دهیم عموما با این شیوه برخورد موافق نیستند مگر طیف نزدیک به جریان انصار حزب الله. ایده اجرای کامل قانون در دو سه خیابان اصلی یک شهر جذاب است، اما در بر گرفتن دستهای از قوانین اجتماعی که به خاطر تحلیلها و تفاسیر مختلف و متضادشان در این سالها اجرای دقیقشان با مقاومتهای مهمی روبه رو شده و نظام آگاهانه آنها را از اجرای عمومی خارج ساخته کمی غیرمترقبه است.
به راستی گشت نسبت بهتر نیست به ادارات و مراکز و دستگاههای دولتی برود و از روابط و نسبتهای فامیلی بین مدیران و معاونان و آقازادهها و دامادها پرده بردارد؟ مطمئن باشید این گشت فوق العاده محبوب خواهد شد.
سپس تصاویری از یک چهره دیگر که احتمالا یک مقام قضایی است که او هم بر پرسش درباره نسبت سرنشینان خودروها تاکید میکند و در دیالوگ با خبرنگار صدا و سیما میگوید که حتی اگر والدین سرنشینان هم از معاشرت خبردار باشند باز هم دلیل کافی نیست و باید زن و مرد داخل اتومبیل نسبت به هم به لحاظ شرعی و قانونی محرم باشند و به غیر از این زن و مرد مرتکب یک عمل مجرمانه شده اند.
این مقام در فیلم میگوید که این برخورد طبق قانون است. این قطعه فیلم شگفت انگیز است. پرسش درباره نسبت آدمها سالهاست که از دایره برخوردهای پلیس در مکانهای عمومی حذف شده بود. حداقل پس از برنامههای انتخاباتی سال ۸۴. از آن پس با این موضوع رو به رو نبودیم.
برای اینکه درباره این فیلم جنجالی اطلاعات بیشتری کسب کنیم با مرکز اطلاع رسانی نیروی انتظامی تماس گرفتیم و پاسخ را اینگونه دریافت کردیم: این فیلم مربوط به زمستان گذشته است. از لباسها و چهرههای داخل فیلم هم این مسئله مشخص است.
دوم اینکه این بخشی از طرحی است که با دستور و ابتکار یک مقام قضایی شکل گرفته است. قاضی شریعتمدار. طبق این طرح در بلوار وکیل' آباد و شهید شوشتری به عنوان پایلوت طرحی بزرگتر انتخاب میشوند. طبق این طرح در این دو خیابان بزرگ و اصلی مشهد باید تمام قوانین چه اجتماعی و چه راهنمایی و رانندگی اجرا شود.
تمام قوانین! تمام استانداردهایی که به صورت قانون نوشته شده اند. مثل سرعت مجاز، توقف پشت خط عابر پیاده و البته حجاب سرنشینان و در کنار آنها نسبت اشخاص! در این پاسخ شفاهی به ما گفته شد که این طرح همچنان در این دو خیابان در حال اجراست، اما از شدت و حدت آن نسبت به این فیلم کمی کاسته شده است.
پرسیدیم شما در مورد سوال کردن از نسبت آدمهای داخل اتومبیل موافق هستید که پاسخ شنیدیم باید فیلم را دقیقتر ببینیم. ' مشخص است که این طرح بسیار اصولگرایانه است. بیش از حد لزوم. دیروز برای دقایقی فیلم این ماجرا را در اینستاگرام هفت صبح قرار دادیم، اما واکنشها به حدی خشمگینانه بود که ترجیح دادیم آن را به سرعت حذف کنیم.
اجرای چنین طرح سختگیرانه با معیارهای دهه ۶۰ و ۷۰ (هرچند با تحلیل و تفسیرهایی از نص صریح قانون همراه شده است) آن هم در شرایط فعلی که نظام با کنترل نارضایتیهای اجتماعی و اقتصادی دست به گریبان است آن هم با چنین لحن تهاجمی (آن چه در فیلم میبینیم) منطقی است؟
حاضریم قول بدهیم که اگر این فیلم را به بزرگان اصولگرا نشان دهیم عموما با این شیوه برخورد موافق نیستند مگر طیف نزدیک به جریان انصار حزب الله. ایده اجرای کامل قانون در دو سه خیابان اصلی یک شهر جذاب است، اما در بر گرفتن دستهای از قوانین اجتماعی که به خاطر تحلیلها و تفاسیر مختلف و متضادشان در این سالها اجرای دقیقشان با مقاومتهای مهمی روبه رو شده و نظام آگاهانه آنها را از اجرای عمومی خارج ساخته کمی غیرمترقبه است.
به راستی گشت نسبت بهتر نیست به ادارات و مراکز و دستگاههای دولتی برود و از روابط و نسبتهای فامیلی بین مدیران و معاونان و آقازادهها و دامادها پرده بردارد؟ مطمئن باشید این گشت فوق العاده محبوب خواهد شد.