يادداشت روز اوین نامه کیهان "شبكه هاي اجتماعي اينترنت و آدم هاي مسخ شده!"

اوین نامه کیهان  یکشنبه 9 دی ماه سال 1397
يادداشت روز  اوین نامه  کیهان  "شبكه هاي اجتماعي اينترنت و آدم هاي مسخ شده!"
 فرافکنی یادداشت نویس همکار سربازجو پاسدار شریعت نداری چون  مسخ شدگی خودش وهمکاران وهمفکر ان و رهبرش رابه حساب دیگران گذاشته است .برای اینکه وحشت خودراا زفضای مجازی به نمایش گذاشته است . چون نقش فضای مجازی خنثی وبی اعتبار کردن سیاست سانسور و قلب حقایق  می باشد . بنابراین معلوم است سانسورچی مخالف فضای مجازی می بایست علیه فضای مجازی باشد وعلیه اش  تیغ کشی کند و  مدعی شود شبکه های اجتماعی و اینترنت آدم ها را مسخ  می کند  چون مثل گذشته هرچه سانسور چیان حاکم ادعا کنند  از سوی  مردم مورد قبول واقع نمی شود. زیرا برای صحت وثقم آن رجوع به فضای مجازی می کنند.
انسان اشرف مخلوقات است اما در همين انسان ظرفيت هاي مثبت و منفي عظيمي نهفته است. انسان عادت مي كند، فريب مي خورد، مي شود آموزشش داد، تربيتش كرد، اين انسان ظرفيت اين را دارد كه اوج بگيرد و بشود از جمله اولياءالله يا چنان سقوط كند كه بشود خود شيطان. اين انسان را گاهي مي توان طوري بار آورد كه در اوج جهالت، احساس دانايي كند. دچار تركيب عجيبي از «جهالت»، «حس دانايي» و«غرور» به طور توامان شود. با استفاده از مجموعه اي از عادات، تعصبات، تمايلات، كمبودها و عقده هاي فرد، در كنار شيپورهاي بزرگ تبليغاتي و بمباران خبري، مي شود چنين انسان هايي را پرورد.
با آمدن تكنولوژي و هجوم «افسار گسيخته» وسايل ارتباط جمعي و اينترنت به زندگي، آدم قرن 21 كه حالا به شدت هم تنبل شده، گاهي ديگر، زحمت فكر كردن را هم به خود نمي دهد. كتاب نمي خواند، تحليل نمي كند، بسته هاي خبري «ساندويچي» و «كوچك شده» اي را كه از قبل آماده شده مي خواند. (در اين باره توضيح خواهيم داد) و غالبا هم مي پذيرد، يا اگر هم بي توجه از كنارش مي گذرد، آن را به ضمير ناخودآگاه خود در كنار هزاران بسته كوچك خبري ديگر مي فرستد و تلنبار مي كند. فكر مي كند فراموششان كرده اما آنها فراموش نمي شوند.
چنين آدمي، زياد فكر نمي كند، لزوما با استدلال هاي عقلي اقناع نمي شود، يا به سختي قانع مي شود. شايد چون اين روش سخت است و «فكركردن درد دارد.» منطق و ملاك اول چنين «آدم تربيت شده» اي براي پذيرش يك مسئله، ديگر منطق و استدلال هاي عقلي نيست، «گوينده» آن مسئله است. هنرپيشه اي را دوست دارد، يا به دليل توانايي بازيگري اش، يا به دليل زيبايي اش يا به دليل جايزه بين المللي كه طي بازي در يك فيلم يا براي ساختن آن دريافت كرده است. چون اين بازيگر يا رقاص، مطرب و خواننده و يا حتي مثلا داور فوتبال، مجري تلويزيون و گزارشگر موفق را دوست دارد، حرف ها و استدلال هايش را سواي از اينكه درست باشند يا غلط، «دوست دارد» آن هم نه فقط در حوزه تخصصي خود، كه در «همه حوزه ها»، «درست» و «حق» مي داند. چرا؟ نه به خاطر اينكه خوب صغري كبري مي چيند و استدلال مي كند و فكر مخاطب را درگير «حل مسئله» مي كند، نه؛ چون «فقط » دوستش دارد. خوشگل است، خوب گل ميزند، خوب گزارشگري مي كند، خوب چهچهه مي زند، خوب در نقشش فرو مي رود و خوب فيلم بازي مي كند! يا حتي چون اخلاق خوبي دارد! به قول داستايوفسكي، در رمان «برادران كارامازوف» برخي را مي توان با سلاح اخلاق (نه منطق) قانع كرد... بخوانيد:
هر روز علماي ديني مي گويند، به مال دنيا نچسبيد. تمام عمر خود را صرف جمع آوري مال دنيا نكنيد. اين دنيا محل گذر است. موقع مرگ يك ريال از اين پول ها را نمي شود با خود برد. كمي هم به آخرت خود بينديشيد. كمي هم براي دل خود، براي مردم، براي آخرت خود تلاش كنيد. همه چيز پول نيست. اين حرف هاي منطقي ديني را همه از كارشناسان ديني بارها و بارها شنيده ايم، طوري كه همه آن را از حفظيم. سواي از اينكه گوينده اين جملات كيست و چگونه آدمي است، اين حرفها «درست و منطقي» هستند و ما مسلمان ها به آن باور داريم. فرض بگيريد همين حالا شبكه تلويزيوني را عوض مي كنيد و يك كارشناس ديني را در حال تكرار اين حرف ها مي بينيد. يكي از آن آدم هايي كه در بالا توصيفش رفت هم كنارتان نشسته و برنامه را مي بيند. اين صحبت هاي درست، منطقي چقدر روي «آدم تربيت شده» نوشتار ما تاثير مي گذارد؟!
چندي پيش شنيدم استيو جابز، آن مخترع نابغه و فعال در حوزه كارآفريني و مديريت، حالا كه متوجه شده، سرطان او را خواهد كشت، گفته من ثروت زيادي دارم. وقتي مي بينم نمي توانم اين ثروت را بعد از مرگ با خود ببرم، با خود مي گويم، اي كاش به يك نقطه از ثروت و دارايي كه مي رسيدم، تجارت و ثروت اندوزي را رها كرده و كمي به خودم مي رسيدم. آدمي نبايد فقط به فكر ثروت اندوزي باشد و...(چيزي شبيه به همان حرف هاي روحانيون و علماي خودمان)
از ميزان صحت اين صحبت ها اطلاع دقيقي ندارم اما دوستي كه اين ماجرا را برايم نقل قول مي كرد مي گفت، با خواندن اين جملات اشك در چشمانم حلقه زد! گفتم چرا؟ پاسخش جالب بود، منطقش شبيه منطق همان آدم تربيت شده نوشتار ما بود! اما نه به خاطر اينكه اين حرف هاي درست را براي اولين بار بود كه مي شنيد، او اين جملات را از حفظ بود حتي بهتر و كامل تر از جابز در اين حوزه اطلاعات داشت. فقط به اين دليل كه اين حرف هاي تكراري و شايد حتي ناقص اما درست را «استيوجابز» گفته بود از ته دل و عمق جان مي پذيرفت. كاري هم نداشت كه اين حرفها ناقص است، درست است يا غلط. اما مگر نه اينكه عقل حكم مي كند، يك مبحث اخلاقي را از كارشناس اخلاق، يك موضوع ورزشي را از كارشناس ورزشي و يك موضوع هنري را از يك هنرمند بپذيريم؟ آيا «جابز» يك كارشناس ديني است؟! اين يعني برخي از آدم هاي امروز، نگاه نمي كنند چه مي گويد، نگاه مي كنند كه مي گويد! چون استيوجابز را دوست دارد، حرفش را قبول مي كند! و اين خطرناك است...
 ملاك «حق يا باطل بودن» نبايد دوست داشتن باشد. ملاك «قبول كردن» بايد حق يا باطل بودن باشد. اينكه چون فلاني را دوست دارم، مواضع سياسي مان يكي است، زيباست، خوب فيلم مي سازد، خوب گزارش ورزشي ارائه مي دهد، خوب چهچهه مي زند، پس حق با اوست، غلط است. اين يعني، تباه شدن فضاي نخبگاني، يعني كشيدن مسائل كلان، حياتي و مهم جامعه به كف خيابان و در بلندمدت يعني، تباه شدن دموكراسي...
 طبيعت انسان تربيت شده قصه ما گويا، بيش از اينكه تابع عقل باشد، تابع احساسات است، تابع عادات است. گويا برخي ما را عادت داده اند به اينكه، تابع عقل نباشيم. اما چه كساني و چگونه؟!
با «بمباران خبري»، با همان بسته هاي ساندويچي خبر و تحليل كه هيچ گاه فكر نكرديم، در كجا پخت و پز مي شوند! گاهي مي بيند چند ميليون نفر از اين يا آن پيام رسان خارجي استفاده مي كنند. اين يعني بخش قابل توجهي از جمعيت ايران بنا به دلايل متعدد مثل كم كاري ما و پركاري آنها خوراك ذهني شان از چنين پيام رسان هايي تامين مي شود. اما چند درصد از آنها توليد كننده اند؟! چند درصد مصرف كننده اند؟ پاسخ اين دو سوال تقريبا روشن است. تقريبا همه مصرف كننده اند. اينكه اين اخبار كجا و توسط چه كساني تهيه و پخت و پز مي شوند، سوال بسيار مهمي است؟!
شايد براي به دست آوردن چند راي بيشتر، شايد هم از روي سادگي يا حتي حماقت و به خاطر برخي محاسبات غلط عده اي موافق سر و سامان گرفتن شبكه هاي اجتماعي بي در و پيكر كه بعضا عقل، دين، ايمان، خانواده، اقتصاد، اخلاق و امنيت رواني جامعه را نشانه رفته نيستند. از نگاه اين طيف، شبكه هاي اجتماعي هر چه بي درو پيكرتر باشد، بدون محدوديت تر است و نداشتن محدوديت يعني آزادي، و سرو سامان دادن به آن هم يعني، مخالفت با آزادي! در چارچوب فكري اين طيف، در چنين فضاي بي سر و ساماني مي توان به هر وسيله و به هر قيمتي به هدف رسيد. ذهن ها را بمباران كرد حتي به قيمت تربيت شدن آدم هايي كه نتوانند خوب فكر كنند، نتوانند احساس را از واقعيت تشخيص دهند. براي اين طيف آدم هاي «مسخ» شده مفيدند.
مسخ شده يعني، كشورشان در يك جنگ جهاني واقعي توانسته بيني بزرگ ترين ابرقدرت هاي عالم را به خاك بمالد، اما «حس» مي كند، اوضاع افغانستان بهتر از كشور خودش است. در چنين فضايي، اين آدم تربيت شده سرنوشت پيچيده ترين و مهم ترين مسائل يك كشور را به زلف يك هنرپيشه، مطرب يا زيبا رو گره مي زند و... فراموش نكنيد، بسياري معتقدند، ترامپ ماحصل شبكه هاي اجتماعي است!
اگر تا 10 سال پيش با «سانسور» اخبار به افكار جهت داده و آدم هاي مسخ شده تربيت مي كردند تا به اهداف خود به هر قيمتي برسند، امروز با «بمباران خبري»، همان مي كنند. نويسنده: جعفر بلوري