زمینه و
زمانه دعواهای روشنفکران10 دی -97
تهران- ایرنا- طی روزهای گذشته نزاع های
کلامی میان برخی از صاحبنظران علوم انسانی بالا گرفته است. این نزاع ها که پیش از
این نیز وجود داشت، ابعاد بزرگتری را در برگرفته است.
به گزارش گروه تحلیل، تفسیر و پژوهش های
خبری ایرنا، این نزاع های کلامی اولین آن ها نبوده و آخرین آنها نیز نخواهد بود.
یکی از آخرین آنها مقاله «سید جواد طباطبایی» صاحبنظر در عرصه اندیشه سیاسی بودکه
با عنوان «اباذری و همسرایان دانشکده علوم اجتماعی» منتشر شد. این متن ادبیات تندی
داشت و دگربار جرقه های نزاع کلامی تازه ای را زد هر چند این مطلب بی ارتباط با
پایان نامه ای با عنوان «نقدی بر اندیشه محافظهکاری در ایران معاصر با تاکید بر
اندیشه سید جواد طباطبایی» نبود که هفتم مهرماه امسال در دانشکده علوم اجتماعی
دانشگاه تهران از آن دفاع شد.پایاننامه ای با راهنمایی «یوسف اباذری»، مشاوره
«محمدرضا جوادی یگانه» و داوری «تقی آزاد ارمکی».
شاید قرار گرفتن نام تمام این افراد در کنار هم در نقد اندیشه سید جواد طباطبایی بود که جمعیت زیادی را برای شرکت در این جلسه به دانشکده علوم اجتماعی کشاند.
در آن جلسه دلیل انتخاب کار و تحقیق بر روی اندیشه سید جواد طباطبایی این گونه اعلام شد: « هر دوره سیاسی در ایران یک فیگور مشخص و یک روشنفکر مشخص داشته است. اگر در دهه پنجاه «علی شریعتی» این فیگور است و در دهه هفتاد «عبدالکریم سروش»، در دهههای هشتاد و نود میتوانیم جواد طباطبایی را به عنوان سرشتنمای وضعیت اضطراری سیاسی نام ببریم.»
طباطبایی نیز در مطلبِ اباذری و همسرایان دانشکده علوم اجتماعی می نویسد: بخش عمدهای از آنچه از جامعهشناس شفاهی تاکنون صادر شده، بیهیچ تردیدی، در بهترین حالت، مندرج در تحت همین یاوهگفتن بدون ماخذ و مبنا است. البته، آنچه به نَفْسِ یاوه گفتن مربوط میشود، موضوع بحث من نیست. باری به مصداقِ خود کرده را تدبیر نیست؛ فکر میکنم بحث با کسانی مانند اباذری، فکوهی و شرکا، از این حیث که شهروندان آزاد هستند، اتلاف وقت است.
مروری بر تاریخ اندیشه معاصر ایران گویای آن است که این نخستین نزاع نیست بلکه پیش از این هم چنین نزاع هایی مطرح بوده است.
** فردید و سروش
دهه ۷۰ ایران در حوزه اندیشه را باید دوران نزاعهای ایدئولوژیک دانست. یک سوی منازعه را جریان فکری «عبدالکریم سروش» ملقب به «پوپری ها» و دسته دیگر متاثر از «سیداحمد فردید» ملقب به «هایدگری ها» بودند. به عبارتی دیگر فردید نماد «مارتین هایدگری» ها و سروش نماد «کارل پوپری» ها بودند با این تفاوت که «رضا داوری اردکانی» در نبود فردید، نماینده و شاخص طیف هایدگری به حساب می آمد. بی شک این جدال یکی از بزرگترین رویارویی های بود که نه فقط ساحت اندیشگی بلکه فضای سیاسی را نیز متاثر ساخته بود.
سیداحمد فردید استاد فلسفه دانشگاه تهران در سالهای پیش از انقلاب و ملقب به «فیلسوف شفاهی» با نوع نگاه انتقادی خود نسبت به فلسفه غرب و مدرنیته، بسیاری از جوانان انقلابی را مجذوب خود ساخت. جریانی از انقلابیون دهه ۷۰، در مقابل حلقه کیهان فرهنگی (کیان)، پناهگاهی فکری به نام «سوره» تشکیل دادند که اغلب نویسندگانش وجه مشترکی در تفکر داشتند و آن انتساب مستقیم یا با واسطه به تفکر سیداحمد فردید بود.
فردید برای توصیف فضای روشنفکری عصر حاضر اصطلاح «غربزدگی» را به کار برد و آن را معادل از میان رفتن تفکر و علم حضوری مقابل علم حصولی و ادراک پوزیتیویستی معنا کرد. از نگاه فردید غرب با تقسیمبندی علم به فیزیک و متافیزیک، مسیر را بر تفکر شهودی و حضور ابعاد معنوی در زندگی آدمی بست. تعبیر دیگر فردید برای غربزدگی چنین است: «غربزدگی یعنی پذیرش قهری تمدن و فرهنگ غرب و پیروی بیچون و چرا از آن، بدون رشد به مرحله خودآگاهی که غربیان به هر صورت بدان رسیدند. پیداست که رنسانس (نوزایش) که ما غربزدگیاش نامیدیم با مقتضیات قهری تاریخ، چون استعمار و لوازم آن نیز همزاد و همراه بوده است.»
طبق فلسفه علمالاسماء الهی که ایده اصلی فردید بود، وی انقلاب اسلامی را بروز یکی از اسمای الهی در زمان جدید میداند.
فردید موافقان و مخالفان جدی در ایران دارد. مخالفان، وی را نظریه پرداز(تئوریسین) خشونت می دانند. موافقان نیز مخالفان وی را به کجاندیشی و فهم نکردن اندیشههای سترگ وی مورد خطاب قرار دادهاند. واقعیت آن است که برخی مخالفان امروز فردید، ستایشگران دیروز او بودند؛ همان کسانی که در سر کلاسهای فردید شرکت میکردند و نام درسهای وی را «فردیدیه» نام نهاده بودند.
طیف سروش یا پوپری ها دغدغه تأسیس حکومتهای شریعتمدار و فقهگرا را ندارند و معتقد هستند که وجود جامعهای دینی در سایه حکومتی غیردینی (غیردینی نه ضد دینی) ممکن است، به تکثر گروهی دینی قایلاند، از تکثر گروهی سیاسی استقبال میکنند و دین را برآورده نیازهای دنیوی معنوی و نیازهای اخروی میدانند. همچنین از تمدن غرب متجدد و در بسیاری از مواضع، از فرهنگ آن نیز دفاع میکنند و این تمدن و فرهنگ را در برآوردن نیازهای دنیوی مادی که دین متکفل آنها نیست موفق میبینند، قایل به یک کلیت برای غرب نیستند و معتقدند میتوان غرب را به قسمتهای خوب و قسمتهای بد تقسیم و قسمتهای خوب را اتخاذ کرد.
**نزاع های گفتمانی یا شخصی
طباطبایی بر این باور است که نگرش و دیدگاه های اباذری سویه ای چپ دارند و اباذری طباطبایی را مدافع نئولیبرالیسم می داند. فردیدی ها پوپری را دنباله رو اندیشه های لیبرالیستی و سروشی ها، هایدگری ها را دارای اندیشه ای محافظه کارانه می دانند.
البته بررسی زوایای اختلاف میان دو سر طیف این روشنفکران گویای آن است که گاهی لحن ها چنان تند می شود که تفاوت میان گفتمان ها، امری شخصی می شود و این جا است که به قول امیرمومنان علی(ع) «اُنْظُرْ الی مَا قَالَ، و لا تَنْظُر إِلَی مَنْ قَالَ» یعنی«به گفته بنگر نه به گوینده» . با این حال گاهی دیده می شود که جای این دو عوض می شود.
** نقد منصفانه یا تخریب
نقد سازنده و تخریب دو موضوع متفاوت هستند که گاهی به جای هم مورد استفاده قرار می گیرند. این که برای طرد رقیب از ابزار تخریب استفاده شود، امر جالبی نیست. باید سعی کنیم با پذیرش نقدهای سازنده از تخریب پرهیز نماییم. به قول «آندره ژید» نویسنده بزرگ فرانسوی «ای کاش عظمت در نگاه تو باشد نه در آن چیزی که بدان مینگری».
پژوهش**458
شاید قرار گرفتن نام تمام این افراد در کنار هم در نقد اندیشه سید جواد طباطبایی بود که جمعیت زیادی را برای شرکت در این جلسه به دانشکده علوم اجتماعی کشاند.
در آن جلسه دلیل انتخاب کار و تحقیق بر روی اندیشه سید جواد طباطبایی این گونه اعلام شد: « هر دوره سیاسی در ایران یک فیگور مشخص و یک روشنفکر مشخص داشته است. اگر در دهه پنجاه «علی شریعتی» این فیگور است و در دهه هفتاد «عبدالکریم سروش»، در دهههای هشتاد و نود میتوانیم جواد طباطبایی را به عنوان سرشتنمای وضعیت اضطراری سیاسی نام ببریم.»
طباطبایی نیز در مطلبِ اباذری و همسرایان دانشکده علوم اجتماعی می نویسد: بخش عمدهای از آنچه از جامعهشناس شفاهی تاکنون صادر شده، بیهیچ تردیدی، در بهترین حالت، مندرج در تحت همین یاوهگفتن بدون ماخذ و مبنا است. البته، آنچه به نَفْسِ یاوه گفتن مربوط میشود، موضوع بحث من نیست. باری به مصداقِ خود کرده را تدبیر نیست؛ فکر میکنم بحث با کسانی مانند اباذری، فکوهی و شرکا، از این حیث که شهروندان آزاد هستند، اتلاف وقت است.
مروری بر تاریخ اندیشه معاصر ایران گویای آن است که این نخستین نزاع نیست بلکه پیش از این هم چنین نزاع هایی مطرح بوده است.
** فردید و سروش
دهه ۷۰ ایران در حوزه اندیشه را باید دوران نزاعهای ایدئولوژیک دانست. یک سوی منازعه را جریان فکری «عبدالکریم سروش» ملقب به «پوپری ها» و دسته دیگر متاثر از «سیداحمد فردید» ملقب به «هایدگری ها» بودند. به عبارتی دیگر فردید نماد «مارتین هایدگری» ها و سروش نماد «کارل پوپری» ها بودند با این تفاوت که «رضا داوری اردکانی» در نبود فردید، نماینده و شاخص طیف هایدگری به حساب می آمد. بی شک این جدال یکی از بزرگترین رویارویی های بود که نه فقط ساحت اندیشگی بلکه فضای سیاسی را نیز متاثر ساخته بود.
سیداحمد فردید استاد فلسفه دانشگاه تهران در سالهای پیش از انقلاب و ملقب به «فیلسوف شفاهی» با نوع نگاه انتقادی خود نسبت به فلسفه غرب و مدرنیته، بسیاری از جوانان انقلابی را مجذوب خود ساخت. جریانی از انقلابیون دهه ۷۰، در مقابل حلقه کیهان فرهنگی (کیان)، پناهگاهی فکری به نام «سوره» تشکیل دادند که اغلب نویسندگانش وجه مشترکی در تفکر داشتند و آن انتساب مستقیم یا با واسطه به تفکر سیداحمد فردید بود.
فردید برای توصیف فضای روشنفکری عصر حاضر اصطلاح «غربزدگی» را به کار برد و آن را معادل از میان رفتن تفکر و علم حضوری مقابل علم حصولی و ادراک پوزیتیویستی معنا کرد. از نگاه فردید غرب با تقسیمبندی علم به فیزیک و متافیزیک، مسیر را بر تفکر شهودی و حضور ابعاد معنوی در زندگی آدمی بست. تعبیر دیگر فردید برای غربزدگی چنین است: «غربزدگی یعنی پذیرش قهری تمدن و فرهنگ غرب و پیروی بیچون و چرا از آن، بدون رشد به مرحله خودآگاهی که غربیان به هر صورت بدان رسیدند. پیداست که رنسانس (نوزایش) که ما غربزدگیاش نامیدیم با مقتضیات قهری تاریخ، چون استعمار و لوازم آن نیز همزاد و همراه بوده است.»
طبق فلسفه علمالاسماء الهی که ایده اصلی فردید بود، وی انقلاب اسلامی را بروز یکی از اسمای الهی در زمان جدید میداند.
فردید موافقان و مخالفان جدی در ایران دارد. مخالفان، وی را نظریه پرداز(تئوریسین) خشونت می دانند. موافقان نیز مخالفان وی را به کجاندیشی و فهم نکردن اندیشههای سترگ وی مورد خطاب قرار دادهاند. واقعیت آن است که برخی مخالفان امروز فردید، ستایشگران دیروز او بودند؛ همان کسانی که در سر کلاسهای فردید شرکت میکردند و نام درسهای وی را «فردیدیه» نام نهاده بودند.
طیف سروش یا پوپری ها دغدغه تأسیس حکومتهای شریعتمدار و فقهگرا را ندارند و معتقد هستند که وجود جامعهای دینی در سایه حکومتی غیردینی (غیردینی نه ضد دینی) ممکن است، به تکثر گروهی دینی قایلاند، از تکثر گروهی سیاسی استقبال میکنند و دین را برآورده نیازهای دنیوی معنوی و نیازهای اخروی میدانند. همچنین از تمدن غرب متجدد و در بسیاری از مواضع، از فرهنگ آن نیز دفاع میکنند و این تمدن و فرهنگ را در برآوردن نیازهای دنیوی مادی که دین متکفل آنها نیست موفق میبینند، قایل به یک کلیت برای غرب نیستند و معتقدند میتوان غرب را به قسمتهای خوب و قسمتهای بد تقسیم و قسمتهای خوب را اتخاذ کرد.
**نزاع های گفتمانی یا شخصی
طباطبایی بر این باور است که نگرش و دیدگاه های اباذری سویه ای چپ دارند و اباذری طباطبایی را مدافع نئولیبرالیسم می داند. فردیدی ها پوپری را دنباله رو اندیشه های لیبرالیستی و سروشی ها، هایدگری ها را دارای اندیشه ای محافظه کارانه می دانند.
البته بررسی زوایای اختلاف میان دو سر طیف این روشنفکران گویای آن است که گاهی لحن ها چنان تند می شود که تفاوت میان گفتمان ها، امری شخصی می شود و این جا است که به قول امیرمومنان علی(ع) «اُنْظُرْ الی مَا قَالَ، و لا تَنْظُر إِلَی مَنْ قَالَ» یعنی«به گفته بنگر نه به گوینده» . با این حال گاهی دیده می شود که جای این دو عوض می شود.
** نقد منصفانه یا تخریب
نقد سازنده و تخریب دو موضوع متفاوت هستند که گاهی به جای هم مورد استفاده قرار می گیرند. این که برای طرد رقیب از ابزار تخریب استفاده شود، امر جالبی نیست. باید سعی کنیم با پذیرش نقدهای سازنده از تخریب پرهیز نماییم. به قول «آندره ژید» نویسنده بزرگ فرانسوی «ای کاش عظمت در نگاه تو باشد نه در آن چیزی که بدان مینگری».
پژوهش**458