روایتی از رواج دعانویسی در
خراسان جنوبی 10دی-97
دعا
نویسان مریدان واقعی خامنه ای رمال اند.
- فقط میخوای حامله بشه؟
- بله. حامله بشه و بچه سالم به دنیا بیاد
- اسمش چیه؟
- راضیه
- اسم مادرش؟
- خدیجه
- اسمش چیه؟
- راضیه
- اسم مادرش؟
- خدیجه
به گزارش ایسنا، «جهان صنعت» با این مقدمه نوشت: کتابهای قدیمیاش را باز
میکند و چند خطی برای باردار شدن راضیه مینویسد؛ کاغذ سفید را جوری میپیچاند که
در آخر شبیه یک مثلث میشود و بعد دستش را به سمت زن دراز میکند و میگوید: این
کاغذ رو همیشه با خودش داشته باشه.
کاغذ دیگری را هم از لای قرآن قدیمی که برگهایش زرد و از هم باز شده بیرون
میکشد و باز چیزی درونش مینویسد و رو به زن میگوید این کاغذ رو هم به شکمش
ببنده و از خودش جدا نکنه.
مولا رحمتی لباس بلوچی کرمرنگ به تن کرده و دستار سبز و آجریرنگش را به
سرش بسته. ریشهایش بلند و شانه خورده است و کشیدگی بینیاش از همان ابتدا نظرم را
جلب میکند. اما دستانش، دستانش هیچ شباهتی به دستان مردان روستایی ندارد. او
انگشتان کشیده و باریک با ناخنهای سالمی دارد و انگشتانش را با چند انگشتر بزرگ
عقیق آراسته است. در اتاقکی نشسته که گوشهای از آن کتابخانه کوچکی وجود دارد و
انواع کتابهای دعانویسی، رفع بلا و قرآنهای قدیمی و خطی در آن جای گرفته است.
چند پشتی کوچک رنگ و رو رفته و یک چراغ نفتی تمام تزئینات و وسایل داخل اتاق کوچکش
هستند. روی دیوارهای کاهگلی را با گچ پوشاندهاند اما مرور زمان همان گچها را هم
کثیف و زرد کرده است. کف زمین سرد است، حتی وقتی روی فرش لاکیرنگ نشستهام. خودش
اما به این سرما عادت دارد و اذیتش نمیکند. صدایش آرام است، با لهجه خراسانی و با
صدای بلند اعداد اسم را جمع و تفریق میکند و از روی کتاب میگوید طالع و آینده
چگونه مقدر شده است.
پزشک، جسم و دعانویس، اقبال را درمان میکند
دعانویسی که ما به آن مراجعه کردیم از کودکی برای ادامه راه پدر و نسلهای
قبلی خودش انتخاب شده و از سن کم کنار پدر برای دعانویسی آموزش دیده و البته میگوید
هر کسی توان این را ندارد که راه پدرش را ادامه دهد، باید چیزی در وجودش باشد که
بتواند به این مسیر وارد شود. خودش معتقد است مانند پزشک عمل میکند. پزشک مشکل
جسم و او مشکل بخت و زندگی را درمان میکند. او طلسمها و جادوها را میشناسد و
بیشتر به زنان و دختران کمک میکند. برای مثال دختری که سنش بالا رفته و با وجود
داشتن خواستگار هنوز شوهر نکرده یعنی طلسم و جادو شده و دعانویسها با نوشتن دعا،
زندگی و بخت و اقبال را دوباره به سمتش میآورند. به قول مولا رحمتی اگر کسی برای
بستن بخت و طلسم کار کند خدا از او رو برمیگرداند و دیگر نمیتواند دعای خیر برای
کسی بنویسد.
«اگر بین زن و مرد اختلاف باشد ما دعا مینویسیم و خوب میشوند، اگر زنی
حامله نشود یا بچه سقط کند با دعا بچهدار میشود، اگر دختر بزرگ شده و سنش بالا
رفته باشد و شوهر نکند با دعایی خودش را شستوشو میدهد و بعد از آن حتما شوهر میکند.
گاهی پیش آمده که در همین روستای خودمان وقتی دختری را به پسری نمیدهند، پسر بخت
دختر را میبندد، طلسم میکند و بعد دختر برای همیشه بدون شوهر میماند و پسر
بعدها پشیمان میشود یا مثلا دعای زبانبند برای اینکه زبان کسی کوتاه شود یا
بیشترین مراجعهای که خانمها دارند برای رفع پریزاد است. در ماه چهارم بارداری
پریزاد (اجنه) به شکم زن ضربه میزند تا بچه را از بین ببرد. ما دعا میدهیم و به
این افراد کمک میکنیم. مثل نسخهای که پزشک میدهد.»
دعانویسی، باوری رایج در روستاهای محروم
دعانویسی و خرافه در استان خراسان جنوبی، خصوصا در روستاهایش آنقدر رایج و
فراگیر است که کمتر کسی را میبینید که گردنبدی دور گردنش نباشد یا دعا و نوشتهای
به لباسش سنجاق نکرده باشد. در این روستاها برای کوچکترین مسائل دعا نوشته میشود
تا جایی که بسیاری از خانوادهها دعانویس خانوادگی و مخصوص خودشان را دارند و برای
هر خیر یا شری ابتدا با او مشورت میکنند.
وارد هر روستا که میشوم اول از هر کاری سراغ دعانویس روستا را میگیرم.
دیدن چهره دختر جوانی که از شهر آمده است و لااقل در ظاهر و پوشش با آنها متفاوت
است برایشان زیاد عجیب نیست. آنقدر زن و مردانی که از شهرهای مختلف ایران یا حتی
خارج از ایران برای گرفتن دعا میآیند دیدهاند که خودشان همان ابتدا دقیق و درست
آدرس دعانویس روستا را داده و حتی مشورت میدهند که در چه زمینهای نیاز به دعا
دارید و بهترین دعانویس را معرفی میکنند.
این سبک زندگی در روستاهای محروم و دورافتاده بیشتر دیده میشود به طوری که
در هر روستا دو دعانویس وجود دارد و مردم برای مقابله با ترس، باردار شدن، سالم به
دنیا آمدن بچه، بستن یا گشایش بخت دختران و پسران به دعانویسها مراجعه میکنند.
البته این تمام داستان نیست. باور به دعانویسی و جادو آنقدر در میان مردم ریشه
دوانیده که برای پیدا کردن اشیای گمشده نیز به دعانویس و رمال که اصطلاحا به آن
«آینهبین» میگویند مراجعه میکنند.
دیدن حقیقت در یک کاسه آب
بر اساس نظرات کارشناسان دینی نیز دعا و جادو هیچ جایگاه علمی ندارد و
خرافه محسوب میشود و تا زمانی که سودجویان از ناآگاهی افراد استفاده میکنند و تا
هنگامی که افراد سادهلوح در جامعه وجود دارند رمالان و فالگیران هم بازارشان داغ
خواهد ماند.
برای رسیدن به روستاهای دیگر یک ماشین با راننده محلی اجاره میکنم. در راه
وقتی متوجه میشود برای دعانویسی سفر کردهام از تجربیات خودش میگوید: ما به دعا
و سرکتاب باز کردن اعتقاد زیادی داریم. برای هر کاری دعا مینویسم و خیالمان راحت
است از اینکه آن کار انجام میشود.
او به تجربهاش در رابطه با یکی از «آینهبین»ها اشاره میکند و ادامه میدهد:
خانه یکی از آشنایان ما را چند سال پیش دزد زد. وسایل با ارزش خانه را دزد برد و
برای اینکه بتوانند دزد را پیدا کنند آینهبین خوبی را در روستا پیدا کردند و پیش
او رفتند. شرط پیدا کردن دزد این بود که دختری غیربالغ را ببرند تا در ظرف آب همه
چیز را ببیند. دختر نابالغ پیدا شد و او را پیش آینهبین بردند.
مرد با هیجان عجیبی از صحنهای که دختر در کاسه آب دیده بود حرف میزد.
دختر به زمان گذشته برمیگردد و کنار دزدها در خانه قرار میگیرد. راننده بارها
تاکید کرد که دختر دزدها را میدید اما آنها نمیتوانستند دختر را ببینند و برای
اطمینان از اینکه دختر دروغ نمیگوید به خانوادهای که دزد به خانهشان زده بود
چند نشانه از خانه میدهد. دختر تا لحظه آخر در خانه با دزدها میماند و میگوید
که چه چیزی را برداشتهاند و تا زمانی که دزدها داخل آسانسور بروند آنها را همراهی
کرده اما بعد میترسد با دزدها سوار آسانسور شود تا محلی که وسایل را بردهاند را
پیدا کند و این داستان ناتمام باقی میماند.
خرافه یا باور؟
زینب چند سالی میشود خوابهای آشفته میبیند. در خواب میبیند که سایههای
سیاه به سمتش میآیند. از خواب میپرد و دوباره داستان تکراری سایه به سراغش میآید.
وقتی خوابهای آشفتهاش را با دیگران در میان میگذارد به او میگویند باید دعا بگیرد.
زنان روستا دورهاش میکنند که دعا بگیر تا اجنه و پریزادها دست از سرت بردارند و
به دنیای خودشان بروند. حالا زینب چند سالی است که دعا را دور گردنش نگه میدارد و
معتقد است بعد از گرفتن دعا دیگر سایهها به سراغش نمیآیند.
مریم شش ماه میشود که بچهدار شده است. او از زمان بارداری برای سلامت بچهاش
دعا گرفته بود. او میگوید: بچه داشت سقط میشد. برایم دعا نوشته بودند تا بچهدار
نشوم. راستشو بگم خیلی هم سخت بچهدار شدیم، هر بار بچه رو سه ماه بیشتر نگه نمیداشتم.
شوهرم میخواست زن دوم بگیره که زن دومش بچهدار بشه. بالاخره رفتم پیش دعانویس و
بچه رو توی شکمم قفل کرد. میدونی قفل کردن یعنی چی؟ یعنی اینکه بچه دیگه تکون نمیخوره
تا وقت زایمان. وقتی ۹ دقیقه از به دنیا
اومدن بچه گذشت به قنداقش یه دعای دیگه زدیم و حالا تا ۹ سالگی باید صبر کنیم که دعا رو عوض کنیم. این دعاها باعث میشه بچه سالم
بمونه و یه جوری شبیه بیمه کردن میمونه.
زن دیگری که فاطمه صدایش میکنند هم یک گردنبند قدیمی روی لباسش دارد. او
هم خواب میبیند شبها از بلندی سقوط میکند. هنگام سقوط از خواب میپرد، در خواب
فضاهای مبهم و ترسناک میبیند یا یک خواب را بارها میبیند و از شدت ترس دیگر نمیتواند
بخوابد. او هم از زمانی که برایش دعا نوشتهاند دیگر در خوابهایش از بلندی سقوط
نمیکند.
بیشتر زنان و کودکانی که به واسطه ترس در خواب از دعا استفاده میکنند میگویند
در خواب شخصی را میبینند که شبیه انسان است اما با انسان تفاوت دارد. همین موضوع
باعث میشود ترس در تمام جان آنها رسوخ کند و خواب و زندگی آرام را از آنها بگیرد.
سوءاستفاده از باورهای دینی و سادگی مردم
آمار دقیقی از دعانویسان ایران در دست نیست ولی بعضی حدود ۱۰ هزار نفر را برآورد میکنند که در سراسر کشور پراکندهاند. بیشتر
دعانویسان تحصیلات ندارند و تنها در حد خواندن و نوشتن میدانند. به باور اغلب
جامعهشناسان، علت مراجعه مردم به دعانویسها، پایین بودن آگاهیهای دینی و سطح
دانش مردم است و جهل و کمسوادی و اثر اشاعه وسیع خرافات در جامعه و گاهی دور شدن
از منطق و تفکر صحیح و تمایل به حل شدن گرفتاریها بدون تلاش و کوشش سبب رواج فالگیری،
پیشگویی و دعانویسی میشود.
رمالی، جادوگری و دعانویسی در همه جای دنیا وجود دارد اما در کشور ما به
دلیل سوءاستفاده دعانویسان از اعتقادات مردم از مذهب رنگ دینی گرفته است. عامل دیگری
که در پا بر جا ماندن خرافات در جامعه تاثیر دارد این است که وقتی ما به خرافات
خاصی معتقد باشیم بیشتر به دنبال شواهدی میگردیم که آن عمل خرافی را تایید میکند.
یعنی شواهد مخالف یا دال بر رد کردن خرافات را نادیده میگیریم و فقط به آن قسمتی
از شواهد توجه میکنیم که تصادفا با آن خرافات اتفاق افتاده و بین آن رابطه علت و
معلولی برقرار میکنیم.