اوین نامه کیهان 5 شنبه 6 دی ماه سال 1397
يادداشت روز اوین نامه کیهان "نقش ما در اخراج آمريكا از سوريه"
اعلام خروج نظاميان آمريكايي از سوريه حتي اگر قطعيت هم نداشته باشد و در حين اجرا سرنوشت ديگري پيدا كند، يك خبر «فوق العاده مهم» به حساب مي آيد كما اينكه از روز پنجشنبه كه «دونالد ترامپ»، از خروج نظاميان طي 100 روز آينده خبر داد، هزاران تحليل و خبر و چند ميليون اظهارنظر در رسانه هاي كهنه و نو دنيا منتشر شدند. بنابراين «خروج نظامي آمريكا از سوريه» موضوع بسيار مهمي است و كمتر در مهم بودن آن ترديد كرده اند در عين اينكه عده اي از هواداران آمريكا سعي كرده اند آن را نه «عقب نشيني» بلكه يك تاكتيك جديد يا تغيير تاكتيك از سوي آمريكا معرفي نمايند!
در اينجا يك سوال كليدي اين است كه نظاميان آمريكايي كه با توافقنامه امنيتي 1386، ناگزير شدند در فاصله سال هاي 1388 تا 1390 از عراق بروند و اين كشور را به مردمش بازگردانند و در واقع شكست خود را بپذيرند، چطور چهار سال بعد به سوريه آمده و بخش هايي از خاك اين كشور را به اشغال درآورند؟
در سال 2007 جمع بندي «نئوكان ها» به رهبري جرج بوش اين بود كه روند رو به فزاينده تلفات نظاميان آمريكايي و هزينه رو به تزايد نظامي، ادامه حضور نظاميان در خاك عراق را غير ممكن كرده است و از اين رو بوش اگرچه مي دانست خروج نظاميان بدون آنكه هدف اصلي اعلامي آنان -كه سيطره بر عراق بود- محقق شده باشد، تفسيري جز «شكست مطلق» ندارد، ادامه حضور را غيرممكن ارزيابي مي كرد. بعدها وقتي قضاياي سوريه شروع شد، برخلاف مورد عراق كه اگرچه رژيم صدام حسين محبوبيتي نداشت اما مخالفان جدي هم نداشت و جنگ با او حتي اگر با تاييد ديگران شروع شود، با همراهي آنان ادامه نمي يابد كما اينكه همانگونه هم شد و به زودي كشورهايي نظير عربستان هم به صف مخالفان اسقاط دولت بعثي عراق پيوست، آمريكا احساس كرد كه وضع سوريه كاملا با وضع حكومت بعثي عراق متفاوت است و كشورهاي زيادي وجود دارند كه حاضرند براي سرنگوني حكومت اسد هزينه كنند و به ميدان بيايند. كما اينكه شروع موج تغيير در كشورهاي عربي شمال آفريقا و غرب آسيا هم ظرفيتي شبيه ظرفيت جنگ افغانستان پس از ماجراي 11سپتامبر را در اختيار آمريكايي ها قرار مي داد. تا اينجاي كار محاسبه آمريكا از وضعيت منطقه و ميزان همراهي دولت ها و امكان شكل دهي به معارضه اي مسلح در سوريه دقيق و درست بود و از اين رو اگر در عراق آمريكايي ها با اطمينان از شكست خارج شدند در سوريه با اطمينان به پيروزي وارد گرديدند. آمريكا در سال 1393 به آرامي شروع به استقرار نيروهاي نظامي خود در شمال استان عرب نشين «رقه» كرد و به مرور اين حضور و تعداد پايگاه ها و نظاميان خود را افزايش داد. برابر بررسي هاي كارشناسي و آنچه بطور رسمي از سوي مقامات ارتش آمريكا بيان شده است، هم اينك تعداد پايگاه هاي كوچك و متوسط نظامي آمريكا در سوريه به 10 پايگاه و تعداد نظاميان آمريكايي مستقر در سوريه كه قبض و بسط دارد، بين 2000 تا 4000 نفر هستند كه بخش اصلي آن را عناصر نيروي هوايي آمريكا تشكيل مي دهند كه تحت امر سرفرماندهي آمريكا در منامه قرار دارند. اين نيروها و پايگاه ها بطور قطع در دو بخش تنف واقع در استان عرب نشين ديرالزور و «جزيه» يا شرق فرات شامل قسمت هايي از استان كردي رقه و استان كردي- عربي حسكه استقرار دارند.
وقتي بخش اعظم سوريه جولانگاه گروه هاي وابسته تروريستي تكفيري شد و اكثر كشورهاي عرب درب هاي خود را روي مقامات دمشق بستند و به تجهيز و تامين و تسليح تروريست ها روي آوردند و زماني كه آمريكا توانست دستكم 80 كشور را در ذيل عنوان «دوستان سوريه» دور خود جمع كند، ترديدي نداشت كه بشار اسد هيچ شانسي براي بقا ندارد و سقوط آن حتمي است. از اين رو آمريكا احساس كرد كه حضور نظامي اش در سوريه، شركت در «بازي تضمين شده» و «قماري قطعا برنده» است و اين با عراق بكلي متفاوت مي باشد اما تاريخ نتايج ديگري در آستين داشت. حضور گرم و عملياتي ايران در كنار ارتش سوريه كه آمريكايي ها به دليل عدم قرب جغرافيايي ايران با سوريه، غير ممكن ارزيابي مي كردند، به زودي و در زماني كوتاه ورق تحولات سوريه را برگرداند. نزديك به يك سال پس از ورود نظاميان آمريكا به بخش هاي شرقي خاك سوريه، عمليات بزرگ «نصر 2» در منطقه شمالي و حساس «حلب» يعني استراتژيك ترين منطقه سوريه شروع شد و در يك دوره نسبتا كوتاه به آزادي حلب از سيطره تروريست هاي داعش، النصره و... منجر گرديد و اين آغاز يك رشته عمليات بود كه در استان هاي حمص، حما، ديرالزور، قنيطره، ريف دمشق نيز به اجرا درآمد و شكست سريالي تروريست هاي تكفيري شروع شد. در اين بين آمريكايي ها كه عملا به «تماشاچي» صحنه تبديل شده بودند و تلاش هاي زيادي كردند تا براي برگرداندن ورق كاري بكنند، كار مشترك با كردهاي سوريه، شكل دهي به يك گروه عرب از مخالفان بشار اسد ذيل نام «ارتش نوين» كه به نوعي تكرار «ارتش آزاد» هم بود، از اين قرار بود. ولي اين به زماني طولاني نياز نداشت تا معلوم شود، اقدامات واكنشي آمريكا جواب نمي دهد. كردها به دليل قرار داشتن بين سندان آمريكا و پتك تركيه وضع زاري پيدا كرده و سرد و گرم شدن اراده، نظاميان آمريكايي مستقر در سوريه، فرصت هاي آنان را از بين برد. عرب هاي جنوب هم كه در ارتش نوين جمع شده بودند، هيچگاه مشكلي با خاندان اسد نداشتند تا دليلي براي دشمني با آن داشته باشند. از اين رو رهبران عرب ارتش نوين بارها به دولت و ارتش سوريه يادآور شدند كه هرگز عليه ارتش كشور خود و متحدان آن دست به ماشه نمي شوند و اينطور هم شد. اين موضوع زماني آشكار شد كه ارتش سوريه با پشتيباني روسيه براي آزاد شدن غوطه شرقي دمشق وارد عمل شد و آمريكا تصميم گرفت با كمك ارتش نوين در حومه دمشق موقعيتي براي نشست و برخاست هواپيماهاي جنگي خود فراهم كند و ضمن به تصرف درآوردن نوار جنوبي سوريه، مانع سقوط حومه شرقي پايتخت و سيطره ارتش سوريه بر آن شود اما نيروهاي ارتش نوين كه تعداد آنان بين 25 تا 30 هزار نفر برآورد شده است پا پس كشيده و با آمريكا همراه نشدند.
سوال ديگر اين است كه اهداف آمريكا در سوريه چه بود؟ با بررسي مواضع مقامات ارشد ارتش و دولت آمريكا به وضوح روشن است كه آنان در ورود به سوريه سه هدف را توامان دنبال مي كردند؛ يك هدف يافتن جاي پاي محكم در سوريه براي تاثيرگذاري بر روند نظامي و سياسي آن بود اگر به زمان حضور نظاميان آمريكايي در سوريه نظر بياندازيم درمي يابيم كه - پس از دو عمليات سنگين حزب الله در «القصير» - واقع در شمال شرق استان پهناور حمص- و در «يبرود» واقع در استان ريف در حضور نظامي آمريكا افزايش محسوسي صورت گرفته است و اين نشان مي دهد آمريكا، تروريست ها را نيازمند تزريق يك «روحيه فوق العاده» براي غلبه بر قدرت نظامي و تدبير جبهه مقاومت و از جمله قدرت حزب الله مي دانسته و اين شوك چيزي نبود جز عملياتي تر كردن حضور نظامي در سرزميني كه هيچگاه با آمريكا ميانه و رابطه اي نداشته است.
اين هدف در عمل تحقق پيدا نكرد و در واقع هزينه هاي هنگفت جواب نداد. هدف دوم آمريكايي ها به شكست كشاندن برنامه جبهه مقاومت و بخصوص ايران در سوريه بود. اما عليرغم آنكه آنان در اين راه سرمايه هاي زيادي صرف كرده و هزينه هاي زيادي متحمل شدند اما به گواهي به هم خوردن طرح سنگين امنيتي آمريكا در مرزهاي شرقي سوريه از سوي جبهه مقاومت، به جايي نرسيدند و جبهه مقاومت توانست طرح كريدور شرق را بهم بزند. بنابراين برنامه مهار ايران كه آمريكا آن را سهل مي پنداشت، به جايي نرسيد و ارتش اين كشور دست آخر و پس از آنكه نتوانست جبهه مقاومت را وادار به عقب نشستن كند، از طريق روسيه پيغام داد كه «فقط كاري به ما نداشته باشيد»! اين در حالي است كه پيش از آن حرف آنان اين بود كه اين منطقه متعلق به ما است و هر كس در آن وارد شود با گلوله هاي ما مواجه مي گردد. هدف سوم آمريكا از حضور نظامي در سوريه بهبود شرايط امنيتي اسرائيل بود. اين رژيم طي دو دهه گذشته و به خصوص پس از عقب نشيني از جنوب لبنان، امنيتي كاهنده پيدا كرد و آمريكا بيم آن داشت كه عملا از ميان برود و يهوديان خوانده شده به اين سرزمين به آمريكا سرازير شوند. آمريكا چه با نگاه سنتي كه همواره دولتمردان آن داشته اند و چه با نگاه به مسايل يكي- دو سال اخير رژيم صهيونيستي درصدد برآمد هر جور شده، ضعف امنيتي اسرائيل را بهبود ببخشد. حضور نظامي در سوريه از نظر آنان يك موقعيت استراتژيك را در اختيار اسرائيل قرار مي دهد اما اگرچه حضور نظامي آمريكا در سوريه، عمليات هاي ارتش رژيم اسرائيل در خاك سوريه را فزوني بخشيده اما واقعيت اين است كه اسرائيل وضع بهتر امنيتي پيدا نكرده و حضور نظامي آمريكا از هراس اسرائيلي ها نكاسته است. در اين زمان كه آمريكايي ها - به نام تامين امنيت رژيم اسرائيل- در تنف و مناطقي از بوكمال و رقه حضور داشتند دو رخداد شديد امنيتي ضد اسرائيلي در فاصله كمي از هم و طي اين شش ماه پديده آمده است. يكي از اين دو اتفاق عمليات پدافندي ارديبهشت ماه جبهه مقاومت در پاسخ به شرارت هاي اسرائيل بود. در اين ماجرا جبهه مقاومت 48 ساعت حساس ترين نقاط اسرائيل را زير آتش گرفتند و تا اظهار صريح عجز مقامات ارشد آن، پيش رفت.
اتفاق دوم جنگ 36 ساعته غزه بود كه در واكنش به عمليات اسرائيلي براي منطقه خان يونس- واقع در باريكه غزه- روي داد و طي آن نزديك به 3 هزار كيلومتر از مناطق فلسطيني تحت اشغال رژيم اسرائيل - موسوم به غلاف غزه- زير آتش موشك ها و كاتيوشاهاي گردان هاي فلسطيني قرار گرفت. در اين دو ماجرا آمريكايي ها در 10 پايگاه و پاسگاه نظامي در شرق سوريه حضور داشتند ولي به روي خود هم نياوردند!
ترامپ درست مي گويد، حضور آمريكا در سوريه اگرچه توام با هزينه زياد و به خصوص سايش شديد اعتبار او بوده اما عملا در تحقق اين سه هدف اصلي ناكام بوده است، اكنون سوال اين است كه در اين شرايط چرا بايد نظاميان آمريكا در سوريه بمانند؟ نويسنده: دكتر سعدالله زارعي