صدا
نمياد ! (گفت و شنود)
گفتم : چرا سربازجوی لاشی؟ تبدیل شده به دزد ناشی
چرا با لمپنی و فرافکنی؟ بجای رقیب بخود زده تو دهنی
گفت : روزی در دهی یه کدخدا ، ناگهان پاکارش را زد صدا
تاوی رابا سئوال کند درازکش ، تا بداندکی
تخمرغ ها را میره کش؟
اما به کدخدا پاکار داد جواب ، صدایت نمیاد گویا هستی خواب؟
کدخدا به پاکارگفت تو بکن اینکار ،گفت شب ها
راهزنی میکنه کدام نابکار؟
کدخدابه پاکارگفت راست میگی صدانمیاد ، سربازجو
هم جای دهان ازشکم بیرون میده باد
گفت: صادق خرازي، ديپلمات ارشد دولت خاتمي به عباس عبدي گفته است
«آقاي عبدي! اداي شهروند عادي را درنياور، چرا از بعضي كارهايت مثل رابطه با مسئول
سرويس امنيتي فرانسه و مسئول ايستگاه اروپايي سازمان سيا چيزي نمي گوئي»؟
گفتم: حالا چرا به هم پريده اند؟! اينها كه فقط يك سر و گردن از هم جدا بودند؟!
گفت: براي اين كه عباس عبدي در چند مقاله به اصلاح طلبان انتقاد كرده است.
گفتم: حالا چرا اصلاح طلبان تا حالا درباره روابط وي با ماموران سيا چيزي نمي گفتند؟!
گفت: براي آنها، وطن و مردم و نظام و استقلال و آزادي و... ارزشي ندارد كه درباره اينجور خيانت ها حرف بزنند. آنها فقط هنگامي كه به حزبشان انتقاد بشود، صدايشان درمي آيد!
گفتم: اربابي از بالكن ويلاي خود باغبانش را صدا زد و پرسيد؛ آن كدام باغبان است كه تخم مرغ هاي ارباب را كش مي رود. و باغبان كه ديد اوضاع خيط است با دست اشاره كرد كه صدا نمي آيد و ارباب براي اين كه دست او را رو كند گفت حالا تو بيا از بالكن مرا صدا بزن. و باغبان پرسيد؛ آن كدام ارباب است كه شب ها با راهزنان به دزدي مي رود؟ و ارباب كه رنگ از چهره اش پريده بود گفت؛ مثل اين كه حق با توست! اينجا اصلا صدا نمياد!
گفتم: حالا چرا به هم پريده اند؟! اينها كه فقط يك سر و گردن از هم جدا بودند؟!
گفت: براي اين كه عباس عبدي در چند مقاله به اصلاح طلبان انتقاد كرده است.
گفتم: حالا چرا اصلاح طلبان تا حالا درباره روابط وي با ماموران سيا چيزي نمي گفتند؟!
گفت: براي آنها، وطن و مردم و نظام و استقلال و آزادي و... ارزشي ندارد كه درباره اينجور خيانت ها حرف بزنند. آنها فقط هنگامي كه به حزبشان انتقاد بشود، صدايشان درمي آيد!
گفتم: اربابي از بالكن ويلاي خود باغبانش را صدا زد و پرسيد؛ آن كدام باغبان است كه تخم مرغ هاي ارباب را كش مي رود. و باغبان كه ديد اوضاع خيط است با دست اشاره كرد كه صدا نمي آيد و ارباب براي اين كه دست او را رو كند گفت حالا تو بيا از بالكن مرا صدا بزن. و باغبان پرسيد؛ آن كدام ارباب است كه شب ها با راهزنان به دزدي مي رود؟ و ارباب كه رنگ از چهره اش پريده بود گفت؛ مثل اين كه حق با توست! اينجا اصلا صدا نمياد!
گفت: سربازجو با اتهام سنگین وبدی ، متهم به جاسوسی کرده
عباس عبدی
گفتم : برای چه سربازجو به این داده گیر؟مگر چه شده سربازجو شده پاچه گیر؟
گفت : سربازجو فاش
کرده موش وگربه بازی ،پرونده جاسوسی عبدی رو
کرده صادق خرازی
گفته چرا عبدی نمیگه در مورد موضوع با اهمیتی؟ رابطه داشته
با دستگاه جاسوسی اروپا وامنیتی
گفتم : برای چه سربازجو؟ دست رقیب را کرده رو
گفت : نقل کرده سربازجوی شیاد ،عبدی به اصلاح طلبان کرده
انتقاد
صادق خرازی دست
زده به افشاگری ،علیه ی عباس عبدی کرده روشنگری
گفته چرا وی کرده است فراموش؟ در رابطه با سیا بوده این چموش
البته سربازجوی زیادی دراز گوش، متهم کرده رفیب به وطن
فروش
گفتم : چرا سربازجوی لاشی؟ تبدیل شده به دزد ناشی
چرا با لمپنی و
فرافکنی؟ بجای رقیب بخود زده تو دهنی
وی که راست نمیگه بندرت ،از یاد برده رقیب بود درقدرت
اگر اینان جاسوسند ومأمور؟چه کسی سالمست ومعذور؟
گفت : روزی در دهی
یه کدخدا ، ناگهان پاکارش را زد صدا
تاوی رابا سئوال کند درازکش ، تا بداندکی تخمرغ ها را میره
کش؟
اما به کدخدا پاکار داد جواب ، صدایت نمیاد گویا هستی خواب؟
کدخدا به پاکارگفت تو بکن اینکار ،گفت شب ها راهزنی میکنه
کدام نابکار؟
کدخدابه پاکارگفت راست میگی صدانمیاد ، سربازجو هم جای
دهان ازشکم بیرون میده باد