داستان مارمولک خيالاتي، «آقاي سرمايه» و... مابقي قضايا ـ



برگرفته از سایت افشاگری
داستان مارمولک خيالاتي، «آقاي سرمايه» و... مابقي قضايا ـ ابوالفضل فولادوند از مجاهدان اشرف
 اول اين لطيفه را داشته باشيد تا بعد مطلب دوم را خدمتتان عرض کنم.روزي مارمولکي از خياباني مي گذشت، ديد کلاغِ روي ديوار بدجوري به او خيره شده، آب دهانش را قورت داد و گفت: چيه؟! مگه تا حالا سوسمار نديدي؟ اما مطلب دوم: پس از پيروزي مجاهدين بر آن ليست گذاري ارتجاعي ـ استعماري ، ما جشن گرفتيم و آخوندها عزا. اما در ميان سرو صداي شناخته شدة آخوندها و نعره‌هاي کرگدنهايي از قبيل خامنهاي و آخوند خاتمي (احمد و محمد و...) ناگهان متوجه زنجموره‌هايي هم شديم که با موسيقي مألوف روضه خوانها تفاوت داشت. صدا صداي «وليعهدِ سابق» بود که اينروزها خودش را وکيل الرعايا مي نامد. صدايي که با همنوازيهاي سايتِ «نخست وزيرِ آنهم سابقِ خميني» در سال 67، و يک کمونيست تواب به اسم کشتگر و يک مزدورِ دو سر جاسوس به اسم نوريزاده همراهي مي شد. اول قطعاتي از شاه بيتِ کلام ِجواهرآساي ملوکانه را عيناً در زير مي آورم تا اگر کسي نديده، ببينيد و ياد امام راحل لعنت‌الله عليه بيفتد که اين روزها، فارسي بلغور کردنش داشت فراموشمان مي شد، بعد ادامه مي‌دهيم.اما جملات شازده که روز 11مهر91 از تلويزيون صداي آمريکا پخش شد:سوال مجري : خروج سازمان مجاهدين از ليست تروريستي به‌نظر شما يک تحول مثبته يا منفيه؟ رضا پهلوي: «به‌نظر من ...- هم در جهت استحکام رژيم کمک خواهد کرد- و هم در تضعيف و بقيه اپوزيسيون دموکراتيک،...- من الزاماً اين خروج از ليست رو به‌عنوان يک تقويت سازمان نمي‌بينميکي ازآن اگوست کنت هاي وطني، اين بابا را «سرماية ملي» ناميده! کسي نيست بگويد:آقا! اين چه سرماية ملياي است که نه تنها فارسي حرف زدن معمولي را فراموش کرده، بلکه سه تا جملة سياسي را هم بلد نيست پشت سر هم، درست رديف کند؟!اين چه سرماية ملياي است که يک روز رسما اعلام مي کند: آمادهام خلبان رژيم خميني بشوم و چند صباح بعد ميگويد: «من هدف والايي دارم كه خود را وقف آن كرده‌ام، اگرنتوانم موفق شوم...آنوقت بايد به خاطر زن و  فرزندانم به زندگيم بپردازم».(1)اين چه سرمايهايست که وقتي نرخ مقاومت بالا ميرود، ميگويد:«من اصولاً هيچ مداخله‌يي تو هيچ نوع رسانه‌يي يا راديويي يا سازماني يا تشكيلات سياسي از هر جهت فكري كه باشند ابدا ًنمي‌كنم و نخواهم كرد و درگذشته هم نمي‌كردم…»(2)اما وقتي مثل امروز، بوي کباب بلند مي شود، ميگويد: «نياز به يك تشكل و رهبريت و مركز است .... نقش من قابل توجه است...اگر مرا سخنگوي شورا کنيد مي پذيرم.»(3 )اين چه گنجينهايست که براي مجاهدين لغز دمکراتيک مي خواند اما درست همين حضرت آقاي «سرمايه»، آنجا که از خوابهايش براي ايران ِآينده، پنبه دانة استبداد کيل مي‌کند، فرمايش مي‌فرمايند:«من نمي‌توانم به كسي قول بدهم كه روز پس از سرنگوني رژيم فعلي، دموكراسي برقرار خواهد شد. دست‌كم به ‌ده‌سالي، شايد هم 50 سال وقت احتياج داريم». خلاصه هنوز نيامده، برقراري دمکراسي در شاه نشين موهومش را به نيم قرن بعد!! موکول ميکند.(4 )اين چه سرمايهايست که يک جا مي‌گويد من هيچ مقامي نمي خواهم. کمي آنطرفتر مي‌گويد من اصلا موازي کاري را قبول ندارم (به زبان لري يعني همه بروند پشت سر شازده! آخر يک شاهي گفتند يک گدايي گفتند، نمي‌شود که همه خودشان را هم عرض و شانه به شانة حضرت سرمايه قرار بدهند!).اما در مصاحبة ا خيرِ «شازده سرمايه» از همه جالب‌تر آنجاست که مجاهدين را به «راه راست» خوانده و شرط؟! همکاري!! خودش با مجاهدين را اينطوري بيان ميکند:  «... مجاهدين امروز بيايند بگويند...هر ادعايي که قبلا داشتيم باطله و...»شازده شرم حضورش شده رک و راست بگويد: مجاهدين بيايند اول توبه کنند بعد هم به دادرسي ارتش بروند، بعد که در ميدان چيتگر اعدام شدند يا توسط ثابتي سر دژخيم ساواک که هنوز هم مشير و مشار حضرتش است، زير تعزيرات سلطنتي (در اتاق تَمْشِيَت) جان به جان آفرين تسليم کردند، آنموقع مي‌توانند در آن دنيا پرونده‌شان را با «نَکَرين» حل و فصل کنند!!بگذريم که حضرتِ «ابويِ» شازده هم که الحق و والانصاف پدر و مادر و همة کس و کارِ «سرماية کمپرادور» ايران بود، نتوانست از اين غلط‌ها بکند، چه رسد به حضرت ايشان که حداکثر، «سرماية» مشتي بقالِ سياسي است و نه بيشتر.اما خدا وکيلي، اين جملاتِ شاهانه، شما را ياد خميني نينداخت؟ به عين جملاتش نگاه کنيد:«بنده نيستم كه بايد قضاوت بكنم قضاوت بايد در كرسي عمومي باشه، بصورت شفاف. اگر ... مجاهدين امروز بيايند بگويند كه ما هم حاضريم مثل هر جريان ديگري كه به اين مفاد و اين اصول اعتقاد داشته باشيم هر ادعايي كه قبلاً داشتيم باطله، از اين پس ما مي آييم به همان شكل بر اساس قضاوت عمومي و در آن راستا خودمان را در ميدان قضاوت قرار مي دهيم».(3)باشنيدن اين حرفها جا دارد هزاران بار ديگر به خميني و باندش لعنت فرستاد که با خيانت‌شان به مردم و انقلاب پرشکوه ضد سلطنتي،کاري کردند که هر مارمولکي توهّم بَرَش دارد که سوسمار است.و طبيعي است که وقتي مجاهدين را خلع سلاح کرده، سعي در به بند کشيدن آنها در «زندان آزادي!» مي‌کنند، استعمار به گربه‌هايش خوابِ پلنگ شدن تلقين کند!خوابي که البته شير هميشه بيدار مجاهدين و مردم ايران، آنرا آشفته کرده و مي کنند.
 ابوالفضل فولادوند
آبان 1391