شما جاي اين بدبخت بوديد بشكن مي زديد؟!



گفته می شود کار هر بز نیست خرمن کوفتن  گاو نر می خواهد ومرد کهن . تأسف بار است که عجب  به سرنوشت شومی  شازده رضا دچار شده است؟چونکه پس از اینکه در شوی افق رادیو فردا علیه مجاهدین همگام با حاکمان ایران شد زیرا  که فتوا داد خروج  نام مجاهدین از توی سیاه تروریست به نفع دمکراسی در ایران نیست.تصور می  رفت که با این موضع گیری علیه مجاهدین از سوی حاکمان ایران و رسانه ومطبوعات و لا اقل حامیانش مورد توجه واقع شود .ولی به نظر می رسد که از قضا سر انگین صفرا فزود و  تبدیل به چوب دو سر طلا شده است .چون نه از سوی حاکمان ایران و نه  از سوی اپوزیسیون  حامی  مدعیان اصلاح طلب وجنبش سبز تحویل گرفته نشد و به رسمیت شناخته نمی شود .تا جایی که دروغ نامه ی کیهان پاسدار سربازجو حسین شریعتمداری  از سایت گویا نیوز حامی مدعیان اصلاح طلبان مطلبی به  قلم اسماعيل نوري علا  را بر گزیده که نوشته است برخي از دوستاني كه آخرين مصاحبه شاهزاده رضا پهلوي را با تلويزيون صداي آمريكا، ديده اند، اظهار مي دارند كه او در اين برنامه بسيار خسته و عصبي بنظر مي رسيد؛ سپس به اظهارنظر در مورد چرائي اين وضعيت مي پردازند. من نيز چون ديگران به تماشاي اين مصاحبه نشسته و اكنون به اين نتيجه رسيده ام كه يك چنين حالتي از لحاظ روانشناسي نمي تواند ناشي از سرگرداني در تشخيص هويت و نقش خود نباشد. نوری علا درادامه افزوده است كودكي كه، در شكم مادر حتي، پادشاه آينده ايران است و تا سنين بلوغ «والاحضرت وليعهد» نام دارد و به او تلقين مي شود كه بزودي جانشين پدري مي شود كه در قلمرو قدرت اش شخص دومي وجود ندارد (اميرعباس هويدا مي گفت به شاهنشاه نگوئيد شخص اول مملكت، چرا كه در اين مملكت شخص دومي وجود ندارد)، نوجواني كه هر كجا پا مي گذارد زمين و زمان در برابرش سر خم مي كنند، و چون براي تحصيل به خارج مي آيد مي بيند كه همه جهان در برابرش به احترام مي ايستند، ملكه انگليس برايش ميهماني مي دهد؛ جواني كه هنوز به بيست سالگي نرسيده مي بيند كه آنچه در اين دو دهه ديده و باور كرده خانه اي ساخته شده بر آب بوده است؛ و مردم به خيابان ها ريخته و مرگ پدرش را مي خواهند، و پدرش را مي بيند كه با بغضي در گلو و قطره اشكي در چشم، هراسيده كشورش را ترك مي كند و از اين خاك به آن خاك مي گريزد و تخت بيمارستاني مي جويد تا در آن براحتي جان بسپرد. بالاخره در بخش دیگر مقاله نوری علا توضیح داده شده  شاهزاده در همان قاهره و در مراسم دفن پدر بود كه شنيد چيزي در اعماق وجودش به او مي گويد كه «كدام تاج و تخت را به تو وعده مي دهند، وقتي همه چيز مثل فيلم هاي هاليوودي قلابي از آب درآمده است؟»يقيناً او از خود مي پرسد پس من شاه كجاي ايران و كدام ايرانيانم؟ آيا همين چهار تا و نصفي آدمي كه در برابرم تعظيم مي كنند براي شهرياري كافي است؟ مگر نه اينكه فيلم هاي هاليوودي از اين بيشتر سياهي لشگر دارند؟ بخصوص كه او مضحكه «رفراندوم ششصد ميليون امضاء» و سپس اعتصاب غذا در لوس آنجلس را هم ديده و مزه واقعيت تلخ را چشيده است. اسماعيل نوري علا پس از شماره كردن فهرست بلندي از اين بدبختي ها و بدبياري ها به رضا ربع پهلوي حق داد كه در مصاحبه با صداي آمريكا خسته و سردرگم و عصبي باشد.حال سئوال است که چرا شازده رضا در دام  برنامه ی افق رادیو فردا سیامک دهقانپور  همسور با نظرات سربازجو پاسدار حسین شریعتمداری افتاد تا مجبور به موضع گیری علیه ی مجاهدین شود که منجر به خود زنی و خود سوزی سیاسی شود؟
يك پايگاه اينترنتي وابسته به محافل ضد انقلاب، رضا ربع پهلوي را عصبي و خسته و سردرگم خواند.پايگاه اينترنتي گويانيوز در مطلبي به قلم اسماعيل نوري علا نوشت: برخي از دوستاني كه آخرين مصاحبه شاهزاده رضا پهلوي را با تلويزيون صداي آمريكا، ديده اند، اظهار مي دارند كه او در اين برنامه بسيار خسته و عصبي بنظر مي رسيد؛ و سپس به اظهارنظر در مورد چرائي اين وضعيت مي پردازند. من نيز چون ديگران به تماشاي اين مصاحبه نشسته و اكنون به اين نتيجه رسيده ام كه يك چنين حالتي از لحاظ روانشناسي نمي تواند ناشي از سرگرداني در تشخيص هويت و نقش خود نباشد. او 53 ساله است و در گذر از نيم قرن تاريخ پرالتهاب زندگي اش مجبور بوده تن به تحميل شخصيت هاي مختلفي بر وجود و ذهنيت خود بدهد و اكنون در آستانه ميانه سالي نمي تواند خود واقعي اش را از ميان اين همه «هويت» پيدا كند، بقيه ماسك هاي تحميلي را به دور افكند، و هماني باشد كه خود مي پندارد هست.نويسنده مي افزايد: كودكي كه، در شكم مادر حتي، پادشاه آينده ايران است و تا سنين بلوغ «والاحضرت وليعهد» نام دارد و به او تلقين مي شود كه بزودي جانشين پدري مي شود كه در قلمرو قدرت اش شخص دومي وجود ندارد (اميرعباس هويدا مي گفت به شاهنشاه نگوئيد شخص اول مملكت، چرا كه در اين مملكت شخص دومي وجود ندارد)، نوجواني كه هر كجا پا مي گذارد زمين و زمان در برابرش سر خم مي كنند، و چون براي تحصيل به خارج مي آيد مي بيند كه همه جهان در برابرش به احترام مي ايستند، ملكه انگليس برايش ميهماني مي دهد؛ جواني كه هنوز به بيست سالگي نرسيده مي بيند كه آنچه در اين دو دهه ديده و باور كرده خانه اي ساخته شده بر آب بوده است؛ و مردم به خيابان ها ريخته و مرگ پدرش را مي خواهند، و پدرش را مي بيند كه با بغضي در گلو و قطره اشكي در چشم، هراسيده كشورش را ترك مي كند و از اين خاك به آن خاك مي گريزد و تخت بيمارستاني مي جويد تا در آن براحتي جان بسپرد.مدير سلطنت طلب سايت سكولاريسم نو در ادامه تحليل خودنويس خاطر نشان كرد: شاهزاده در همان قاهره و در مراسم دفن پدر بود كه شنيد چيزي در اعماق وجودش به او مي گويد كه «كدام تاج و تخت را به تو وعده مي دهند، وقتي همه چيز مثل فيلم هاي هاليوودي قلابي از آب درآمده است؟» با اين همه، به ترغيب بازمانده اطرافيان پدر و به تشويق مادر سوگوارش، تن به آئين قسم خوردن به قرآن مي دهد، خود را شاه ايران اعلام مي كند و از آن پس تشريفات سابق درباري، بصورتي عاريه اي و قلابي، همچنان ادامه مي يابد. او اكنون در غربت و سرگرداني رفته رفته درمي يابد كه در اين كمدي -درام دائم چيزي از واقعيت كم است. واقعيت هماني است كه اتفاق افتاده است.اين سلطنت طلب خارج نشين در ادامه با اشاره به اينكه رضا ربع پهلوي بارها از سوي طيف هاي مختلف اپوزيسيون مورد بي اعتنايي يا اعتراض واقع شده، مي نويسد: يقيناً او از خود مي پرسد پس من شاه كجاي ايران و كدام ايرانيانم؟ آيا همين چهار تا و نصفي آدمي كه در برابرم تعظيم مي كنند براي شهرياري كافي است؟ مگر نه اينكه فيلم هاي هاليوودي از اين بيشتر سياهي لشگر دارند؟ بخصوص كه او مضحكه «رفراندوم ششصد ميليون امضاء» و سپس اعتصاب غذا در لوس آنجلس را هم ديده و مزه واقعيت تلخ را چشيده است. خواهرش در لندن دست به خودكشي زد و برادرش در بوستون گلوله اي را در مغز خود خالي كرد.اسماعيل نوري علا پس از شماره كردن فهرست بلندي از اين بدبختي ها و بدبياري ها به رضا ربع پهلوي حق داد كه در مصاحبه با صداي آمريكا خسته و سردرگم و عصبي باشد.