آواز سگ ها و آواز گرگها
از آقای علیرضا یعقوبی
19
خرداد-92مقدمه:
در وصف
شرایط این روزهای جمع حامیان انقلاب و سرنگونی طلب و دوستداران مقاومت ایران و جمع
آنهایی که ناتوان از ادامه راه به صف دشمن پیوستند و به دست و پای یاران دیروز خود
پیچیدند، بیاد قسمتی از شعر با عنوان «آواز سگ ها و آواز گرگها» ی شاندر پتوفی
شاعر مبارز و شهید جنبش آزادیخواهانه مردم مجارستان (۱) که توسط م. امید در سال ۱۳۳۰ به فارسی ترجمه
شده است، افتادم که خواستم آن را با دوستان به اشتراک بگذارم. مصادیق امروزی این
شعر را دوستان در پس تمامی هیاهو ها و جار و جنجالهای رژیم جهل و جنایت حاضر و
گسستگان از جبهه خلق و انقلاب می توانند خود به عینه ببینند. شاید بگوئیم روزگار
غریبی است نازنین! اما نه چندان هم غریب نیست. تاریخ بشری مشحون از این صحنه هاست.
اگر در تاریخ تکامل علوم طبیعی به جانورانی همچون دایناسورها بر می خوریم که
وامانده از قدرت «تطابق» با شرایط «منقرض» شده و زبان بسته گان را هم قدرت انتقاد
نبود اما انسانهای وامانده از مبارزه و واداده و «منقرض » شده از صحنه مبارزاتی می
توانند به یمن هوشیاری و آگاهی و خرد که از خصوصیات منحصر بفرد انسان است، روی به
سفسطه آورده و عدم خود «تطابق» با شرایط پیچیده شونده مبارزاتی و لذا «انقراض» خود
از صحنه عمل و مبارزه را با پیچیدن به دست و پای ایستادگان و قیام کنندگان به
مبارزه توجیه کنند. اما درک واقعیت برای آنهایی که چشمی برای دیدن و گوشی برای
شنیدن دارند علیرغم تمامی این گرد و غبارها سخت نیست. به سراغ شعر می روم .
بخشی از شعر آواز سگ ها و گرگها از شاندر پتوفی (۱)
آواز سگ ها:
کنار مطبخ ارباب آنجا بر آن خاک اره های نرم خفتن
چه لذت بخش و مطبوع است آنجا عزیزم گفتن و جانم شنفتن
-----------------------------------------------
وز آن ته مانده های سفره خوردن وگر آن هم نباشد استخوانی
چه عمر راحتی، دنیای خوبی چه ارباب عزیز و مهربانی
*******************************************
آواز گرگ ها:
بنوش ای برف، گلگون شو، برافروز که این خون، خون ما بی خانمانهاست
که این خون، خون گرگان گرسنه است که این خون، خون فرزندان صحراست
-------------------------------------------------
در این سرما، گرسنه، زخم خورده دویم آسیمه سر، بر برف چون باد
و لیکن عزت و آزادگی را نگهبانیم، آزادیم……………. .آزاد
کنار مطبخ ارباب آنجا بر آن خاک اره های نرم خفتن
چه لذت بخش و مطبوع است آنجا عزیزم گفتن و جانم شنفتن
-----------------------------------------------
وز آن ته مانده های سفره خوردن وگر آن هم نباشد استخوانی
چه عمر راحتی، دنیای خوبی چه ارباب عزیز و مهربانی
*******************************************
آواز گرگ ها:
بنوش ای برف، گلگون شو، برافروز که این خون، خون ما بی خانمانهاست
که این خون، خون گرگان گرسنه است که این خون، خون فرزندان صحراست
-------------------------------------------------
در این سرما، گرسنه، زخم خورده دویم آسیمه سر، بر برف چون باد
و لیکن عزت و آزادگی را نگهبانیم، آزادیم……………. .آزاد
پاورقی:
۱- نام اصلی او: شاندُر پتروویچ، است.
او بهکارهای
مختلفی مانند هنرپیشگی، معلم خصوصی و سردبیری روزنامه دست زد. اولین مجموعه اشعار
خود را در سال ۱۸۴۴ منتشر نمود. پتوفی بهحمایتِ زبانِ مردمی در اشعار عامیانه
پرداخت و نوع جدیدی از ادبیات را بهوجود آورد. در صحنه سیاست از منافع دهقانان
فقیر دفاع میکرد و سرنگونی پادشاهی هابزبورگ و دستیابی به استقلال ملی مجارستان
را در صدر اهداف مبرم و انقلابی خود قرار داده بود.
در ۱۵ اکتبر ۱۸۴۸ بهدرجهٔ سروانی نایل شد و ۹ ماه بعد در مقام آجودن ژنرال ژوزف بم لهستانی، در جنگ شسبورگ
علیه هابزبورگها جنگید و از آن تاریخ مفقودالاثر شد.
پتوفی
در یکی از آخرین جنگهای آزادیبخش مجارستان در تاریخ ۳۱ ژوئیه سال ۱۸۴۹ شرکت نمود و پس از آن مفقودالاثر شد. از این رو
تاریخ کشته شدن وی را سال جنگ آزادیبخش ۱۸۴۹ ضبط کردهاند.