سلمونی!

سلمونی!  5 تیر -92
 ایمیل دریافتی از دوستی که  ارزش خواندن دارد  چون مقایسه جالب وخنده داری است . ضمن اینکه  خالی از واقعیت هم  نیست ، چون گذشته از حدس زدن  یا پیش بینی کردن که اشاره شده نوعی به فرهنگ و سنت نذری خوری هم  ربط پیدا می کند .
  درلوس آنجلس آمریکا، آرایشگری زندگی می کرد که سالها بچه دار نمی شد. او نذر کرد که اگر بچه دار شود، تا یک ماه سر همه مشتریان را به رایگان اصلاح کند.
 بالاخره خدا خواست و او بچه دار شد! روز اول یک شیرینی فروش ایتالیائی وارد مغازه شد. پس از پایان کار، هنگامیکه قناد خواست پول بدهد، آرایشگرماجرا را به او گفت. فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازه اش را باز کند، یک جعبه بزرگ شیرینی و یک کارت تبریک و تشکر از طرف قناد دم در بود.
روز دوم یک گل فروش هلندی به او مراجعه کرد و هنگامی که خواست حساب کند، آرایشگر ماجرا را به او گفت. فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازه اش راباز کند، یک دسته گل بزرگ و یک کارت تبریک و تشکر از طرف گل فروش دم در بود.
روز سوم یک مهندس ایرانی به او مراجعه کرد. در پایان آرایشگر ماجرا را به او گفت و از گرفتن پول امتناع کرد. حدس بزنید فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازه اش را باز کند، با چه منظره ای روبرو شد؟
فکرکنید.