همانقدر که برخیها از جمعیت قابل توجه
تشییع خوانندهای جوان در تهران ذوقزدهاند و فکر میکنند حرکت بزرگی علیه سیاستهای
جمهوری اسلامی انجام شده و ضربه سهمگینی بر پیکره نظام وارد کردهاند، برخی دیگر هم
متعجب و ناراحت و شاید حتی عصبانیاند از این جمعیت و فکر میکنند واقعا اتفاق
مهمی علیه جمهوری اسلامی افتاده و باید نگران بود و باید برای آن چارهای اندیشید. این هر دو
دستهای که ذکرش رفت، قصد بزرگنمایی دارند؛ یک گروه قصد بزرگنمایی خویش و دیگری
قصد بزرگنمایی دشمن (فرضی!) و این میانه جمهوری اسلامی گرفتار دشمنان و دوستانی
است که نه دسته اول، دشمنیشان، قابل اعتناست و نه دسته دوم، دوستیشان قابل اتکا.
باید از تحلیلهای هر دو گروه، از ذوقزدگی آنان و هراس اینان که همه بر مبنای
محاسبات غلط است، بیاعتنا گذشت و نگاهی کلانتر به ماجرا داشت و از ورای این هر
دو دسته، نحوه برگزاری این مراسم را به فال نیک گرفت. توضیحش شاید کمی سخت باشد
اما فقط کافی است دغدغه «تحمل و مدارا» داشته باشیم؛ آن وقت ورای همه قیاسهای کمبهایی
که برخیها با اعلام خبر فوت این خواننده تازهکار جوان شایع کردند و کوشیدند از
طرفداران او و حتی از خود او قهرمانان ضد حکومتی بسازند، درمییابیم که حتی اگر
همه این شایعهها راست هم بودند، باز نباید از تجمع بیآشوب و اغتشاش مخالفان
هراسی به دل راه داد؛ حال که اصلا چنین بحثی هم نیست و خواننده مذکور نهتنها وجهی
ضد حکومتی ندارد، بلکه بخش اعظمی از شهرت و محبوبیتش را مدیون رسانه رسمی همین
حکومت است و البته هیچگاه هم موضعی سیاسی، اعم از مخالف یا موافق نظام نداشته
است. او خانوادهای سنتی و مذهبی و به گفته خودشان موافق با نظام دارد و واقع آن
است که جمهوری اسلامی در همان مراسم تشییع به آنچه میخواسته رسیده و بی آنکه
تلاشی کرده باشد، آن جمع که شاید اغلبشان ترجیح میدادند مدل دیگری تشییع بگیرند،
پای روضه حضرت علیاکبر (ع) گریه کردند و همین برای جمهوری اسلامی کافی نیست؟
«باید جامعه را عادت داد؛ هم به مدارا و تحمل مخالف؛ هم به اینکه سطح نگاهش را بالا ببرد و کلان ببیند و یک تجمع چند هزار نفری ساده را حرکتی بزرگ نپندارد.» سایت «الف» - وابسته به احمد توکلی نماینده اصولگرای تهران در مجلس - در یادداشتی با این مقدمه نوشت: «باید جامعه را عادت داد که هر کس جمع شد و حرفی زد که عین حرف نظام نیست، فکر نکنند حرکتی علیه نظام اتفاق افتاده است. ممکن است کسی گفتمانی غیر از گفتمان مورد قبول حکومت را داشته باشد؛ اعتقاداتش یک مدل دیگر باشد؛ اما «غیر از حکومت» با «ضد حکومت» و «مقابل حکومت» فرق دارد. فرصت دادن به غیرحکومتیها برای برگزاری مراسم و تجمعات خود در سطح گسترده، نشانی از قدرت ضدانقلاب و ضعف نظام نیست؛ بلکه از قضا نمایش قدرت حکومتی است که ریشههایش عمیقتر از آن است که از این نسیمها بر خویش بلرزد. چه بد که گاهی کسانی توان درک این مانور قدرت را ندارند و از سر دلبستگی به نظام مانع آن میشوند.
«غیرحکومتیها» موضعی علیه کلیت نظام ندارند. اینان شاید همان قشر خاکستری هستند که روزی دلخوش به اصلاحطلبی محمد خاتمی میشوند، فردایش ناامید از اصلاحطلبان به دولت خدمتگزار محمود احمدینژاد رأی دادهاند و بعدتر به تدبیر و امید حسن روحانی دل بستهاند. فهم اینکه کسانی در انتخاباتهای مختلف به هر سه اینان رأی دادهاند، نیاز به آنالیز پیچیده آمار انتخابات ندارد. یک حساب سرانگشتی ساده همین را نشان میدهد. آنها شهروندان نظام اسلامی هستند و نظام در برابر حقوق شهروندی و امنیت و آزادی آنان مسئولیت دارد.
همانقدر که برخیها از جمعیت قابل توجه تشییع خوانندهای جوان در تهران ذوقزدهاند و فکر میکنند حرکت بزرگی علیه سیاستهای جمهوری اسلامی انجام شده و ضربه سهمگینی بر پیکره نظام وارد کردهاند، برخی دیگر هم متعجب و ناراحت و شاید حتی عصبانیاند از این جمعیت و فکر میکنند واقعا اتفاق مهمی علیه جمهوری اسلامی افتاده و باید نگران بود و باید برای آن چارهای اندیشید.
این هر دو دستهای که ذکرش رفت، قصد بزرگنمایی دارند؛ یک گروه قصد بزرگنمایی خویش و دیگری قصد بزرگنمایی دشمن (فرضی!) و این میانه جمهوری اسلامی گرفتار دشمنان و دوستانی است که نه دسته اول، دشمنیشان، قابل اعتناست و نه دسته دوم، دوستیشان قابل اتکا. باید از تحلیلهای هر دو گروه، از ذوقزدگی آنان و هراس اینان که همه بر مبنای محاسبات غلط است، بیاعتنا گذشت و نگاهی کلانتر به ماجرا داشت و از ورای این هر دو دسته، نحوه برگزاری این مراسم را به فال نیک گرفت. توضیحش شاید کمی سخت باشد اما فقط کافی است دغدغه «تحمل و مدارا» داشته باشیم؛ آن وقت ورای همه قیاسهای کمبهایی که برخیها با اعلام خبر فوت این خواننده تازهکار جوان شایع کردند و کوشیدند از طرفداران او و حتی از خود او قهرمانان ضد حکومتی بسازند، درمییابیم که حتی اگر همه این شایعهها راست هم بودند، باز نباید از تجمع بیآشوب و اغتشاش مخالفان هراسی به دل راه داد؛ حال که اصلا چنین بحثی هم نیست و خواننده مذکور نهتنها وجهی ضد حکومتی ندارد، بلکه بخش اعظمی از شهرت و محبوبیتش را مدیون رسانه رسمی همین حکومت است و البته هیچگاه هم موضعی سیاسی، اعم از مخالف یا موافق نظام نداشته است. او خانوادهای سنتی و مذهبی و به گفته خودشان موافق با نظام دارد و واقع آن است که جمهوری اسلامی در همان مراسم تشییع به آنچه میخواسته رسیده و بی آنکه تلاشی کرده باشد، آن جمع که شاید اغلبشان ترجیح میدادند مدل دیگری تشییع بگیرند، پای روضه حضرت علیاکبر (ع) گریه کردند و همین برای جمهوری اسلامی کافی نیست؟
بگذریم؛ ماهیگیری فرصتطلبانه برخی از ضد انقلاب از این تشییع، بیارزشتر از آن هست که بخواهد در قاب تحلیل و تقبیح و تکذیب بنشیند؛ هرچند که پدری داغدیده را مجبور کرد تا قبل از تشییع و تدفین و تغسیل فرزندش حامیان کذایی او را به نمازهای پسرش قسم دهد که آبروی او را نبرند و تهمت ضدانقلاب بودن بر او نزنند. جمهوری اسلامی اگر میخواست، میتوانست کاری کند آن تشییع برگزار نشود؛ این البته کار غیرعاقلانهای بود، اما در بدنه نیروهای امنیتی نظام هستند کسانی که اصراری بر اتخاذ تصمیمات عاقلانه ندارند و گلبهخودیهایی را هم در رزومه کاری نهادهای مرتبط ثبت کردهاند. با این همه واقعا دلیلی نبود که جمهوری اسلامی بخواهد این جمعیت را در مقابل خویش تصور کند و دست به برخوردهایی بزند که نباید و نشاید. حتی اگر قرار بود این تشییع آنچنان که برخی خوابش را دیده بودند، به مانوری علیه نظام بدل شود، باز هم نه کار درست، ممانعت از برگزاری آن بود و نه جای ذوقزدگی یا تعجب و هراس داشت. اینجا فرقی نمیکند آزادی دادن به غیرحکومتیها را یک حرکت تاکتیکی نظام برای بسط قدرت خویش و به مثابه سوپاپ اطمینان تلقی کنیم یا آن را از حقوق جامعه بدانیم؛ مهمتر این است که اعضای جامعه - چه طرفدار نظام، چه غیرحکومتی و چه ضدحکومتی - به این آزادی عادت کنند و در برابر یک تشییع چند هزارنفری هیجان زده نشوند.
بی تفصیل، صرفا اشاره ای کرده و بگذریم؛ وجود این آزادی هم میتواند تاکتیک نظام باشد و هم باید آن را تکلیف خویش در برابر شهروندانش بداند و البته عقلای قوم، عقلایی در حد آیتالله مرتضی مطهری لازم است تا دوستان بیبصیرت و نادان جمهوری اسلامی را عالمانه درباره این تکلیف حکومت توجیه کنند.
شاید بخشی از مشکل این است که در همه سالهای گذشته گرچه از بیثباتی و شرایط خاص دهه شصت عبور کردهایم اما همچنان بسیاری از سیاستهای کلان را تغییر ندادهایم. در فضای جنگ و ترور و نوپایی حکومت و چالشهای جانشینی بنیانگذار که هر کدام برای ساقط کردن یک حکومت تازهتاسیس و متفاوت، کفایت میکرد، برخی سختگیریها منطقی به نظر میرسد؛ اما اینک در میانه دهه سوم عمر انقلاب (و حتی خیلی قبلتر) که از دهه ثبات هم مدتهاست گذشتهایم، باید در این سیاستها تغییر ایجاد کرد. میدان دادن به تفکرات مختلف، هم کاستیهای آنان را عیان میکند و هم نقاط ضعف و قوت جریان حامی نظام اسلامی را. اگر تشییع چند هزار نفری این خواننده در مرکز تهران برگزار نمیشد، ایراد و اشکال گرفتنها به نحوه حضور افراد هم نبود، اشکالگرفتنهایی که از میان همفکران خودشان صورت گرفت و آن همه موبایلبازی و شوخی و خنده و حتی قهرمانسازی کاذب از یک خواننده نوپای غیر طراز اول را به چالش کشید.
اگر تشییع آن خانم شاعر نبود، الان نقد بر روشنفکران هم نبود که کجای دنیا در مراسم تدفین بیاعتنا به درخواست خانواده عزادار برای گفتن اذکار مذهبی، سوت و کف میزند؟! اگر تشییع قائممقام معزول رهبری نبود، کسی متوجه نمیشد که ابتذال میتواند به جایی برسد که در تشییع یک مرجع تقلید همراه با سگشان بروند و شعار دهند که «مرجع تقلید ما، پیش نداست امروز!» اینک اما تاولهای رفتارهای سخیف این جریانها مقابل چشمان خودشان میترکد و آنان را آزرده میکند. یک امر دیگر هم به این بدبینی دامن میزند؛ سوءاستفاده رسانههای بیگانه و سکوت رسانههای خودی. کافی است کارگری به خاطر عقبافتادگی حقوقش، یک شعار صنفی بدهد یا پلاکارد اعتراضی بلند کند؛ به موازات پوشش خبری گسترده در بیبیسی و امثاله که میکوشند با بخشیدن هویت سیاسی به این اعتراض صنفی از آن بهره خویش برند، رسانههای خودی از بیم چنین سوءاستفاده و برداشتی از انعکاس آن خودداری میکنند؛ اتفاقی که ضدانقلاب دوست داشتند در مورد این خواننده جوان هم تکرار شود اما نشد. بعدتر کار به آنجا میرسد که نهادهای مرتبط، دیگر به آن کارگر اجازه اعتراض نمیدهند چون مورد استفاده خارجیها قرار میگیرد و حتی خود از بیم سیاسی دیدهشدن حرکتش، از این دادخواهی علنی میگذرد. اینجا میشود مصداق همان دیالوگ آژانس شیشهای که اگر امنیت ملی شما را بیبیسی تامین میکند ...
باید این فضا را شکست. باید ابراز سلیقههای متفاوت و حتی اعتراضات درون نظام عادی شود و آن همه خرق عادت نباشد که هزار تحلیل برای یک تشییع نوشته شود. باید سلیقههای متفاوت از حکومت ابراز شود و حامیان نظام به دیده مدارا و تحمل بنگرند. ممکن است گفته شود خود صاحبان این سلیقههای متفاوت هم چنین مدارایی با حامیان جمهوری اسلامی ندارند؛ بله، ندارند. اما مدارا از اویی که در مسند قدرت است، شایستهتر است و از سویی ما ادعای برقراری حکومت عدل اسلامی داریم. اسلام میگوید که قدر ادعایمان باید خودمان را بالا بکشیم؛ بنابراین ما قدر ادعایمان اسلامی شویم، حتی اگر طرف مقابل قدر ادعایش روشنفکر نبود. باید این اتفاقات آنقدر عادی شود که کسی را هیجانزده نکند. اگر بحث دفاع از نظام یا مبارزه با آن هم مطرح هست، باید رفتار نظام و سیاستگذاری آن نشان دهد که سطح این دفاع و آن مبارزه، خیلی بالاتر از ذوقزدگیها و هیجانات تینایجری است.»
«باید جامعه را عادت داد؛ هم به مدارا و تحمل مخالف؛ هم به اینکه سطح نگاهش را بالا ببرد و کلان ببیند و یک تجمع چند هزار نفری ساده را حرکتی بزرگ نپندارد.» سایت «الف» - وابسته به احمد توکلی نماینده اصولگرای تهران در مجلس - در یادداشتی با این مقدمه نوشت: «باید جامعه را عادت داد که هر کس جمع شد و حرفی زد که عین حرف نظام نیست، فکر نکنند حرکتی علیه نظام اتفاق افتاده است. ممکن است کسی گفتمانی غیر از گفتمان مورد قبول حکومت را داشته باشد؛ اعتقاداتش یک مدل دیگر باشد؛ اما «غیر از حکومت» با «ضد حکومت» و «مقابل حکومت» فرق دارد. فرصت دادن به غیرحکومتیها برای برگزاری مراسم و تجمعات خود در سطح گسترده، نشانی از قدرت ضدانقلاب و ضعف نظام نیست؛ بلکه از قضا نمایش قدرت حکومتی است که ریشههایش عمیقتر از آن است که از این نسیمها بر خویش بلرزد. چه بد که گاهی کسانی توان درک این مانور قدرت را ندارند و از سر دلبستگی به نظام مانع آن میشوند.
«غیرحکومتیها» موضعی علیه کلیت نظام ندارند. اینان شاید همان قشر خاکستری هستند که روزی دلخوش به اصلاحطلبی محمد خاتمی میشوند، فردایش ناامید از اصلاحطلبان به دولت خدمتگزار محمود احمدینژاد رأی دادهاند و بعدتر به تدبیر و امید حسن روحانی دل بستهاند. فهم اینکه کسانی در انتخاباتهای مختلف به هر سه اینان رأی دادهاند، نیاز به آنالیز پیچیده آمار انتخابات ندارد. یک حساب سرانگشتی ساده همین را نشان میدهد. آنها شهروندان نظام اسلامی هستند و نظام در برابر حقوق شهروندی و امنیت و آزادی آنان مسئولیت دارد.
همانقدر که برخیها از جمعیت قابل توجه تشییع خوانندهای جوان در تهران ذوقزدهاند و فکر میکنند حرکت بزرگی علیه سیاستهای جمهوری اسلامی انجام شده و ضربه سهمگینی بر پیکره نظام وارد کردهاند، برخی دیگر هم متعجب و ناراحت و شاید حتی عصبانیاند از این جمعیت و فکر میکنند واقعا اتفاق مهمی علیه جمهوری اسلامی افتاده و باید نگران بود و باید برای آن چارهای اندیشید.
این هر دو دستهای که ذکرش رفت، قصد بزرگنمایی دارند؛ یک گروه قصد بزرگنمایی خویش و دیگری قصد بزرگنمایی دشمن (فرضی!) و این میانه جمهوری اسلامی گرفتار دشمنان و دوستانی است که نه دسته اول، دشمنیشان، قابل اعتناست و نه دسته دوم، دوستیشان قابل اتکا. باید از تحلیلهای هر دو گروه، از ذوقزدگی آنان و هراس اینان که همه بر مبنای محاسبات غلط است، بیاعتنا گذشت و نگاهی کلانتر به ماجرا داشت و از ورای این هر دو دسته، نحوه برگزاری این مراسم را به فال نیک گرفت. توضیحش شاید کمی سخت باشد اما فقط کافی است دغدغه «تحمل و مدارا» داشته باشیم؛ آن وقت ورای همه قیاسهای کمبهایی که برخیها با اعلام خبر فوت این خواننده تازهکار جوان شایع کردند و کوشیدند از طرفداران او و حتی از خود او قهرمانان ضد حکومتی بسازند، درمییابیم که حتی اگر همه این شایعهها راست هم بودند، باز نباید از تجمع بیآشوب و اغتشاش مخالفان هراسی به دل راه داد؛ حال که اصلا چنین بحثی هم نیست و خواننده مذکور نهتنها وجهی ضد حکومتی ندارد، بلکه بخش اعظمی از شهرت و محبوبیتش را مدیون رسانه رسمی همین حکومت است و البته هیچگاه هم موضعی سیاسی، اعم از مخالف یا موافق نظام نداشته است. او خانوادهای سنتی و مذهبی و به گفته خودشان موافق با نظام دارد و واقع آن است که جمهوری اسلامی در همان مراسم تشییع به آنچه میخواسته رسیده و بی آنکه تلاشی کرده باشد، آن جمع که شاید اغلبشان ترجیح میدادند مدل دیگری تشییع بگیرند، پای روضه حضرت علیاکبر (ع) گریه کردند و همین برای جمهوری اسلامی کافی نیست؟
بگذریم؛ ماهیگیری فرصتطلبانه برخی از ضد انقلاب از این تشییع، بیارزشتر از آن هست که بخواهد در قاب تحلیل و تقبیح و تکذیب بنشیند؛ هرچند که پدری داغدیده را مجبور کرد تا قبل از تشییع و تدفین و تغسیل فرزندش حامیان کذایی او را به نمازهای پسرش قسم دهد که آبروی او را نبرند و تهمت ضدانقلاب بودن بر او نزنند. جمهوری اسلامی اگر میخواست، میتوانست کاری کند آن تشییع برگزار نشود؛ این البته کار غیرعاقلانهای بود، اما در بدنه نیروهای امنیتی نظام هستند کسانی که اصراری بر اتخاذ تصمیمات عاقلانه ندارند و گلبهخودیهایی را هم در رزومه کاری نهادهای مرتبط ثبت کردهاند. با این همه واقعا دلیلی نبود که جمهوری اسلامی بخواهد این جمعیت را در مقابل خویش تصور کند و دست به برخوردهایی بزند که نباید و نشاید. حتی اگر قرار بود این تشییع آنچنان که برخی خوابش را دیده بودند، به مانوری علیه نظام بدل شود، باز هم نه کار درست، ممانعت از برگزاری آن بود و نه جای ذوقزدگی یا تعجب و هراس داشت. اینجا فرقی نمیکند آزادی دادن به غیرحکومتیها را یک حرکت تاکتیکی نظام برای بسط قدرت خویش و به مثابه سوپاپ اطمینان تلقی کنیم یا آن را از حقوق جامعه بدانیم؛ مهمتر این است که اعضای جامعه - چه طرفدار نظام، چه غیرحکومتی و چه ضدحکومتی - به این آزادی عادت کنند و در برابر یک تشییع چند هزارنفری هیجان زده نشوند.
بی تفصیل، صرفا اشاره ای کرده و بگذریم؛ وجود این آزادی هم میتواند تاکتیک نظام باشد و هم باید آن را تکلیف خویش در برابر شهروندانش بداند و البته عقلای قوم، عقلایی در حد آیتالله مرتضی مطهری لازم است تا دوستان بیبصیرت و نادان جمهوری اسلامی را عالمانه درباره این تکلیف حکومت توجیه کنند.
شاید بخشی از مشکل این است که در همه سالهای گذشته گرچه از بیثباتی و شرایط خاص دهه شصت عبور کردهایم اما همچنان بسیاری از سیاستهای کلان را تغییر ندادهایم. در فضای جنگ و ترور و نوپایی حکومت و چالشهای جانشینی بنیانگذار که هر کدام برای ساقط کردن یک حکومت تازهتاسیس و متفاوت، کفایت میکرد، برخی سختگیریها منطقی به نظر میرسد؛ اما اینک در میانه دهه سوم عمر انقلاب (و حتی خیلی قبلتر) که از دهه ثبات هم مدتهاست گذشتهایم، باید در این سیاستها تغییر ایجاد کرد. میدان دادن به تفکرات مختلف، هم کاستیهای آنان را عیان میکند و هم نقاط ضعف و قوت جریان حامی نظام اسلامی را. اگر تشییع چند هزار نفری این خواننده در مرکز تهران برگزار نمیشد، ایراد و اشکال گرفتنها به نحوه حضور افراد هم نبود، اشکالگرفتنهایی که از میان همفکران خودشان صورت گرفت و آن همه موبایلبازی و شوخی و خنده و حتی قهرمانسازی کاذب از یک خواننده نوپای غیر طراز اول را به چالش کشید.
اگر تشییع آن خانم شاعر نبود، الان نقد بر روشنفکران هم نبود که کجای دنیا در مراسم تدفین بیاعتنا به درخواست خانواده عزادار برای گفتن اذکار مذهبی، سوت و کف میزند؟! اگر تشییع قائممقام معزول رهبری نبود، کسی متوجه نمیشد که ابتذال میتواند به جایی برسد که در تشییع یک مرجع تقلید همراه با سگشان بروند و شعار دهند که «مرجع تقلید ما، پیش نداست امروز!» اینک اما تاولهای رفتارهای سخیف این جریانها مقابل چشمان خودشان میترکد و آنان را آزرده میکند. یک امر دیگر هم به این بدبینی دامن میزند؛ سوءاستفاده رسانههای بیگانه و سکوت رسانههای خودی. کافی است کارگری به خاطر عقبافتادگی حقوقش، یک شعار صنفی بدهد یا پلاکارد اعتراضی بلند کند؛ به موازات پوشش خبری گسترده در بیبیسی و امثاله که میکوشند با بخشیدن هویت سیاسی به این اعتراض صنفی از آن بهره خویش برند، رسانههای خودی از بیم چنین سوءاستفاده و برداشتی از انعکاس آن خودداری میکنند؛ اتفاقی که ضدانقلاب دوست داشتند در مورد این خواننده جوان هم تکرار شود اما نشد. بعدتر کار به آنجا میرسد که نهادهای مرتبط، دیگر به آن کارگر اجازه اعتراض نمیدهند چون مورد استفاده خارجیها قرار میگیرد و حتی خود از بیم سیاسی دیدهشدن حرکتش، از این دادخواهی علنی میگذرد. اینجا میشود مصداق همان دیالوگ آژانس شیشهای که اگر امنیت ملی شما را بیبیسی تامین میکند ...
باید این فضا را شکست. باید ابراز سلیقههای متفاوت و حتی اعتراضات درون نظام عادی شود و آن همه خرق عادت نباشد که هزار تحلیل برای یک تشییع نوشته شود. باید سلیقههای متفاوت از حکومت ابراز شود و حامیان نظام به دیده مدارا و تحمل بنگرند. ممکن است گفته شود خود صاحبان این سلیقههای متفاوت هم چنین مدارایی با حامیان جمهوری اسلامی ندارند؛ بله، ندارند. اما مدارا از اویی که در مسند قدرت است، شایستهتر است و از سویی ما ادعای برقراری حکومت عدل اسلامی داریم. اسلام میگوید که قدر ادعایمان باید خودمان را بالا بکشیم؛ بنابراین ما قدر ادعایمان اسلامی شویم، حتی اگر طرف مقابل قدر ادعایش روشنفکر نبود. باید این اتفاقات آنقدر عادی شود که کسی را هیجانزده نکند. اگر بحث دفاع از نظام یا مبارزه با آن هم مطرح هست، باید رفتار نظام و سیاستگذاری آن نشان دهد که سطح این دفاع و آن مبارزه، خیلی بالاتر از ذوقزدگیها و هیجانات تینایجری است.»