اوین نامه ی کیهان 3 شنبه 3 اسفندماه سال 1395
يادداشت روز اوین نامه ی کیهان "بيايند ما آماده
ايم "
جدايي سره از ناسره و خبيث از طيب يکي از مهم ترين جلوه هاي انقلاب اسلامي
و نهضت حضرت امام خميني است و گاهي اين موضوع آن قدر عجيب است که به سختي در باور
مي گنجد. يک زماني يکي از مقامات ارتش در پيامي که از سوي محمدرضا شاه براي حضرت
امام خميني - قدس سره - آورده بود تاکيد داشت که نبايد عليه شاه، آمريکا و اسرائيل
سخني گفته شود در آن زمان باور اينکه حکومت پهلوي از يک مرجع تقليد بخواهد که عليه
اسرائيل سخن نگويد بسيار دشوار بود اما زمان زيادي طول نکشيد تا همه دريابند حکومت
هاي ايران و اسرائيل ماموريتي مشترک با تفاوت هايي دنبال مي کنند و هر دو در نقطه
آمريکا به هم مي رسند. امروز اين موضوع تجلي ديگري دارد. رژيم هاي عربستان، ترکيه و اسرائيل به طور مشترک و به شکلي که
يکي حرف ديگري را پي بگيرد در اجلاس امنيتي مونيخ، ايران را تهديدي عليه منطقه
خوانده اند اين در حالي است که هر سه از تهديد منطقه عبور کرده و سردمدار جنگ عليه
منطقه هستند. تجاوزات مداوم رژيم صهيونيستي به غزه، لبنان و سوريه که به جاي خود،
تجاوز رژيم سعودي به دو کشور عربي يمن و بحرين و نقش آفريني گسترده در سوريه،
عراق، افغانستان، پاکستان، آذربايجان و... به جاي خود و تجاوز ترکيه به منطقه
بعشيقه عراق و اعزاز و منبج و الباب در سوريه و به طور کلي نقش آفريني در راه
اندازي گروه هاي تروريستي آشکارتر از آن است که نيازي به بيان و يا امکاني براي
انکار داشته باشد؛ با اين حال جاي سوال وجود دارد که چرا اين سه که هر کدام خود را
معرف يک جريان در منطقه و جهان تلقي مي کنند، همزمان عليه ايران سخن گفته اند. در
اين خصوص نکاتي به نظر مي رسند:
1- همان گونه که وابستگي مشترک ايران و رژيم صهيونيستي در دهه 1340 به آمريکا سبب شد که بقاء هر يک براي ديگري موضوعيت داشته باشد و براي آمريکا نيز يک نياز استراتژيک محسوب گردد و از اين رو شاه علي رغم آنکه مي دانست معناي اينکه عليه اسرائيل صحبت نکنيد چيست از يک مرجع تقليد مي خواهد که درباره اسرائيل سخن نگويد اين در حالي است که در آن زمان، اکثر مردم ايران و اکثر نخبگان باور نمي کردند که روابط دو رژيم شاه و اسرائيل براي يکديگر جنبه حياتي دارد. امروز نيز وقتي مي گوئيم دولت اردوغان و دولت اسرائيل و دولت سعودي از آنجا که منشاء واحدي دارند در نهايت سياست واحدي دنبال مي نمايند، عده اي مي گويند اين حرف درست نيست و در نهايت دولت اردوغان به اصل اخوت با جمهوري اسلامي پايبند است!
نکته مهم در اين ميان اين است که آنچه امروز در منطقه عليه ايران مشاهده مي کنيم در واقع صورت بندي همان مدل آمريکايي - اروپايي مقابله با ايران است که البته با يک «خبط بزرگ» از سوي سعودي و دولت ترکيه همراه است. امروز درک اين مطلب که آمريکا و اروپا با همه تلاشي که طي دهه هاي گذشته و به ويژه در 5-6 سال گذشته به کار بسته اند، در صحنه درگيري با ايران شکست خورده و ناخواسته ميدان را به ايران واگذار کرده اند. پر واضح است که وقتي دست هاي آمريکا بالامي رود چه وضعي براي رژيم هايي نظير اسرائيل و سعودي پيش مي آيد. در طول 80 سال گذشته همان گونه که سعودي ها در استفاده از کالاي خارجي، خود را بي نياز از توليد مي ديدند در بحث هاي امنيتي و سياسي نيز اتکا به قدرت هايي نظير انگليس و آمريکا را براي خود کافي مي دانستند و تا پيش از پيروزي انقلاب اسلامي نيز به واقع اين گونه بود. وابستگي ترکيه و سعودي به آمريکا مانع موفقيت گروه هاي چپگرا و ناسيوناليست گرديد و عملاماشين نظامي و سياسي شوروي در برابر دولت هاي عربستان و ترکيه متوقف ماند هر چند در هر دو مورد، اتحاد جماهير شوروي بعضي از کشورهاي پيراموني اين دو را در اختيار گرفته بود. حالاآمريکا در برابر ايران دست هاي خود را بالابرده است و اين در حالي است که نفوذ ايران در داخل عربستان، داخل ترکيه و در ميليون ها فلسطيني که خواهان نابودي اسرائيل هستند، بسيار بالاست. بر اساس نظرسنجي که يک موسسه معتبر آمريکايي در سال 2016، انجام داد، 62 درصد شهروندان عربستاني، ايران را يک کشور قابل احترام مسلمان دانسته اند و اين در حالي است که رسانه هاي سعودي طي 40 سال گذشته از هيچ اقدام تبليغاتي و سياسي ضدايران دريغ نکرده اند. يک نظرسنجي ديگر بيانگر آن است که لااقل 90 درصد مردم ترکيه، ايران را دوستي قابل اعتماد با انقلابي مبارک ارزيابي کرده اند.
آمريکا در عمل و به ناگزير ناتواني خود در ايفاي نقش گذشته اش را به هم پيمانان و به عبارت دقيق تر کشورهاي وابسته به خود، ابراز کرده است. بدون اين اعتراف نيز کشورهاي ياد شده حداقل از سال 2007 به بعد يعني نزديک يک دهه ناتواني آمريکا از پيگيري اهداف خود را به چشم ديده اند. در عين حال آمريکايي ها به دولت هاي ترکيه، عربستان و رژيم صهيونيستي گفته اند که از هر طرح و اقدام ضدايراني آنها حمايت خواهند کرد. اين نکته به وضوح و تکرار توسط جان کري ابراز شد و امروز نيز مشابه آن را مقامات جديد آمريکا بيان مي نمايند. رايزني هاي فشرده ماه هاي اخير ميان رژيم هاي صهيونيستي، ترکيه و عربستان بيانگر آن است که اين سه شکل دهي به يک جبهه منطقه اي عليه ايران فکر مي کنند و آرام آرام براي رسيدن به آن وارد گود شده اند. اظهارات همزمان مقامات وزارت خارجه عربستان، ترکيه و رژيم صهيونيستي عليه ايران در اجلاس مونيخ که يک اجلاس آسيايي- آفريقايي است را هرگز نبايد تصادفي تلقي کرد. شايد نتوان گفت که اين سياست پايدار اين سه دولت است اما مي توان گفت فعلاروي اينکه بايد يک جبهه منطقه اي را عليه ايران به وجود آوريم توافق شده است.
در اين بين به نظر مي آيد دولت اردوغان که خود را در نقطه اصلي تعارض با ايران مي بيند درباره توان رژيم اسرائيل و رژيم سعودي و در عمل پاي کار بودن آنها ترديد دارد- آنکارا با اشاره به پذيرش غيررسمي حزب الله لبنان از سوي تل آويو به عنوان واقعيتي که قابل تغيير نيست و نيز با اشاره به پذيرش غيررسمي انصارالله يمن از سوي رياض به عنوان واقعيتي که در نهايت ناگزير به تن دادن به آن است، مبارزه سه جانبه را يک تابلو حزب که معلوم نيست چند روز سرپا مي ماند مي داند. از اين رو اگرچه به واسطه شکست سنگين در ماجراي آزادي حلب در سوريه، دولت اردوغان به شدت از ايران عصباني است اما نمي داند اگر پا پيش بگذارد و وارد يک اقدام عملي عليه ايران شود چه اتفاقي مي افتد.
2- اظهارات دو روز پيش مقامات وزارت خارجه اين سه دولت عليه ايران براي آن بود که ايران شکل گيري يک جبهه قدرتمند عليه خود را باور کند. اين ها مي توانستند هم پيماني ضد ايراني خود را علني نکنند و صبر کنند تا کار به يک نقطه درست برسد چه اينکه هر فردي بدون نياز به بهره هوشي فراوان مي داند که اقدام واقعي عليه يک حريف قدرتمند، پيش از اقدام، اعلام نمي شود و آنگاه که چيزي اعلام مي شود به اين معناست که حريف بايد خود آنچه اعلام مي شود را اقدام عملياتي! تلقي نمايد.
در اينکه امروز شاهد يک جابجايي در ستاد طراحي و اجراي اقدامات ضد ايراني هستيم ترديد نداريم. به خوبي مي دانيم که دنياي پس از برجام، دنياي تحت کنترل آمريکا نيست نه اينکه برجام چنين خاصيتي دارد بلکه از آن رو که آمريکا ديگر قادر به حفظ کشورهاي موسوم به 5+1 و يا هر مجموعه ديگري تحت مديريت خود نيست. کاملاواضح بود که آن اجماعي که آمريکا با تکيه بر آن سياست هاي ضد ايراني خود را بر ديگران ديکته مي کرد چند سال است که از ميان رفته است. بر اين اساس مقامات آمريکايي ناگزير به واگذاري نقش مستقيم- و بسنده کردن به کارگرداني- خود است. اين واگذاري طبعا بايد به دولت هاي قدرتمندتر منطقه که دشمني يا رقابت با ايران داشته و به عبارتي خود انگيزه مقابله با ايران را داشته باشند. بر اين اساس آنچه که از سوي رژيم صهيونيستي، ترکيه و عربستان انجام مي شود بدون کم و کاست از سوي آمريکا حمايت مي شود حالاممکن است در شبکه هاي اجتماعي و توسط چند نفر انسان عادي خلاف اين هم نوشته شود. شايد بي راه نباشد اگر بگوييم اجلاس خاورميانه اي مونيخ بر اين اساس طراحي و مديريت شده است. پس با اين وصف نبايد انتظار تفاوت لحن چاووش اوغلو و عادل الجبير و ليبرمن داشت.
3- برخلاف آنچه تصور اوليه ماست اقدام منطقه اي عليه ايران و به عبارتي خصومت منطقه اي عليه ايران از خصومت سطح بين المللي عليه ايران موثرتر است و از اين رو اگر در سطح منطقه يک جبهه منسجمي عليه ايران شکل بگيرد، کار براي جمهوري اسلامي به نسبت گذشته حساس تر مي شود چرا که اعمال بين المللي عليه ايران وقتي به محيط منطقه اي مي رسيد تا حد زيادي به واسطه روابط درون منطقه اي ايران، خنثي مي شد اما وقتي فشار در منطقه شکل بگيرد بطور طبيعي با همراهي قدرت هاي غربي نظير آمريکا و انگليس نيز همراه شده و مقابله با آن براي ايران اسلامي از اهميت و حساسيت بيشتري برخوردار مي شود.
اما سخن بر سر اين است که اولااين جبهه بندي ضد ايراني بطور واقعي شکل بگيرد و ادامه پيدا کند و طرف هاي اين جبهه بندي ريسک بالاي ضديت با ايران را پذيرفته باشند و ثانيا براي ايران امکان شکل دهي به يک جبهه متقابل نداشته باشد. تجربه سوريه به خوبي نشان داد که از يک سو توانايي ايران براي جبهه سازي خيلي بيشتر از رقبا و دشمنان است و از سوي ديگر تداوم يک جبهه تا رسيدن به دستاورد استراتژيک که لازمه موفقيت يک جبهه است، در طرف مقابل ايران امکان پذير نيست. روابط اخير مقامات کويت و عمان با ايران نشان داد که عربستان حتي قادر به حفظ کشورهاي کوچک نزديک به خود در جبهه مشترک نيست و روابط پاندولي اردوغان با عربستان هم نشان داد که تفکر برتري طلبانه هر يک از سه دولت صهيونيستي، سعودي و ترکيه هم مانع ابقاي آنان در يک جبهه واحد مي شود.
به هر روي حکايت جدا شدن خبيث از طيب که يک رمز قرآني در انقلاب ماست، امروز در جلوه منطقه اي به کنار هم قرار گرفتن دولت «ترکيه اسلام گرا» با دولت «اسرائيل اسلام ستيز» و دولت «عربستان منافق» رسيده است اما در اين سوي ماجرا ايراني ايستاده که قدرت و تجربه موفق برهم زدن نقشه پيچيده قدرت هاي بزرگ را دارد. پس بيايند ما آماده ايم. نويسنده: سعدالله زارعي
1- همان گونه که وابستگي مشترک ايران و رژيم صهيونيستي در دهه 1340 به آمريکا سبب شد که بقاء هر يک براي ديگري موضوعيت داشته باشد و براي آمريکا نيز يک نياز استراتژيک محسوب گردد و از اين رو شاه علي رغم آنکه مي دانست معناي اينکه عليه اسرائيل صحبت نکنيد چيست از يک مرجع تقليد مي خواهد که درباره اسرائيل سخن نگويد اين در حالي است که در آن زمان، اکثر مردم ايران و اکثر نخبگان باور نمي کردند که روابط دو رژيم شاه و اسرائيل براي يکديگر جنبه حياتي دارد. امروز نيز وقتي مي گوئيم دولت اردوغان و دولت اسرائيل و دولت سعودي از آنجا که منشاء واحدي دارند در نهايت سياست واحدي دنبال مي نمايند، عده اي مي گويند اين حرف درست نيست و در نهايت دولت اردوغان به اصل اخوت با جمهوري اسلامي پايبند است!
نکته مهم در اين ميان اين است که آنچه امروز در منطقه عليه ايران مشاهده مي کنيم در واقع صورت بندي همان مدل آمريکايي - اروپايي مقابله با ايران است که البته با يک «خبط بزرگ» از سوي سعودي و دولت ترکيه همراه است. امروز درک اين مطلب که آمريکا و اروپا با همه تلاشي که طي دهه هاي گذشته و به ويژه در 5-6 سال گذشته به کار بسته اند، در صحنه درگيري با ايران شکست خورده و ناخواسته ميدان را به ايران واگذار کرده اند. پر واضح است که وقتي دست هاي آمريکا بالامي رود چه وضعي براي رژيم هايي نظير اسرائيل و سعودي پيش مي آيد. در طول 80 سال گذشته همان گونه که سعودي ها در استفاده از کالاي خارجي، خود را بي نياز از توليد مي ديدند در بحث هاي امنيتي و سياسي نيز اتکا به قدرت هايي نظير انگليس و آمريکا را براي خود کافي مي دانستند و تا پيش از پيروزي انقلاب اسلامي نيز به واقع اين گونه بود. وابستگي ترکيه و سعودي به آمريکا مانع موفقيت گروه هاي چپگرا و ناسيوناليست گرديد و عملاماشين نظامي و سياسي شوروي در برابر دولت هاي عربستان و ترکيه متوقف ماند هر چند در هر دو مورد، اتحاد جماهير شوروي بعضي از کشورهاي پيراموني اين دو را در اختيار گرفته بود. حالاآمريکا در برابر ايران دست هاي خود را بالابرده است و اين در حالي است که نفوذ ايران در داخل عربستان، داخل ترکيه و در ميليون ها فلسطيني که خواهان نابودي اسرائيل هستند، بسيار بالاست. بر اساس نظرسنجي که يک موسسه معتبر آمريکايي در سال 2016، انجام داد، 62 درصد شهروندان عربستاني، ايران را يک کشور قابل احترام مسلمان دانسته اند و اين در حالي است که رسانه هاي سعودي طي 40 سال گذشته از هيچ اقدام تبليغاتي و سياسي ضدايران دريغ نکرده اند. يک نظرسنجي ديگر بيانگر آن است که لااقل 90 درصد مردم ترکيه، ايران را دوستي قابل اعتماد با انقلابي مبارک ارزيابي کرده اند.
آمريکا در عمل و به ناگزير ناتواني خود در ايفاي نقش گذشته اش را به هم پيمانان و به عبارت دقيق تر کشورهاي وابسته به خود، ابراز کرده است. بدون اين اعتراف نيز کشورهاي ياد شده حداقل از سال 2007 به بعد يعني نزديک يک دهه ناتواني آمريکا از پيگيري اهداف خود را به چشم ديده اند. در عين حال آمريکايي ها به دولت هاي ترکيه، عربستان و رژيم صهيونيستي گفته اند که از هر طرح و اقدام ضدايراني آنها حمايت خواهند کرد. اين نکته به وضوح و تکرار توسط جان کري ابراز شد و امروز نيز مشابه آن را مقامات جديد آمريکا بيان مي نمايند. رايزني هاي فشرده ماه هاي اخير ميان رژيم هاي صهيونيستي، ترکيه و عربستان بيانگر آن است که اين سه شکل دهي به يک جبهه منطقه اي عليه ايران فکر مي کنند و آرام آرام براي رسيدن به آن وارد گود شده اند. اظهارات همزمان مقامات وزارت خارجه عربستان، ترکيه و رژيم صهيونيستي عليه ايران در اجلاس مونيخ که يک اجلاس آسيايي- آفريقايي است را هرگز نبايد تصادفي تلقي کرد. شايد نتوان گفت که اين سياست پايدار اين سه دولت است اما مي توان گفت فعلاروي اينکه بايد يک جبهه منطقه اي را عليه ايران به وجود آوريم توافق شده است.
در اين بين به نظر مي آيد دولت اردوغان که خود را در نقطه اصلي تعارض با ايران مي بيند درباره توان رژيم اسرائيل و رژيم سعودي و در عمل پاي کار بودن آنها ترديد دارد- آنکارا با اشاره به پذيرش غيررسمي حزب الله لبنان از سوي تل آويو به عنوان واقعيتي که قابل تغيير نيست و نيز با اشاره به پذيرش غيررسمي انصارالله يمن از سوي رياض به عنوان واقعيتي که در نهايت ناگزير به تن دادن به آن است، مبارزه سه جانبه را يک تابلو حزب که معلوم نيست چند روز سرپا مي ماند مي داند. از اين رو اگرچه به واسطه شکست سنگين در ماجراي آزادي حلب در سوريه، دولت اردوغان به شدت از ايران عصباني است اما نمي داند اگر پا پيش بگذارد و وارد يک اقدام عملي عليه ايران شود چه اتفاقي مي افتد.
2- اظهارات دو روز پيش مقامات وزارت خارجه اين سه دولت عليه ايران براي آن بود که ايران شکل گيري يک جبهه قدرتمند عليه خود را باور کند. اين ها مي توانستند هم پيماني ضد ايراني خود را علني نکنند و صبر کنند تا کار به يک نقطه درست برسد چه اينکه هر فردي بدون نياز به بهره هوشي فراوان مي داند که اقدام واقعي عليه يک حريف قدرتمند، پيش از اقدام، اعلام نمي شود و آنگاه که چيزي اعلام مي شود به اين معناست که حريف بايد خود آنچه اعلام مي شود را اقدام عملياتي! تلقي نمايد.
در اينکه امروز شاهد يک جابجايي در ستاد طراحي و اجراي اقدامات ضد ايراني هستيم ترديد نداريم. به خوبي مي دانيم که دنياي پس از برجام، دنياي تحت کنترل آمريکا نيست نه اينکه برجام چنين خاصيتي دارد بلکه از آن رو که آمريکا ديگر قادر به حفظ کشورهاي موسوم به 5+1 و يا هر مجموعه ديگري تحت مديريت خود نيست. کاملاواضح بود که آن اجماعي که آمريکا با تکيه بر آن سياست هاي ضد ايراني خود را بر ديگران ديکته مي کرد چند سال است که از ميان رفته است. بر اين اساس مقامات آمريکايي ناگزير به واگذاري نقش مستقيم- و بسنده کردن به کارگرداني- خود است. اين واگذاري طبعا بايد به دولت هاي قدرتمندتر منطقه که دشمني يا رقابت با ايران داشته و به عبارتي خود انگيزه مقابله با ايران را داشته باشند. بر اين اساس آنچه که از سوي رژيم صهيونيستي، ترکيه و عربستان انجام مي شود بدون کم و کاست از سوي آمريکا حمايت مي شود حالاممکن است در شبکه هاي اجتماعي و توسط چند نفر انسان عادي خلاف اين هم نوشته شود. شايد بي راه نباشد اگر بگوييم اجلاس خاورميانه اي مونيخ بر اين اساس طراحي و مديريت شده است. پس با اين وصف نبايد انتظار تفاوت لحن چاووش اوغلو و عادل الجبير و ليبرمن داشت.
3- برخلاف آنچه تصور اوليه ماست اقدام منطقه اي عليه ايران و به عبارتي خصومت منطقه اي عليه ايران از خصومت سطح بين المللي عليه ايران موثرتر است و از اين رو اگر در سطح منطقه يک جبهه منسجمي عليه ايران شکل بگيرد، کار براي جمهوري اسلامي به نسبت گذشته حساس تر مي شود چرا که اعمال بين المللي عليه ايران وقتي به محيط منطقه اي مي رسيد تا حد زيادي به واسطه روابط درون منطقه اي ايران، خنثي مي شد اما وقتي فشار در منطقه شکل بگيرد بطور طبيعي با همراهي قدرت هاي غربي نظير آمريکا و انگليس نيز همراه شده و مقابله با آن براي ايران اسلامي از اهميت و حساسيت بيشتري برخوردار مي شود.
اما سخن بر سر اين است که اولااين جبهه بندي ضد ايراني بطور واقعي شکل بگيرد و ادامه پيدا کند و طرف هاي اين جبهه بندي ريسک بالاي ضديت با ايران را پذيرفته باشند و ثانيا براي ايران امکان شکل دهي به يک جبهه متقابل نداشته باشد. تجربه سوريه به خوبي نشان داد که از يک سو توانايي ايران براي جبهه سازي خيلي بيشتر از رقبا و دشمنان است و از سوي ديگر تداوم يک جبهه تا رسيدن به دستاورد استراتژيک که لازمه موفقيت يک جبهه است، در طرف مقابل ايران امکان پذير نيست. روابط اخير مقامات کويت و عمان با ايران نشان داد که عربستان حتي قادر به حفظ کشورهاي کوچک نزديک به خود در جبهه مشترک نيست و روابط پاندولي اردوغان با عربستان هم نشان داد که تفکر برتري طلبانه هر يک از سه دولت صهيونيستي، سعودي و ترکيه هم مانع ابقاي آنان در يک جبهه واحد مي شود.
به هر روي حکايت جدا شدن خبيث از طيب که يک رمز قرآني در انقلاب ماست، امروز در جلوه منطقه اي به کنار هم قرار گرفتن دولت «ترکيه اسلام گرا» با دولت «اسرائيل اسلام ستيز» و دولت «عربستان منافق» رسيده است اما در اين سوي ماجرا ايراني ايستاده که قدرت و تجربه موفق برهم زدن نقشه پيچيده قدرت هاي بزرگ را دارد. پس بيايند ما آماده ايم. نويسنده: سعدالله زارعي